اعتبار...جیم واتسون/خبرگزاری فرانسه — گتی ایماژ
اعتبار...جیم واتسون/خبرگزاری فرانسه — گتی ایماژ

این نظریه پشت پرده قبضه قدرت ترامپ است

رئیس جمهور ترامپ در هفته‌های آغازین بازگشت به دفتر، قدرتی را به گونه‌ای اعمال می‌کند که به شدت بر مرزهای اختیارات اجرایی فشار می‌آورد و گاهی از آن فراتر می‌رود.

یکی از مهم‌ترین این مرزها، رابطه او با آژانس‌های نظارتی مستقل است. آقای ترامپ اولین رئیس‌جمهوری از دهه ۱۹۳۰ است که

کنترل خود را
بر بسیاری از آن‌ها اعمال می‌کند و این اعمال قدرت تقریباً به طور قطع در دیوان عالی مورد آزمایش قرار خواهد گرفت.

آقای ترامپ بر این نظریه عمل می‌کند که قوه مجریه واحد است، به این معنا که اصل دوم قانون اساسی قدرت اجرایی را در یک فرد واحد، رئیس‌جمهور، قرار می‌دهد که می‌تواند هر مقام عالی‌رتبه‌ای را که قانون فدرال را اجرا می‌کند (و بسیاری از مقامات پایین‌تر را نیز) کنترل کند.

اگر آقای ترامپ در دادگاه موفق شود، کشور شاهد تغییر قابل توجهی در قدرت از آژانس‌های مستقل به کاخ سفید خواهد بود.

چه خوب و چه بد، این تغییر عمیقاً نگران‌کننده خواهد بود. و از برخی جهات می‌تواند خطرناک باشد - به عنوان مثال، اگر به رئیس‌جمهوری اجازه داده شود سیاست پولی را کنترل کند، یا اگر او مسئول کمیسیون ارتباطات فدرال باشد، و در نتیجه بتواند با سیاست‌های ارتباطات ملی بازی سیاسی کند.

رئیس‌جمهور پادشاه نیست. در افراطی‌ترین شکل خود، نظریه قوه مجریه واحد، نوعی تاریخ ابداعی، یک آفرینش مدرن است که تهدید می‌کند عملیات دولت ملی را تغییر دهد و به طرق مهمی تضعیف کند.

نظریه قوه مجریه واحد به این معناست که رئیس‌جمهور می‌تواند به میل خود، رؤسای کمیسیون تجارت فدرال، هیئت روابط کار ملی و سایر آژانس‌های مستقل را اخراج کند. در قوی‌ترین شکل خود، نظریه قوه مجریه واحد به این معناست که رئیس‌جمهور می‌تواند انتخاب‌های سیاستی این آژانس‌ها را کنترل کند. بنابراین اگر F.T.C. بخواهد قانونی برای حمایت از مصرف‌کنندگان صادر کند، و رئیس‌جمهور فکر کند که این ایده وحشتناکی است، می‌تواند از انتشار آن قانون جلوگیری کند.

نظریه قوه مجریه واحد توسط برخی از محققان برجسته حمایت می‌شود که به متن قانون اساسی اشاره می‌کنند. اولین جمله از اصل دوم بیان می‌کند که "قدرت اجرایی باید به رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا واگذار شود." همین اصل به رئیس‌جمهور، و نه هیچ‌کس دیگری، قدرت می‌دهد که "مراقب باشد که قوانین به درستی اجرا شوند."

همه موافق هستند که در کنوانسیون قانون اساسی، بنیانگذاران تصمیم گرفتند که فقط یک رئیس‌جمهور داشته باشند، نه یک قوه مجریه "جمعی". تقریباً همه نیز موافق هستند که اولین کنگره، با ایجاد وزارتخانه‌های خزانه‌داری، جنگ و امور خارجه، یک تصمیم مهم گرفت که به طور گسترده به عنوان تصمیم سال ۱۷۸۹ شناخته می‌شود: رؤسای آن‌ها کارمندان دلخواه رئیس‌جمهور خواهند بود. اغلب تصور می‌شود که تصمیم سال ۱۷۸۹ پذیرش نظریه قوه مجریه واحد را نشان می‌دهد.

درگیری کنونی بر سر اقتدار رئیس‌جمهور ریشه در دوره نیو دیل دارد. در پرونده‌ای در سال ۱۹۳۵، Humphrey’s Executor v. United States، دادگاه حکم داد که کنگره می‌تواند قدرت رئیس‌جمهور را برای برکناری رئیس F.T.C. محدود کند - و بنابراین می‌تواند آژانس‌های مستقل ایجاد کند.

تا همین اواخر، بسیاری از مردم موافق بودند که بر اساس Humphrey’s Executor، آژانس‌های مستقل طبق قانون خوب هستند و رئیس‌جمهور اختیار زیادی بر آن‌ها ندارد. در اوایل دهه ۱۹۸۰، من در وزارت دادگستری تحت ریاست جمهوری رونالد ریگان کار می‌کردم، که کاخ سفید او ایده قوه مجریه واحد را دوست داشت و می‌خواست بداند که آیا می‌تواند حداقل مقداری کنترل بر آژانس‌های مستقل اعمال کند یا خیر.

وکلای وزارت دادگستری تصمیم گرفتند که Humphrey’s Executor قانون حل شده است - اما این قانون برای رئیس‌جمهور مقداری فضای مانور باقی گذاشته است. ما گفتیم اگر او بخواهد، می‌تواند به آژانس‌های مستقل دستور دهد که مقررات خود را برای درجه‌ای از بررسی و بازبینی به دفتر اطلاعات و امور نظارتی، مرکز تسویه مقررات رئیس‌جمهور، ارسال کنند. ما فکر نمی‌کردیم که رئیس‌جمهور می‌تواند به آژانس‌های مستقل بگوید که چه قوانینی را صادر کنند، اما فکر می‌کردیم که می‌تواند از آن‌ها بخواهد که قوانین خود را در معرض فرآیند اظهار نظر و تحلیل توسط دفتر نظارتی قرار دهند.

ریگان تصمیم گرفت که این الزام را تحمیل نکند، تا حدی به دلیل جدی بودن سؤال حقوقی، و تا حدی به دلیل ترس از واکنش شدید کنگره.

در چهار دهه گذشته، هم روسای جمهور جمهوری‌خواه و هم دموکرات از رهبری ریگان پیروی کرده‌اند. مطمئناً، آن‌ها بر بحث‌های داخلی در مورد اینکه آیا بر وحدت قوه مجریه تأکید کنند و از آژانس‌های مستقل بخواهند قوانین خود را به O.I.R.A. ارسال کنند، نظارت داشته‌اند.

من از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۲ مدیر O.I.R.A. بودم و این موضوع مطرح شد. قضاوت نهایی کاخ سفید این بود که کنترل ریاست جمهوری ایده خوبی نخواهد بود. برخی از وکلای دولت فکر می‌کردند که این موضوع تردیدهای جدی حقوقی ایجاد می‌کند. سایر مقامات کاخ سفید فکر می‌کردند که برای یک چیز، آژانس‌های مستقل از تمرکز بیش از حد قدرت در یک فرد جلوگیری می‌کنند. از طرف دیگر، چنین آژانس‌هایی خطر خودمعامله‌گری را کاهش می‌دهند (همانطور که ممکن است اگر، به عنوان مثال، رئیس‌جمهوری به دوستان خود پاداش دهد و دشمنان خود را مجازات کند).

به تازگی، دیوان عالی ناراحتی آشکاری با کل ایده آژانس‌های مستقل نشان داده است. در Seila Law v. Consumer Financial Protection Bureau،

تصمیم‌گیری شده
در سال ۲۰۲۰، دادگاه مفادی را که اداره را مستقل می‌کرد، به این دلیل لغو کرد که توسط یک فرد واحد اداره می‌شد. دادگاه ادعا کرد که Humphrey’s Executor و آژانس‌های مستقل چند عضوی (مانند F.C.C.، N.L.R.B. و Fed) را حفظ می‌کند. اما در عین حال، دادگاه با اشتیاق در مورد قوه مجریه واحد صحبت کرد و منطقی است که تردید کنیم آیا Humphrey’s Executor در نهایت زنده خواهد ماند یا خیر.

رئیس جمهور ترامپ ایده آژانس‌های مستقل را دوست ندارد. او اخیراً یکی از اعضای N.L.R.B. را اخراج کرد، حتی اگر اعضای هیئت مدیره طبق قانون، فقط به دلیل "اهمال در انجام وظیفه یا سوء رفتار در دفتر، اما به هیچ دلیل دیگری" قابل اخراج باشند.

و سرپرست دادستان کل او گفته است که وزارت دادگستری قصد دارد با حمایت‌های "به دلیل" ارائه شده به F.T.C.، N.L.R.B. و کمیسیون ایمنی محصولات مصرفی مخالفت کند. (اینکه چرا او این سه آژانس را انتخاب کرد، کاملاً مشخص نیست.)

سرپرست دادستان کل همچنین

گفت
که در زمینه‌های خاص، این وزارتخانه با ایده قضات مستقل حقوق اداری - داوران در قوه مجریه که به میل رئیس‌جمهور خدمت نمی‌کنند - مخالفت خواهد کرد.

و رئیس‌جمهور به آژانس‌های مستقل دستور داده است که قوانین خود را برای بررسی O.I.R.A. ارسال کنند و مسیری را که توسط ریگان و دولت‌های ریاست جمهوری از آن زمان تعیین شده بود، معکوس کند.

آقای ترامپ ممکن است در نهایت در دادگاه پیروز شود، اما بهترین تحقیقات تاریخی کل ایده قوه مجریه واحد را با تردید جدی مواجه می‌کند. در مقالات فدرالیست، الکساندر همیلتون، که یک قوه مجریه جمعی را رد کرد، همچنین اصرار داشت که رئیس‌جمهور فاقد قدرت برکناری نامحدود است.

و به نظر می‌رسد که مدافعان قوه مجریه واحد تصمیم سال ۱۷۸۹ را اشتباه فهمیده‌اند. دقیق‌ترین شواهد نشان می‌دهد که در آن زمان، اکثریت اعضای کنگره دیدگاهی را که کنگره فاقد قدرت برای محافظت از مقامات زیردست در قوه مجریه در برابر کنترل ریاست جمهوری است، نپذیرفتند، بلکه در واقع آن را رد کردند. در واقع، آژانس‌های مستقل به سختی ساخته دست نیو دیل هستند - آن‌ها از دوران تأسیس

با ما بوده‌اند
.

از این رو، اگر شما یک اصالت‌گرا هستید، احتمالاً ادعاهای گسترده آقای ترامپ را رد خواهید کرد.

سپس قاعده سابقه قضایی، یا سابقه وجود دارد. ادعاهای دولت ترامپ قانونی را که ۹۰ سال است حل شده است، برهم می‌زند. درست است که دادگاه فعلی همیشه به سابقه قضایی احترام نگذاشته است، اما هنوز دست به نوعی بازنگری رادیکال در نهادهای ملی نزده است که از بی‌اعتبار کردن آژانس‌های مستقل ناشی می‌شود.

الزام برخی از آژانس‌های مستقل به ارسال قوانین خود به O.I.R.A. به سختی پایان جهان خواهد بود. حتی می‌تواند کار خوبی انجام دهد. کارکنان O.I.R.A. کار دقیق و دقیقی انجام می‌دهند و مقررات آژانس معمولاً با فرآیند بررسی بهبود می‌یابند. برای دیوان عالی غیرمنطقی نخواهد بود که به کاخ سفید و دفتر نظارتی اجازه دهد در مورد مقررات اکثر آژانس‌های مستقل اظهار نظر کنند و درجه‌ای از کنترل بر آن‌ها داشته باشند.

اما پرونده فدرال رزرو یک کانون توجه روشن را بر خطر بالقوه دادن اختیار نامحدود به رئیس‌جمهور بر آژانس‌های مستقل قرار می‌دهد. دلایل قوی برای استقلال آن وجود دارد. اگر رئیس‌جمهوری می‌توانست نرخ بهره را کنترل کند، یا بر مقرراتی که به سیاست پولی مرتبط هستند نظارت کند، می‌تواند اقتصاد را به گونه‌ای مدیریت کند که منافع سیاسی کوتاه‌مدت خود را ارتقا دهد.

یا F.C.C. را در نظر بگیرید. رئیس‌جمهوری که بر تصمیمات آن نظارت می‌کند، می‌تواند منابع خبری را که دوست ندارد مجازات کند و به کسانی که دوست دارد پاداش دهد.

یا ادعایی را در نظر بگیرید که رئیس‌جمهور می‌تواند وجوه تخصیص یافته توسط کنگره را توقیف کند و انتخاب کند که کدام یک را خرج کند. این ادعا کنگره را در آنچه ممکن است اساسی‌ترین قدرت آن باشد، تابع قوه مجریه قرار می‌دهد: خزانه. اختیار توقیف، از سوی رئیس‌جمهور، فراتر از ایده قوه مجریه واحد خواهد بود. این ضربه مهلکی به تفکیک قوا خواهد بود.

استدلال‌های مناسبی به نفع اصلاحاتی وجود دارد که کنترل ریاست جمهوری بر دولت اداری را افزایش می‌دهد. اما گسترده‌ترین ادعاهای فعلی در مورد اقتدار اجرایی، ساخته قرن بیست و یکم است، نه قرن هجدهم. آن‌ها نوعی تکبر هستند. آن‌ها به قلب سند تأسیس ما ضربه می‌زنند.