یکی از آثار مورد علاقه من در روزنامه نگاری سیاسی مقاله ای است که تا حد زیادی فراموش شده است به نام «آموزش دیوید استاکمن». نویسنده، ویلیام گریدر، سردبیر ملی پست بود، زمانی که انقلاب ریگان در سال 1981 وارد شهر شد و او استاکمن، مدیر بودجه رونالد ریگان را متقاعد کرد که برای گفتگوهای هفتگی معمولی بنشیند، زیرا او سعی می کرد به وعده رئیس جمهور مبنی بر کاهش چشمگیر اندازه دولت عمل کند.
این مقاله که گریدر در آتلانتیک و سپس به صورت یک کتاب باریک منتشر کرد، داستان چگونگی برخورد طرفداران عرضه که برای محاصره واشنگتن آمده بودند با پرتگاه واقعیت را بیان می کرد. آنها در نهایت نتوانستند بوروکراسی فدرال را کوچک کنند، در حالی که به طور همزمان بدهی ملی را با کاهش مالیات و هزینه های نظامی افزایش دادند - الگویی برای حکمرانی که همه ما هنوز هزینه آن را می پردازیم.
وقتی سالها بعد کتاب را خواندم (در سال 1981 روی آتاری خود «مهاجمان فضایی» بازی میکردم)، از اینکه گریدر چگونه توانست پیچیدهترین بحثهای سیاست را از دریچه شخصیتی که نه قهرمان بود و نه یک شرور، بلکه یک انسان پیچیده بود توضیح دهد، شگفت زده شدم. من همیشه سعی کردهام، به عنوان یک نویسنده مجله و نویسنده، همین کار را انجام دهم.
بنابراین، وقتی ویراستاران من در پست پیشنهاد کردند که امسال را صرف بررسی "وزارت کارآمدی دولت" جدید دونالد ترامپ به رهبری ایلان ماسک و ویوک راماسوامی کنم، نیازی به متقاعد کردن زیادی نداشتم. انتظار ندارم که هیچ یک از این مردان آنقدر وقت بگذارند تا برنامه های خود را برای من توضیح دهند که استاکمن با گریدر انجام داد (اگرچه خوشحال می شوم اگر این کار را انجام دهند). اما من می خواهم با ایده های آنها برای بازسازی دولت دست و پنجه نرم کنم - که برخی از آنها، حدس می زنم، شایسته جدی گرفته شدن هستند.
هیچ یک از ما واقعاً نمی دانیم برنامه DOGE چیست، همانطور که به اختصار شناخته شده است - چگونه به توصیه های خود می رسد، یا کنگره یا دولت جدید تا چه حد آنها را اجرا می کنند. پست هفته گذشته گزارش داد که کمیسیون، که در حال حاضر در دفتر اسپیس ایکس ماسک در دی سی کار می کند، حدود 100 نفر، بیشتر از صنعت فناوری را به خدمت گرفته است و فرستادگان آن قبلاً برای ملاقات با کارمندان آژانس های فدرال شروع به فعالیت کرده اند.
من نمی دانم در این جلسات چه می گذرد، اما تصور می کنم که کمی شبیه صحنه با دو مشاور، باب و باب، از فیلم «فضای اداری» باشد: «چه می گویید... شما اینجا چه می کنید؟»
واکنش اولیه به DOGE بیشتر مشکوک بوده است. در 44 سال بین تلاش استاکمن و این تلاش، تلاشهای بیشماری برای اصلاح هزینههای فدرال صورت گرفته است. هر بار، مانند استاکمن قبل از خود، سیاستگذاران با ریاضیات غیرقابل حل مواجه شدهاند: شما نمیتوانید کسری بودجه فدرال را به طور معناداری کاهش دهید، مگر اینکه برنامههای استحقاقی که رای دهندگان گرامی میدارند یا هزینههای نظامی که اعضای کنگره برای حوزههای خود میخواهند، کاهش دهید.
اگر هدف شما این است که هزینه های دولت را با درآمد هماهنگ کنید، شما فقط با حذف وزارت آموزش و اخراج یک مشت کارمند دولتی به آنجا نخواهید رسید - به خصوص در حالی که مالیات های بیشتری را کاهش می دهید.
اما این یک "اگر" بسیار بزرگ است. زیرا به نظر من می رسد که کمیسیون DOGE ممکن است هدفی اساساً متفاوت از سلف های خود داشته باشد، به این معنی که اشتباه است اگر فرض کنیم که به همان نتیجه بیهوده می رسد. اگر برداشت اصلی شما از ترفند ماسک-راماسوامی این است که آنها هرگز راهی برای کاهش کسری بودجه فدرال و متعادل کردن بودجه پیدا نخواهند کرد، پس حق با شماست. اما احتمالاً از ابتدا سؤال اشتباهی می پرسید.
از زمان دوران استاکمن، ما تمایل داشتهایم که در مورد بحثهای بودجه به صورت باینری فکر کنیم: یک حزب وجود دارد که فکر میکند واشنگتن باید پول بیشتری جمعآوری کند و آن را صرف برنامههای فدرال بیشتری کند، و حزب دیگری وجود دارد که فکر میکند دولت فدرال باید از مردم مالیات کمتری بگیرد و برای خود پول بپردازد.
در واقعیت، طیفی از دیدگاه ها در هر دو حزب در مورد نقش و اندازه ایده آل دولت وجود دارد. دوست من جاناتان کاوان، که اندیشکده دموکرات میانه رو راه سوم را اداره می کند، اخیراً به من گفت که چهار گروه متمایز در مورد هزینه های فدرال وجود دارد، و اگرچه این ممکن است تعمیم بیش از حد باشد، اما فرمول بندی او تا حد زیادی درست به نظر می رسد.
گروه اول چیزی است که می توانید پوپولیست های طرفدار دولت بنامید. اینها دموکرات هایی هستند که اساساً معتقدند دولت باید بسیار بیشتر از آنچه که انجام می دهد خرج کند، زیرا هر چه آژانس ها و برنامه های بیشتری ایجاد کنید، نابرابری را بیشتر کاهش می دهید و رشد را تحریک می کنید. بدهی آنها را آزار نمی دهد. آنها ریاضت مالی را نوعی ظلم می دانند.
گروه دوم - دموکراتهای میانهرو، به سبک باراک اوباما و جو بایدن - معتقدند که دولت فعال خوب است، اما باید در محدوده کار کند. این دموکرات ها دلیلی برای کاهش برخی از مقررات سنگین می بینند و می توانند سطح معینی از کسری بودجه - شاید 3 درصد از کل تولید اقتصادی کشور - را تا زمانی که تأمین مالی سرمایه گذاری های عمومی باشد و نه کاهش مالیات برای ثروتمندان تحمل کنند.
گروه سوم شامل محافظه کاران سنتی و الهام گرفته از ریگان است که نقش روشنی برای هزینه ها و مقررات فدرال می بینند، اما واشنگتن را خارج از کنترل می دانند. آنها دولتی می خواهند که مالیات کمتری بگیرد، کمتر خرج کند و بودجه خود را مانند تمام ایالت ها به جز چند ایالت متعادل کند. به نظر نمی رسد که آنها هرگز در مورد چگونگی آن توافق کنند.
و سپس، در نهایت، شما یک جناح ایدئولوژیک صعودی دارید که من آن را ویرانگران "دولت عمیق" می نامم. (اسم بدی هم برای تیم فوتبال نخواهد بود.) اینها ترامپیست هایی هستند که دولت فدرال را یک شرکت آمارگرا و سرکوبگر می دانند - ذاتاً اسراف کننده، از نظر فرهنگی نخبه گرا، ناامیدانه فاسد و به طور فزاینده ای مستبد در قوانین و مقررات خود. آنها به کسری بودجه اهمیتی نمی دهند، اما به دلیلی متفاوت از چپ های دور: هدف آنها این است که تمام ماشین را در حال سقوط ببینند.
به نظر می رسد ماسک و راماسوامی کاملاً در گروه آخر قرار می گیرند. بنابراین وقتی تحلیلگران در مورد اینکه چگونه محکوم به شکست هستند، به این دلیل که شما نمی توانید بودجه را بدون رفتن به سراغ برنامه های استحقاقی یا سیستم های تسلیحاتی متعادل کنید، صحبت می کنند، آنها نکته را از دست می دهند. چه می شود اگر این افراد واقعاً اهمیتی به مسئولیت مالی دولت ندهند؟ اگر تنها هدف آنها صرفاً حذف هر چه بیشتر بوروکراسی باشد چه؟
شاید سوال عملی در طول سال آینده این نباشد که آیا ماسک و راماسوامی می توانند 2 تریلیون دلار از بودجه تقریبی 7 تریلیون دلاری کم کنند یا خیر. (آنها در حال حاضر از آن عدد دیوانه کننده عقب نشینی می کنند.) شاید سوال مهم تر این باشد که آیا آنها می توانند در برداشتن یک داس به بسیاری از آژانس های فدرال با حروف اختصاری بی پایان و دفاتر وسیع و دیوارهای بژ موفق شوند یا خیر - و آیا این آزمایش در نهایت زندگی را برای اکثر آمریکایی ها بهتر یا بدتر می کند یا خیر.
پاسخ به بخش آخر برای بسیاری از دوستان دموکرات من بدیهی به نظر می رسد، که احتمالاً به این دلیل است که چرا آنها انتخابات را باختند. در سالهای کلینتون، دموکراتها این فرض را پذیرفتند که بررسی برنامههای قدیمی - رفاه و مسکن عمومی، به ویژه - برای حزب طرفدار دولت ضروری است. ایده اصلی پروژه بازآفرینی دولت آل گور این بود که دموکرات ها هرگز قادر به حفظ ارکان جامعه بزرگ نخواهند بود، چه رسد به اضافه کردن به آنها، اگر نتوانند خود را به عنوان قهرمانان نوسازی نشان دهند.
اما در جایی در طول مسیر (شاید درست در زمانی که جورج دبلیو بوش تصمیم گرفت امنیت اجتماعی را خصوصی کند)، چپ ها تصمیم گرفتند که هرگونه اذعان به شکست دولت، فقط استدلال جمهوری خواهان را مشروعیت می بخشد. دولت های متوالی دموکرات اکنون تریلیون ها دلار در هزینه های جدید بدون اینکه زحمت ایجاد اصلاحات معنادار یا انتخاب های سخت را به خود بدهند، اضافه کرده اند.
دموکرات ها می توانند بالا و پایین بپرند و فریاد بزنند که DOGE یک حمله تمام عیار به قلعه دولت است، اما اگر این درست باشد، پس آنها کسانی هستند که پل متحرک را پایین آوردند. در نظر بگیرید که در سال 2021، دولت بایدن به صدا درآورد 7.5 میلیارد دلار که برای ساخت نیم میلیون ایستگاه شارژ تا سال 2030 تضمین کرده بود، و از آمریکایی های بیشتری خواست که بروند و خودروهای برقی بخرند. در آخرین شمارش، ایالت هایی که این پول را دریافت کرده اند، موفق به ساخت چند ده ایستگاه شده اند. جای تعجب نیست که برخی از رای دهندگان فکر می کنند مالیات آنها هدر می رود.
به همین دلیل است که با وجود تمام اختلاف نظرهای اساسی من با ماسک و راماسوامی در مورد ارزش دولت، امیدوارم که آنها بتوانند کار خوبی انجام دهند. ارزش دارد که برنامه های مبهم فدرال را تحت آزمایش استرس قرار دهیم. نسخه ای از DOGE وجود دارد که نه با اخراج عمده و خودسرانه کارمندان دولتی فداکار به پایان می رسد - راماسوامی پیشنهاد کرده است که دولت جدید ممکن است بر اساس اینکه شماره تامین اجتماعی آنها با یک رقم فرد یا زوج ختم می شود، بوروکرات ها را اخراج کند - اما با یک نقطه میانی که در آن تعدادی از آژانس ها از بین می روند یا دوباره تصور می شوند.
نسخه ای نیز وجود دارد که در آن DOGE واقعاً به چشم انداز فدرال آسیب می رساند و بسیاری از آمریکایی ها ناگهان متوجه می شوند که زندگی با برنامه های فدرال بهتر است. دموکراتها نباید از این نتیجه بترسند. اگر آنها به آنچه میگویند باور دارند، باید این تهدید وجودی برای دولت را فرصتی برای اثبات ارزش آن یک بار برای همیشه بدانند.
نحوه قضاوت مردم در مورد این تلاش ممکن است تا حد زیادی بستگی داشته باشد به اینکه آیا ماسک و راماسوامی - و متحدان آنها در دولت جدید - در واقع به دنبال کوچکتر و پاسخگوتر کردن دولت هستند یا خیر، یا اینکه دستور کار واقعی فقط کمک به دوستان شرکت خود برای فرار از مالیات و مقررات است. اولی ممکن است منجر به اصلاحات واقعی شود. دومی حتما نابرابری را گسترش می دهد و به بسیاری از آمریکایی های آسیب پذیر آسیب می رساند.
استاکمن در هفتههای بلافاصله پس از پیروزی ریگان در انتخابات سال 1980، تمایز شدیدی بین ریشهکن کردن «ادعاهای ضعیف» در دولت از یک سو، و «مشتریان ضعیف» از سوی دیگر قائل شد - یعنی بین حوزههایی که مالیاتدهندگان را برای منافع شخصی خونریزی میکردند و کسانی که واقعاً به کمک نیاز داشتند. استاکمن گفت: «ما باید نشان دهیم که حاضریم به مشتریان قدرتمندی که ادعاهای ضعیفی دارند حمله کنیم.»
همکاران جمهوری خواه او گوش ندادند. آنها تمرکز خود را بر کاهش هزینه ها بر روی کم قدرت ترین آمریکایی ها گذاشتند و هرگز به عقب نگاه نکردند. اما آن زمان توصیه خوبی بود و اکنون هم توصیه خوبی است.
بدترین و بهترین تجربیاتی که با بوروکراسی های دولتی داشته اید چیست؟ چه چیزی می تواند خدمات مشتری دولت را به شهروندان بهبود بخشد؟ پاسخ های خود را با بخش نظرات پست به اشتراک بگذارید و ممکن است به عنوان نامه به سردبیر منتشر شوند.