دههها پس از سقوط انرون، نویسنده کتاب «باهوشترین افراد اتاق» مجازاتهای صادر شده برای مدیران این شرکت را بازنگری میکند.

در تاریخ 2 دسامبر 2001، شرکت انرژی انرون اعلام ورشکستگی کرد. پیگیری عدالت بهطور جدی انجام شد. شرکت حسابداری انرون، آرتور اندرسن، به اتهام ممانعت از اجرای عدالت متهم و از کسبوکار منع شد. اتهامات جنایی نیز علیه دهها نفر مطرح شد. هر دو مدیر عامل سابق انرون، کن لی و جف اسکیلینگ، به زندان محکوم شدند، اسکیلینگ به 24 سال. قاضی سیم لیک، که ریاست دادگاه را بر عهده داشت، هنگام توضیح حکم طولانی گفت: «همانطور که بسیاری از قربانیان شهادت دادهاند، جنایات او صدها نفر، اگر نگوییم هزاران نفر، را به حبس ابد فقر محکوم کرده است.»
بخشی از توجیه برای پیگرد قانونی هر جنایتی این است که تخلف مستلزم تلافی است. اما بخش دیگری از آن بازدارندگی است: به سایر جنایتکاران بالقوه میگوید، جرأت نکنید. لسلی کالدول، که دستیار دادستان کل بخش جنایی وزارت دادگستری بود، پس از محکومیتهای انرون گفت: «این پیام بسیار قوی در مورد فساد در ردههای رهبری و اینکه این واقعاً چیزی است که باید به هر قیمتی از آن اجتناب شود، ارسال کرده است.»
باور اساسی در اظهاراتی مانند کالدول این است که بازدارندگی کار میکند، اینکه مجرمان یقهسفید "مجرمان منطقی هستند که پیامدهای اقدامات خود را میسنجند"، به گفته محققان دانشگاه گونزاگا در یک مقاله در سال 2016، و بنابراین، "عموم مردم بر اساس قطعیت، شدت و سرعت عواقب، از ارتکاب جرم باز داشته میشوند."
در پی ماجرای انرون، من قطعاً معتقد بودم که اینگونه کار میکند. پس از محکومیت لی و اسکیلینگ، من مقالهای در Fortune با پیتر الکیند نوشتم - که با او همچنین کتاب «باهوشترین افراد اتاق» را نوشتم - و استدلال کردم که این پیام روشنی به سوئیتهای اجرایی فرستاده است که رفتاری در نزدیکی خط تحمل نخواهد شد. اگرچه ما نمیدانستیم، رفتاری که به بحران مالی 2008 تبدیل میشد - که قطعاً نزدیک یا فراتر از هر خط قابل تصوری بود - در حال حاضر در جریان بود. یک آتشسوزی مالی، مقداری اختیار سهام، یک برنی مدوف، یک وایرکارد، یک مارتین شرکلی، یک ترانوس، یک SBF و رسواییهای بیشمار کوچکتر بعداً، این سؤال را ایجاد میکند: آیا پیگرد قانونی جرم یقهسفید واقعاً دیگران را باز میدارد؟
اصطلاح "جرم یقهسفید" توسط جامعهشناس ادوین ساترلند ابداع شد، که به اندازه چگونگی مجازات مجرمان، در چگونگی تعریف آنها سرمایهگذاری نکرده بود. او در سخنرانی سال 1939 در انجمن جامعهشناسی آمریکا، جرم یقهسفید را جرمی تعریف کرد که "توسط فردی با احترام و جایگاه اجتماعی بالا در جریان شغل خود مرتکب میشود." ساترلند استدلال کرد که حذف این جنایات خطر سوءتفاهم در مورد ماهیت خود جرم را به همراه دارد.
به جرات میتوان گفت که رابرت مورگنتاو، دادستان افسانهای منهتن، جرم یقهسفید را وارد دوران مدرن کرد. یکی از بزرگان دنیای دفاع از جرم یقهسفید به اندرو مایر، نویسنده کتاب Morgenthau: Power, Privilege, and the Rise of an American Dynasty، گفت: "باب صنعت ما را ایجاد کرد."
مورگنتاو جرایم سازمانیافته و فساد شرکتی را هدف قرار داد و اولین واحد تخصصی دفتر را برای تحقیق در مورد وال استریت ایجاد کرد. به گفته مایر، برای او این مسئله انصاف بود که از پدرش به ارث رسیده بود. او به مایر میگفت: "اگر در خیابان پایین پارک پیگرد قانونی میکنید، باید در خیابان بالای پارک نیز پیگرد قانونی کنید." این انصاف به صورت کوچک نوشته شده بود، اما به صورت بزرگ نیز نوشته شده بود. مورگنتاو یک بار گفت: "اگر میخواهید مردم به دولت خود اعتماد داشته باشند، باید نشان دهید که افرادی که قدرت اقتصادی یا قدرت سیاسی دارند از پیگرد قانونی مصون نیستند."
تمرکز بیشتر
بر اساس برخی معیارها، تمرکز بر تخلفات یقهسفید با گذشت زمان افزایش یافته است. نیکلاس بورتین در سال 2018 نوشت: "در پاسخ به هر بحران مالی - از رسوایی S&L در اواخر دهه 1980، تا پروندههای انرون و تقلب حسابداری در اوایل دهه 2000، تا بحران مالی 2008-2009 - کنگره قوانین سختگیرانهتری را برای مبارزه و مجازات مجرمان یقهسفید تصویب کرده است، و آژانسهای اجرای قانون فدرال و ایالتی منابع بیشتری را برای تحقیق و پیگرد قانونی جرم یقهسفید اختصاص دادهاند." بورتین به عنوان شریک مدیریت گروه دفاع جنایی و تحقیقات سالیوان و کرامول، ناظری مغرض اما آگاه است.
باور غریزی این است که پیگرد قانونی این جنایات به طور جدی منصفانه است - و انجام این کار باید دیگران را باز دارد. همانطور که یک داستان CNN پس از محکومیت الیزابت هولمز، بنیانگذار ترانوس، بیان کرد: "نتیجه پرونده او میتواند به عنوان یک داستان هشداردهنده برای دیگران در دره سیلیکون خدمت کند." پرت بهارا، دادستان سابق ایالات متحده، اینگونه توضیح داد: مجرمان یقهسفید "در تحلیل هزینه-فایده بسیار ماهر هستند" و "خطر دستگیری را در مقابل پاداش بالقوه میسنجند و تصمیم میگیرند که ارزش خطر کردن را دارد."
به جز اینکه هیچ مدرک تجربی وجود ندارد که نشان دهد واقعاً به این شکل کار میکند. بهترین چیزی که توانستم پیدا کنم یک مطالعه اخیر کوچک در فنلاند بود که پیامدهای مجازاتهای شدید برای جرم یقهسفید را بررسی کرد. این مطالعه نشان داد که زندان میزان جرم مجدد را تقریباً 50٪ در سه سال پس از صدور حکم کاهش میدهد و با کاهش احتمال ارتکاب جرایم مالی توسط همکاران فرد محکوم، اثر بازدارندگی گستردهتری دارد.
اما "همکاران" به طور محدود تعریف شده بودند - کسانی که در همان محل کار، با کمتر از 50 نفر، در همان سالی که جرم مرتکب شده بود، استخدام شده بودند - و نویسندگان این مطالعه خاطرنشان کردند که زندانهای فنلاند تمرکز زیادی بر بازپروری دارند. (اینکه آیا حبس برای هر نوع جرمی اثر بازدارندگی دارد یا خیر، یک گفتگوی بزرگتر مهم است، اما این قطعه فقط در مورد جرم یقهسفید است.)
میتوان استدلال کرد که اگر احکام دیگران را باز نمیدارند، شاید ما فقط به احکام طولانیتری نیاز داریم. محققان گونزاگا به رهبری جورجی آن وادربی، استاد جامعهشناسی و جرمشناسی، نوشتند: "بر اساس نرخهای جرم مجدد و دستورالعملهای صدور حکم، مجرمان یقهسفید به طور قابل توجهی کمتر از مجرمان خشونتآمیز باز داشته میشوند." "دادههای صدور حکم نشان میدهد که مجرمان یقهسفید مجازاتهای کمتری نسبت به مجرمان خشونتآمیز دریافت میکنند. بر اساس این دادهها و نظریه بازدارندگی، حکم کوتاهتر ممکن است یک عامل علی در افزایش نرخهای جرم مجدد مجرمان یقهسفید باشد."
اما وادربی، که اکنون بازنشسته شده است، مطمئن نیست که احکام طولانیتر این کار را انجام دهند، چه رسد به اینکه دیگران را باز دارند. او میگوید: "احکام سنگینتر بعید است تفاوت چشمگیری ایجاد کند، مگر اینکه مجرم را برای مدت طولانیتری از ارتکاب جرم مجدد دور کند." یوجین سولتس، استاد دانشکده بازرگانی هاروارد، خاطرنشان میکند که حتی حذف احتمال ارتکاب جرم مجدد - همانطور که چین سالها با مجازات اعدام برای جرم یقهسفید انجام داد - به عنوان یک بازدارنده بزرگتر عمل نکرد.
مسیر جنایی
سولتس برای کتاب خود در سال 2016، «چرا آنها این کار را انجام میدهند: در ذهن مجرم یقهسفید»، با نزدیک به 50 مدیر سابق که به جرایم یقهسفید متهم شده بودند مصاحبه کرد و به این نتیجه رسید که تز تحلیل هزینه-فایده بهارا اشتباه بود. به نظر نمیرسید افرادی که با آنها صحبت کرد، قبل از شکستن قانون، هزینهها و مزایا را به دقت محاسبه کرده باشند. در عوض، آنها به سمت آن لغزیدند.
این دیدگاه توسط سایر وکلای مدافع جنایی نیز تکرار میشود. یکی از آنها که نخواست نامش فاش شود، برای من نوشت: "مجرمان یقهسفید لزوماً تصمیم قاطعی برای انجام رفتار نامناسب/غیرقانونی نمیگیرند." "آنها به بازدارندگی فکر نمیکنند زیرا فکر نمیکنند واقعاً کار اشتباهی انجام میدهند. چشمانداز زندان در آن شرایط چیزی نیست که در این معادله نقش داشته باشد."
وقتی من داستانهایی از اشتباهات تجاری نوشتهام، چه انرون باشد و چه رسوایی حسابهای جعلی ولز فارگو، همچنین متوجه شدهام که به ندرت میتوانید لحظه خاصی را که کسی تصمیم میگیرد به سمت تاریک برود، مشخص کنید. بورتین نوشت: "مسیر جنایی مجرم یقهسفید معمولی شامل گامهای کوچک و تدریجی است - که هر کدام حتی ممکن است به تنهایی قابل توجیه باشند - تا اینکه خود را آنقدر فراتر از خط میبیند که دیگر راه بازگشتی وجود ندارد."
سولتس میگوید که امروزه اغلب از مدیرانی تماس تلفنی دریافت میکند که نگران رفتار خود هستند و درخواست مشاوره میکنند. او همیشه به آنها میگوید که با یک وکیل تماس بگیرند. او میگوید: "اقدامات، دست کم، بسیار جدی هستند." اما اگرچه افرادی که با او تماس میگیرند نگران هستند، اما هنوز اهمیت آن را درک نمیکنند. "آنها فکر میکنند در یک منطقه 55 مایلی در ساعت با سرعت 65 مایل در ساعت رانندگی میکنند. آنها متوجه نمیشوند که با سرعت 120 مایل در ساعت رانندگی میکنند. آنها هنوز توجیه میکنند که سرعت 65 مایل در ساعت است."

این کمک نمیکند که پیگرد قانونی جرم یقهسفید تصادفی و خودسرانه به نظر میرسد و سودمندی آن را به عنوان یک بازدارنده تضعیف میکند. بحران مالی بسیار مخربتر از انرون بود، اما تعداد کمی از مدیران با اتهامات جنایی مواجه شدند. اگرچه گفتن اینکه چه درصدی از جرایم مالی تحت پیگرد قانونی قرار میگیرند غیرممکن است، اما دولت بریتانیا برآوردی ارائه کرده است: به ازای هر 1000 کلاهبرداری در کشور، یک پیگرد قانونی موفقیتآمیز وجود دارد.
پیگردهای قانونی بزرگ مانند انرون دشوار هستند و مقدار زیادی از پول دولت را مصرف میکنند، به ویژه زمانی که متهمان ثروتمند میتوانند وکلای گرانقیمت را استخدام کنند. این تا حدی دلیل افزایش "توافقنامههای تعویق پیگرد قانونی" است، که در آن یک شرکت جریمه بزرگی میپردازد اما هیچ فردی نامیده نمیشود (که به این معنی است که جرمی رخ داده است اما هیچکس کار اشتباهی انجام نداده است). اینها هر گونه احساس عدالت را بیشتر فاسد کردهاند، زیرا آنقدر رایج هستند که دیگر هیچ شرم یا آسیب اعتباری مرتبط با تخلف وجود ندارد. بازار سهام به سادگی شانههایش را بالا میاندازد.
راه بهتر
در مورد کسانی که به جرم یقهسفید محکوم شدهاند: اگر حبس قرار نیست دیگران را باز دارد، آیا میتوان از آن زمان به نحو بهتری استفاده کرد؟ جفری اسکیلینگ و سام بنکمن-فرید هر چه نقص داشته باشند، تاجران بسیار ماهری بودند. آیا میتوانستند در یک خانه نیمهراه ساده زندگی کنند و با ایجاد یک کسبوکاری که شغل ایجاد میکند یا آموزش مهارتهای تجاری به دیگران، از مجازات خود کم کنند؟ آیا سایر مجرمان یقهسفید محکوم میتوانند با خدمت به عنوان معلم در مناطق محروم برای مدت معینی، یا پرستار شدن، یا انجام کار دیگری که برای جامعه مفید است، از مجازات خود کم کنند؟ مشکلاتی در این رویکرد وجود دارد. این برای سایر مجرمان غیر خشونتآمیز منصفانه نیست، و مشخص نیست که بسیاری از مجرمان یقهسفید مهارتهای مفیدی برای به اشتراک گذاشتن داشته باشند. شاید آنها فقط کلاهبردار باشند.
اما باید راه بهتری از دو برابر کردن کاری که جواب نمیدهد وجود داشته باشد. اندی فستو، مدیر مالی سابق انرون، به جرم دزدی پول از انرون و کمک به تحریف امور مالی آن اعتراف کرد. او کمتر از اسکیلینگ خدمت کرد، تا حدی به دلیل نقشی که در شهادت علیه رئیس سابق خود ایفا کرد. پس از خروج، شروع به سخنرانی در مورد اینکه چه اشتباهی در انرون رخ داده است، کرد. اگرچه او در مورد محکومیت خود به جرم دزدی پول صحبت نمیکند، اما داستان مهمی را در مورد چگونگی دستکاری قوانین حسابداری بیان میکند. این برای تنظیمکنندهها، افسران انطباق و سایر افرادی که علاقه مند به اداره کسبوکارها به روشی اخلاقی هستند مفید است. و مطمئناً مفیدتر از این است که او در زندان بپوسد.
در مورد اسکیلینگ، حکم او در ازای انصراف او از تجدیدنظرخواهی و به دلیل رفتار خوبش، از جمله گذراندن توانبخشی مواد مخدر و الکل - یک راه مورد علاقه و معمولاً بی فایده برای مجرمان یقهسفید برای کاهش احکام خود - کاهش یافت. کنت لی در 10 مورد تقلب در اوراق بهادار مجرم شناخته شد، اما قبل از صدور حکم بر اثر حمله قلبی درگذشت.
اگرچه باهوشترین افراد نقش مهمی در برجسته کردن تخلفات در انرون داشت، اما من هرگز از حکم اسکیلینگ خوشحال نشدهام. با گذشت سالها، من به طور فزایندهای احساس کردهام که این یک اتلاف بوده است. اگر میتوانستیم چیز خوبی را از یک داستان غمانگیز نجات دهیم، این نبود که اسکیلینگ بخشی از زندگی خود را در زندان بگذراند. به وضوح، باید نوعی مجازات برای مجرمان یقهسفید وجود داشته باشد. اما احکام زندان بازدارنده نیستند، و زندانی کردن افراد باهوش بیمعنی است، در حالی که آنها میتوانند با کمک به جلوگیری از تکرار تخلفات خود، بهتر به جوامعی که به آنها آسیب رساندهاند خدمت کنند.
انتظار میرفت رسوایی انرون نقطه عطف مهمی در جرم یقهسفید باشد. این بزرگترین ورشکستگی در تاریخ در آن زمان بود. با این حال، در پایان، با وجود سالها دعوی قضایی پرهزینه و صدور احکام قوی برای شخصیتهای اصلی این ماجرا، من نگرانم که زندانی کردن باهوشترین افراد اتاق دستاورد بسیار کمی داشته باشد.
Bethany McLean روزنامهنگار تجاری برنده جایزه و نویسنده و همکار نویسنده چندین کتاب از جمله The Smartest Guys in the Room: The Amazing Rise and Scandalous Fall of Enron است.