مارس سال 2000 بود و همه چیز برای «زیبایی آمریکایی» به خوبی پیش میرفت.
درآمد حاصل از فروش بلیط (بیش از 350 میلیون دلار در سراسر جهان، تعدیل نشده برای تورم، در برابر بودجهای حدود 15 میلیون دلار, بر اساس اطلاعات سایت Box Office Mojo). نقدهای مثبت («یک فیلم جهنمی»، کنت توران در لس آنجلس تایمز نوشت). سه جایزه گلدن گلوب.
آلن بال، که برای نوشتن فیلمنامه برنده جایزه اسکار شد، در یک مکالمه تلفنی اخیر از خانهاش در لس آنجلس گفت: «این عجیب بود، زیرا انتظار داشتم یک فیلم هنری کوچک باشد. فکر میکنم این تمام چیزی بود که همه ما انتظار داشتیم باشد.»
آنت بنینگ، که نقش یک همسر مادیگرا را در هجو بال درباره یک خانواده حومهنشین بازی میکرد که پدرشان، لستر برنهام (کوین اسپیسی)، شغل اداری خود را رها میکند و وسواس بهترین دوست دختر نوجوانش میشود، گفت: «من نمیدانستم قرار است به چه چیزی تبدیل شود.»
سپس، افتخارات بیشتری: پنج جایزه اسکار، از جمله بهترین فیلم، کارگردان (سام مندس)، فیلمنامه اصلی (بال)، فیلمبرداری (کنراد ال. هال) و بازیگر (اسپیسی).
مندز با چشمانی گشاد در سخنرانی پذیرش خود گفت: «من کمی تحت تأثیر قرار گرفتهام»، زیرا او به جمع دلبرت مان، جروم رابینز، رابرت ردفورد، جیمز ال. بروکس و کوین کاستنر پیوست و به عنوان تنها فیلمسازانی که برای اولین تجربه کارگردانی فیلم خود، جایزه برتر کارگردانی آکادمی را دریافت کردهاند، شناخته شد.
بال با یادآوری آن لحظه گفت: «من یک قمقمه در جیبم داشتم. این تنها راهی بود که میتوانستم با آن کنار بیایم.»
منتقدان موافق بودند که این فیلم یک استراحت طراوتبخش از قالب معمولی فیلمهای پرمفهوم هالیوودی بود: پس از یک دهه تحت سلطه درامهای دورهای مانند «شکسپیر عاشق» و «تایتانیک»، این فیلم نشاندهنده پیروزی برای فیلمسازی پرخطرتر بود. در عصر رفاه، زمانی که نرخ بیکاری در آمریکا حدود 4 درصد بود، این فیلم به عنوان منفذی برای بیحوصلگی حومهنشینان طبقه متوسط عمل میکرد که از مشاغل راحت و خانههای مجلل خود در محلههای ثروتمند راضی نبودند.

گابریل راسمن، دانشیار جامعهشناسی در دانشگاه کالیفرنیا، لسآنجلس، که تحقیقاتش به فرهنگ و رسانههای جمعی میپردازد، گفت: «این نوعی کلیشه بود که درباره زیرپوست پنهان صحبت کنیم، مثل این که "اوه، مردم در واقع از زندگیهای عالی راضی نیستند، آنها در واقع مخفیانه ناراضی هستند".»
بنابراین وقتی به فهرستی از 100 فیلم برتر دهه 1990 نگاه میکنید، انتظار دارید «زیبایی آمریکایی» را پیدا کنید... اول، چهارم، دهم؟
غایب؟
استفانی زاکارک، منتقد فیلم، در سال 2019 در تایم نوشت: «در چارچوب دوران مدرن - پس از 11 سپتامبر، پس از سقوط اقتصادی، در بحبوحه آشفتگی سیاسی - کوبیدن فیلم "آنقدر دردناک آسان است که ناعادلانه به نظر می رسد".»
پس چه اتفاقی افتاد؟
مندز در ایمیلی نوشت: «من فکر میکنم فرهنگ تصمیم گرفت که این یک فیلم "مهم" است، با وجود این واقعیت که با کمتر از 15 میلیون دلار توسط یک استودیوی جوان در همان روحیه یک فیلم مستقل ساخته شد. با آن همه چیزهای مربوط به جوایز بارگیری شد، و بنابراین تنها جایی که می توانست پس از آن سفر کند به سمت واکنش منفی بود.»
البته، عامل آشکار دیگری نیز وجود دارد: سقوط اسپیسی پس از متهم شدن به سوء رفتار جنسی توسط بیش از ده مرد و پسر نوجوان که به 20 سال قبل برمیگردد - او در سال 2023 از اتهامات تجاوز جنسی تبرئه شد - که باعث شد هوس لستر 42 ساله برای آنجلا هیز 17 ساله (منا سوواری) دیگر جسورانه یا تند به نظر نرسد، بلکه، خوب، حال به هم زن به نظر برسد.
کریس کاگل، دانشیار تاریخ و نظریه فیلم در دانشگاه تمپل در فیلادلفیا، گفت که این قطعاً بخشی از آن بود، اما تغییر در نظر انتقادی خیلی قبل از دادخواست ها آغاز شد.
او گفت: «فیلمهای اسکاری اغلب به عنوان نوعی میانهرو دیده میشوند. این لزوماً چیز بدی نیست - میانهرو میتواند فقط راهی باشد که یک فیلم بازار انبوه بتواند کاری متفاوت، گسترده یا تجربی انجام دهد - اما با این وجود، فیلمهای میانهرو ممکن است از سوی افرادی که آنها را بیسلیقه یا قدیمی میدانند، مورد تمسخر قرار گیرند.»
نظرات فیلم لزوماً با سیاست یا اقتصاد یک دوره زمانی مطابقت ندارند، اما این عناصر می توانند یک عامل باشند. و در سپتامبر 1999، زمانی که دریمورکس این فیلم را در سینماهای ایالات متحده اکران کرد، آن آب و هوا دوران رونق بود. اقتصاد شکوفا بود. اشتغال فراوان بود.
به زبان ساده: وقتی شغلی برای ترک کردن دارید، بسیار راحتتر است که در یک خیال ترک شغل خود غرق شوید.
این بدان معناست که فیلمی درباره تسلیم شدن در برابر تمایلات خود - رها کردن شغل بیثمر اداری خود، تقلب در همسر خود، فرار از دست والدین عجیب و غریب و خجالتآور خود - به هدف اصابت کرد.
دن جینکس، تهیهکننده فیلم، گفت: «هرکسی راهی داشت.»
بنابراین زمانی که تروریستها در 11 سپتامبر 2001 دو هواپیما را به برجهای مرکز تجارت جهانی در شهر نیویورک کوبیدند - و بازارها متعاقباً پس از بحران مالی سال 2008 وارد یک رکود چندین ساله شدند - فیلم سقوط سریعی را از لطف تجربه کرد.
ناگهان، مردی که از زندگی و شغل اداری به طرز خستهکنندهای عالی خود شکایت میکرد، نسبتاً عجیب به نظر میرسید.
مندز گفت که در پی این حمله، او نیز کار خود را دوباره ارزیابی کرد.
او گفت: «حداقل یک دهه پس از 11 سپتامبر، من از این که چقدر از فیلم احساس خودشیفتگی میکردم - نوعی خیره شدن به ناف - خجالت میکشیدم.»
سپس جنبش #MeToo در سال 2017 و تغییر جهت فرهنگ در سراسر جهان در مورد نحوه نگاه ما به تجاوز جنسی رخ داد.

شخصیت آنجلا 17 ساله که در سال 1999 بسیار از نظر جنسی رها شده به نظر می رسید؟ اکنون، در میان درک دقیق تری از سوء استفاده جنسی، مشخص است که اگرچه او خود را با اعتماد به نفس و مسلط نشان می داد، اما از او سوء استفاده می شد.
عامل دیگر: پذیرش روزافزون همجنس گرایی، با تبدیل شدن ورمونت به اولین ایالتی که اتحادیه های مدنی را در سال 1999 قانونی کرد و دادگاه عالی ازدواج همجنس گرایان را در سراسر کشور در سال 2015 قانونی کرد.
جینکس در سخنرانی پذیرش اسکار خود برای بهترین فیلم، ادعا کرد که همجنسهراسی از جمله مسائل جدی است که فیلم «به آن پرداخته است»، و به این واقعیت اشاره کرد که همسایه همجنسهراس و ویروسی برنهامها، سرهنگ فرانک فیتز (کریس کوپر)، معلوم میشود که یک مرد همجنسگرا است. اما امروزه، یک مشارکتکننده در وبلاگ نقد فیلم فمینیستی Screen Queens نوشت، استاندارد بازنمایی روی صفحه نمایش شخصیتهای L.G.B.T.Q. بسیار بالاتر است.
ارزیابی مجدد کمتر گلگون که در سال 2020 منتشر شد، میخواند: «کلیشه همجنسگرا-مخفیانه-همجنسگرا تا حد مرگ انجام شده است و ما همه اخیراً متوجه شدهایم که این در واقع، در خود، بسیار همجنسهراسانه است.»
اما همه ارزیابی مجدد منفی نبوده است.
گای لاج، منتقد، در یک بازنگری در سال 2019 در گاردین به مناسبت بیستمین سالگرد این فیلم، به کاستی های فیلم اذعان کرد، اما نوشت که «زیبایی آمریکایی»، با «یین و یانگ بسیار هنرمندانه کارگردانی شده غم و اندوه و طعنه»، ارزش نگاه دقیق تری دارد.
او نوشت: «بیست سال بعد، "زیبایی آمریکایی" به اندازه ای که فکر می کردیم هوشمندانه نیست، اگرچه ناخواسته به نوعی خرد زخمی و تحت محاصره تبدیل شده است.»
مندز زمانی که این فیلم را با فرزندانش بیش از یک دهه پس از انتشارش دوباره تماشا کرد، یک مکاشفه مشابه داشت.
او گفت: «آنها به من اشاره کردند که چه فیلم عمیقاً عجیب و غیرمعمولی است. این یک ترکیب عجیب از دیدگاه ها و زیبایی شناسی های مختلف است - آمریکایی و اروپایی، همجنس گرا و دگرجنس گرا، کمیک و جدی، شاعرانه و کارتونی.
او افزود: «من هنوز هم آن را خیلی دوست دارم، اما احساس می کنم که بسیار با شخصی که در دهه 90 بودم مرتبط است.»