نمای شرقی از مسیر راه آهن، نزدیک کالیپاتریا، کالیفرنیا. مردان مجرد، ولگردها با 'بندیل' (بقچه)، منتظر قطار باری، فوریه 1939 © دوروتیا لانگ: اداره امنیت مزرعه/دفتر اطلاعات جنگ/ کتابخانه کنگره
نمای شرقی از مسیر راه آهن، نزدیک کالیپاتریا، کالیفرنیا. مردان مجرد، ولگردها با 'بندیل' (بقچه)، منتظر قطار باری، فوریه 1939 © دوروتیا لانگ: اداره امنیت مزرعه/دفتر اطلاعات جنگ/ کتابخانه کنگره

زندگی در مسیر: معاشرت با ولگردهای آمریکا

شاید دوران اوج آنها 100 سال پیش بوده باشد، اما ولگردها هنوز هم برای رفت و آمد از قطارهای باری استفاده می‌کنند.

من به اشتباه به مرکز فرهنگ راه آهن بلک بوت در وید، کالیفرنیا رسیدم. وقتی در جاده خاکی که گوگل مپس به من گفته بود رانندگی می‌کردم، متوجه شدم که یک دروازه زرد رنگ و تابلویی که روی آن نوشته شده بود «جاده خصوصی: فقط یونیون پاسیفیک و BBCRC!» مانع حرکت ماشینم شده است. به مردی به نام بروس شومیکر پیام دادم که گفت برای ملاقات با من پایین می‌آید. به کوه شاستا نگاه کردم و دیدم یک دونده جاده‌ای خاک را روی مسیر می‌اندازد. بروس حدود 10 دقیقه بعد رسید، مردی خشن در دهه پنجاه زندگی‌اش با خالکوبی سیگنال قطار در تمام ساق پای راستش، و دروازه را باز کرد. او عذرخواهی کرد. او با لبخند گفت: «برای این است که اراذل و اوباش را در داخل نگه داریم.»

برای رسیدن به BBCRC به روشی که بازدیدکنندگان اصلی آن انجام می‌دهند، باید از طریق راه آهن می‌آمدم. به طور خاص، باید در کنار ریل‌های قطار دور از دید هر نگهبانی پرسه می‌زدم و منتظر می‌ماندم تا یک قطار باری سرعتش کم شود، در کنار آن می‌دویدم و در هر واگنی که فضای کافی برای جا شدن من داشت، سوار می‌شدم. به عبارت دیگر، باید این کار را به روش ولگردی انجام می‌دادم.

تا زمانی که قطارها در آمریکا وجود داشته‌اند، به اصطلاح ولگردها، افراد گذرا، برای رفت و آمد روی آنها می‌پریدند. از نظر لغوی، ولگرد ممکن است از «پسران عازم به خانه» آمده باشد، سربازان جنگ داخلی آمریکا که سعی می‌کردند به خانه بروند یا مشاغل عجیب و غریبی پیدا کنند که پس از پایان جنگ زندگی جدیدی را بر اساس آن بنا کنند. در آغاز قرن بیستم، حدود یک میلیون ولگرد در ریل‌های آمریکا وجود داشت. این تعداد در دوران رکود بزرگ به حدود 1.5 میلیون نفر افزایش یافت، زمانی که کار کمتری وجود داشت و مردم مجبور بودند برای یافتن آن مسافت بیشتری را طی کنند.

با این حال، پس از رکود بزرگ، آمریکا تا حد زیادی ولگردها را فراموش کرد یا آنها را به چهره‌های ایده‌آل در فرهنگ عامه تبدیل کرد. محصولاتی مانند فیلم دیزنی بانو و ولگرد (1955) و آهنگ راجر میلر «پادشاه جاده» (1965) از نوستالژی برای دوران ساده‌تری بهره بردند، زمانی که یک مرد می‌توانست یک بندیل (اصطلاح ولگردی برای دسته‌ای که به یک چوب بسته شده بود) را روی شانه‌اش بیندازد و برای یافتن آزادی و ماجراجویی راهی شود.

این نوستالژی زودرس بود. برای بیش از یک قرن، مردم ولگرد را نژادی رو به مرگ اعلام کرده‌اند (در اوایل سال 1907، فعال کارگری لن دی کو گزارش داد که «امروزه هیچ ولگردی وجود ندارد»). اما اگرچه افزایش امنیت در اطراف راه‌آهن‌ها، ماشین‌ها و گاز ارزان‌تر، و مداخلات دولتی مانند لایحه GI به این معنی بود که پس از جنگ جهانی دوم، افراد بی‌خانمان کمتری سوار ریل‌ها می‌شدند، ولگردها هرگز به طور کامل از بین نرفته‌اند. در بهترین حالت - و بهترین حدس بسیار تقریبی است - حدود 20000 نفر هنوز هم با انتخاب، ضرورت یا ترکیبی از این دو، سوار قطارهای باری آمریکا می‌شوند. و BBCRC یکی از معدود مکان‌هایی است که برای خدمت و حفظ فرهنگ آنها وجود دارد.

من بروس، که یکی از اعضای هیئت مدیره‌ای است که بر سایت نظارت می‌کند، را در جاده خصوصی تا مجموعه‌ای از واگن‌های قدیمی و کلبه‌های عجیب و غریب و ساختمان‌های کارگاهی که درست در کنار خط اصلی یونیون پاسیفیک قرار دارند، دنبال کردم. وقتی پارک کردم، یک قطار باری زرد رنگ که با پرچم‌های آمریکا تزئین شده بود، با صدای بلند بوق‌هایش از کنارمان عبور کرد.

بروس گفت: «مردم از من می‌پرسند که اینجا چگونه است. و واقعاً شبیه هیچ جا نیست.» من می‌دانم منظورش چیست. BBCRC چیزی شبیه یک مرکز اجتماعی، یک قبرستان خودرو، یک اسکوات، یک موزه، یک سالن کنسرت، یک اردوگاه تابستانی و یک پناهگاه است که همه در یک جا جمع شده‌اند. این مکان به عنوان مکانی برای مسافران قطار عمل می‌کند که می‌خواهند جایی برای استراحت در شب داشته باشند، یا با افراد دیگر در جامعه خود معاشرت کنند.

مردی به لبه یک واگن باری تکیه داده است در حالی که مرد دیگری روی آن دراز کشیده است، با واگن های قطار در پس زمینه
محوطه راه آهن، ساکرامنتو، کالیفرنیا، نوامبر 1936 © دوروتیا لانگ: اداره امنیت مزرعه/دفتر اطلاعات جنگ/ کتابخانه کنگره
© دوروتیا لانگ: اداره امنیت مزرعه/دفتر اطلاعات جنگ/ کتابخانه کنگره

مدت‌هاست که تجمعات دوره‌ای جوامع ولگردی وجود داشته است، که مشهورترین آنها کنوانسیون سالانه ولگردی در بریت، آیووا است، اگرچه نظر ولگردها در مورد میزان معتبر بودن این رویداد متفاوت است، با توجه به اینکه توسط اتاق بازرگانی اداره می‌شود و بیشتر به عنوان یک تله توریستی عمل می‌کند تا یک نقطه کانونی واقعی زندگی ولگردی. اما BBCRC در تمام طول سال در اینجا حضور دارد. یک تخته سیاه از قطارهای برنامه ریزی شده، به سمت شمال و جنوب، وجود دارد که در آن مقاصد، زمان‌ها (برخی به طور خاص 5:50 صبح، برخی دیگر فقط «هفته آینده») و هر گونه اظهارات مفیدی برای افرادی که امیدوار به سوار شدن هستند، نوشته شده است، مانند اینکه قطار به پورتلند لیک یارد اغلب به دو قطار تقسیم می‌شود. همچنین یک آشپزخانه در فضای باز زیر یک سایبان، نیمکت‌های چوبی و مبل‌های قدیمی در اطراف یک گودال آتش وجود دارد.

یک تابلوی اعلانات در کنار یخچال راهنمایی‌هایی در مورد کمک به غذا و شستشو ارائه می‌دهد و از مردم می‌خواهد که اگر بیش از چند روز اقامت دارند، آن را با تعداد انگشت شماری از ساکنان دائمی در میان بگذارند و برای لوازم اولیه و نگهداری در یک جعبه کمک مالی قلع شرکت کنند. بروس به من گفت: «ما دوست داریم بگوییم یک مأموریت داریم، اما مأموریت نیستیم.» هر کسی می‌تواند اینجا معاشرت کند، اما مدیریت هیچ تردیدی در مورد درخواست از افرادی که توهین آمیز یا به طور دیگری مخرب هستند، برای ترک محل ندارد.

امروز، BBCRC بیشتر خالی بود. به غیر از بروس، من با یک زن جوان که او را آلی صدا می‌کنم ملاقات کردم، که خواست هویتش فاش نشود و در دهه گذشته به اینجا می‌آمده است، و همچنین مارتین، مردی میانسال که اهل باترسی، جنوب لندن بود. او در سال‌های تاچر به سان فرانسیسکو نقل مکان کرد و اکنون در وید در بالای جاده زندگی می‌کند. او برای معاشرت به اینجا می‌آید. او گفت: «دوست دارم خودم را ضد فرهنگ بدانم.»

آلی گفت: «بین اینکه واقعاً شلوغ باشد تا اینکه واقعاً آرام باشد، در نوسان است، فقط بستگی دارد به اینکه چه کسی اینجا باشد.» برخی از شلوغ‌ترین زمان‌های سال به اصطلاح مهمانی‌های کاری هستند، جایی که ولگردها از همه جا می‌آیند تا در کارهای تعمیر و نگهداری در محل شرکت کنند و موسیقی بنوازند، آبجو بنوشند و معاشرت کنند.

یکی از واگن‌های قدیمی که مردم در آن کنسرت اجرا می‌کنند، نقاشی از یک قطار در برابر غروب خورشید، تعدادی گیتار و آمپلی فایر که در اطراف رها شده بودند، تجهیزات هنری و دیواری پوشیده از عکس‌های حدود 50 نفر را در خود جای داده بود. تابلویی با این مضمون می‌خواند: «به یاد خواهران و برادرانمان که وست باوند را گرفتند»، یک اصطلاح عامیانه ولگردی که احتمالاً از این واقعیت گرفته شده است که نمی‌توانید خیلی بیشتر از اینجا به غرب بروید.


به طور طبیعی، فرهنگ ولگردی در طول قرن گذشته به طور قابل توجهی تغییر کرده است. هنوز هم «ولگردهای» مسن‌تری هستند که سوار قطارها می‌شوند، اما روزگار بندیل‌های روی چوب‌ها مدت‌هاست که گذشته است. همانطور که اوون کلیتون، یک محقق بریتانیایی که در حال مطالعه سنت‌های ولگردی است، به من گفت، «در اواخر قرن بیستم، شما بیشتر می‌شوید، و من نمی‌خواهم این تحقیرآمیز به نظر برسد، اما بیشتر شبیه گذرا بودن سبک زندگی است.» در دهه 1990، افرادی با مشاغل خوب و خانه‌های پایدار گاهی اوقات برای یک هفته یا بیشتر در سال سوار ریل‌ها می‌شدند تا کشور را ببینند یا برای مدتی نقش افراد فقیر را بازی کنند. این نوع افراد با بازوی رو به رشد دیگری از فرهنگ ولگردی، پانک‌های ریل‌سوار، در تضاد بودند. کلمه ولگرد از این نسل جدید خارج از مد افتاد و با اصطلاحاتی مانند «گاترپانک‌ها» و «بچه‌های کثیف» جایگزین شد.

اکنون، ترکیبی از ولگردهای مسن‌تر و چهره‌های پانک جوان‌تر در ریل‌ها وجود دارد. هر دو به BBCRC می‌آیند، اما بیشتر دومی‌ها هستند، زیرا نسل قدیمی‌تر از زندگی در ریل‌ها خارج می‌شود. جمعیت نیز به طور قابل توجهی چپ گرا است.

بروس گفت: «به این دلیل است که افراد به حاشیه رانده شده زیادی وجود دارند که شاید توسط برنامه منظم آمریکایی رها شده‌اند یا انتخاب کرده‌اند که از آن خارج شوند.» آنها همچنین افراد تراجنسیتی و کوئیر زیادی را می‌آورند که دریافته‌اند که سوارکاران راه‌آهن جامعه‌ای پذیراتر هستند.

چپ گرایی در ریل‌ها ریشه در دهه 1990 با جمعیت پانک دارد. بروس گفت: «این مانند یک جنبش سیاسی بود. مردم به روشی بسیار مشخص آنارشیست بودند. آنها در این کنفرانس‌های مقاومت فعال در تورنتو و شیکاگو شرکت می‌کردند. بسیاری از آنها فعالان محیط زیست رادیکال در Earth First بودند و گروه‌هایی مانند این?.?.?.؟ بخشی از ایدئولوژی این بود که قطارهای باری راهی رایگان برای رفت و آمد در سراسر کشور هستند که در آن ما مجبور نیستیم مشاغل معمولی داشته باشیم، می‌توانیم به فعالیت خود ادامه دهیم، و ما نوعی از آمریکای شرکتی را فریب می‌دهیم زیرا سواری رایگان می‌گیریم.» BBCRC در فعالیت‌هایی برای حمایت از مهاجران قطار سوار که در صورت دستگیری توسط شرکت‌های راه‌آهن با اخراج تهدید می‌شوند، شرکت دارد. ولگردها اغلب به عنوان چهره‌های تنها تصور می‌شوند، اما آنها نیز همیشه سازماندهی شده‌اند، هرچند به طور آزاد. و آنها همیشه به طور قطع بی خانمان نیستند. بروس گفت: از افرادی که به BBCRC می‌آیند، تنها تعداد کمی از آنها 365 روز در سال را سوار قطارها می‌گذرانند.

اما به غیر از عملکرد اجتماعی آن، دلیل دیگر وجود BBCRC چیزی است که آن را حتی غیرعادی‌تر می‌کند: حفظ فرهنگ و تاریخ ولگردی. یک واگن قرمز رنگ مرکزی ورمونت وجود دارد که قبلاً خانه یک هنرمند موسیقی به نام یوتا فیلیپس بود و اکنون یک موزه کوچک برای او است. همچنین یک واگن کتابخانه وجود دارد که مجموعه‌ای از مستندهای ویدیویی در مورد راه‌آهن‌ها، پوسترهای تجمعات تاریخی ولگردی، کتاب‌های هنری گرافیتی قطارهای باری، تاریخچه‌های جنبش‌های کارگری، مجموعه‌هایی از آهنگ‌ها و اشعار ولگردی، گزارش‌هایی از ولگردی هم تاریخی و هم معاصر، قفسه‌هایی از زاین‌های از هم گسیخته با عناوینی مانند معناشناسی راه‌آهن، و نسخه‌های پشتی خبرنامه‌هایی مانند Hobo Times: مجله سرگردانی آمریکا، منتشر شده توسط انجمن ملی ولگردی را در خود جای داده است.

BBCRC جدید نیست. برای سال‌های متمادی، یک «جنگل» ولگردی (مکانی که ولگردها در آن جمع می‌شوند تا منتظر قطارها بمانند) درست در آن طرف ریل‌ها از جایی که BBCRC اکنون قرار دارد، وجود داشت. این مکان خوبی بود زیرا یک برج آب وجود داشت که قطارهای بخار برای برداشتن آب در آنجا توقف می‌کردند، که آن را به مکانی ایده آل برای ولگردها برای «گرفتن» قطار، اصطلاحی که برای پریدن روی قطار به کار می‌برند، تبدیل می‌کرد. ولگردهایی که در اوایل دهه 2000 به آن جنگل رفت و آمد می‌کردند، متوجه شدند که سایت BBCRC، که در آن زمان متعلق به یک شرکت یدک کش محلی بود، در حال ویرانی است. در سال 2006، زمانی که زمین برای فروش گذاشته شد، آنها با هم پول گذاشتند و قطعه زمین را خریدند.


فرهنگ ولگردی، بدیهی است، با بی خانمانی تلاقی می‌کند، حوزه‌ای از زندگی در آمریکا که مردم دوست ندارند خیلی دقیق یا بدون ظرافت به آن فکر کنند. در اینجا در ساحل غربی، بحران بی خانمانی آمریکا بیشتر از هر جای دیگری در کشور قابل مشاهده است. با قدم زدن در شهرها این حس به شما دست می‌دهد که یک شکاف عمیق بین افراد دارای خانه و افراد بدون خانه وجود دارد، یک توافق ضمنی مبنی بر اینکه یک گروه نمی‌خواهد هیچ ارتباطی با دیگری داشته باشد، تعهدی به نادیده گرفتن. بی خانمانی ایده بسیار جدیدتری در آگاهی عمومی نسبت به ایده ولگردی است. تا اوایل دهه 1980 نبود که رونق واقعی در تعداد افرادی که در ایالات متحده در خیابان زندگی می‌کنند آغاز شد، که ناشی از کاهش رفاه، صنعت زدایی و اپیدمی کوکائین کراک بود. شیطانی جلوه دادن ولگردها توسط رسانه‌ها در چند دهه گذشته بخشی از شیطانی جلوه دادن کلی افراد بی خانمان بوده است.

دسته ای از کیف های فرسوده و بسته شده به یک نرده چوبی وصل شده اند، با یک جفت کفش که در نزدیکی آن روی زمین قرار دارد
بندیل ها در برابر آغل های گاو در کنار مسیر راه آهن، واشنگتن، دره یاکیما، نزدیک توپنیش، اوت 1939 © دوروتیا لانگ: اداره امنیت مزرعه/دفتر اطلاعات جنگ/ کتابخانه کنگره
© دوروتیا لانگ: اداره امنیت مزرعه/دفتر اطلاعات جنگ/ کتابخانه کنگره

اما اینترنت زندگی ولگردی را برای افراد بیشتری خارج از جامعه قابل مشاهده کرده است. یکی از راه‌هایی که برخی از مسافران قطار از آن طریق پول در می‌آورند، مستندسازی زندگی خود در شبکه‌های اجتماعی است. بروس گفت: «یکی از چیزهای خنده‌دار و طعنه‌آمیز در مورد شخصیت‌های یوتیوب که در آنجا بودند این بود که من فکر می‌کردم واکنش‌ها همه منفی خواهد بود، و سپس از خود کارگران راه‌آهن شنیدم که این ویدیوها را تماشا می‌کنند و نسبت به مسافران قطار همدل‌تر می‌شوند. آنها تماشا می‌کنند، و به جای اینکه کسی شبیه یک تهدید در تاریکی به نظر برسد، شروع به دیدن نوعی انسانیت می‌کنند.»

درست زمانی که خورشید غروب می‌کرد، یک قطار الوار از کنارمان گذشت. ابتدا صدای آن را شنیدیم، غرش از دور، و سپس صدای واضح زنگ‌ها. قبل از اینکه به ساحل غربی برسم، برایم دشوار بود تصور کنم که چگونه کسی حتی به فکر سوار شدن به قطار می‌افتد. اما زنگ‌های قطاری که اکنون از کنار ما می‌گذشت برای شاید یک مایل در اطراف شنیده می‌شد. در این بخش از جهان، قطارها به معنای واقعی کلمه شما را صدا می‌زنند.

برخی از مردم به دلیل نداشتن جایی دیگر برای رفتن، یا به عنوان راهی برای انجام کار فصلی، به این شیوه زندگی می‌کنند. سفر به آلاسکا برای انجام کارهای ماهیگیری، مبارزه با آتش سوزی‌های جنگلی در ساحل غربی در فصل تابستان، انجام برداشت زغال اخته در شمال شرقی کشور یا زغال اخته در ایالت واشنگتن. اما این تمام ماجرا نیست. آلی گفت: «این بسیار درست است که افراد زیادی در جهان وجود دارند که واقعاً جایی برای بودن ندارند، و مردم از جنایات وحشتناک فرار می‌کنند.» اما مردم به دلایل مختلف احساس کشش برای زندگی به این شیوه می‌کنند. «برای برخی از مردم، آنها نمی‌دانند چرا، اما فقط باید این کار را انجام دهند. واقعاً برای کسی جای قضاوت نیست که آیا زندگی شما به اندازه کافی وحشتناک یا عالی بوده است که شما را توجیه کند که ولگرد باشید یا نه. مردم همیشه می‌خواهند بپرسند، چه کسی سزاوار این زندگی است؟ هر کسی که آن را پیدا می‌کند به دنبال چیزی است، یا به جایی می‌رود. یا فقط می‌رود.»


اغواگری جاده باز، یا ریل، مدت‌هاست که به عنوان یک احساس خاص آمریکایی درک شده است. تمام آن وعده‌های آزادی در یک کشور بزرگ و بی نهایت قابل اکتشاف، جایی که یک شخص ممکن است بتواند بارها و بارها از نو شروع کند. یک عاشقانه جزئی در این زندگی وجود دارد. شما می‌توانید آن را در BBCRC احساس کنید. یک تخته چوبی روی سینک ظرفشویی عمومی وجود داشت که روی آن نوشته شده بود: «ولگردهای جهان متحد شوید. زیرا ما با خون با هم نسبت نداریم، بلکه با منافع مشترک و پیگیری سعادت ابدی با هم نسبت داریم.» اما ندانستن اینکه آیا شادی پیدا می‌کنید یا عذاب، بخشی از کشش است. آلی گفت: وقتی سوار قطار می‌شوید، «شما درمکانی پر از هرج و مرج هستید، بنابراین فقط پذیرای هر بدبختی یا هر نوع مهربانی شدیدی هستید که اتفاق بیفتد. تقریباً مانند رها کردن توانایی پیش بینی همه چیز است.»

این یک سوال بزرگ و بررسی نشده برای بسیاری از مردم است، اینکه چگونه با این واقعیت زندگی کنند که آینده اساساً در زیر تمام زرق و برق‌های امنیتی نامشخص است. زندگی کردن روی ریل‌ها شما را به صورت ساعتی با آن واقعیت روبرو می‌کند، به طوری که ممکن است از نظر معنوی برای یک شخص خوب باشد. نشستن در قطار با کمی چیز برای پرت کردن حواس شما برای صدها مایل به جز منظره، سفری به درون خود نیز هست. همانطور که آلی گفت: «با این حال، بدترین چیز این است که شما نمی‌دانید چگونه ساکن باشید.»

مسافران راه‌آهن ممکن است خطر قابل توجهی برای جامعه نباشند. در واقع، امروزه آنها در تعداد بسیار کمی وجود دارند که اگر چنین بودند، به سختی ارزش نگرانی داشتند. اما آنها می‌توانند خطری برای خود باشند. این یک زندگی سخت است. شما آزادی به دست می‌آورید، اما بهای آن را با خطر می‌پردازید. البته این غیرقانونی است، اگرچه انگیزه زیادی برای پلیس برای دستگیری مسافران ریل وجود ندارد، بروس به من گفت. نزدیکترین زندان به BBCRC در 50 مایلی دورتر است و بیش از حد شلوغ است. همچنین انگیزه زیادی برای کارگران راه آهن برای تماس با مسافران وجود ندارد. این بدان معناست که آنها باید قطارها را متوقف کنند، برنامه ها را به تعویق بیندازند و دیر به خانه برسند.

بروس گفت: در جامعه ولگردی دروازه بانی زیادی وجود دارد، خصومتی نسبت به تازه واردان و افراد خارجی. اما این فقط به این دلیل نیست که مردم می‌خواهند فرهنگ را برای خود نگه دارند. این یک موضوع ایمنی است. انجمن‌هایی آنلاین وجود دارد که اطلاعاتی در مورد زمان‌های قطار، مکان‌های خوب برای گرفتن قطار، ترتیبات امنیتی برای جلوگیری از آن و غیره به اشتراک می‌گذارند. یک فهرست پستی خصوصی وجود دارد که باید برای پیوستن به آن نامزد شوید، جایی که مردم راهنماهایی برای ولگردی ارسال می‌کنند که در هیچ جای دیگری در دسترس نیست. و به دلیل خوبی: یک مبتدی که با این اطلاعات روبرو شود، در خطر واقعی آسیب دیدگی یا کشته شدن قرار می‌گیرد.

یکی از مسافران با تجربه قطار به من گفت: «من هرگز به کسی توصیه نمی‌کنم که فقط به کنار یک خط قطار برود و سعی کند سوار قطار شود. و اگر متعهد به انجام آن هستند، باید کسی را پیدا کنند که از قبل می‌داند چگونه این کار را انجام دهد، یک مربی پیدا کنند.»

در زیر تمام زرق و برق‌های امنیتی، آینده نامشخص است. زندگی کردن روی ریل‌ها شما را به صورت ساعتی با آن واقعیت روبرو می‌کند

دو نفر از محبوب‌ترین ولگردهای یوتیوب، Hobo Shoestring و Stobe the Hobo، هر دو مرده‌اند، یکی غرق شده و دیگری در ریل‌ها، و کانال‌هایشان ناگهان ساکت شده است. اینها ماشین‌های پرسرعت نیستند - قطارهای Union Pacific به طور متوسط حدود 25 مایل در ساعت سرعت دارند - با این حال ولگردها انگشتان، اندام‌ها و جان خود را به طور مکرر از دست می‌دهند. بروس می‌تواند به شش نفر فکر کند که در دو سال گذشته مرده‌اند، نه از تصادفات قطار، بلکه از حوادث مربوط به اعتیاد. در سراسر BBCRC علائمی وجود دارد که در دسترس بودن Narcan، دارویی که برای معکوس کردن مصرف بیش از حد مواد افیونی استفاده می‌شود، برای بازدیدکنندگانی که به آن نیاز دارند، چه برای استفاده در محل و چه برای بردن با خود، تبلیغ می‌کنند. بروس گفت: «افراد زیادی که به قطارها جذب می‌شوند، مشکلاتی با مواد مخدر، با نوشیدن، با انزوای اجتماعی دارند و در جامعه ریلی یک جامعه پیدا می‌کنند، اما این گاهی اوقات کافی نیست.» همچنین خطر همسفران شما نیز وجود دارد. همه به اندازه افرادی که من در BBCRC ملاقات کردم، دوستانه یا مسلط به خود نیستند.

یک چرخ دستی چوبی فرسوده با چرخ های آهنی بزرگ در کنار یک سکوی راه آهن، در کنار یک رمپ بارگیری قرار دارد
جزئیات ایستگاه راه آهن قدیمی، شهر کوچک کشاورزی، جمعیت 108 نفر، ایرریگون، اورگان، اکتبر 1939 © دوروتیا لانگ: اداره امنیت مزرعه/دفتر اطلاعات جنگ/ کتابخانه کنگره
© دوروتیا لانگ: اداره امنیت مزرعه/دفتر اطلاعات جنگ/ کتابخانه کنگره

تا آنجا که ولگرد از مردن امتناع می‌ورزد، دنیای او تغییر کرده است. واحدهای عقب در قطارها قبلاً قفل نبودند، اما اکنون اغلب هستند. شرکت‌های راه‌آهن امنیت بیشتری دارند، نه تنها برای جلوگیری از قطار سواری، بلکه به دلیل افزایش تأکید بر امنیت حمل و نقل به طور کلی در آمریکا پس از 11 سپتامبر. و اصطکاک قابل توجهی در دنیای بی‌خانمان‌ها بین انواع مختلف افراد گذرا وجود دارد. در یکی از مستندهای مهم سوار شدن به قطار، فیلم Hobo جان تی دیویس در سال 1992، گروهی از مسافران قطار درباره دیدگاه خود بحث می‌کنند که در روزگار قدیم، ولگردها شرافت بیشتری داشتند زیرا یافتن کار شرافتمندانه برای آنها آسان‌تر بود. اکنون زمان سخت‌تر است، و این مردم را مجبور می‌کند تا از راه‌های غیر شرافتمندانه‌تر پول در بیاورند. بروس به من گفت که مسافران قطار تمایلی به «ولگردهای خانگی»، افراد بی‌خانمانی که در یک مکان می‌مانند، ندارند.

به نظر می‌رسد این موضوع دو طرفه است. یکی از افراد بی‌خانمانی که جابجا نمی‌شود و در یوجین، اورگان ملاقات کردم، گفت: «من با قطار معاشرت نمی‌کنم، به آنها اعتماد ندارم. آنها بیشتر افرادی در حاشیه همه چیز هستند.» سپس ولگردهای قدیمی هستند که فکر می‌کنند پانک‌ها اراذل و اوباش هستند، در مقابل پانک‌ها، که فکر می‌کنند آن دسته از ولگردها جعلی‌های دوستدار توریست هستند.

اصالت BBCRC چیزی است که افرادی که آن را اداره می‌کنند به محاسبه با آن ادامه خواهند داد. آنها می‌خواهند مردم بیایند، اما نمی‌خواهند مردم بیایند. آنها چند سال پیش دروازه زرد را در جاده قرار دادند زیرا تعداد فزاینده‌ای از افرادی که با جامعه ارتباط نداشتند با ماشین پایین می‌آمدند و به دنبال جایی برای مهمانی بودند. مارتین از باترسی در حالی که عصر یک آبجو می‌نوشیدیم مرا مسخره کرد و گفت: «شما می‌خواستید چند ولگرد ببینید، بنابراین به یک مجتمع مسکونی محصور در جاده‌ای خصوصی آمدید؟»


آن شب را در یکی از واگن‌های قدیمی خوابیدم که یک تخت تاشو برای افرادی که عبور می‌کنند در آن وجود داشت. وقتی بیدار شدم، به دانسمویر، شهر مجاور، رفتم تا ببینم چه کسی ممکن است منتظر سوار شدن در آن روز باشد. راه آهن درست در کنار رودخانه ساکرامنتو قرار دارد و قطارها اغلب در اینجا توقف می‌کنند تا خدمه خود را تغییر دهند.

در آن طرف ریل‌های قطار از شهر و پایین یک شیب شن، در یک فضای باز که به عنوان یک جنگل ولگردی عمل می‌کند، مردی را دیدم که یک تی شرت مشکی پاره پاره و شلوارک با خالکوبی ستاره روی صورتش پوشیده بود و به Motown در یک آیفون قدیمی شکسته گوش می‌داد. گابریل 24 ساله از 18 سالگی سوار قطار بوده است. او اصالتاً اهل گرنتس پاس، اورگان است و امروز برای دیدن دوستانش در لس آنجلس سوار قطار می‌شود. این به عنوان مکانی برای منتظر ماندن برای قطار برای او مناسب بود زیرا سایه دار بود، نزدیک به یک منبع آب بود و یک شمع سیترونلای با نام تجاری Bullfrog را در اینجا پیدا کرده بود تا پشه‌ها را دور کند.

او زیاد می‌خندید، حتی وقتی در مورد چیزهایی صحبت می‌کرد که خنده‌دار نبودند، خنده‌هایی که اغلب به یک سرفه عمیق و خرد کننده تبدیل می‌شد. گابریل گفت: «عجیب است که مردی که ابتدا من را سوار قطار کرد، حدود یک سال پیش درگذشت و اسمش بولفروگ بود. این روش سفر من را کاملاً تغییر داد و اکنون می‌توانم به هر جایی بروم.» او تاکنون با سوار شدن به قطار از 40 ایالت بازدید کرده است. از او پرسیدم آیا این همان چیزی است که او در مورد سوار شدن به قطار دوست دارد، آزادی برای کاوش.

او گفت: «لعنت بهش، و این رایگان است، نمی‌تونی اینو بزنی.» او در کوله پشتی بزرگ مسافرتی خود به دنبال مقداری علف، آسیاب و یک بانگ گشت، کلاه کهنه او با آویزهایی که به لبه آن متصل بود مانند کلیدها و لوازم ماهیگیری در هنگام انجام این کار جیرجیر می‌کرد.

یک قطار به آرامی در بالا روی ریل‌ها ظاهر شد و ما از بین درختان به آن نگاه کردیم تا متوقف شود. گابریل گفت که قطار درستی نیست، اما او عجله‌ای ندارد. در حالی که منتظر بود، او درباره مکانی در شریوپورت، لوئیزیانا به من گفت که در آنجا می‌توانید یک دایکیری فوق العاده عالی تهیه کنید، و اینکه او از راه دور با ادوارد دوم نسبت دارد.

او مشکل زیادی با پلیس یا نگهبانان قطار نداشته

او گفت افرادی که زندگی او را دشوار می‌کنند، «tweakerها» یا مصرف کنندگان مواد مخدر هستند. گابریل گفت: «برای ما، افرادی که سوار قطار می‌شوند، این کار را واقعاً سخت می‌کند. خیلی وقت‌ها شهر را به هم می‌ریزند و این باعث ایجاد انگ برای هر کسی می‌شود که بیرون است [به معنای گذرا].» Union Pacific اخیراً به دلیل معتادان به مواد مخدر امنیت را افزایش داده است. گابریل گفت: «در روشنایی روز، بدون اینکه لعنتی بدهند، قطار را سرقت می‌کنند.»

قطار بالا روی ریل‌ها هنوز هیچ نشانه‌ای از رفتن نشان نمی‌داد. من جاهایی برای بودن داشتم، و بنابراین در نهایت با گابریل خداحافظی کردم و تصمیم گرفتم از طریق خود قطار بالا بروم تا به شهر برگردم. راهنمایی‌هایی در مورد چگونگی انجام این کار تا حد امکان ایمن وجود دارد. سه نقطه تماس در تمام اوقات با قطار: دو پا و یک دست، یا برعکس، همیشه. همانطور که بالا می‌رفتم، به این فکر می‌کردم که اگر قطار شروع به حرکت کند و من به طور غیرمنتظره‌ای در مسیر هر کجا که قرار بود بعدی متوقف شود، قرار بگیرم، چه احساسی خواهم داشت. احمقانه، بی‌احتیاط، ترسان و به شدت ناراحت، بدون شک. اما همچنین تا حدودی آزاد.