یکی از رازهای هنر این است که نقاشی های شاد اغلب از روح های شکنجه دیده ساخته می شوند - ون گوگ، جکسون پولاک - در حالی که به اصطلاح شاد، مانند جف کونز، زباله های دلسرد کننده تولید می کنند. تی جی کلارک در کتاب "آن اشتیاق ها"، مجموعه مقالات نشاط آور که خلاصه ای از تفکرات یک عمر در مورد نقاشی و سیاست است و اینکه "هنر مدرن چگونه به خطر زندگی مدرن پاسخ داده است"، پیشنهاد می کند: "خوش بینی بدبین ها جالب ترین نوع است".
کلارک از "آزادی هدایتگر مردم" استقبال می کند، زن سینه برهنه دلاکروا با کلاه آزادی فریگیایی که مردان از همه طبقات را بر روی سنگرها هدایت می کند. این تصویر از رفاقت انقلابی، از جمله بین جنسیت ها، توسط استاد فرانسوی نقاشی شده است که "خود یک مرتجع ویرانگر بود".
بدبین خوش بین نیز کلارک را توصیف می کند. مورخ هنر مارکسیست سابق 81 ساله، استاد بازنشسته برکلی که شاهد شکست انقلاب بود، بر ضد نور رو به مرگ آن خشمگین است، اما از طریق تعامل مشتاقانه نشان می دهد که چگونه نقاشی ها خرد، استقامت، شوخ طبعی و امید را به ارمغان می آورند.
صدای پرسشگر او کتاب را حمل می کند و حالتی از تعلیق متفکرانه ایجاد می کند، مانند یک تریلر روانشناختی
اعتقاد او به اینکه "سیاست مذهب مدرنیته بود"، بنابراین هنر و سیاست "نمی توانستند از یکدیگر اجتناب کنند"، نحوه نگاه ما به تصاویر و نحوه نمایش آنها توسط موزه ها را شکل داده است. در سال 1984، او تاریخ هنر را از برج عاج بیرون کشید و به خیابان ها آورد: "نقاشی زندگی مدرن" مانه را از طریق بیماری ها و هیجانات پاریس امپراتوری دوم خواند - یک جامعه سرمایه داری افسارگسیخته که منعکس کننده جامعه ما است. این کتاب بدون قربانی کردن توجه به جزئیات دقیق سطح و ضربه قلم مو، نقاشی را به زمینه اجتماعی باز کرد.
این کتاب بر هر متصدی موزه از آن زمان تأثیر گذاشته است، و کلارک 40 سال بعد به دام های موجود اعتراف می کند: انتقاد چپ امروزی "بی ذوق، تحقیرآمیز و قابل پیش بینی است... یک کالیبراسیون دیگر از نژاد، طبقه و جنسیت (برنده هرگز در شک نیست)". تیت، توجه کن!
“آن اشتیاقها” بهترین پاسخ است. یک ماراتن تاریخ هنر از دریچه سیاسی، ظریف، روشنگرانه و گسترده است، که بوش و ژریکو را در بر می گیرد - "رویای غرق شدن سیاستی که از آن متنفر بود" در "کلک مدوسا" - تا مدرنیست های لغزنده اروپا، که هر کدام پیام آور نارضایتی خیره کننده هستند.
سطح سنگفرش شده و خالی از حس گوستاو کایلبوت در "خیابان پاریس، یک روز بارانی" (1877) "لرزه ای از دست دادن موقعیت" می دهد. رژه ها و جمعیت های جیمز انسور زیر شکم ماتریالیسم شهری را می گیرند که توسط "غیر واقعی، مرگبار، مبدل و درنده" تسخیر شده است. گرهارد ریشتر از طریق ترحم و ترس نقاشی های بادر-ماینهوف دهه 1970 هنرمند آلمانی، بین وحشت خاکستری پس از جنگ و براقیت شرکتی بندبازی می کند: "تنها تصاویر از افرادی که در زمان ما انجام شده است که آینده به آن نگاه می کند". کلارک با ریشتر می گوید، نقاشی "واقعاً می تواند، به دلایلی که من قادر به درک آن نیستم، عدم قطعیت خود را به چیزی زیبا تبدیل کند".
چنین چرخش های خود بازتابنده - غواصی به شک - هر صفحه را چاشنی می کند و ما را به عنوان استراق سمع کننده افکار او مفتخر می کند: "من به یک بن بست آشنا می رسم. من هیچ کلمه ای ندارم"؛ "باز هم، من پاسخی را به حالت تعلیق در می آورم". آن صدای پرسشگر کتاب را حمل می کند و حالتی از تعلیق متفکرانه ایجاد می کند، مانند یک تریلر روانشناختی. کلارک کارآگاه هر اثر را بازجویی می کند، پاسخ او به آن، این تناقض که "نوشتن در مورد نقاشی اغلب به دور آنچه واقعاً مشخصه تصویری است که سعی در توصیف آن دارد، می چرخد".
در واقع، تردیدهای ملایم او تا آنجا که کلمات می توانند به ابهام نقاشی نزدیک شوند، توانایی آن برای لال بودن و در عین حال رسا بودن - بنابراین خرابکارانه. (پوسین خود را "من که حرفه ای از چیزهای لال می سازم" توصیف کرد.) در سرتاسر، کلارک نشان می دهد که چگونه نقاشی ها اجراهای چند لایه ای هستند که به "سیاست های جنگ و مدرنیته، و مصرف گرایی و تماشا" گره خورده اند، و در طول اعصار و رژیم ها پیوسته هستند.
مقایسه های معاصر صریحاً بیان نشده اند - آنها به سادگی بیرون می پرند. "عبارات متأثر؟... نگاه کردن به دیگران با تحقیر مغرور، دستور دادن به مردم با امپراتوری، ادعا کردن اینکه هر چیزی که می بینند متعلق به آنهاست" توصیف آنتونیو لوپز د وگا از درباریان فیلیپ چهارم بود که توسط ولاسکوئز به تصویر کشیده شده است. چگونه می توان به مار-آ-لاگو فکر نکرد؟
فتومونتاژ رودچنکو از ردیف زندانیانی که منتظر مرگ در توندرای ساختمان "کانال دریای سفید بالتیک" هستند، با ناسزای خط خطی شده خود علیه "کسی که در این حمله پیروزمندانه شرکت نمی کند" ناگزیر سربازان را در سنگرهای اوکراینی امروز به یاد می آورد.
کلارک در مورد خط لرزان نقاشی بین همدستی و گفتن حقیقت به استبداد عالی است. ولاسکوئز جرأت کرد با "استراحت مریخ" مضحک و سست خود (1640) جنگ های فیلیپ چهارم را مسخره کند.
باله اشکال تخت، اشکال مجسمه سازی شده، پاهای برهنه و دست های دراز شده الکساندر دینکا در سال 1926، "ساخت کارگاه های جدید"، به سمت رئالیسم سوسیالیستی می رقصد، اما کارگر مرکزی سفیدپوش، که عمداً در اشتیاق و آسیب پذیری خود غیرقابل باور است، نشان دهنده "روح اتحاد جماهیر شوروی" است، نه آرمان شهر آینده.
کلارک در میان باز کردن نقاشی ها، مصرف ما از تصاویر و اخبار، پیشرفت از "سرمایه داری چاپی" به "سرمایه داری صفحه نمایش" را در نظر می گیرد. هگل فکر می کرد خواندن روزنامه های روزانه بر سر صبحانه، یک آیین خصوصی که در سراسر کشور تکرار می شود، جایگزین وحدت و اعتقاد نمازهای صبح شده است. امروزه روزنامه ها دیگر "جایگزینی برای هیچ چیز" نیستند و "خشونت فرار، پخش، متاستاز، تبدیل شدن به تجارت 'بازیگران غیر دولتی'"، منظره ای در تلفن های هوشمند است. رسانه های جدید اجتماعات مجازی ترور را فعال می کنند: "شکنجه گر با صفحه فیس بوک". بنابراین "کینه در آپارتمان بی ذوق خود می نشیند و سیم را روی برد مدار می چرخاند".
کلارک در یک اتاق بی ذوق دیگر، مشهورترین نقاشی جنگ قرن بیستم به این نتیجه می رسد: دررفتگی های فضایی پیکاسو - کف، دیوارها، سقف تحریف شده، سر از طریق یک پنجره - صحنه را برای قربانیان بمب گذاری رنج دیده گرنیکا آماده می کند. چقدر آزاردهنده است که "گرنیکا"، حماسی، یکپارچه کننده، به معنای سرنوشت مشترک بشریت، مقاومت جمعی، "واقعیت هایی که ارزش جنگیدن برای آنها را دارند"، اکنون "نوعی نوستالژی" را برمی انگیزد.
به طور مشابه، ایمان کلارک به اینکه نقاشی مهم است، منعکس کننده تجربه عاطفی و اجتماعی است، در دنیای هنر امروزی که توسط پول و هیاهو توخالی شده است، به عنوان نوستالژیک - اما حیاتی - خوانده می شود. امیدوار در برابر نابرابری ها، "آن اشتیاقها" محرک ترین کتاب هنری دهه است.
آن اشتیاقها: در باب هنر و سیاست اثر تیجی کلارک Thames & Hudson £40, 384 pages