تصویرسازی سیاست خارجی/شرکت رند مک‌نالی و شرکت/مجموعه نقشه تاریخی دیوید رامزی
تصویرسازی سیاست خارجی/شرکت رند مک‌نالی و شرکت/مجموعه نقشه تاریخی دیوید رامزی

دونالد ترامپ فکر می‌کند مساحت گرینلند چقدر است؟

تصاویر نقشه‌ها ممکن است کلید درک وسواس یک رئیس جمهور باشند.

رئیس جمهور دونالد ترامپ با تهدیدهای تجدید شده خود برای الحاق گرینلند، نه تنها باعث ایجاد زنگ خطر و ناامیدی در مورد آینده سیاست خارجی آمریکا شده است، بلکه بحثی تخصصی در مورد تصویرسازی مرکاتور را نیز احیا کرده است. ترامپ در مورد علاقه خود به تصاحب قلمرو قطب شمال قبلاً توضیح داده بود: «من عاشق نقشه‌ها هستم. و همیشه می‌گفتم، "به اندازه این نگاه کنید. بسیار بزرگ است." این باید بخشی از ایالات متحده باشد.»

با این حال، بسیاری از مفسران به این نکته اشاره کرده‌اند که هر عاشق واقعی نقشه می‌داند: گرینلند در واقع به اندازه‌ای که در اکثر نقشه‌ها به نظر می‌رسد، بزرگ نیست. تصویرسازی مرکاتور که در اصل توسط یک نقشه‌کش قرن شانزدهم طراحی شده است، عرض‌های جغرافیایی شمالی و جنوبی را دراز می‌کند تا زمین گرد را روی یک سطح صاف ترسیم کند. در نتیجه، اندازه نیمکره شمالی را بزرگ‌تر نشان می‌دهد و به طور بدنامی گرینلند را بزرگتر از آفریقا نشان می‌دهد. در واقع، آفریقا 14 برابر بزرگتر است.

برای منتقدان مرکاتور، پیامدهای این تحریف فراتر از صرفاً جغرافیا است. آنها معتقدند که تصویرسازی مرکاتور با بزرگ نشان دادن اندازه آمریکای شمالی و اروپا، به آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها حس اغراق‌آمیزی از اهمیت خود نسبت به بقیه جهان می‌دهد. بنابراین، نقشه مرکاتور هم محصول امپریالیسم غرب است و هم ترویج‌کننده ضمنی آن.

نقشه جهان در یک کتاب درسی تاریخی. گرینلند بزرگتر از ایالات متحده به نظر می‌رسد.
یک تصویرسازی نقشه مرکاتور از سال 1924 با گرینلند بزرگنمایی شده در بالا. شرکت رند مک‌نالی و شرکت/مجموعه نقشه تاریخی دیوید رامزی

ترامپ ممکن است توسط مرکاتور گمراه شده باشد. اما از قضا، رویکرد آشکارا امپریالیستی او نشان می‌دهد که چگونه رابطه این تصویرسازی با هژمونی غرب همیشه پیچیده‌تر از آن چیزی بوده است که منتقدان پیشنهاد می‌کنند. معلوم می‌شود که برای داشتن ایده‌های بد واقعاً به نقشه‌های مغرضانه نیاز ندارید.

از یک طرف، تصویرسازی مرکاتور ممکن است گرینلند را بزرگ نشان دهد، اما در واقع در نشان دادن اهمیت واقعی جغرافیایی جزیره افتضاح است. برای این منظور، تصویرسازی‌هایی مانند تصویرسازی مساوی‌فاصله قطبی آزیموتال بسیار موثرتر هستند.

نقشه جهان قطب شمال را در مرکز نشان می‌دهد.
یک نقشه مساوی‌فاصله آزیموتال که در سال 1950 در مجله <em>تایم</em> منتشر شد. ویکی‌مدیا کامنز

جای تعجب نیست که این نقشه‌ها با شروع جنگ سرد به طور فزاینده‌ای محبوب شدند. در حالی که مرکاتور استاندارد، گرینلند را به حاشیه منزوی نقشه می‌برد، تصویرسازی‌های قطبی مرکزیت آن را در عصر مسافرت هوایی یا موشک‌های بالستیک قاره‌پیما نشان می‌دهند. اگر می‌خواهید ببینید چرا پرواز شما از لس آنجلس به استانبول اینقدر نزدیک به قطب می‌گذرد یا از نقش کانادا در دفاع موشکی قدردانی کنید، این نقشه‌ها برای استفاده هستند.

با گسترش سفرهای دریایی قطب شمال در عصر ذوب شدن کلاهک‌های یخی، اگر می‌خواهید مسیرهای دریایی بالقوه از اروپا به چین را ترسیم کنید، یک تصویرسازی قطبی نیز مفیدتر خواهد بود. اگر می‌خواهید اهمیت استراتژیک گرینلند را درک کنید، نه اینکه فقط به دنبال املاک بزرگ باشید، باید به نقشه‌ای نگاه کنید که آن را در وسط قرار می‌دهد. اما در آن زمان، هر کسی که واقعاً علاقه‌مند باشد، قبلاً به این نتیجه رسیده است که همکاری با دانمارک - که گرینلند قلمرو آن است - راه بهتری برای دستیابی به منافع ایالات متحده در قطب شمال است تا خصومت با یک متحد ناتو در پی یک تصاحب ارضی غیرضروری.

در بیشتر تاریخ، قرار گرفتن در وسط نقشه چیزی بود که اهمیت داشت. اندازه همیشه یک راه برای نشان دادن اهمیت نقشه‌نگاری بوده است، اما مرکزیت نیز چنین بوده است. به همین دلیل است که در سراسر دوره قرون وسطی، اکثر نقشه‌های مسیحی جهان شناخته شده، قاره‌ها را نشان می‌دادند که با نسبت‌های مساوی در اطراف اورشلیم گسترش می‌یابند.

با این حال، در طول رنسانس، نقشه‌سازان شروع به درک این موضوع کردند که قاره آسیا تا چه حد به سمت شرق رفته است. این مرکز را از اورشلیم دور کرد و جغرافیای مؤمنانه ظریف آنها را مختل کرد. برخی از مورخان حتی پیشنهاد کرده‌اند که، قبل از اصرار گالیله مبنی بر اینکه زمین به دور خورشید می‌چرخد، این یکی از اولین چالش‌های بزرگ علمی برای جهان‌بینی کلیسا بود. خوشبختانه، معدودی از نقشه‌سازان مذهبی، مانند هاینریش بونتینگ، کشیش، الهی‌دان و نقشه‌کش قرن شانزدهم، به نمادگرایی بیش از واقع‌نمایی اهمیت می‌دادند. نتیجه بیش از حد شیک‌شده زیر ممکن است برای رسیدن به جایی مفید نباشد، اما مطمئناً خوب به نظر می‌رسد.

یک نقشه مصور سه بیضی را نشان می‌دهد که از اورشلیم در مرکز گسترش می‌یابند.
نقشه شبدری با اورشلیم در مرکز توسط هاینریش بونتینگ نقشه‌کش قرون وسطایی، که در کتاب خود با عنوان <em>سفر از طریق کتاب مقدس</em> در سال 1581 منتشر شد. ویکی‌مدیا کامنز

البته، کنایه اینجاست که در حالی که از تصویرسازی مرکاتور به طور معمول به دلیل کاهش اندازه و در نتیجه اهمیت آفریقا انتقاد می‌شود، این تصویرسازی به روشی متفاوت آفریقا را برجسته می‌کند. هنگامی که نقشه با قرار دادن آمریکا در بالا سمت چپ و نصف‌النهار مبدأ در مرکز مرتب می‌شود، آفریقا جایگاه ویژه‌ای را درست در وسط به خود اختصاص می‌دهد.

این به یک واقعیت نادیده گرفته شده دیگر در مورد سیاست تصاویر نقشه‌ها اشاره دارد. مشکل امپریالیسم هرگز نادیده گرفتن آفریقا توسط اروپایی‌ها نبود - برعکس. در واقع، نقشه مرکاتور به ویژه در دوره‌ای محبوب بود که قدرت‌های اروپایی پس از حدود سال 1880 قاره آفریقا را برای خود تقسیم می‌کردند. در حالی که مرکاتور بر مرکزیت آفریقا تأکید می‌کرد، مبلغان امپراتوری مشتاق بودند با نقشه‌هایی که دامنه قلمرو خود را به تصویر می‌کشید، توجه را به اندازه آفریقا جلب کنند.

این گوهر نقشه‌نگاری استعماری از پرتغالی‌های اصلاً ناامن در سال 1934 را در نظر بگیرید. تحت عنوان «پرتغال کشور کوچکی نیست»، مستعمرات آفریقایی باقی‌مانده پرتغال را بر روی نقشه اروپا قرار می‌دهد. مطمئناً، آنها بزرگ هستند. موزامبیک و آنگولا به راحتی در سراسر قاره امتداد می‌یابند و همسایگان پرتغال را تحت‌الشعاع قرار می‌دهند.

نقشه‌ای با نوشته‌های پرتغالی آنگولا و موزامبیک را نشان می‌دهد که با رنگ قرمز روی اروپا قرار گرفته‌اند.
«پرتغال کشور کوچکی نیست»، نقشه‌ای بر اساس نقشه‌ای که توسط هنریکه گالوو در سال 1934 برای حمایت از سیاست‌های امپراتوری آنتونیو سالازار دیکتاتور پرتغالی تهیه شده است. دانشگاه کرنل/مجموعه نقشه‌نگاری ترغیبی PJ Mode

این فقط پرتغال نبود. اکثر آن همسایگان نیز مستعمره داشتند یا می‌خواستند داشته باشند. در بریتانیا، مشهورتر از همه، امپراتوری‌سازی ناشی از نگرانی در مورد اندازه کوچک کشور نسبت به سایر قدرت‌های قاره‌ای بود. با این حال، در همان زمان، اختلاف جغرافیایی بین بریتانیا و امپراتوری آن نیز به یک نکته افتخار تبدیل شد. از دیدگاه انحرافی امپریالیستی، توانایی یک کشور کوچک برای تسلط بر بخش‌های بسیار بزرگ‌تر از کره زمین، اثبات نهایی برتری نژادی، فناوری و فرهنگی بود.

اتفاقاً، تا زمانی که ایالات متحده به عنوان یک قدرت جهانی به خود آمد، تا حد زیادی استفاده از نقشه مرکاتور را به عنوان پیش‌فرض متوقف کرده بود. با وجود تمام انتقاداتی که به این تصویرسازی خاص وارد شده است، هرگز واقعاً آنقدر گسترده نبود. به عنوان مثال، نشنال جئوگرافیک می‌گوید که در سال 1922 تصویرسازی بسیار گرد Van der Grinten را به عنوان تصویرسازی انتخابی خود پذیرفت و قبل از اینکه در سال 1988 به رابینسون بیضی شکل‌تر تغییر کند. به همین ترتیب، سازندگان این نقشه کلاسی در سال 1919 که «ایالات متحده بزرگتر» را جشن می‌گرفت نیز تصویرسازی دایره‌ای را انتخاب کردند. ظاهراً تا زمانی که درج‌هایی را در مقیاس متفاوت با افتخار مستعمرات جدید خود را به نمایش می‌گذارید، واقعاً مهم نیست که از چه تصویرسازی استفاده می‌کنید.

نگاهی به نقشه‌های قدیمی نشنال جئوگرافیک یا کلاس درس، موضوع دیگری را مطرح می‌کند. انتقاد ضد مرکاتور، به ویژه آنلاین، اغلب لحنی توطئه‌آمیز به خود می‌گیرد. سرفصل‌ها هشدار می‌دهند که نقشه‌ها «گمراه‌کننده»، «فریب‌دهنده» یا حتی «دروغگو» بوده‌اند. در واقع، «هر نقشه‌ای که تا به حال دیده‌اید یک دروغ لعنتی است». منظور این است که کسی، احتمالاً سیستم آموزش عمومی، در آنجا بوده است و مرکاتور را در تلاش برای منحرف کردن ذهن‌های جوان معصوم تحت فشار قرار می‌دهد. (به سیا نگاه نکنید. هر کاری که آنها در دهه 1950 انجام می‌دادند، احتمالاً آن را روی یک تصویرسازی مخروطی همدیس لامبرت ترسیم می‌کردند.)

نقشه کلاس درس دو تصویرسازی دایره‌ای از جهان را در بالای مجموعه‌ای از جزایر در زیر نشان می‌دهد.
نقشه کلاس درس از سال 1919. شرکت مدرن لوازم مدرسه/کتابخانه کنگره، بخش جغرافیا و نقشه

اما آیا مقصر دانستن مدارس واقعاً منصفانه است؟ یا این کمی شبیه این است که مردم با عصبانیت بپرسند چرا رسانه‌ها داستانی را که به تازگی در نیویورک تایمز خوانده‌اند پوشش نمی‌دهند؟ در واقع، هیچ‌کس بیشتر از کتاب‌های جغرافیای مدرسه ابتدایی برای آموزش تصویرسازی‌های نقشه و کاستی‌های آنها به بچه‌ها تلاش نکرد. برای مثال، اطلس مصور برای آمریکای جوان هاموند، یک کتاب مقدماتی فوق‌العاده جدی از سال 1956 را در نظر بگیرید.

این کتاب با زبانی و گرافیکی که می‌توانست امروزه در یک نقد اینترنتی ظاهر شود، توضیح می‌دهد که مرکاتور «برای نشان دادن اندازه صحیح» نزدیک به قطب‌ها «خوب نبود». این کتاب به طور خاص خاطرنشان می‌کند که گرینلند «در نقشه‌های مسطح جهان بسیار بزرگتر از آن چیزی است که در تناسبات واقعی خود روی کره ظاهر می‌شود». سپس، برای اطمینان بیشتر، این کتاب به بچه‌ها می‌گوید که چگونه آزمایش خود را با یک پرتقال ناف انجام دهند تا این مفهوم را بهتر درک کنند. به عبارت دیگر، جغرافیای بزرگ قصد گمراه کردن کسی را ندارد. اگر ترامپ مطالب را نخوانده است، تقصیر خودش است.

شاید غم‌انگیزترین کنایه این باشد که ترامپ با به راه انداختن دور دیگری از بحث مرکاتور، کل موضوع را نیز بی‌اهمیت جلوه داده است. ما وارد دورانی می‌شویم که نگرانی در مورد تعصبات ظریف، چه در نقشه‌هایمان و چه در هر جای دیگری، به طور فزاینده‌ای عجیب و غریب به نظر می‌رسد. اینکه آیا تصویرسازی مرکاتور به طور ضمنی نگرش‌های امپریالیستی را تقویت می‌کند یا نه، وقتی رئیس جمهور به طور صریح آنها را تقویت می‌کند، واقعاً مهم نیست. هنگامی که ترامپ تصویری را به اشتراک گذاشت که کانادا را به عنوان بخشی از ایالات متحده نشان می‌داد، به نظر می‌رسد که از یک تصویرسازی مخروطی مساوی مساحت آلبرز استفاده کرده است. در آن مرحله می‌توان با اطمینان گفت که مشکل، مانند آفریقا، بسیار بزرگتر از گرینلند است.