گذرگاه مرزی لوریر-کاسکید بین واشنگتن و بریتیش کلمبیا © آندریاس روتکاوسکاس
گذرگاه مرزی لوریر-کاسکید بین واشنگتن و بریتیش کلمبیا © آندریاس روتکاوسکاس

کانادا، ترامپ و نظم نوین جهانی

مرز ایالات متحده و کانادا بر خلاف هر مرز دیگری است، زیرا رابطه بین این دو ملت بر خلاف هر رابطه دیگری است. بخش های وسیعی از مرز - در غرب - توسط پهپادها نظارت می شود اما در غیر این صورت بدون محافظ رها می شود. این یک مرز مناسب است، همانطور که هر کسی که بدون مدارک مناسب سعی در عبور کند متوجه می شود، اما برخلاف مناطق سیم خاردار است که ملل دشمن را در بسیاری از نقاط جهان از هم جدا می کند.

مردم در هر دو طرف به یک زبان صحبت می کنند، اگرچه با لهجه های متفاوت. آنها برنامه های تلویزیونی یکسانی را تماشا می کنند، برای تیم های ورزشی یکسانی ریشه می کنند، همان لایکرا و لباس های اوقات فراغت را می پوشند، در کشورهای یکدیگر تعطیلات می گذرانند. کل صنایع، مانند خودروها، کاملاً یکپارچه هستند و میلیاردها دلار کالا هر روز از مرز عبور می کنند. وقتی جنگل های کانادا شعله ور می شوند، آمریکایی ها برای کمک پرواز می کنند و وقتی لس آنجلس آتش می گیرد، کانادا هواپیماهای آب پاش خود را می فرستد. پیوندها فراتر از همسایگی است. آنها صمیمی هستند. ازدواج های بین نژادی و تابعیت های دوگانه به این معنی است که خانواده ها در امتداد مرز گسترده شده اند. حدود 800000 کانادایی به طور دائم در ایالات متحده زندگی می کنند و هزاران آمریکایی در سمت کانادا زندگی می کنند، برخی به عنوان پناهنده از آنچه که آنها دیوانگی در خانه می دانند.

وقتی بیشتر آمریکایی ها به کانادا فکر می کنند، که به ندرت اتفاق می افتد، به برف، دریاچه ها، شکار خوب و چقدر خوشایند است که همسایه ای داشته باشند که دردسر ایجاد نمی کند فکر می کنند. وقتی کانادایی ها به آمریکایی ها فکر می کنند، که همیشه اتفاق می افتد، روانشناسی طرف ضعیف تر ترکیبی از حسادت همراه با ترس و انزجار ایجاد می کند.

سه ساختمان سبز، یکی با پرچم کانادا، روی تپه ای پوشیده از چمن
بندر ورودی بین لیتل گلد کریک، یوکان تریتوری و پوکر کریک، آلاسکا، شمالی ترین گذرگاه زمینی در آمریکای شمالی است © آندریاس روتکاوسکاس

نظریه زیگموند فروید - "خودشیفتگی اختلافات جزئی" - معتقد بود که هرچه اختلافات واقعی بین دو ملت کوچکتر باشد، این اختلافات در هویت آنها بزرگتر جلوه می کند. تفاوت های بین کانادایی ها و آمریکایی ها آنقدر کوچک است که خارجی ها نمی توانند آنها را از هم تشخیص دهند، و وقتی آمریکایی ها می خواهند ملیت خود را از خارجی ها پنهان کنند، که اغلب اتفاق می افتد، به راحتی به عنوان کانادایی ها شناخته می شوند. با این حال، در سمت کانادا، هیچ کس هرگز فکر نمی کند که تفاوت های ما جزئی است.

هنگامی که آمریکا در سال 1776 شورش کرد، مستعمرات بریتانیا در شمال وفادار ماندند، و کسانی که در مستعمرات آمریکا وفادار ماندند، به شمال تبعید شدند، گاهی اوقات با برده هایی که آزاد می کردند همراه می شدند. در نتیجه، کانادا هرگز برده داری مزرعه ای نداشت. در عوض، به مقصد راه آهن زیرزمینی تبدیل شد که برده ها را به طور مخفیانه به سوی آزادی می برد. کانادا به عنوان اولین مستعمره بریتانیا که به خودگردانی دست یافت، تاج و دموکراسی پارلمانی را حفظ کرد، و از آنجایی که یک سوم جمعیت فرانسوی زبان و کاتولیک بودند، پدران بنیانگذار قوانینی را برای حفاظت از تفاوت های زبانی، مذهبی و سنت های حقوقی ایجاد کردند.

درباره عکاسی

مرز بین ایالات متحده و کانادا با 5525 مایل، طولانی ترین مرز بین المللی در جهان است. پروژه «مرزی» عکاس آندریاس روتکاوسکاس شامل تصاویری از نقاط عبور رسمی و مکان هایی است که قبلاً وجود داشته اند. او می نویسد که برخی از دومی ها اکنون مسدود شده اند، در حالی که در مکان های دیگر "یک علامت ورود ممنوع، حصار سیم زنگ زده یا درخت افتاده تمام چیزی است که یک کشور را از کشور دیگر جدا می کند". andreasrutkauskas.com/borderline

با چنین تنوعی در بنیانگذاری، سازش در فرهنگ سیاسی کانادا ساخته شد، در حالی که در ایالات متحده، سازش گاهی اوقات، مانند جنگ بر سر برده داری، به عنوان تسلیم وجودی اصل دیده می شد. کانادا یک امپراتوری داخلی، بر مردم بومی اداره می کرد، در حالی که آمریکایی ها یک امپراتوری در خارج از کشور، از جمله فیلیپین، گوام و کانال پاناما ساختند. دو ملتی که در ظاهر شبیه هم به نظر می رسند، در نهایت در عمق وجودشان متفاوت شدند، زیرا تاریخ آنها نهادهای متفاوتی به آنها داد.

کانادا ضمانت متمم دوم حق حمل اسلحه را ندارد، بنابراین کانادایی ها نمی توانند درک کنند که چرا آمریکایی ها نمی توانند جنون تیراندازی های دسته جمعی را متوقف کنند. کانادایی ها فکر می کنند که مراقبت های بهداشتی با بودجه عمومی یک حق است، بنابراین نمی توانند این ایده را تحمل کنند که آمریکایی ها باید برای ورود به بیمارستان کیف پول خود را بیرون بیاورند. همانطور که در مقاله ای در روزنامه ملی این کشور، گلوب اند میل، در هفته گذشته آمده است: «این کشوری است که در آن غیرنظامی که جلوی شما در کافی شاپ ایستاده است، یک تفنگ نیمه اتوماتیک را روی شانه خود حمل نمی کند، و فردی که پشت سر شماست با گریه به کسی نمی گوید که مجبور شده اند خانه خود را برای پرداخت هزینه درمان سرطان فرزندشان بفروشند.»

کانادایی ها به ایالات متحده نگاه می کنند و از خشونت و آنومی در آنجا می ترسند، اما به قدرت، انرژی و پویایی آن نیز حسادت می کنند. آمریکایی های چپ مترقی به شمال نگاه می کنند و "آمریکای مهربان تر و ملایم تر" را می بینند، در حالی که آمریکایی های راست، به گفته پات بوکانان، "کانوکیستان شوروی" را می دیدند، جهنمی از هدایت سوسیالیستی. حامیان ترامپ امروزه کانادا را به عنوان آخرین سنگر لیبرالیسم می دانند که زیر بار بیداری از هم پاشیده است.

جاده ای که به سمت دوردست می رود. آن را یک منطقه جنگلی سبز احاطه کرده است
جاده و خط جنگلی نزدیک دریاچه کولتوس، بریتیش کلمبیا © آندریاس روتکاوسکاس

بنابراین تقریباً در این نقطه بود که مسائل بین دو ملت تا زمانی که رئیس جمهور بعدی ایالات متحده شروع به پرتاب نارنجک های کلامی به این رابطه کرد، قرار داشت. هیچ دلیل خوبی برای شروع مشکل وجود نداشت، زیرا کانادا کمترین مشکل او به عنوان یک رئیس جمهور در حال ورود است. سوال این است که چرا او می خواست این کار را بکند.

او همان چیزی است که انسان شناسان و دانشمندان اسطوره های باستانی به آن حقه باز می گویند. حقه بازها ارعاب می کنند و ناآرام می کنند. طنز تلخ سلاح انتخابی است. آنها غریزه ای برای آنچه که به زیر پوست مخالفان می رود و استعدادی برای حفظ تعادل آنها دارند. رئیس جمهور منتخب به عنوان استاد حقه باز سیاست جهانی، کارت های کانادایی خود را با اشتیاق بازی می کند. صدا زدن نخست وزیر "فرماندار ترودو"، اشاره به کشور به عنوان ایالت پنجاه و یکم، گفتن اینکه "نیروی اقتصادی" ممکن است برای به زانو درآوردن کانادایی ها در مورد تعرفه ها، تجارت و امنیت مرزی مورد نیاز باشد، مطمئناً به زیر پوست کانادایی ها رفته است.

جاده ای با دروازه های فلزی زنگ زده و علامت ایست
بندر ورودی کوه چیف در آلبرتا © آندریاس روتکاوسکاس

حفظ خونسردی کانادایی ها این بار سخت است. حتی طرفدارترین نخست وزیر آمریکایی در حافظه اخیر، استفان هارپر، می گوید که اظهارات اخیر ترامپ شبیه کلمات "یک دوست، یک شریک و یک متحد" نیست. این ناراحت کننده است که برای اولین بار از زمان جنگ 1812 مانند یک دشمن رفتار شود. ترامپ در حال دشمنی با متحدان در همه جا است در حالی که با ولادیمیر پوتین، شی جین پینگ و کیم جونگ اون، که کانادایی ها و اروپایی ها آنها را به عنوان دشمنانی که مشترک بودند، درک می کردند، روابطی را برقرار می کند.

کانادایی ها، مانند اروپایی ها، اتحاد خود را با آمریکایی ها سنگ بنای نه تنها سیاست خارجی خود، بلکه هویت خود قرار داده اند، اما وقتی ترامپ به اتحادها نگاه می کند، گالیور را می بیند که توسط لی لی پوت ها بسته شده است. او معتقد است وقتی به عنوان رئیس جمهور به قدرت می رسد، گالیور بلند می شود و بندهای لی لی پوتی را از بین می برد. لی لی پوت ها به جای اینکه او را به بند بکشند، به زیردست های یک امپراتوری معاملاتی تبدیل می شوند که هدف هدایت کننده آن فقط بزرگ کردن (دوباره) آمریکا است.

متمرکز کردن قدرت آمریکا بر نیمکره خود به ترامپ این امکان را می دهد که بسیاری از دایره ها را مربع کند. اروپا بیشترین ترس را دارد

رئیس جمهور منتخب خواستار این است که متحدانش در اروپا و آمریکای شمالی هزینه های دفاعی را نه تنها به 2 درصد از تولید ناخالص داخلی، بلکه به 5 درصد افزایش دهند. این هدفی فراتر از دسترسی هر دولت کانادایی است. این اقتصاد از مشکلات مزمن بهره وری و بازارهای کار و سرمایه پراکنده رنج می برد. اگر این کافی نبود، همانطور که همه می دانند، کانادا دولتی ندارد، نه یک دولت واقعی، فقط یک دولت سرپرست، تا زمانی که یک انتخابات به یک حزب مأموریت بدهد، احتمالاً محافظه کاران، پس از رای گیری احتمالاً در اواخر بهار. در اتاوا، گفته می شود که حال و هوا تاریک است.

ترامپ علاوه بر بازنشانی روابط دفاعی، می خواهد از تعرفه ها برای آوردن اقتصاد آمریکای شمالی تحت کنترل بیشتر ایالات متحده استفاده کند. برخی از ناظران معتقدند که مقصد ادغام کامل قاره ای بدون مرز است. کشوری که جمعیت آن حدود یک دهم اندازه همسایه اش است، تنها فضای محدودی برای چانه زنی دارد، زمانی که آن همسایه تهدید به وضع 25 درصد تعرفه بر نفت، گاز طبیعی، مواد معدنی، قطعات خودرو، گندم - هر آنچه که کانادا به آنها می فرستد - می کند. سیاستمداران کانادایی تجربه طولانی در جلب توجه مستقیم به مخاطبان کلیدی آمریکایی دارند، و آنها در حال حاضر در رسانه های ایالات متحده به هر کسی که گوش می دهد می گویند که 25 درصد تعرفه توسط خریداران آمریکایی پرداخت می شود و اثر تورمی اجتناب ناپذیری دارد.

کانادایی ها علاوه بر متقاعد کردن، تهدیدهایی از خود می کنند، مانند وضع تعرفه های متقابل بر آب پرتقال فلوریدا و ویسکی آمریکایی. اینها دقیقاً چوب بزرگی نیستند. استفاده از چوب های بزرگتر، مانند قطع صادرات انرژی، نیروی برق آبی از کبک، نفت از غرب، ممکن است به کانادا به اندازه سود آسیب برساند، با توجه به اینکه این کشور چقدر به بازار انرژی ایالات متحده وابسته است.

استفاده از این تهدیدها دفعه قبل جواب داد. در سال 2019، دولت کانادا کشف کرد که در پشت بلوف و هیاهوی حقه باز، سیاستمداری آماده معامله وجود دارد. دولت لیبرال موفق به معامله ای شد که تجارت فرامرزی را نجات داد. در سال 2025، هیچ کس نمی تواند مطمئن باشد که حتی یک دولت محافظه کار جدید، از نظر ایدئولوژیکی همسو با دیدگاه های ترامپی، می تواند همین کار را انجام دهد. یک رئیس جمهور حقه باز همه را در حدس و گمان نگه می دارد.

برخورد با یک حقه باز به معنای درک همان چیزی است که شکسپیر آن را روشی در جنون او نامید. آیا ممکن است یک منطق، یک جاه طلبی استراتژیک وجود داشته باشد که تحریکات او را به دانمارک بر سر گرینلند، به کانادا بر سر امنیت مرزی و تعرفه ها، به مکزیک بر سر مهاجرت و به پاناما بر سر کانال به هم پیوند دهد؟ هر حقه بازی که ارزش داشته باشد می خواهد مخالفان خود را در حدس و گمان نگه دارد. چیزی که کانادایی ها می شنوند این است که رئیس جمهوری در حال برانگیختن لفاظی های قرن نوزدهمی "سرنوشت آشکار" است. کانادایی ها نمی توانند درس های مدرسه خود را در مورد "54-40 یا نبرد" فراموش کنند، شعار جنگ آمریکایی ها در دهه 1840 که می خواستند مرز ایالات متحده را تا نیمه راه ساحل اقیانوس آرام کانادا، پنج درجه شمال موازی 49 ام، جایی که مرز اکنون است، برسانند.

رودخانه ای با یک کیوسک تلفن مانند روی اسکله کوچکی روی آب. در طرف دیگر خانه هایی وجود دارد
یک کیوسک گزارش تلفن در نورث وست انگل، مینه سوتا . . . © آندریاس روتکاوسکاس
یک علامت آبی و سفید «به ایالات متحده خوش آمدید»
. . . و علامتی که توضیح می دهد هنگام عبور از مرز چه کاری باید انجام دهید © آندریاس روتکاوسکاس
یک تلفن قدیمی بژ با یک چراغ بالای آن و علائمی در دو طرف
محفظه ضد آب حاوی دستگاهی شبیه به تلفن همگانی است © آندریاس روتکاوسکاس

ترامپ ممکن است شعارهای جنگی قرن نوزدهمی را بازیافت نکند. او ممکن است به آینده نگاه کند، به جهانی که در آن دستور "نظم بین‌المللی مبتنی بر قوانین" دیگر اجرا نمی‌شود، و جایی که قدرت بر اقتصاد جهانی به سه منطقه نفوذ منتقل شده است: چینی‌ها در شرق آسیا، روس‌ها در اوراسیا، و آمریکایی‌ها، با یک حوزه نفوذ انحصاری در نیمکره غربی، که از گرینلند در قطب شمال تا شیلی در نوک جنوبی آمریکای لاتین امتداد دارد.

اگر روشی در این جنون وجود داشته باشد، این احتمالی است که تحریکات کانادا، دانمارک، مکزیک و پاناما را به هم پیوند می دهد. در این دیدگاه، چیزی که آمریکا را دوباره بزرگ می کند، مواد معدنی حیاتی است که در گرینلند استخراج می شود، بمب افکن های آمریکایی و تجهیزات نظارتی در پایگاه هوایی قدیمی توله. یک اقتصاد واحد آمریکای شمالی که نفت و گاز، اورانیوم و مواد معدنی حیاتی کانادا را جذب می کند. دیواری برای جلوگیری از ورود آمریکای لاتین و مکزیک به عنوان یک سکوی کار ارزان برای تولیدکنندگان آمریکایی. دسترسی ممتاز به کانال پاناما که چین را مستثنی می کند و نسخه ترامپ از دکترین مونرو که آمریکای شمالی و جنوبی را به عنوان منطقه انحصاری قدرت و حمایت آمریکا تعریف می کند.

یک بنای تاریخی با دو ستون در یک میدان با پرچم آمریکا و کانادا در این نزدیکی
دو ستون دوقلو در گذرگاه مرزی در پیتسبورگ، نیوهمپشایر، تنها نقطه عبور رسمی بین کبک و نیوهمپشایر © آندریاس روتکاوسکاس

اگر این روش بزرگ کردن دوباره آمریکا است - هژمون بر یک حوزه نفوذ دو قاره ای، با سرزمین اصلی ایالات متحده به عنوان قلب آن - این ممکن است دقیقاً بده بستان ترامپ برای پذیرش حوزه های نفوذ روسیه و چین و اجازه دادن به هند برای حرکت بین این دو باشد. پذیرش حوزه های نفوذ آنها، مشروط بر اینکه حوزه نفوذ او را به رسمیت بشناسند، به او این امکان را می دهد که گره گوردی را که منافع استراتژیک آمریکا را به اروپا و آسیا گره زده است، قطع کند.

او هرگز با دیدگاه نخبگان لیبرال واشنگتن در مورد ارائه کالاهای عمومی جهانی در یک نظم بین المللی لیبرال مبتنی بر قوانین، صبور نبوده است. اگر رقبای استراتژیک او حوزه نفوذ آمریکا را در نیمکره خود بپذیرند، اگر چین تایوان را محاصره، تصرف و جذب کند، آمریکا چه منافع استراتژیکی خواهد داشت؟ اگر روسیه کنترل مستقیم یا غیرمستقیم بر اوکراین اعمال کند، این چه اهمیتی برای ایالات متحده خواهد داشت؟ اگر ابتدا اروپای شرقی و سپس اروپای غربی به ماهواره ای در حوزه نفوذ روسیه تبدیل شود، چرا آمریکا باید سعی در جلوگیری از آن داشته باشد؟

ساختمانی سفید با تابلوی خلیج در جلو و پرچم ایالات متحده. در پیش زمینه توده ای از کنده های درخت وجود دارد
گذرگاه مرزی سنت پامفیل، که سنت پامفیل، کبک را به ایالت مین آمریکا متصل می کند، که عمدتاً توسط کامیون های حمل چوب کانادایی استفاده می شود © آندریاس روتکاوسکاس

به عبارت دیگر، طرح های ترامپ برای کانادا، گرینلند و پاناما منطقی است، اگر بپذیرید، همانطور که او ممکن است، که حوزه های نفوذ بر سیاست جهانی در قرن بیست و یکم حاکم خواهد بود. از دیدگاه ترامپ، یک حوزه نفوذ، منافع آمریکا را به یک هسته سخت و قابل دفاع کاهش می دهد، به رئیس جمهور اجازه می دهد علل از دست رفته را کنار بگذارد، از درگیری های بی مورد با دیگر هژمون ها اجتناب کند، و با انجام این کار صلح را به ارمغان می آورد، آن جایزه ای که او هرگز دست از اعلام آن به عنوان هدف خود بر نمی دارد.

هیچ کس نمی تواند بگوید، شاید حتی خود رئیس جمهور منتخب، که آیا این طرح بزرگ ترامپی است یا خیر. اما اگر اینطور باشد، با کاهش تعهدات خارج از کشور، آمریکا را دوباره بزرگ می کند. این بازسازی انتقادات دیرینه انزواطلبی است که آمریکا بیش از حد گسترده شده است. این بازنگری دکترین های کلیدی دفاعی ایالات متحده است که ملت را متعهد می کند تا همزمان در دو جبهه در دفاع از متحدان دوردست بجنگد. این امر، حداقل در تئوری، کاهش قابل توجهی در دولت آمریکا و استقرار دفاعی آن را مجاز می کند. این امر خواسته رای دهندگان جمهوری خواه ناامید را برای تمرکز بر جبهه داخلی و قطع قدرت "دولت عمیق" که بر گسترش امپراتوری آمریکا پس از سال 1945 نظارت داشت، برآورده می کند.

اگر آمریکا تصمیم بگیرد که اولویت های دفاعی آن فقط نیمکره ای است، متحدان قدیمی آن باید خودشان از آزادی خود دفاع کنند

متمرکز کردن قدرت آمریکا بر نیمکره خود به ترامپ این امکان را می دهد که بسیاری از دایره ها را مربع کند: با کوچکتر کردن ردپای امپراتوری آمریکا، آمریکا را دوباره بزرگ کند، با کاهش هزینه های مالیاتی برای ثروتمندان از طریق کاهش دستگاهی که یک امپراتوری جهانی به آن نیاز داشت.

این واقعیت که گرینلند نمی خواهد مستعمره آمریکا باشد، کانادا نمی خواهد بلعیده شود، پاناما نمی خواهد کانال را پس بدهد، مکزیک می خواهد استقلال خود را حفظ کند، و آمریکای لاتین فکر می کند که دکترین مونرو مترادف با امپریالیسم یانکی است: همه اینها فقط به رئیس جمهور در حال ورود می گویند که او نبردی دارد که ارزش جنگیدن را دارد. علل بزرگ همیشه مقاومت بزرگی را به خود جلب می کنند. این چیزی است که آنها را ارزشمند می کند. مقاومت ممکن است اجتناب ناپذیر را به تعویق بیندازد، حتی فراتر از دوره ریاست جمهوری او، اما او می تواند توپ را به حرکت درآورد، و هنگامی که این کار را انجام داد، بقیه ما می دانیم که جهت حرکت ممکن است برای بقیه قرن چگونه باشد.

یک کانتینر اداری روی آسفالت نزدیک یک مزرعه
گذرگاه یک طرفه در فور فالز، نیوبرانزویک. ترافیک می تواند از ایالات متحده وارد کانادا شود تا به باشگاه کانتری دره آروستوک دسترسی پیدا کند، اما نمی تواند در جهت دیگر عبور کند © آندریاس روتکاوسکاس
جاده ای با علف های در حال رشد روی آن، که با یک دروازه فلزی و یک علامت توقف قرمز مسدود شده است
گذرگاه متروکه در بیگ بیور، ساسکاچوان © آندریاس روتکاوسکاس

اروپا بیشترین ترس را از دنیایی دارد که به سه بلوک تقسیم شده است. یک کشور پترو استیت مستبد و متجاوز در مرز شرقی آن قرار دارد و هرگز دست از این فکر بر نداشته است که اروپای شرقی در حوزه نفوذ آن است. اگر آمریکا تصمیم بگیرد که اولویت های دفاعی آن فقط نیمکره ای است، متحدان قدیمی آن باید خودشان از آزادی خود دفاع کنند.

کانادا، که در داخل یک حوزه نفوذ آمریکا محصور شده است، در ابتدا ممکن است احساس امنیت بیشتری کند. ممکن است مایل باشد سهم بیشتری در پدافند هوایی آمریکای شمالی، مأموریت های نظارتی و بازدارنده در قطب شمال بالا، با باز شدن آبراه های شمالی آن برای حمل و نقل روسیه و چین در اثر تغییرات آب و هوا، داشته باشد. حتی می تواند از ادغام کامل تر در بازارهای سرمایه و کار مرکز قدرت در جنوب استقبال کند.

ناگزیر، مردم کانادا باید بپرسند، همانطور که بارها در گذشته انجام داده اند، آیا ادغام اقتصادی و امنیتی باید به ادغام سیاسی و از دست دادن حاکمیت ختم شود؟ در انتخابات های مهم در کانادا - برای مثال 1911 و 1988 - تجارت آزاد با ایالات متحده بحثی خشمگین را در مورد اینکه آیا ادغام اقتصادی به جذب کانادا ختم می شود، برانگیخت. در هر دو مورد، کانادا به روابط نزدیک‌تر رفت و احساس کرد که با حفظ حاکمیت و فرهنگ سیاسی خود جان سالم به در برده است. ریاست جمهوری ترامپ - و این احتمال که نوید یک طرح بزرگ برای ادغام نیمکره ای را می دهد - آینده کانادا را به عنوان یک کشور مستقل، یک بار دیگر به یک سوال زنده و حیاتی تبدیل می کند.

مایکل ایگناتیف رهبر سابق حزب لیبرال کانادا است. او تاریخ را در دانشگاه اروپای مرکزی، وین تدریس می کند

از آخرین داستان های ما مطلع شوید - اینستاگرام و Xدنبال کنید، و ثبت نام کنید تا خبرنامه آخر هفته فایننشال تایمز را هر شنبه صبح دریافت کنید