اعتبار: مارتا مونتیرو
اعتبار: مارتا مونتیرو

پدر بدی بودم. چگونه با این پشیمانی زندگی کنم؟

در حوالی ۶۰ سالگی، اغلب از پشیمانی بابت تعاملاتم با سه فرزندم در دوران جوانی ناراحت هستم. در دوران پیش از نوجوانی و نوجوانی آنها، من به دلیل انجام کاری که اکنون به عنوان ناچیز تشخیص می دهم، عصبانی می شدم. به عنوان مثال، پسرم به طور تصادفی ۱۰ دلار پول خرد را هنگام خرید بستنی با دوستانش دور انداخت، که منجر به فریاد زدن من با عصبانیت بر سر او شد.

من یک جراح هستم، و در زمان های مختلف به رفتار مضحکم فکر می کنم - گاهی اوقات وقتی روی یک بیمار عمل می کنم - و احساس پشیمانی شدیدی دارم.

آیا می توانید راهکارهایی برای حل این مشکل پیشنهاد دهید؟

به عنوان یک نکته جانبی، پدرم وقتی ۸ ساله بودم خانواده ما را رها کرد. ما در حال نقل مکان به یک کشور خارجی بودیم، و او هرگز به فرودگاه نیامد. همانطور که می توانید تصور کنید، رابطه بعدی من با او ناپیوسته و ناکارآمد بود.

از زبان درمانگر: پشیمانی به همان اندازه که رایج است، دردناک است. با این حال، بسته به نحوه پاسخ دادن ما به آن، می تواند یک نیروی مثبت نیز باشد. می تواند ما را به گذشته زنجیر کند، یا می تواند به عنوان یک موتور برای تغییر عمل کند.

بنابراین، بیایید نگاهی بیندازیم به اینکه با پشیمانی خود چه کاری می توانید انجام دهید.

ابتدا، کمی زمینه. همه ما با والدینی که دریافت کرده ایم وارد والدینی می شویم. پشیمانی در مورد اشتباهات والدینی به طور ویژه عمیق است، زیرا اکثر والدین با این نیت وارد این نقش می شوند که بهترین دوران کودکی ممکن را برای فرزندان خود ایجاد کنند و سوگند می خورند که اشتباهات والدین خود را تکرار نکنند. اما همانطور که با پشیمانی خود دست و پنجه نرم می کنید، سعی کنید به یاد داشته باشید که چیزی به نام والدین کامل وجود ندارد. التیام از اشتباهات والدینی گذشته فرآیندی است که با شفقت به خود شروع می شود و منجر به خودآگاهی و ترمیم عمدی - با خود و در صورت امکان با فرزندان شما - می شود.

گاهی اوقات والدینی که پشیمانی دارند در برابر شفقت به خود مقاومت می کنند زیرا معتقدند با توجه به دردی که ایجاد کرده اند، شایسته آن نیستند. آنها همچنین ممکن است فکر کنند که شفقت به خود به معنای عدم پشیمانی است. اما هیچ کدام درست نیست. شفقت به خود به ما کمک می کند مسئولیت پذیر باشیم، که راه را برای پاسخگویی و بهبودی هموار می کند.

در نظر بگیرید که وقتی پدرتان به طور ناگهانی شما را رها کرد و خانواده شما برای نقل مکان به یک کشور خارجی آماده می شدند، چقدر جوان بودید. من فکر می کنم شما متوجه می شوید که این فقدان چقدر عمیقاً بر شما تأثیر گذاشته است و در نتیجه، تجربه شما به عنوان یک پدر. کودکانی که رها شدن توسط والدین را تجربه می کنند، اغلب نیاز عمیقی به کنترل پیدا می کنند، که می تواند به صورت خشم انفجاری هنگامی که احساس آسیب پذیری یا تهدید می کنند، ظاهر شود.

جراح بودن، جایی که کنترل از اهمیت بالایی برخوردار است، احتمالاً تضاد شدیدی با غیرقابل پیش بینی بودنی که در کودکی تجربه کرده اید، داشته است. اما این واقعیت که این خاطرات در حین جراحی - در لحظه اوج تمرکز - شما را قطع می کنند، نشان می دهد که ذهن شما اساساً می گوید: من دیگر نمی توانم این درد را پنهان کنم.

شما می توانید با درد خود یکی از سه کار را انجام دهید: فرار از آن (انکار، پنهان کردن)، غرق شدن در آن (نشخوار فکری) یا دوست شدن با آن. دوست شدن با درد خود به معنای اجازه دادن به آن است که در کنار شما بنشیند و شروع به گفتگو با آن کنید. این گفتگوی درونی ممکن است چیزی شبیه به این باشد:

شما: خوش آمدی، دوست قدیمی. یادم می آید که تقریباً ۶۰ سال پیش در فرودگاه با شما ملاقات کردم. شما به سرعت وارد زندگی من شدید، اما من شما را هل دادم. فکر کردم می توانم با شخم زدن به جلو، ایجاد یک خانواده با ثبات تر از خانواده ای که داشتم و برتری در شغلم، از شر شما خلاص شوم. اما من از فرار از شما خسته شده ام. پس با من بنشین. شاید بعد از همه بتوانم چیزی از شما یاد بگیرم؟

درد شما: شاید بتوانم به شما کمک کنم ببینید که اقدامات پدرتان انعکاسی از این نبود که چقدر شایسته عشق بودید، بلکه ناتوانی او در عشق ورزیدن درست بود. درک این موضوع در ۸ سالگی باید بسیار سخت بوده باشد. شما شایسته داشتن یک پدر مهربان و حاضر بودید. و در حالی که آرزو می کنید ای کاش می توانستید عصبانیت خود را با فرزندانتان کنترل کنید، من می توانم ببینم که چگونه هر کسی با سابقه شما ممکن است در این راه با مشکل مواجه شده باشد. امیدوارم کمی دلسوزی به خود نشان دهید و در نظر داشته باشید که بررسی این موضوع اکنون این فرصت را به شما می دهد تا به گونه ای متفاوت با خود و دیگران ارتباط برقرار کنید. من اینجا نیستم تا به شما آسیب بزنم - من اینجا هستم تا به شما کمک کنم رو به جلو حرکت کنید.

درگیر شدن در این نوع گفتگو و تصدیق زمینه ای که در آن عصبانیت خود را از دست دادید، به شما کمک می کند تا کمتر احساس شرمندگی کنید و اقدام کنید. این اقدام ممکن است شامل کار با یک درمانگر برای معنا بخشیدن به دوران کودکی خود از طریق یک لنز بزرگسالان، به دست آوردن ابزارهایی برای خودتنظیمی در روابط خود و کار کردن از طریق غم و اندوه خود در مورد دوران کودکی خود و فرزندانتان باشد.

همچنین می توانید گفتگویی را با فرزندانتان آغاز کنید - نه برای طلب بخشش آنها، بلکه برای ارائه یک عذرخواهی صمیمانه و دعوت برای یادگیری اینکه چگونه می توانید در کنار آنها باشید. می توانید با چیزی شبیه به این شروع کنید:

می خواهم در مورد موضوع مهمی با شما صحبت کنم. اکنون تشخیص می دهم که در دوران کودکی شما، من به موقعیت ها با عصبانیتی پاسخ دادم که نامتناسب و آزاردهنده بود. حادثه مربوط به ۱۰ دلار - و لحظات دیگری شبیه به آن - هرگز واقعاً مربوط به اشتباه نبود، بلکه مربوط به درد و ترس های حل نشده خودم بود، که من در حال کار کردن روی آنها هستم. من عمیقاً متاسفم که این را زودتر تشخیص ندادم، و از مواقعی که باعث شدم احساس ترس، کوچکی، انتقاد یا بی ارزشی کنید، عذرخواهی می کنم. من چیزی از شما نمی خواهم، بلکه برعکس - اگر بتوانم در کنار شما باشم، به عنوان پدری که اکنون به آن نیاز دارید، یا می توانم به التیام چیزی بین ما کمک کنم، این اولویت اصلی من خواهد بود.

من نمی دانم روابط فعلی شما با فرزندانتان چگونه است، یا آنها با این موضوع چه خواهند کرد. اما نکته مهم کمتر در مورد پاسخ آنها و بیشتر در مورد تبدیل پشیمانی از منبع عذاب به یک فرصت جدید برای بهترین پدر ممکن برای آنها بودن است، به هر شکلی که احساس راحتی می کنند، و همچنین بهترین پدری که هرگز برای خود نداشته اید. عمیق ترین شفا اغلب از تصدیق این واقعیت ناشی می شود که ما با بدترین لحظات خود تعریف نمی شویم، بلکه با ظرفیت خود برای یادگیری، رشد و ترمیم تعریف می شویم.

می خواهید از درمانگر بپرسید؟ اگر سوالی دارید، به [email protected] ایمیل بزنید. با ارسال یک پرس و جو، شما با شرایط ارسال خواننده ما موافقت می کنید. این ستون جایگزینی برای مشاوره پزشکی حرفه ای نیست.