هفته گذشته در مونیخ، معاون رئیس جمهور، جی. دی. ونس، مقامات اروپایی را به دلیل عدم رسیدگی به نارضایتی های مردمی توبیخ کرد. آنها آنچه را که ونس مهمترین موضوع زمان ما خواند، نادیده گرفته بودند: جریان بی امان غیراروپایی ها به اروپا. ونس بدون نام بردن از آن، از یک حزب سیاسی راست افراطی به نام «آلترناتیو برای آلمان» (آ.اف.د) دفاع می کرد که بیشتر به دلیل تعهدش به اخراج هر چه بیشتر مهاجران که فرودگاه های این کشور قادر به پردازش آن هستند، شناخته شده است. ونس گفت که با رای دهندگانی که نگران «مهاجرت خارج از کنترل» هستند، «موافقت می کند». اما او از این ایده که دولت ها سعی می کنند شهروندان خود را ساکت کنند، هر نظری که داشته باشند، وحشت زده بود. او گفت: «هیچ جایی برای دیوارهای آتش وجود ندارد. شما یا از اصل دموکراسی حمایت می کنید یا نمی کنید.»
رهبران تأسیساتی آلمان مدت هاست که یک باینری متفاوت را پذیرفته اند: یا یک «دیوار آتش» (Brandmauer) در برابر افراط گرایان راست افراطی ایجاد می کنید، یا خطر از دست دادن دموکراسی خود را به نازی های واقعی تهدید می کنید. بر این اساس، هنگامی که آ.اف.د در انتخابات ایالتی سال گذشته در تورینگن اکثریت را به دست آورد، سایر احزاب فریاد زدند «نازی» و ائتلافی را تشکیل دادند تا آ.اف.د را از دولت خارج کنند. اما این ترتیب -حتی وقتی برنده می شوید، بازنده اید- حامیان آ.اف.د را خشمگین کرده است، و در جلسات حزبی که اخیراً در آن شرکت کردم، آنها در حالت طوفان باستیل بودند و مشتاق بودند رژیم قدیمی را سرنگون کنند که آنها، مانند ونس، معتقدند که دموکراسی را به بهانه نجات آن از آنها می دزدد.
این ممکن است سالی باشد که دیوار آتش فرو می ریزد. آ.اف.د اکنون در نظرسنجی ها حدود 22 درصد در سطح ملی رای دارد و به نظر می رسد در انتخابات پارلمانی فدرال یکشنبه عملکرد خوبی داشته باشد. هیچ حزب دیگری حاضر به تشکیل ائتلاف با آن نخواهد بود. اما اگر آ.اف.د به اندازه کافی خوب عمل کند، نمیتوان آن را به طور کامل از تصمیم گیری کنار گذاشت.
در اوایل سال جاری، من یک لباس مقاوم در برابر شعله پوشیدم و از روی Brandmauer به داخل تورینگن پرواز کردم. تورینگن مانند سایر سنگرهای آ.اف.د، بخشی از آلمان شرقی قدیم بود و مانند بیشتر شرق، از نظر اقتصادی افسرده باقی مانده است. از زمان اتحاد، بیش از یک پنجم جمعیت خود را از دست داده است. از نظر تاریخی، این یک مرکز فرهنگی آلمان، خانه گوته و شیلر و باخ است - سرزمین شاعران و متفکران، بنر بزرگترین ایستگاه راه آهن ایالت اعلام کرد - و در سال 1929، اولین بخش از آلمان بود که به نازی ها رای داد.
در 28 ژانویه، در یک تجمع آ.اف.د در ایشتدت، شهری با حدود 600 نفر شرکت کردم. من این مکان را برای شما توصیف می کنم، اما این رویداد در ساعت 7 بعد از ظهر آغاز شد، که در یک شب زمستانی بدون مهتاب آلمان، در یک حومه شهر خالی، به این معنی بود که من ممکن است از ایستگاه قطار با چشمان بسته سفر کرده باشم. هیچ کسب و کاری باز نبود و جاده ها تقریباً بدون چراغ های خیابانی بودند. راننده تاکسی به من گفت از آنجایی که کارخانه های خودروسازی و معادن مس و پتاس در این منطقه تعطیل شده اند، مشاغل کمی وجود دارد. او از من پرسید که آیا تا به حال کسی به من گفته است که شبیه ایلان ماسک، ثروتمندترین مرد جهان و مشتاق ترین حامی آ.اف.د در خارج از آلمان هستم. (من گفتم که ماسک نیستم و امیدوارم با گذاشتن انعام ناچیزی او را متقاعد کنم.)
من آخرین نفری بودم که رسیدم. این تجمع در یک مرکز اجتماعی فروتن و مستطیلی برگزار شد، از همان نوعی که ممکن است در یک شهر کوچک و رو به زوال آمریکایی پیدا کرد. مردان و زنان حاضر در سالن نیز با فنوتیپ های آمریکایی میانه آشنا بودند که از کودکی ام در مینه سوتا می شناختم - مردان سنگین وزن در اواخر میانسالی. مردان جوان تر با کلاه و هودی های کثیف؛ زنان با موهای وزوزی، مطابق با مردان آبجو به آبجو. من یک لاگر خریدم و آنها از من دعوت کردند تا سر یکی از میزهای بلند بنشینم. زیرلیوانی من با نام تجاری آ.اف.د بود، با نمایشی از یک ضرب المثل آلمانی: «هرکس به کشاورز بی احترامی کند، لیاقت آبجو را ندارد.» من اتاق را برای یافتن کسی که به احتمال زیاد تبار غیر آلمانی داشته باشد جستجو کردم، و تنها زمانی که انعکاس خودم را در ته لیوانم دیدم، یکی را دیدم.
موضوع آن شب، به جای نیاز به رای دادن به آ.اف.د -آرای همه حاضران تضمین شده بود- نیاز به اعلام افتخارآمیز حمایت خود بود، تا آلمان بداند که این جنبش را نمی توان نادیده گرفت یا غیرقانونی اعلام کرد. دانیل هاسلوف، یکی از نامزدهای حزب، به جمعیت گفت: «من در سال 2016 عضو آ.اف.د شدم. «در آن زمان رای دادن به آ.اف.د در خفا عادی بود - رفتن به جلسات حزب در تاریکی و گفتن، امیدوارم کسی من را نبیند.» او گفت، اکنون زمان آن رسیده است که «در محل کار، در بین اعضای خانواده، حمایت خود را اعلام کنیم و بگوییم، بله، من از آ.اف.د حمایت می کنم؛ من از تبعید، از قلعه اروپا، از میهن بزرگمان، از فرهنگ بزرگمان و از بیورن هوکه حمایت می کنم.»
هوکه، رهبر شاخه تورینگن، یک چهره مهم در جناح راست افراطی آ.اف.د است و یکی از دلایل اصلی مخالفان حزب گمان می کنند که با نازی های واقعی سروکار دارند. هوکه در سخنرانی سال 2017 از خود پرسید که آیا خودآزاری آلمان بر سر هولوکاست ممکن است به نقطه بازدهی منفی نرسیده باشد. او گفت، آلمان «باید در سیاست یادبود خود تغییری 180 درجه ای ایجاد کند.» هوکه پیش از ورود به سیاست، معلم تاریخ بود، نه هندسه، بنابراین خط «180 درجه» مشخص نکرد که آیا منظور او این است که آلمان باید از عذاب وجدان بر سر گذشته فاشیستی خود دست بردارد، یا به تجلیل از آن روی آورد. اعضای دولت کنونی در حال حاضر در حال بحث در مورد ممنوعیت آ.اف.د هستند، و حامیان این گروه در این تجمع به من گفتند که آنها یک نمایش قوی در انتخابات را تنها وسیله بقا می دانند، زیرا هرچه پیروان بیشتر باشند، اجرای ممنوعیت دشوارتر خواهد بود.
آ.اف.د در سال 2013 به عنوان یک حزب ضد اتحادیه اروپا، پر از آلمانیهایی که از پرداخت مالیاتهای سخت به دست آمده خود برای نجات کشورهای تنبل مدیترانهای ناراضی بودند، آغاز به کار کرد. یک دهه بعد، در نشست ایشدت، حامیان آ.اف.د هنوز خشمگین بودند که عضویت در اتحادیه اروپا یک لایه دیگر از بوروکراسی و مالیات را به یک دولت از قبل عظیم اضافه کرده است. اما موضوعی که بر برنامه حزب مسلط است، مهاجرت است و شعاری که بیش از همه جمعیت ایشدت را به وجد آورد این بود: «Abschieben، abschieben, abschieben»: «تبعید، تبعید، تبعید!» آلمان از سال 2014 شاهد مهاجرت خالص بیش از 5 میلیون نفر بوده است. بیش از 1 میلیون نفر از ورودی های جدید سوری و افغان هستند و در سال 2023، تعداد افرادی که به دنبال پناهندگی هستند 50 درصد افزایش یافته است. آ.اف.د متعهد شده است که «مهاجرت مجدد» -تبعید یا تشویق به خروج هر چه بیشتر از این تازه واردان و همچنین تشویق آلمانی هایی که برای بازگشت به خانه رفته اند.
رهبران حزب می گویند که می خواهند آلمان را دوباره امن کنند. به «جنون آب و هوا» و تلاش برای تکیه بر انرژی خورشیدی و بادی در کشور تاریک و نه همیشه بادی خود پایان دهند. و مزایای رفاهی را از چنگال های حریص خارجی ها دور نگه دارند و در دستان آلمانی ها قرار دهند. آنها همچنین به همراه ونس یاد گرفته اند که از وضعیت آزادی بیان و دموکراسی آلمان خشمگین شوند و می گویند که «دموکراسی مستقیم» به جای دموکراسی که از طریق نظام حزب های تاسیساتی فیلتر می شود، محرومیت آ.اف.د از قدرت را جبران خواهد کرد.

گاهی اوقات این نگرانی ها با خصومت قدیمی نسبت به اتحادیه اروپا و بوروکراسی آن در هم می آمیزند. یک سخنران در این تجمع، کاغذبازی های سنگینی را که دولت آلمان از شهروندان خود مطالبه می کند، با بار سبکی که بر دوش پناهجویان می گذارد مقایسه کرد. او گفت، شهروندان به دلیل علامت زدن اشتباه یک جعبه از خدمات دولتی محروم می شوند، اما پناهجویان می توانند بدون هیچ مدرکی ظاهر شوند و دولت کسی را برای پر کردن فرم ها برای آنها و دادن هر گونه استراحت به آنها فراهم می کند. اگر قرار بود آلمان جهنم کاغذبازی باشد، تازه واردان باید همان شکنجه ها را تحمل کنند.
ایشتدت آنقدر آرام است که من در تصور هر گونه جرمی در آنجا مشکل داشتم. با این حال، بی نظمی شهری شهرهای نزدیک در ذهن سخنرانان و شرکت کنندگان زنده بود. به نظر می رسد الهام بخش تخیلات به همان اندازه زنده ای بوده است که چگونه ممکن است مهاجران جمع آوری و به خانه فرستاده شوند. هاسلوف متعهد شد که فرودگاه در شهر اصلی تورینگن، ارفورت، که در 20 سال گذشته به طور پیوسته تجارت مسافری خود را از دست داده است، از طریق ساخت «زندانهای تبعید» در منطقه صنعتی اطراف احیا خواهد شد. «تحت دولت آ.اف.د در تورینگن، چندین هواپیما در روز به خانه مهاجران پرواز خواهند کرد. با انجام این کار، ما برای کل آلمان الگو خواهیم بود. ما تورینگن را به مقصدی نامطلوب برای مهاجران اجتماعی تبدیل خواهیم کرد.»
هنگامی که تجمع ایشتدت به پایان رسید، همه بلند شدند تا به خانه بروند، و تعدادی در حال حاضر در در بودند که کسی روی صحنه پیشنهاد داد که با چند بیت از سرود ملی آلمان به پایان برسانند. همه ایستادند و به طور جدی خواندند. آلمان از زمان جمهوری وایمار همین سرود را داشته است، و چندین دهه پیش، از آیات قرمز نازی مانند «Deutschland über alles» بریده شد. اما پس از دو ساعت صحبت در مورد «وطن بزرگ آلمان» و Kultur، چگونه می توان آن خطوط شوم حذف شده را شنید که از دور تکرار می شوند؟
این پژواک برای حاضران ناعادلانه بود. اگرچه شرکتکنندگان در این تجمع قطعاً میخواستند از شر خارجیها خلاص شوند، اما هیچ فحشی به کار نبردند. آنها اسلام را بدنام نکردند. آنها از زبان نژادپرستانه یا استعاره های نسل کشی آشکار استفاده نکردند. و به نظر می رسید که به طور صمیمانه از اتهامات مبنی بر فاشیست بودن آنها زخمی شده اند. با این وجود، برخی از لفاظی ها، هنگامی که به زبان آلمانی بیان می شوند، ناگزیر زننده به نظر می رسند. زبان آلمانی یک زندان است، و هر کسی که به آن صحبت می کند، در دام تداعی هایی گرفتار می شود که سایر زبان ها از آن فرار کرده اند. «خدا آمریکا و مردم آمریکا را حفظ کند» یک اصطلاح کلیشه ای است، اما «Gott mit uns» («خدا با ماست») یک شعار نازی است، و وقتی می شنوم یک آلمانی در مورد «das Deutsche Volk» («مردم آلمان») صحبت می کند، تعجب می کنم که آیا او به دنبال Luger خود است.
باید پرسید: اگر من یک حزب راست افراطی را اداره می کردم که با اتهامات همدلی با رایش سوم دست و پنجه نرم می کرد، آیا شعارهایی را اتخاذ می کردم که این تصور را تشویق می کرد یا آن را دلسرد می کرد؟ آ.اف.د اولی را انجام می دهد. رهبر آن آلیس وایدل است و در تجمعات اغلب شعارهای «Alice für Deutschland» شنیده می شود - که به معنای واقعی کلمه «آلیس برای آلمان» است اما دقیقاً مانند «Alles für Deutschland» به نظر می رسد، شعار طوفان-سرباز نازی. برخی از دیگر رهبران حزب، مانند هوکه، مرتباً به اظهاراتی برخورد می کنند که در بهترین حالت در مورد میراث نازیسم خنثی به نظر می رسند. هوکه هشدار داده است که اگر آلمانی ها آرام نشوند، «شور و شوق توتونی» بومی آنها به شدت فوران خواهد کرد. او یک بار نوشت که کشورش باید بخشی از جمعیت خود را که «بیش از حد ضعیف یا مایل به مقاومت در برابر پیشروی آفریقاییسازی، شرقیسازی و اسلامیسازی» جامعه آلمان هستند، «از دست بدهد». (او بعداً گفت که منظور او تنها این است که کسانی که آلمان را تحقیر می کنند، آن را یک کشور «مزخرف» یا «دورگه» می نامند، یا آرزو می کنند که بمب باران شود، باید بروند.) ماه گذشته در پارلمان ایالتی در ارفورت، ماریو وویگت، رهبر دولت کنونی در تورینگن، که آ.اف.د را تعطیل کرده است، به هوکه خیره شد و حزب او را یک «فرقه پیشوا» نامید. هوکه با بلند کردن دستانش در حالت هشداری مسخره به این سخنرانی واکنش نشان داد.
حزب بارها تاکتیک های کارزار شریرانه و شخصی را در پیش گرفته است. امسال، آ.اف.د در جوامع سنگین مهاجر در کارلسروهه، بلیط های یک طرفه درجه اقتصادی جعلی با تاریخ روز انتخابات پخش کرد. نام مسافر «مهاجر غیرقانونی» بود. مقصد: «کشور امن مبدأ». در این بلیطها آمده بود: «در خانه هم خوب است»، با این اطمینان که «شهروندان اخراج نخواهند شد»، اگرچه این عبارت دلالت بر این داشت که هرکسی را که بتوان به طور قانونی اخراج کرد، باید اخراج شود. پی در پی، افرادی که از سوی حزب مورد استقبال قرار گرفتند، مشخص شد که اتفاقات ناخوشایندی در گذشته خود داشته اند - آزار و اذیت یهودیان، به حداقل رساندن اظهارات در مورد هیتلر.
مسائل را پیچیده تر این واقعیت است که وایدل، پیشوای (یا پیشوای زن) واقعی آ.اف.د، به سختی مطابق با رایش سوم است. او می تواند با لحن آتشینی در مورد مهاجرت صحبت کند: او در اوایل این ماه به جمعیتی قول داد: «در اولین روز در دولت، مرزهای آلمان را مهر و موم خواهیم کرد و اضافه کرد: «هیچ کس نمی تواند وارد شود.» اما او به دلایلی غیر از تسخیر آن، در مورد دنیای خارج از آلمان نیز کنجکاو است. او به زبان چینی صحبت می کند و به مدت شش سال در چین زندگی کرده است. و اگرچه او پوست و موی آریایی دارد، اما با زنی از نژاد سریلانکایی ازدواج کرده است که با او دو پسر را بزرگ می کند. او در سخنرانی های خود تاکید می کند که آلمان باید به طور کامل از قوانین پناهندگی تبعیت کند - اما اضافه می کند که «پناهندگی موقتی است و زمانی که دلیل فرار دیگر اعتباری نداشته باشد، پایان می یابد.» مخالفان او حزب او را به علاقه ای ناشایست به مفاهیمی مانند «مردم آلمان» (با تمام بار نازی آن عبارت) متهم می کنند. اما به نظر می رسد وایدل بیشتر زمانی مشتاق است که از حذف مالیات بر کربن و بازگشت موتور احتراق داخلی دفاع می کند.
حتی منتقدان حزب نیز اذعان دارند که بیشتر حامیان آ.اف.د شخصاً نژادپرست نیستند و بسیاری به دلیل نارضایتی از سیاستهای اقتصادی ناموفق یا عجیب و غریب به سمت آ.اف.د جذب شدهاند. وایدل در سوق دادن مکالمات به سمت سیاست هایی ماهر است که بسیاری از آلمانی ها، صرف نظر از اینکه در مورد مهاجرت چه فکری می کنند، می توانند موافقت کنند که احمقانه بوده اند و باید در آن زمان به عنوان چنین شناخته می شدند. از این گذشته، احزاب تأسیساتی زمانی مسئول بودند که آلمان از انرژی هسته ای به سمت انرژی بادی و گاز طبیعی لوله کشی شده از روسیه منتقل شد - اساساً خود را به عنوان گروگان در صورتی که روسیه روزی دشمن اروپا شود، داوطلب کرد. (آ.اف.د، مانند دولت ترامپ، با روسیه بسیار دوستانه است و مایل است خطوط لوله را از آنجا بازگشایی کند تا منابع انرژی را متنوع کند و قیمت ها را کاهش دهد.)
وایدل می تواند تا حدودی روی این سیاست های ابلهانه تمرکز کند، زیرا تقریباً هر آلمانی که علاقه مند به تبعید دسته جمعی است، در حال حاضر قصد دارد به او رای دهد، و افراد حاضر در مرکز آماده هستند تا تصاحب شوند. با این اوصاف، آ.اف.د می داند که جرم و مهاجرت مسائل برنده هستند. هنگامی که من با استفان مولر، سیاستمدار آ.اف.د و معاون هوکه مصاحبه کردم، او مملو از تفسیرهای معقول در مورد سیاست های اقتصادی ناموفق دولت های قبلی بود. اما وقتی به مهاجرت روی آوردم، چشمانش واقعاً برق زد، زیرا آ.اف.د به سادگی بر تمام بحث های عمومی در مورد جنبه های منفی آن تسلط داشته است. مولر به من گفت: «تقریباً هر روز، شاهد گزارش هایی از حملات با چاقو، از تعقیب کودکان در مدارس هستیم. از ما انتظار می رود که از مواردی مانند حمله با چاقو در آشافنبورگ، یا حمله در ماگدبورگ، یا جرم و جنایت های گسترده جلوگیری کنیم. اینها قابل قبول نیستند. و پاسخ، برای جامعه و برای رای دهندگان ما، یک سیاست مداوم است.»
اکنون نمی توان نرخ جرم و جنایت مهاجران اخیر به آلمان را نادیده گرفت. در سال 2023، حدود 41 درصد از جرایم گمان میرود که توسط خارجیها مرتکب شدهاند. حکایات با داده ها مطابقت دارند: چندین مورد برجسته از خشونت عمومی عجیب و غریب، مانند چاقو زدن به کودکان تصادفی، شامل خارجی ها بوده است. در یک تجمع که در شهر زونبرگ شرکت کردم، سیاستمداری به نام اولیور کیرچنر به آلمان به عنوان «بیمارستان روانی جهان» اشاره کرد، به دلیل تمایلش به پذیرش خارجیهای دارای اختلال روانی مجرم.
مولر به من گفت که در حومه ارفورت زندگی می کند و بنابراین از برخورد روزانه با منطقه مملو از جرم و جنایت اطراف ایستگاه قطار و میدان اصلی در امان است. او به من داستانی در مورد کودکانی از حومه شهرش گفت که برای خوردن بستنی به مرکز شهر رفتند. او گفت: «آنها در راه خانه اشتباه کردند. «به جای اینکه در امتداد تراموا قدم بزنند، جایی که شلوغ است، در خیابان ترومسدورف رفتند.» او گفت، در آنجا توسط یک باند از نوجوانان مهاجر محاصره و مورد سرقت قرار گرفتند. سپس او از من دعوت کرد تا خود شکار شوم. او گفت: «به آنجا برو، و خواهی دید منظورم چیست. «آنجاست که قربانیان خود را پیدا می کنند.»
مولر باید میزان ارزانی محل سکونت خبرنگاران آتلانتیک را هنگام ماموریت دست کم گرفته باشد، زیرا من به هیچ دعوتی نیاز نداشتم: من قبلاً یک هتل در نزدیکی ایستگاه قطار، در انتهای خیابان ترومسدورف رزرو کرده بودم. مانند تقریباً همه مراکز راه آهن در آلمان امروزی، این مرکز در تمام ساعات سوری ها و سایر مهاجران را داشت که بی هدف ایستاده بودند و به زبان های عربی و افغانی صحبت می کردند. از آنجایی که من از جت لگ زده شده بودم، شب ها دیر وقت در خیابان ترومسدورف قدم می زدم و همیشه بدون چاقو خوردن به اتاقم برمی گشتم. به نظر می رسید این منطقه آنقدرها هم پر از جرم و جنایت نیست، بلکه به طرز عجیبی خالی است و صدای قدم های من در سایه ها مانند جوزف کاتن در وین در مرد سوم طنین انداز می شود. مغازه ها -بسیاری از آنها بازارهای خاورمیانه ای- پس از تاریکی هوا بسته می شدند. یک یا دو بار پا به پای چند جوان گذاشتم و تعجب کردم که آیا به شانس زده ام و یک باند پیدا کرده ام. اما من یک مرد بالغ هستم، نه یک زن یا یک نوجوان با یک قیف بستنی، بنابراین حتی اگر مرا برای سرقت ارزیابی می کردند، احتمالاً بهتر به آن فکر می کردند. یک بار، دو نفر از آنها نزدیکتر شدند و شنیدم که به زبان عربی در مورد رفتن به یک سالن بیلیارد صحبت می کنند.
بی هدف ایستادن جرم نیست. صحبت کردن به یک زبان خارجی هم همینطور. با این حال، اضطراب مولر ناشی از نوعی قابل پیش بینی از شوک فرهنگی است، زمانی که یک کشور بسیار قدیمی به سرعت تغییر می کند. هرکسی که فکر میکرد آلمانیهای عادی میتوانند با این شوک بایند و حتی از آن استقبال کنند، فریب خورده بود. این خیابانها مدتها بود که خالی شده بودند، زیرا اقتصاد منطقه رو به زوال بود و جمعیت آن کاهش یافته بود، و سالها بود که حتی ساکتتر از امروز بودند. هیچ کس پیش بینی نمی کرد که وقتی سکوت شکسته می شود، صداهایی که آن را می شکنند سوری باشند.
این شگفتی، که تنها یک دهه پیش غیرقابل تصور بود، منجر به تهمت های فجیعی علیه افراد آسیب پذیر و همچنین پیشنهادهای سیاستی شده است که هم ناشیانه و هم غیرانسانی هستند. اما حتی مولر، که مستقیماً با یکی از سیاستمداران آتشین مزاج آ.اف.د کار می کند، در صورت فشار آوردن، اذعان می کند که آینده ایده آل آلمان شبیه گذشته دور و رمانتیک آلمان، لباس های چرمی و آبجو و واگنر نخواهد بود.
از مولر پرسیدم که به نظر او چه زمانی آلمان اشتباه کرد - به چه سالی در آئودی مجهز به خازن شار خود برمی گشت تا کشورش را راه اندازی مجدد کند و از مشکلاتی که می خواهد حل کند جلوگیری کند. او گفت که با سیاست مهاجرت آلمان از زمانی که به یاد دارد مخالف بوده است - اما سال 2000، تقریباً زمانی که مرزهای آلمان از هم پاشید و ارزش پول آن ناپدید شد، زمانی بود که همه چیز شروع به از هم پاشیدن کرد. به او گفتم که من در همان زمان شروع به آمدن به آلمان کرده ام و حتی در آن زمان نیز به نظر می رسید که مهاجران در جامعه آلمان ادغام می شوند. و به نظر نمی رسید که داشتن خارجی ها در آنجا، انجام کارهایی که آلمانی ها علاقه خود را به آن از دست می دهند، چندان بد باشد.
مولر عمدتاً موافقت کرد و خاطرنشان کرد که خود آ.اف.د موضع حداکثری خود را در مورد مهاجرت تغییر داده است -همه آنها را اخراج کنید- به یک دستور کار هدفمندتر برای حذف تنبل های مدعی رفاه، کارگران غیر ماهر و مجرمان. مولر به من گفت: «امروزه حتی رای دهندگان خودمان نیز از ما انتظار دارند که بین مجرمان خشونت طلب و «مهاجرانی که بسیار خوب ادغام شده اند، که اکنون شهروند آلمان هستند، که هیچ مشکلی ایجاد نمی کنند» تمایز قائل شویم. او گفت که «هیچ رای دهنده آ.اف.د انتظار ندارد که آ.اف.د -حتی در تورینگن- پزشکان، مهندسان یا نامه رسان از غنا را تبعید کند.»

مولر معتقد است که فروپاشی واقعی در سال 2015 رخ داد، زمانی که پناهندگان سوری و افغان به تعداد زیادی شروع به ورود کردند. او گفت هر متخصص قلب یا مهندسی که در بین تازه واردان قانونی باشد باید برای ماندن مورد استقبال قرار گیرد. اما این پیشنهاد که چنین مهاجرانی ممکن است بیایند، به گفته او، در حال حاضر «به طرز وحشتناکی نظری» است. او گفت که موج مهاجرت سال 2015 کشور را با «مهاجران اجتماعی» پر کرده است، کسانی که برای لذت بردن از پول رایگان از یک دولت رفاه، از جمله سوری ها و افغان هایی که به خوبی مجهز به ادغام در اقتصادی نیستند که دیگر وابسته به کار انجام شده توسط دهقانان بی سواد نیست. او به من گفت: «افرادی که برای مشاغل [ماهر] به آنها نیاز داریم نمی آیند. «مهندس هندی نمی آید، زیرا مهندس هندی به جایی می رود که پول بیشتری در می آورد، جایی که مالیات کمتری می پردازد، جایی که فرزندانش در مدارس مناسب تدریس می شوند، و جایی که رفتن به شهر در عصر امن است. او در ارفورت نمی ماند.»
این یک موضوع ثابت در میان حامیان و سیاستمداران آ.اف.د بود: اینکه آلمان به یک کشور جهنمی تبدیل شده است، که برای یک مهندس از دهلی مناسب نیست، و باید برای تازه واردان بدتر شود تا برای هر کسی قابل سکونت شود. اولین سخنرانی ترامپ در مورد «کشتار آمریکایی» بود، و اکنون آ.اف.د آلمان به همان اندازه وحشتناکی را توصیف کرد. این یک حس عجیب است که به آلمان بروید -مرکز آنچه دونالد رامسفلد «اروپای قدیم» نامید، جایی که یک بار در نزدیکی یک نانوایی گوشه ای به اندازه کافی قدیمی برای خدمت به مارتین لوتر اقامت داشتم- و دریابید که شبیه خواهر و برادر سیاسی کوچکتر آمریکا است.
اما تاریخ طولانی تر آ.اف.د به طور متمایزی آلمانی است و نتیجه 50 سال سیاست است که شاید برای خود بیش از حد آرام است. آلمان پس از اینکه مسئول یک نیم قرن پرحادثه بود، تصمیم گرفت برای نیم قرن آینده از رویدادها دست بردارد. در عوض، توسط گونه ای آشنا از بوروکرات های محتاط و دارای اعتبار اداره می شد: هرگز جوان تر از اواخر میانسالی. معمولاً با عنوان Herr Doktor یا Frau Doktor خطاب می شود. البته همیشه سفیدپوست. به جز آنگلا مرکل، می توان کسی را بخشید که نتواند چهره ها را با نام ها مطابقت دهد - و تا حدی این تعویض پذیری یک تسکین بود، با توجه به آخرین باری که یک رهبر آلمانی بلافاصله با چهره و سبیل قابل شناسایی بود. محافظه کاری مراقب توسط شعار کمپین کنراد آدناور، رهبر حزب راست میانه آلمان، اتحادیه دموکرات مسیحی (CDU) تجسم یافت: «Keine Experimente!» حزب چپ میانه، حزب سوسیال دموکرات، نیز به طور مشابه محافظه کار بود: هیچ تجربه ای، هیچ تجارت خنده داری.
این وضعیت موجود، ملایم مانند یک کوفته باواریایی، با چالشهایی از سوی چپ و راست افراطی روبرو شد. چپ رادیکال جناحهای خشونتآمیز -باددر ماینهوف، ارتش سرخ- تولید کرد که اعضای آن در نهایت تحت تعقیب و زندانی شدند. راست رادیکال در آلمان مشکل پیچیده تری را ایجاد کرد. آلمان غربی با اتهاماتی مبنی بر عدم نازی زدایی کامل مواجه بود. بسیاری از سیاستمداران و رهبران تجاری در جنگ شرکت کرده بودند، و نگرشی که نباید به جنگ اشاره کرد در بین افراد دارای لطف اجتماعی حاکم بود - اگر به جنگ اشاره می شد، این اشاره باید منزجر کننده به نظر می رسید، و هرکسی که به هر شکل دیگری از آن صحبت می کرد، از جمله به زبان بی طرفانه، با اجتناب و بدتر از آن مواجه می شد. احزاب نئونازی در آلمان تمام نیروی دفتر فدرال برای حفاظت از قانون اساسی (Verfassungsschutz، معادل آلمانی افبیآی) را احساس کردند و تعطیل شدند.
کسانی که در جناح راست افراطی بودند و از ممنوعیت فرار کردند، در عوض با یک مجازات سیاسی منظم، گسترده و سازمان یافته روبرو شدند: «دیوار آتش» که ونس آن را بسیار ناخوشایند می داند. احزاب آنها تا به امروز غیربهداشتی تلقی شدهاند، به طوری که حتی اگر راست افراطی و مرکز بر سر چیزی توافق داشته باشند، مرکز از جلب رأی راست افراطی امتناع میورزد و در عوض آن را غیرقابل لمس تلقی میکند. کار مراقبت از شعله دیوار آتش آنقدر مهم تلقی شد که احزاب مرکز همکاری خود را با حزب سبز و چپ آلمان شرقی قدیم افزایش دادند. در مورد مهاجرت، CDU بی سر و صدا دیدگاه چپ را اتخاذ کرد، مبنی بر اینکه آینده آلمان به عنوان سرزمین مهاجران خواهد بود و هرکسی که پیشنهاد دهد این دیدگاه نامطلوب است، احتمالاً نژادپرست است. در طول تصدی طولانی مدت مرکل به عنوان صدراعظم، از سال 2005 تا 2021، حزب او -در حالی که اسماً راست میانه بود- از عناصر خاصی از چپ افراطی استقبال کرد. این شامل، سرنوشت ساز، استقبال از میلیون ها مهاجر بدون مدرک از سوریه، افغانستان و سایر کشورهای گرفتار جنگ یا فقر بود. مرکل در مواجهه با این وضعیت فوقالعاده، این خط را داشت: «Wir schaffen das»: «ما از پس آن برخواهیم آمد.»

هانس-گئورگ ماسن، که در این دوره رئیس اطلاعات داخلی مرکل بود و در نهایت به دلیل پیشنهاد اینکه ویدیوی جمعیتی که خارجی ها را در کمنیتز تعقیب می کنند جعلی است، اخراج شد، به من گفت که «ما از پس آن برخواهیم آمد» مرکل یک «افسانه» بود. او گفت که دولت آلمان کنترل مرزهای خود را از دست داده است و مهاجرانی که آمدند کارگران ماهری نبودند که آلمان به آنها نیاز داشت، بلکه توده ای از افراد غیرقابل استخدام و غیرقابل جذب بودند که هرگز مالیات نمی پرداختند و در عوض از دولت زندگی می کردند. ماسن در نهایت به دلیل دیدگاه های فزاینده راست گرایانه اش از CDU اخراج شد و اکنون یک سازمان محافظه کارانه ارزشی به نام بنیاد هانس-گئورگ-ماسن را اداره می کند که به حفظ ملت و فرهنگ آلمان اختصاص دارد.
آ.اف.د از همه اینها سود برده است. این حزب «Wir schaffen das nicht»: «ما نمی توانیم از پس آن برآییم» است. این حزب «Keine Experimente!» است. این حزب «آلمان اول» است. و این حزب کسانی است که احساس می کنند آلمان مدت هاست توسط طبقه ای از بوروکرات های محتاط و دارای اعتبار اداره می شود. آ.اف.د یک حزب نازی نیست، اما حزبی است که مایل است با لفاظی های نازی لاس بزند، و مایل است از ترس ها و نارضایتی های کسانی که احساس می کنند آلمان توسط رهبرانش مورد خیانت قرار گرفته است، سوء استفاده کند. آ.اف.د نشانه یک مشکل عمیق تر در آلمان است، که این کشور هنوز با گذشته خود کنار نیامده است، و هنوز راهی برای ادغام جمعیت مهاجر خود در جامعه خود پیدا نکرده است.
دیوار آتش در برابر راست افراطی در آلمان در حال فروپاشی است، و مشخص نیست که چه چیزی جایگزین آن خواهد شد. احتمالاً آ.اف.د به رشد خود ادامه خواهد داد، و این امکان وجود دارد که در نهایت به یک حزب حاکم تبدیل شود. اگر این اتفاق بیفتد، آلمان باید تصمیم بگیرد که می خواهد چه نوع کشوری باشد. آیا کشوری خواهد بود که برای جهان باز است، یا کشوری خواهد بود که بسته و ترسان است؟ آیا کشوری خواهد بود که نسبت به همه مردم بردبار است، یا کشوری خواهد بود که نسبت به خارجی ها خصمانه است؟ پاسخ به این سؤالات آینده آلمان و آینده اروپا را تعیین خواهد کرد.