در ۷ دسامبر ۲۰۲۴، دونالد ترامپ، رئیسجمهور منتخب ایالات متحده، پیشنهادی به امانوئل ماکرون، رئیسجمهور فرانسه و ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، ارائه کرد. او به آنها گفت که نیروهای اروپایی باید در صورت توافق صلح در اوکراین به عنوان حافظ صلح خدمت کنند.
این نشانهای از عدم تمایل ایالات متحده برای ارائه تضمینهای امنیتی به اوکراین و همچنین احتمال فزاینده پایان مذاکرهشده به جنگ روسیه و اوکراین بود. اما به جای نگاه کردن به کشورهای اروپایی به عنوان منبع اصلی چنین نیرویی، مذاکرهکنندگان باید به جنوب جهانی روی آورند.
برای موفقیت هر مأموریت حافظ صلح بینالمللی، لازم است که طرفهای درگیر در مناقشه روابط کاری با کشورهایی داشته باشند که کلاهآبیها را میفرستند. نگرانی اصلی در اروپا از فوریه ۲۰۲۲ نه سرنوشت اوکراین، بلکه خطری است که این جنگ برای روابط گستردهتر روسیه و غرب و احتمال تشدید تنش ایجاد میکند.
قرار دادن سربازان ناتو، حتی اگر هیچ نیروی آمریکایی در میدان نباشد، در مقابل روسهای مسلح در منطقهای که مسکو آن را مرز نظامیشده خود میداند، هیچ کمکی به حل تنشهای اساسی نمیکند. در عوض، خطر یک جنگ گستردهتر اروپایی را به طور تصاعدی افزایش میدهد.
استقرار اتحادیه اروپا نیز فاقد اعتبار است. عدم تمایل مداوم، به جز لافزنیهای لفظی از سوی ماکرون، برای اعزام نیرو به اوکراین در طول یک درگیری مداوم، نشان میدهد که در صورت از سرگیری جنگ بین روسیه و اوکراین، اتحادیه اروپا اراده لازم برای تعهد را نخواهد داشت. حتی مشخص نیست که کشورهای اروپایی ظرفیت تداوم یک استقرار بزرگ را داشته باشند. حافظان صلح اروپایی در صورت عدم حمایت لجستیکی ایالات متحده، در معرض خطر گیر افتادن قرار دارند.
در همین حال، استقرار نیروی "ناتو منهای آمریکا" در نزدیکی نیروهای روسی نه تنها برای کرملین غیرقابل قبول خواهد بود، بلکه به طور بالقوه دولت روسیه را وادار میکند تا بر خواستههای خود مبنی بر محروم کردن اوکراین از هر نوع ادغام یورو-آتلانتیکی پافشاری کند. در واقع، یک نیروی پان-اروپایی برای روسها از یک نیروی ناتو قابل تشخیص نخواهد بود. همراه با لفاظیهای جنگطلبانه برخی از رهبران غربی، از جمله حمایت از حملات مستقیم در داخل روسیه، چنین استقراری به عنوان گسترش ناتو به طور پنهانی تلقی میشود.
در ۱۲ فوریه، پیت هگست، وزیر دفاع ایالات متحده، مخالفت دولت ترامپ با عضویت اوکراین در ناتو را تأیید کرد و در عوض خواستار "نیروهای توانمند اروپایی و غیراوپایی" برای ارائه تضمینهای امنیتی—بدون دخالت نیروهای آمریکایی—شد.
به جای بحث در مورد شایستگیهای یک مأموریت اروپایی، مذاکرهکنندگان باید به دنبال یک مقطع گسترده از حافظان صلح از جنوب جهانی با روابط دوستانه، یا حداقل غیر خصمانه، با روسیه و غرب باشند. تعداد زیاد ابتکارات و پیشنهادات صلح—که از کشورهایی مانند اندونزی، مکزیک، و هیئت آفریقایی که از کیف و مسکو بازدید کردند—نشان میدهد که تمایل واقعی توسط این کشورهای غیرمتعهد برای ایفای نقش مهم وجود دارد.
تبادل مختصر آتش با نیروهای ایتالیایی یا هلندی در دونباس که به جنگ روسیه و ناتو منجر نشود، به طور معناداری به جایگاه بینالمللی روسیه آسیب نمیرساند.
در مقابل، خطر تبادل آتش روسها با نیروهای هندی و چینی در میدان، مسکو را مجبور میکند تا پیامدهای یک درگیری کوچک را بر استراتژیهای جهانی خود—چه از نظر اقتصادی، امنیتی یا دیپلماتیک—در نظر بگیرد.
با این حال، به طور واقعبینانه، این دو کشور بعید است که روابط دوجانبه خود با روسیه را برای دستاوردهای حاشیهای که ممکن است از ارائه امنیت در اوکراین به تنهایی به دست آید، به خطر بیندازند. در بدترین سناریو، ممکن است به روابط خود با روسیه و غرب آسیب برسانند. در عوض، باید یک رویکرد چندملیتی اتخاذ شود.
گروه BRICS+ که به طور مداوم در حال گسترش است، در کنار اعضای اتحادیه کشورهای جنوب شرقی آسیا، اکنون فرصتی واقعی برای کمک به تعریف دوران جدیدی از امنیت بینالمللی دارند. در همین حال، اتحادیه آفریقا با انجام مأموریتهای حافظ صلح خود، دههها تجربه به دست آورده است.
حتی کشورهای حوزه خلیج فارس میتوانند افسران نظامی و سیاسی را برای کمک به کاهش تنشها اعزام کنند، زیرا آنها توانستهاند با سازماندهی چندین دور تبادل زندانیان، اعتماد با روسیه و اوکراین را ایجاد کنند. این نوع تجربه عملی با طرفهای درگیر جنگ، همراه با یک ذهنیت عملگرایانه و روابط نزدیک همزمان با ایالات متحده، چیزی است که برای جلوگیری از خارج شدن یک اختلاف محلی از کنترل مورد نیاز است.
یک نیروی مؤثر نیازی به بزرگ بودن ندارد، زیرا هدف آن نباید این باشد که بتواند با یکی از طرفها بجنگد، بلکه به سادگی حفظ صلح است.
برای جلوگیری از اشتباهات انجام شده در بوسنی، جایی که حافظان صلح در یک جنگ مداوم گرفتار شدند، پارامترهای روشنی ضروری خواهد بود. مهمتر از همه، قبل از ورود حافظان صلح باید به آتشبس توافق شود. بدون این، احتمالاً کشورها تمایلی به اعزام پرسنل خود نخواهند داشت، مبادا در باتلاق گرفتار شوند. علاوه بر این، قبل از ورود آنها باید یک مرزبندی روشن از خط مقدم انجام شود. خروج هر دو طرف از جبهه نیز خطر درگیریهای تصادفی را کاهش میدهد.
همه کشورها قادر به مشارکت به یک شکل نخواهند بود، اما هنوز دامنه وسیعی برای مشارکت وجود دارد. شیلی، به عنوان مثال، پیشنهاد کمک به مینروبی را داده است. تجربه این کشور آمریکای لاتین در حذف هزاران مین در امتداد مرزهایش که در طول دیکتاتوری آگوستو پینوشه زمانی که شیلی با اختلافات مرزی با سه همسایه خود روبرو بود، کاشته شده بودند، آن را به یک شرکت کننده بسیار مناسب تبدیل میکند.
در همین حال، برخی از کشورهای اروپایی ممکن است بتوانند نقشی ایفا کنند. تعداد معدودی، مانند مجارستان و اسلواکی، حتی ممکن است با توجه به موضع خود در مورد درگیری روسیه و اوکراین مورد استقبال قرار گیرند. با این حال، محتملتر این است که اتحادیه اروپا بتواند به تأمین مالی نیروی حافظ صلح کمک کند. این امر اروپا را به یک ذینفع معنادار با سهمی در بازی تبدیل میکند و به اطمینان خاطر جنوب جهانی از حمایت گسترده از تلاشهایش کمک میکند.
اتحادیه اروپا به جای عجله به سمت شرق، باید از این به عنوان فرصتی برای ایجاد فاصله بین نیروهای خود و روسیه استفاده کند. چه منطقه غیرنظامیشده در شبه جزیره کره امروز باشد و چه مرز داخلی آلمان در طول جنگ سرد، استقرار گسترده سربازان در محدوده تیررس رقبا و دشمنان بالقوه آینده، همان تنشی را ایجاد میکند که حضور آنها برای مقابله با آن در نظر گرفته شده است.
اروپا به جای تلاش برای انحصاری کردن ساختارهای امنیت بینالمللی، بهتر است از جنوب جهانی به عنوان بخشی جداییناپذیر از راه حل تثبیت حیاط خلوت خود استقبال کند.