تصویرسازی توسط آتلانتیک. منابع: AFP / Stringer / Getty; Bettmann Archive / Getty.
تصویرسازی توسط آتلانتیک. منابع: AFP / Stringer / Getty; Bettmann Archive / Getty.

جرالد فورد را به خاطر عدم پاسخگویی ترامپ سرزنش کنید

ایلان ماسک با وقاحت سازمان‌های دولتی را برچیده است زیرا می‌تواند از مصونیت خود در برابر قانون اطمینان حاصل کند. در پایان دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ، او به خوبی ممکن است مورد عفو ​​قرار گیرد. این چیزی است که بسیاری از عفوهای اخیر (پل مانافورت، خاندان بایدن، شورشگران 6 ژانویه) نشان می‌دهند: وفاداران ریاست جمهوری و اعضای خانواده در واقع در برابر پیگرد قانونی مصون هستند. در مقیاس ناراحت‌کننده‌تر، آن‌ها مانند دیپلمات‌هایی شده‌اند که می‌توانند هر جا که می‌خواهند پارک کنند.

طلوع این عصر معافیت را می‌توان به هر تعداد از دولت‌ها نسبت داد. جفری توبین در کتاب جدید خود، The Pardon، استدلال قانع‌کننده‌ای ارائه می‌کند که مقصر اصلی سی و هشتمین رئیس‌جمهور، جرالد فورد است. تز توبین به طرز گستاخانه‌ای تجدیدنظرطلبانه است. عفو ریچارد نیکسون توسط فورد در تاریخ به عنوان یک اقدام بزرگ نیکوکاری ثبت شده است. طبق خرد متعارف، فورد با مصون‌سازی نیکسون از پیگرد قانونی، سال‌ها دادرسی قانونی قطبی‌کننده علیه رئیس‌جمهور سابق را که ملت را از هم می‌گسست، متوقف کرد. اما توبین استدلال می‌کند که این اقدام بیش از حد ستایش‌شده کاتارسیس، سابقه‌ای از بی‌قانونی را ایجاد کرد. راه ترامپ، از نظر اخلاقی، با آمرزش نیکسون آغاز می‌شود.

در یک نگاه، شریک فورد، ستاره فوتبال کالج و جانباز جنگ جهانی دوم، غیرقابل شیطان‌سازی به نظر می‌رسد. در مقایسه با ترامپ یا نیکسون، او تصویری از نزاکت فروتنانه بود. در روزی که رئیس‌جمهور شد، با لباس خواب از خانه‌اش در حومه ویرجینیا بیرون آمد تا روزنامه را بردارد. در کاخ سفید، او نان‌های انگلیسی خود را برشته می‌کرد. او جوک‌های پدرانه می‌گفت، در مسابقات گلف افراد مشهور بازی می‌کرد و به طور کلی به داشتن شهرت برای انجام کار اخلاقی تمایل داشت.

با لغزش به ریاست‌جمهوری نیکسون، به عنوان جایگزینی برای معاون رئیس‌جمهور فاسد، اسپیرو اگنو، پس از واترگیت به ریاست‌جمهوری لغزید. همانطور که چوی چیس او را در Saturday Night Live به تصویر کشید و او را در حافظه عمومی محکوم کرد، او همیشه در حال لغزش بود. این شوخی از اظهار نظر معروف رئیس جمهور لیندون بی. جانسون گرفته شده بود: "جری فورد آنقدر احمق است که نمی تواند همزمان هم گوز بزند و هم آدامس بجود." (جانسون همچنین اعلام کرد: "هیچ مشکلی با جری فورد وجود ندارد، جز اینکه او خیلی طولانی بدون کلاه ایمنی فوتبال بازی کرده است.")

با آشکار شدن رسوایی واترگیت، فورد این را ماموریت خود قرار داد تا تا حد امکان کمترین اطلاعات را در مورد آن بداند. او از نیکسون مبهم‌ترین اصطلاحات دفاع کرد و اساساً وقتی نیکسون از او خواست مدارک مربوط به این رسوایی را بررسی کند، در جهت مخالف دوید. فورد به طور سرسختانه و تا حدودی غیرقابل توضیح، از آماده شدن برای این احتمال که ممکن است رئیس جمهور شود، خودداری کرد. او در ابتدا معاونت ریاست جمهوری را به این امید پذیرفته بود که این سنگ بنای کار سیاسی طولانی مدت او باشد. در واقع، این دلیلی بود که نیکسون او را انتخاب کرد: او می‌دانست که فورد آنقدر اشتیاق کمی به شغل بزرگ دارد و آنقدر حیله سیاسی کمی دارد که بعید است توطئه‌ای برای بیرون راندن او بکشد.

در 1 اوت 1974، نیکسون به الکساندر هیگ، رئیس دفتر خود، گفت که می‌خواهد او شروع به آماده‌سازی فورد برای تصدی این سمت کند. او دستور داد: «به او بگو چه خبر است.» نیکسون می‌دانست که هیگ قبل از نشستن با فورد با بوزاردت تماس خواهد گرفت. این پیچش در طرح او بود: بوزاردت یادداشتی را برای هیگ تهیه کرده بود که در آن شش سناریوی "پایان بازی" برای بررسی فورد فهرست شده بود. به سبک کلاسیک واشنگتن، او احتمالات را به گونه‌ای تنظیم کرد که هر طرحی مستلزم تحویل‌دهی طولانی و آشفته بود، به جز یک مورد: "نیکسون می‌تواند استعفا دهد و سپس فورد می‌تواند او را عفو کند." این راه حل ظریف بود، اما بوی اسب‌دوانی فاسد را می‌داد.

عفو چیزی نبود که فورد تا به حال به آن فکر کرده باشد، بنابراین او هیگ را با سوالاتی در مورد آن آزار داد. اگرچه آن‌ها در طول مکالمه به هیچ توافقی نرسیدند، اما علاقه فورد برانگیخته شده بود. او به این باور رسید که عفو واقعاً به نفع خود اوست. وقتی بالاخره این شغل را بر عهده گرفت، می‌خواست چیزی بیش از یک جایگزین دلپذیر باشد و بدون خلاص شدن از حضور قریب الوقوع ریچارد نیکسون، هرگز نمی‌توانست مرد خودش باشد.

و بنابراین فورد با خود در مورد عفو صحبت کرد. او تصمیم دیوان عالی کشور در سال 1915 را خواند، که حکم داد پذیرش عفو ریاست جمهوری به منزله اعتراف به گناه است و متقاعد شد که مردم این منطق قانونی را می‌پذیرند. او به دستیاران می‌گفت که برای نیکسون پیر بیچاره متاسف است، که نگران بود از نظر جسمی رو به زوال باشد.

فورد این روند را بدون بحث واقعی در مورد مزایای عفو با کارکنان خود پیش برد. سخنرانی ضعیف و عصبی او که تصمیم خود را به ملت اعلام کرد آنقدر عجولانه بود که دستیاران فرصت آماده‌سازی تله‌پرومتر را نداشتند. فورد به سختی به رهبران کنگره اطلاع داد و هیچ‌کدام از آن‌ها نتوانستند دلیل عجله او را درک کنند. تیپ اونیل، رهبر اکثریت در مجلس نمایندگان، از فورد پرسید: "پس چرا داری این کار را می‌کنی؟" او این سوال را دقایقی قبل از اینکه فورد در تلویزیون ملی ظاهر شود، مطرح کرد.

فورد در تکان‌دهنده‌ترین قسمت سخنرانی، سرنوشت ریچارد نیکسون را "یک تراژدی آمریکایی که همه ما در آن نقش داشتیم" اعلام کرد. مردم که به همدستی متهم شده بودند، انتقام خود را گرفتند. در یک هفته، محبوبیت فورد 21 واحد درصد کاهش یافت. حزب او در انتخابات میان دوره‌ای آن سال دچار سقوط فاجعه‌باری شد.

با این حال، با گذشت زمان، واشنگتن نظر خود را در مورد این تصمیم تغییر داد. باب وودوارد، در نهایت نتیجه گرفت: «فورد عاقلانه عمل کرد. آنچه در ابتدا و سال‌ها به نظر می‌رسید تصمیمی برای محافظت از نیکسون است، در عوض برای محافظت از کشور طراحی شده بود.» فورد به آرامی با شهرت یک شفا دهنده، یک مرد با فضیلت، دوباره ادغام شد.

این تجدیدنظرطلبی یک درخشش نوستالژیک است. توبین پرونده‌ای محکوم‌کننده و ظریف علیه فورد مطرح می‌کند. نیکسون در آن زمان بدترین جنایات را در تاریخ ریاست جمهوری مرتکب شده بود که به وضوح و غیرقابل انکار روی نوار ضبط شده بود و بدون هیچ مجازاتی فرار کرد. او بدون ابراز ندامت مورد آمرزش قرار گرفت. توبین می‌نویسد: «عفو فقط یک مجوز رایگان بود که از یک مرد قدرتمند به مرد دیگر داده شد.»

علیرغم میل جدی او برای خنثی کردن میراث نیکسون، عفو فورد خود ادعایی از ریاست جمهوری امپراتوری بود. دلیلش این است که عفو ذاتاً ابزاری قیصری است. در هر جنبه دیگری از نظام آمریکا، تضمین‌های دقیقی نصب شده‌اند که برای محدود کردن اعمال اقتدارگرایانه قدرت طراحی شده‌اند. اما هیچ محدودیتی برای عفو وجود ندارد جز وجدان مجری صادرکننده آن. رؤسای جمهور تمایل دارند به طور ضمنی اعتراف کنند که از این اختیار سوء استفاده می‌کنند، زیرا آن‌ها با خجالت عفوها را برای ساعات پایانی دولت خود ذخیره می‌کنند و منتظر لحظه‌ای هستند که هیچ هزینه سیاسی برای پرداخت وجود ندارد و امیدوارند که رفتار شرم‌آور آن‌ها در هیاهوی افتتاحیه غرق شود.

فورد با تبرئه حامی سابق خود، به ایجاد یک آیین جدید در واشنگتن کمک کرد: لحظه‌ای که روسای جمهور نزدیکان، دوستان و خانواده خود را از قید و بند عدالت رها می‌کنند. جورج اچ. دبلیو بوش گرد و غبار بخشش جادویی خود را بر سر کاسپر واینبرگر، رابرت مک‌فارلین و الیوت آبرامز و دیگران پاشید و آن‌ها را به خاطر رسوایی ایران-کنترا رها کرد. بیل کلینتون، سرمایه‌دار مارک ریچ را نجات داد که جنایات ادعایی او شامل خرید نفت از ایران در تخلف از تحریم بود. (همسر ریچ سخاوتمندانه به کلینتون کمک مالی می‌کرد.) و سپس جو بایدن جسارت این را داشت که خود را مدافع حاکمیت قانون معرفی کند قبل از اینکه از اختیارات ریاست جمهوری خود برای مصون کردن خانواده خود از پیگرد قانونی احتمالی استفاده کند.

در طول چند هفته گذشته، دونالد ترامپ سستی نهادهای آمریکایی را آشکار کرده است. این نهادها که توسط حمله جسورانه او به خدمات کشوری تحت فشار قرار گرفته بودند، فوراً فرو ریختند. اما وقتی پلی به داخل رودخانه سقوط می‌کند، پرچ‌ها و پیچ‌ها ناگهان از کار نمی‌افتند. آن‌ها در طول نسل‌ها فرسوده می‌شوند. این همان چیزی است که در واشنگتن اتفاق افتاد: قدرت افسارگسیخته رئیس‌جمهور به گسترش خود ادامه داد، کنگره وارد حالت اسکلروز شد، احزاب به مدافعان رهبران خود تبدیل شدند و دادگاه‌ها به دست ایدئولوگ‌ها افتادند. همانطور که توبین به طرز ناامیدکننده‌ای نشان می‌دهد، حتی افراد خوب و خوشنامی مانند جرالد فورد نیز در این فروپاشی نقش داشتند.