به نظر میرسد امانوئل ماکرون، رئیسجمهور فرانسه، فوریت پیش روی رهبران اروپا را درک میکند. بلافاصله پس از حمله شدید جی.دی. ونس، معاون رئیس جمهور ایالات متحده، به اروپا در روز شنبه در کنفرانس امنیتی مونیخ، همان مکانی که ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، در سال 2007 در آن به نظم امنیتی غرب حمله کرد، ماکرون یک اجلاس اضطراری از رهبران کلیدی اروپا در پاریس با هدف هماهنگی پاسخ اروپا تشکیل داد.
ماکرون تا حدودی درست متوجه شد: او فهمید که این لحظه ای است که نیاز به تصمیم گیری رهبران دارد، نه ایجاد نهادها. اگرچه اورسولا فون در لاین، رئیس کمیسیون اروپا و آنتونیو کاستا، رئیس شورا (و همچنین مارک روته، دبیرکل ناتو) حضور داشتند، این یک جلسه نهادی اتحادیه اروپا نبود که با وتوهای طرفدار کرملین از مجارستان و اسلواکی محدود شود.
بریتانیا نیز حضور داشت، همچنین لهستان، اسپانیا و هلند، به علاوه به اصطلاح هشت کشور نوردیک-بالتیک (NB8: اسکاندیناوی به اضافه فنلاند و کشورهای بالتیک) - ایالتهایی با مرزهای زمینی و دریایی با روسیه که تهدید کرملین را به وضوح میبینند.
اما خود اجلاس نیمه پخته از آب درآمد. بریتانیا پیشنهاد داد که نیروهای حافظ صلح را برای اجرای یک توافق خیالی که دولت ترامپ و روسیه ممکن است در عربستان سعودی بدون دخالت اروپا - یا حتی اوکراین - تهیه کنند، تامین کند.
به نظر میرسد اقدام ترامپ تکرار توافقنامه یالتا در سال 1945 است، که از طریق آن فرانکلین دی. روزولت، رئیس جمهور وقت ایالات متحده و ژوزف استالین، رهبر شوروی موافقت کردند که اروپای شرقی را به حوزه نفوذ اتحاد جماهیر شوروی واگذار کنند.
جورجیا ملونی، نخست وزیر ایتالیا، قبل از حضور تردید کرد: ترازنامه خود او - یک باز اروپایی خوب در مورد روسیه بودن در حالی که روابط خوبی با کاخ سفید حفظ میکند - به طور فزایندهای متزلزل میشود. اولاف شولتز، صدراعظم تحت فشار آلمان از اندیشیدن به اعزام نیرو به اوکراین یا پول بیشتر خودداری کرد. لهستان نیز از اعزام نیرو خودداری کرد. (اوکراین غربی به ویژه از نظر تاریخی برای ورشو حساس است؛ تصور کنید بریتانیا نیروهای حافظ صلح را به ایرلند بفرستد.)
هر کشوری دلایلی داشت که به تنهایی رهبری نکند، بنابراین جلسه با عدم اقدام جمعی پایان یافت. یک ایالات متحده خیرخواه به طور معمول سرها را به هم میکوبید و اروپاییها را مجبور به پیشرفت میکرد. اکنون، اروپاییها خود را تنها یافتند.
سخنرانی ونس و طرح بیپروا ترامپ برای چشم پوشی از نفوذ ایالات متحده در اروپا از طریق یالتا 2.0 در ریاض، حمله اساسی به منافع و امنیت اروپا بود. اروپا، اگر اراده کند، بیش از آن قادر به پاسخگویی است. علاوه بر این، میتواند بدون تشدید مستقیم علیه ایالات متحده پاسخ دهد.
این تمایز مهم است. رژیم ترامپ مترادف با ایالات متحده نیست. اروپا باید با مخالفان ترامپ همکاری کند و روابط خود را با اعضای معقول حزب جمهوری خواه ایالات متحده، مانند مارکو روبیو، وزیر امور خارجه، و اعضای جمهوری خواه کنگره، جایی که حزب اکثریت بسیار کمی دارد، حفظ کند.
با این حال، خود کاخ سفید به طور مشخص چرخش باج گیرانه داشته است. به اصطلاح مذاکرات صلح با روسیه، که به دنبال درخواست ترامپ برای 50 درصد از ثروت معدنی اوکراین صورت گرفت، چنین ابتکاری است. اوکراین دست از جنگ برنخواهد داشت، زیرا جایگزین آن نابودی و تبعید توسط رژیم پوتین است. بدتر از آن، اگر روسیه اوکراین را فتح کند، منابع آن را برای بازسازی ماشین جنگی خود استخراج خواهد کرد و مردانش را برای خوراک توپ برای گسترش بیشتر به خدمت خواهد گرفت، همانطور که در دوران شوروی این کار را کرد. لهستان و NB8 چارهای جز چسبیدن به اوکراین ندارند، حتی در حالی که روسیه جنگ عمومی اروپا را تهدید میکند.
روز سه شنبه، جان هیلی، وزیر دفاع بریتانیا استدلال کرد که بازدارندگی معتبر روسیه مستلزم تضمینهای امنیتی "با پشتوانه ایالات متحده" است، اما این دولت ایالات متحده برای ارائه یکی از آنها بسیار غیرقابل اعتماد است، و بنابراین قدرتهای اروپایی باید به تلاشهای خود متکی باشند.
در اینجا 10 گامی وجود دارد که رهبران اروپا میتوانند فوراً بردارند.
- اروپا باید ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین را در اجلاسهایی مانند اجلاس پاریس شرکت دهد: نمایش در روابط بینالملل مهم است. آنها باید اجلاس دیگری را در 24 فوریه، زمانی که قرار است برای سومین سالگرد جنگ به کیف سفر کنند، تشکیل دهند و نشان دهند که زلنسکی رهبری یکی از کشورهای بزرگ اروپا را بر عهده دارد، حق دارد در راس میز باشد و رها نخواهد شد.
- دولتهای اروپایی باید فوراً 150 میلیارد دلار از داراییهای روسیه را که در بانکهای اروپایی مسدود شده است، توقیف کنند. طبق قوانین بینالمللی، این پول متعلق به اوکراین است، به عنوان غرامت برای خسارات جنگی که روسیه ایجاد کرده است و میتواند آن را به خوبی در صنایع دفاعی کیف و اروپا به کار گیرد.
- همه کشورهای بزرگ اتحادیه اروپا باید فوراً هزینههای دفاعی خود را به معادل 3 درصد از تولید ناخالص داخلی خود افزایش دهند، اگر قبلاً این کار را نکردهاند، و برای افزایش آن به 5 درصد ظرف سه سال آینده برنامهریزی کنند. برای تسهیل این امر، آنها باید یک بانک تسلیح مجدد بین دولتی ایجاد کنند - ایدهای که اخیراً توسط نیکلاس کارتر، ژنرال بریتانیایی، اد لوکاس، روزنامهنگار، و گای دو سلیرز پیشنهاد شد و همچنین توسط رادوسلاو سیکورسکی، وزیر امور خارجه لهستان تأیید شد.
- کشورهای اروپایی باید تولید سلاحهای هستهای خود را افزایش دهند. فرانسه و بریتانیا سلاح و فناوری را در اختیار دارند، اما نمیتوانند به تنهایی از پس افزایش زرادخانههای خود برآیند، بنابراین سایر کشورهای بزرگ باید به پرداخت کمک کنند. بخشی از این تلاش باید به سلاحهای زیر استراتژیک اختصاص یابد، که فرانسه به شکل موشکهای کروز پرتاب شده از هوا در اختیار دارد. روسیه ممکن است هنوز سعی کند اروپای غربی را از اروپای شرقی در اینجا جدا کند - همانطور که در طول جنگ سرد سعی کرد اروپا را از ایالات متحده جدا کند - بنابراین باید راهی برای مشارکت NB8 و لهستان در بازدارندگی پیدا شود.
- سوئد باید تمام حدود 100 فروند هواپیمای جنگنده گریپن خود را به اوکراین بفرستد، که نیازهای تعمیر و نگهداری آنها در مقایسه با F-16 پایین است و توانایی آنها در جنگ بدون برتری هوایی آنها را برای اوکراین ایده آل میکند. همچنین باید سفارشی را که مجارستان برای هواپیماهای گریپن خود داده است، تغییر دهد تا شکافهایی را که کمک به اوکراین در توانایی سوئد ایجاد میکند، تا زمانی که بتوان تعداد بیشتری تولید کرد، پر کند. ویکتور اوربان، رئیس جمهور مجارستان باید بپذیرد که تغییر طرف عواقبی دارد. در این میان، بریتانیا - احتمالاً با کمک فرانسه، اسپانیا و ایتالیا - باید هواپیماهایی را برای دفاع از حریم هوایی سوئد به پرواز درآورد.
- نروژ باید از سودهای اضافی که صندوق نفت آن از قیمتهای بالاتر انرژی ناشی از جنگ به دست آورده است، برای تأمین مالی تلاشهای جنگی استفاده کند. به حداکثر رساندن سطح فعلی تولید توپخانه 155 میلی متری اروپا میتواند استفاده خوبی از بخشی از این پول باشد. ظرفیت اضافی در تعدادی از سایتها در کشورهای نوردیک و آلمان وجود دارد، به گفته منابعی که مایلند ناشناس باقی بمانند.
- بریتانیا باید یک کارخانه تولید پوسته توپخانه در مقیاس بزرگ را دوباره باز کند. عدم انجام این کار از سال 2022، زمانی که جنگ آغاز شد، بیدقتی محض است.
- ائتلافی از مایلان باید تحریمهای ثانویه را بر کسبوکارهایی که با کسانی که با روسیه تجارت میکنند، اعمال کند. این فرمت به بریتانیا و ژاپن اجازه میدهد تا در تلاشهای اجرایی گنجانده شوند در حالی که مجارستان و اسلواکی را نادیده میگیرند.
- اروپا باید سازمان همکاری مشترک تسلیحاتی (OCCAR) را گسترش دهد، گروهی که بریتانیا و چندین کشور اتحادیه اروپا در حال حاضر عضو آن هستند. این امر به متمرکز کردن تدارکات توانمندسازهای استراتژیک که خرید آنها برای یک کشور بسیار گران است (مانند پدافند هوایی، تجهیزات ترابری هوایی استراتژیک، فناوری فرماندهی و کنترل و غیره) کمک میکند، اما برای عملیات نظامی مدرن در مقیاس بزرگ ضروری هستند.
- و در نهایت، اروپا باید (اگر قبلاً این کار را نکرده است) برنامه ریزی احتمالی برای چگونگی جنگ ارتشهای اروپایی با روسیه بدون ایالات متحده را آغاز کند، و این کار را تحت بهانه دیپلماتیک آماده شدن برای دفاع از اروپا در صورتی که ایالات متحده درگیر درگیری در آسیا شود، انجام دهد. این امر پیامدهایی برای دکترین، استفاده از قدرت هوایی در مقابل قدرت زمینی و فرماندهی و کنترل و تدارکات دارد که باید حل شود.
سرعت بسیار مهم است. به طور خاص، زمانی برای انتظار برای مذاکرات ائتلاف جدید آلمان، که قرار است پس از انتخابات در 23 فوریه آغاز شود، وجود ندارد تا دولت جدیدی حاصل شود، فرآیندی که معمولاً ماهها طول میکشد. نمایندگان دولت سرپرست در حال خروج و برندگان انتخابات باید بر سر مشارکت آلمان در تعهدات مشترک اروپا بر اساس استثنایی توافق کنند.
سوال برای برلین و پاریس این است که آیا آنها حمایت مالی و نظامی مشخصی از شرکای شمالی و شرقی اتحادیه اروپا خود ارائه خواهند کرد یا کنار میایستند و اجازه میدهند اوکراین - که در مسیر پیوستن به این بلوک است - نابود شود و راه را برای یک روسیه تقویت شده برای به خدمت گرفتن مردان و مواد اوکراین در جنگ علیه آنها هموار کنند؟
عقب نشینی اکنون به منزله شکست هدف اصلی سیاست خارجی آلمان از زمان اتحاد مجدد در سال 1991 - تضمین ثبات در مرز شرقی خود - و خطر یک جنگ دیگر در قاره اروپا خواهد بود.