د
این مبارزه بر سر ماهیت اساسی آمریکا است. رئیسجمهور میگوید که در حال پاکسازی اتلاف، تقلب و سوء استفاده از بوروکراسی است، اما مخالفانش هشدار میدهند که او دولت فدرال را نابود میکند. او میگوید که در حال آوردن صلح به جهان و رونق به خانه است. آنها هشدار میدهند که او اتحادهایی را که غرب را قوی نگه میدارند، درهم میشکند. او میگوید که در حال بازگرداندن عظمت به آمریکا است. آنها هشدار میدهند که او کشور را به سوی یک بحران قانون اساسی یا حتی یک خودکامگی ترامپی سوق میدهد.
هر اقدام آقای ترامپ، اعتقاد او را مبنی بر اینکه قدرت شخصاً به او واگذار شده است، نشان میدهد و تأیید میکند که او مصمم است قدرت بیشتری را جمعآوری کند. او با نادیده گرفتن قوه مقننه، از طریق فرمان حکمرانی میکند. او ادعا میکند که رئیس جمهور میتواند از پرداخت پولی که توسط کنگره تخصیص داده شده است، خودداری کند. قانونگذاران انتظار داشتند که این شاخه از دولت قدرتمندترین باشد، اما این امر آن را تضعیف میکند. از آنجایی که برخی از حدود 70 فرمان اجرایی آقای ترامپ، ظاهراً به طرز گستاخانهای مغایر قانون اساسی هستند، به نظر میرسد که او به دنبال آزمایش قدرت با قوه قضاییه است.
به هر کجا که نگاه کنید، همینطور است. ادارات دولتی تا حدی به این دلیل دچار سردرگمی شدهاند تا اقتدار شخصی آقای ترامپ بر آنها نشان داده شود. واشنگتن پست گزارش داده است که از نامزدهای مشاغل ارشد در اطلاعات و اجرای قانون پرسیده شده است که آیا ادعای نادرست آقای ترامپ مبنی بر پیروزی در انتخابات سال 2020 را تأیید میکنند یا خیر. آقای ترامپ همچنین پادمانهای پس از رسوایی واترگیت را که برای دور نگه داشتن وزارت دادگستری از سیاست طراحی شده بودند، از بین برده است. یکی از اولین اقدامات این وزارتخانه، درخواست از دادستانها برای لغو اتهامات فساد علیه اریک آدامز، شهردار نیویورک سیتی، بوده است—البته فقط تا زمانی که او آنچه را که آقای ترامپ میخواهد انجام دهد.
در امور خارجی نیز، آقای ترامپ بیتاب است که از شر تعهداتی که به ارث برده است، خلاص شود. آمریکا در حال خروج از سازمانهای چندملیتی، مانند سازمان بهداشت جهانی است، تا حدی به این دلیل که آنها بارهایی را تحمیل میکنند. او از تهدید تعرفهها برای به دست آوردن نفوذ بر دولتهای خارجی استفاده کرده است—این امر همچنین با ایجاد التماسکنندگان برای رهایی، او را در داخل کشور توانمند میکند. همانطور که او با در آغوش گرفتن روسیه تابو را میشکند، به نظر میرسد که با اتحاد خود با اروپا به عنوان چیزی که باید از آن چشم پوشید، رفتار میکند.
می شنوید که چنین جاه طلبی های حداکثری ریاست جمهوری بی سابقه است. در واقع، آقای ترامپ به سختی اولین کسی است که می خواهد بر جمهوری تسلط یابد. فرانکلین روزولت بیش از 3700 فرمان اجرایی را امضا کرد. او در تحمیل نیو دیل، شش ماه را صرف تلاش برای انباشتن دادگاه عالی کرد. قدرت در سه دهه گذشته از کنگره به کاخ سفید سرازیر شده است. یک سنت جمهوری خواهی طولانی وجود دارد که خواستار احیای دموکراسی واقعی با پس گرفتن قدرت از بوروکرات ها است. آمریکا همیشه از اینکه توسط نهادهای نوع سازمان ملل محدود شود، محتاط بوده است.
علاوه بر این، آقای ترامپ حق دارد اهداف جدیدی را برای بوروکراسی تعیین کند. او همچنین وظیفه دارد که آن را صادقانه و کارآمد کند. تلاش بیل کلینتون برای سادهسازی دولت، بیش از 420000 شغل فدرال را کاهش داد. همانطور که هفته گذشته استدلال کردیم، ادارات نیاز به تکان دادن دارند—از جمله پنتاگون، که نتوانسته آمریکا را برای جنگ قرن بیست و یکم آماده کند. و آقای ترامپ هر دلیلی دارد که به دنبال صلح در اروپا و خاورمیانه باشد، هم برای نجات جان انسان ها و هم برای آزاد کردن آمریکا برای تمرکز بر رقابت خود با چین.
با این حال، دولت هم به معنای وسیله و هم هدف است، و در اینجا منتقدان آقای ترامپ حق دارند نگران باشند. شوک درمانی بوروکراتیک قبل از اینکه فایده ای داشته باشد، آسیب های زیادی به همراه خواهد داشت. قرار دادن کارمندان دولت در معرض آزمایش های خلوص و وفاداری، جنبه های فنی اداره یک اقتصاد مدرن پیچیده را سیاسی می کند. تابع کردن عدالت به هوس های ریاست جمهوری، حاکمیت قانون را فاسد می کند. طرح صلح او برای غزه، فلسطینی ها را مجبور به تبعید دائمی می کند، که انکار اساسی ترین حقوق آنها است. در هر مورد، آقای ترامپ ظلم بی پروایی را به نمایش گذاشته است. متاسفانه، این نیز راهی برای کسب قدرت است—زیرا تحقیر، ایده "قدرت حق است" را تجسم می بخشد.
و این اعتقاد همان جایی است که آقای ترامپ به مشکل بر خواهد خورد. دادگاه ها را در نظر بگیرید. در حال حاضر، رئیس جمهور بیشتر اوقات راه خود را می رود. با این حال، در یک سیستم فدرال که در آن ایالت ها حقوقی دارند، و بیشتر شهروندان و سرمایه گذاران هنوز به حاکمیت قانون اعتقاد دارند، دادگاه ها قدرتمند هستند، حتی اگر به آرامی حرکت کنند. دادگاه عالی ممکن است برخی از خواسته های آقای ترامپ را برآورده کند، اما مطمئناً نه همه آنها را. به طور معمول، او متعهد شده است که از احکام قانونی تبعیت کند، و سپس از ناپلئون نقل قول کرده است که: "کسی که کشور خود را نجات می دهد، هیچ قانونی را نقض نمی کند."
سرپیچی از دادگاه عالی باعث ایجاد یک بحران قانون اساسی و یک مبارزه دوم در میان مقامات، رای دهندگان و بازارهای مالی بر سر آینده جمهوری خواهد شد. نیویورک در حال حاضر نشانه ای از این موضوع را می بیند زیرا دادستان های فدرال و مقامات نیویورک در اعتراض به توافق با آقای آدامز استعفا می دهند.
حتی بدون بحران قانون اساسی، واقعیت شروع به آشکار شدن خواهد کرد. صرف نظر از اینکه آقای ترامپ چه ادعا می کند، تعرفه ها و کسری بودجه در واقع باعث ایجاد تورم می شوند. بازارها این را به خوبی می دانند، درست همانطور که می دانند اگر سیستم قضایی به وسیله ای برای خویشاوندی و انتقام تبدیل شود، کسب و کارها چگونه آسیب خواهند دید. بوروکراسی آمریکا خدمات حیاتی را ارائه می دهد. اگر از کار بیفتد، شهروندان بدون آن خواهند ماند. آمریکایی ها ممکن است از ایده کمک خوششان نیاید، اما اگر ببینند که کودکان خردسال به نام آنها زجر می کشند، چه احساسی خواهند داشت؟ شاید رای دهندگانی که در حال حاضر از ماه اول ریاست جمهوری آقای ترامپ حمایت می کنند، به هیچ یک از اینها اهمیت ندهند. اما روی آن شرط نبندید.
در سیاست خارجی، آقای ترامپ آزاد است تا سعی کند جهان را دوباره بسازد، و آمریکا ممکن است قبل از اینکه کسی بتواند جلوی او را بگیرد، یک زیان فاجعه بار از نفوذ به چین و روسیه متحمل شود. در خانه، در مقابل، یک مبارزه در حال انجام است و رئیس جمهور هنوز از سرنگونی نظم قانون اساسی آمریکا فاصله زیادی دارد. آقای ترامپ، با توجه به اینکه چه کسی است، هر افراطی را در نظر خواهد گرفت. اما در این دوران پرتلاطم، جمهوری خواهان باید فضیلت اعتدال را به خاطر منافع شخصی و همچنین میهن پرستی به خاطر بسپارند. اگر یک رئیس جمهور دموکرات در انتخابات پیروز شود، قدرت هایی که آقای ترامپ به دست می آورد می تواند علیه آنها استفاده شود. ¦