شامگاه یکشنبه، بری وایس، سردبیر نشریه The Free Press و رئیس جدید شبکه خبری CBS، به طور ناگهانی جلوی پخش گزارشی از برنامه 60 Minutes را گرفت. این گزارش درباره شکنجهای بود که مهاجران در زندان وحشیانه CECOT السالوادور متحمل شدهاند؛ زندانی که دولت ترامپ بیش از ۲۸۰ مرد را به آنجا فرستاده است.
حامیان ترامپ از تصمیم وایس تمجید کردند، کسی که پیش از این، با وجود توصیف وضعیت CECOT به عنوان «هولناک»، از نایب بوکله، رهبر السالوادور، برای امنتر کردن این کشور ستایش کرده بود. به طور کلی، کل این ماجرا به خوبی گفتمان عجیب و غریب آزادی بیانِ ضد آزادی بیانِ دهه گذشته را در بر میگیرد، که هدفش توجیه محدودیت هر نوع گفتاری است که محافظهکاران آن را تأیید نمیکنند، در حالی که سختگیریهای لیبرالها را معادل سانسور دولتی جلوه میدهد.
به گفته شارین آلفونسی، خبرنگاری که این بخش را گزارش کرده بود، این داستان پیش از توقف پخش، توسط بخشهای حقوقی و استاندارد CBS News بازبینی شده بود.
آلفونسی در ایمیلی که به نیویورک تایمز و سایر رسانهها درز کرده بود، نوشت: «داستان ما پنج بار بررسی و توسط وکلای CBS و بخش استاندارد و رویهها تأیید شده بود. از نظر واقعیت کاملاً صحیح است.» او ادامه داد: «به نظر من، توقف پخش آن در حال حاضر، پس از آن که تمامی بررسیهای دقیق داخلی انجام شده، یک تصمیم سرمقالهای نیست، بلکه یک تصمیم سیاسی است.» دلیل نگرانکننده بودن این ماجرا این است که بسیاری از ناظران – از جمله آلفونسی – آن را به عنوان نمونهای از سانسور دولتی از طریق واسطه تفسیر کردند: رئیس یک سازمان خبری جلوی پخش داستانی را میگیرد که دولت ترجیح میدهد پخش نشود. وایس اخیراً توسط مالک جدید پارامونت، میلیاردر حامی ترامپ، دیوید الیسون، در رأس CBS News قرار گرفت، که خطرات ادغام رسانهها را نشان میدهد، و یک نقطه فشار واحد برای یک دولت اقتدارگرا ایجاد میکند تا در صورت تمایل، اطاعت را تحمیل کند.
البته، سردبیران همیشه به دلایل مشروع بسیاری، داستانها را نگه میدارند یا کنار میگذارند. و اگرچه بسیاری از اتاقهای خبر برای پیچیدهترین داستانها به بررسی توسط بخشهای حقوقی و استاندارد نیاز دارند، اما استقلال تحریریه حکم میکند که سردبیر تصمیم نهایی را در مورد ادامه یک داستان بگیرد. اما روایت آلفونسی، منطق وایس را زیر سؤال میبرد. تا شب دوشنبه، این بخش منتشر نشده مانند سامیزدات (نشریه زیرزمینی) در رسانههای اجتماعی در حال گردش بود، که نمونه دیگری از تعهد بیشتر مردم عادی به اصول دموکراتیک نسبت به رهبران آمریکا را نشان میدهد.
وایس مدتهاست که از یک تعریف به طرز عجیبی محدود از آزادی بیان حمایت میکند. این ریاکاری که بسیاری در آن شریکاند، ما را به جایی رسانده که امروز هستیم: توییتهای تند پیشدرآمد توتالیتاریسم نوپا بودند، اما اکنون دولت ترامپ سعی دارد مردم را به دلیل حمایت از فلسطین زندانی و تبعید کند، و این مشکلی ندارد. «پلیس PC» (Political Correctness) سعی داشت «خیالات را غیرقانونی کند»، اما وقتی ایالتهای جمهوریخواه کتابها را از مدارس و کتابخانههای عمومی ممنوع میکنند، مشکلی نیست. این چپگراهای احمق باور دارند که کلمات خشونت هستند، اما وقتی دولت فدرال میگوید گفتار چپگرایانه خشونتی است که شایسته اخراج یا پیگرد قانونی است، مشکلی نیست. اعتراضات در دانشگاهها یک بحران ملی بود، اما اکنون که دولت فدرال میخواهد اطمینان حاصل کند که کل دانشگاهها از ایدئولوژی راستگرایان در مورد استخدام، تدریس و پذیرش دانشجو پیروی کنند، مشکلی نیست.
اجرای سیاستهای تعدیل محتوا توسط شرکتهای رسانههای اجتماعی، سانسور است، اما وقتی این سیاستهای تعدیل محتوا به نفع گفتار راستگرایانه و تعصبات آشکار است، مشکلی نیست. «چپگرایان غیرلیبرال» یک «همهگیری خودسانسوری» را رهبری میکردند، اما اکنون که صاحبان کل شرکتها کارمندان خود را مجبور میکنند تا محتوا را به گونهای شکل دهند که مورد تأیید رئیسجمهور راستگرا قرار گیرد، مشکلی نیست. «دانهبرفهای لیبرال» در دانشگاه سعی در سانسور تحقیقات دانشگاهی داشتند، اما اکنون دولت ترامپ بودجه تحقیقاتی را که «DEI» (Diversity, Equity, and Inclusion) مینامد، کاهش میدهد و موزهها و مکانهای تاریخی فدرال را به دلیل میهنپرستی ناکافی سانسور میکند، و این مشکلی ندارد. ما به سرعت در حال نزدیک شدن به سیستمی هستیم که دولت از اختیارات خود برای تعیین اینکه کدام اشکال گفتار برای انتشار یا پخش قابل قبول است، استفاده میکند. و البته، این مشکلی ندارد.
چرا بسیاری از کسانی که زمانی ادعای قهرمانی یا مطلقگرایی در آزادی بیان را داشتند، با این موارد مشکلی ندارند؟ زیرا، کاملاً واضح است که آنها چنین نبودند. بسیاری حتی نمیتوانند ادعا کنند که کمتر از ترقیخواهان مورد انتقادشان سانسورگر هستند، با توجه به درخواست پر سر و صدای اخراج افراد به خاطر اظهاراتشان درباره ترور چارلی کرک یا درخواست تحریم نتفلیکس به دلیل محتوای LGBTQ آن.
کارزار علیه آنچه «فرهنگ لغو» نامیده میشود، برای طبقه روشنفکر – از جمله خود من – جذابیت داشت، زیرا بسیاری از ما، تندیهای جناح چپ را آزاردهنده، خستهکننده و در برخی موارد تهدیدآمیز میدانستیم. (نفرات جداشده اخیر از MAGA به آنچه بقیه ما از قبل میدانستیم، پی بردهاند: این به هیچ وجه مسئلهای صرفاً مختص جناح چپ نیست.) و مطمئناً کسانی بودند که صمیمانه باور داشتند (به گمان من، اشتباه) که سختگیری میتواند به اندازه سانسور دولتی خطرناک باشد. اما من در آن زمان استدلال کردم که این کارزار تا حد زیادی بهانهای بود برای قرار دادن گفتار چپگرایانه فراتر از حمایت متمم اول قانون اساسی به منظور توجیه سرکوب دولتی – و وقایع این موضوع را تأیید کردهاند.
دلیل اینکه بسیاری از قهرمانان آزادی بیان دیروز، به آسانی به سانسورچیان حامی ترامپ امروز تبدیل شدند، این است که تعریف آنها از آزادی بیان هرگز شامل حق دیگران برای پاسخگویی نبود. آنها از یک حق جهانی برای آزادی بیان دفاع نمیکردند؛ آنها از حق انحصاری سخنرانی دفاع میکردند. آنها میتوانستند هر چه میخواهند بگویند، و شما باید ساکت میشدید و آن را میپذیرفتید. بدبینی این تلاش از نتایج آن پیداست: دولتی که دستورات اجرایی برای «حمایت» از آزادی بیان صادر میکند، در حالی که در گستردهترین کارزار سانسور دولتی از زمان «ترس سرخ» تاکنون، مشارکت دارد.
تا آنجا که چیزی متمایز به نام «فرهنگ لغو» وجود دارد یا وجود داشته است (سختگیری، حتی سانسور خشونتآمیز، تاریخی طولانی در آمریکا دارد)، تکرار معاصر آن تا حد زیادی محصول انگیزههای تحریفشده رسانههای اجتماعی است. برجستهکردن رفتارهای افراطی و ناخوشایند، آسانترین راه برای نگه داشتن مردم در حال پیمایش، پست گذاشتن و تعامل است. این یک مشکل ساختاری است، نه ایدئولوژیک، و چیزی نیست که بتوان با پاکسازی یا سانسور یک دیدگاه آن را حل کرد.
هر جامعهای که تا به حال وجود داشته، دیدگاههای اصلی و دیدگاههای حاشیهای داشته است. کسانی که دروغگوی آزادی بیان بودند و گفتمان دهه گذشته را در دست گرفتند، این را میفهمیدند، اما اعتراض واقعی آنها این بود که قدرت انحصاری برای تعریف اینکه کدام یک کدام است را نداشتند. به عنوان مثال، در یک ستون روزنامه تایمز در سال ۲۰۱۸، وایس گلایه کرد که «چپگراها» درگیر «تلاشی هماهنگ برای بازتعریف قابل توجه حدود فکری و گفتاری قابل قبول» هستند. این قرار بود موذیانه و تهدیدآمیز به نظر برسد. در واقع، این همان سیاست است. هر جناحی همیشه در تلاش است تا «حدود فکری و گفتاری قابل قبول» را بازتعریف کند. در یک جامعه آزاد، دولت به مردم اجازه میدهد تا این بحثها را داشته باشند. چنین اختلافاتی تهدیدی برای آزادی بیان نیستند؛ آنها خود آزادی بیان هستند.
وقتی میگویم بری وایس از CBS News این را فهمیده بود، لازم نیست حرف من را باور کنید. در نوامبر، اندکی پس از به دست گرفتن سکان یکی از قدیمیترین سازمانهای خبری پخش در کشور، وایس با همان عبارت، پروژه خودش را توصیف کرد: «فکر میکنم این موضوع مربوط به بازتعریف خطوطی است که در محدوده بحث قابل قبول و سیاست و فرهنگ آمریکایی قابل قبول قرار میگیرند.» وایس در کنفرانس رهبران یهود گفت: «و منظورم این نیست که به شکلی سانسورگرانه یا محدودکننده باشد.»
تفاوت بین «بازتعریف خطوط» گفتار قابل قبول توسط او و انجام آن توسط دیگران چیست؟ چه چیزی یکی را «سانسورگر» و «محدودکننده» میکند و دیگری را نه؟ خب، چون او تصمیم میگیرد. این چیزی است که تمام آن هراس از آزادی بیان همیشه دربارهاش بود: اطمینان حاصل کردن از اینکه افراد مناسب مسئول آنچه شما میبینید، میشنوید و میخوانید باشند. نکته مهم این است که این موضوع ارتباط کمی با گزارش اخبار دارد، کاری که قرار است CBS News انجام دهد. اما اگر هدف از انتصاب وایس اطمینان از این بود که او به نفع منافع راستگرایان محدودیت ایجاد خواهد کرد، دقیقاً همین کاری است که به نظر میرسد او انجام میدهد.
در آن ستون سال ۲۰۱۸، وایس شکایت کرد که بسیاری از مردم به نظر میرسید باور داشتند «علت واقعی نگرانی، اقتدارگرایان پنهانی هستند که خود را لیبرال و محافظهکار در میان ما جا زدهاند.» به نظر میرسد حق داشتند نگران باشند. با تأمل، نتیجهگیری او مبنی بر اینکه چپگراهای گمراه بر مسائل جزئی تمرکز میکنند در حالی که تهدیدهای واقعی برای آزادی بیان وجود دارد، بصیرتآمیز بود. این نتیجهگیری به خوبی در مورد وسواس «PC» دانشگاهها صدق میکند که به وایس کمک کرد تا به موقعیتی برسد که بتواند جلوی انتشار داستانی درباره دولت ایالات متحده را بگیرد که مردان را بدون محاکمه به یک اردوگاه کار اجباری در خارج از کشور میفرستد.