فیلمها حاوی تعداد زیادی بدن در اندازهها، رنگها و تنهای عضلانی مختلف هستند، بدنهایی که خوشفرم، حجیم، خشک، از نظر جراحی تغییر یاقتهاند. با این حال، صحبت در مورد آنها، به ویژه بدن زنان، میتواند بهطور قابل درکی دشوار باشد. برای برخی از ناظران، نوشتن در مورد آنها غیر ضروری و شیءانگارانه است، حتی اگر بسیاری از افراد دیگر - سیاستمداران، فعالان، تأثیرگذاران، قضات دادگاه عالی - نتوانند از صحبت کردن در مورد آنها دست بردارند. آگنس واردا، فیلمساز، یک بار گفت: «ما همیشه در مورد شرایط زنانگی و نقش زنان صحبت میکنیم. اما من میخواهم در مورد بدن زن، در مورد بدنهای خودمان صحبت کنم.» من هم میخواهم در مورد آنها صحبت کنم.
به این دلیل که برخی از بهیادماندنیترین فیلمهایی که اخیراً دیدهام از فیلمسازان زن هستند که آشکارا در مورد بدن زنان فکر میکنند و به گسترش انواع زنانی که در صفحه نمایش میبینیم کمک میکنند. یکی از این فیلمها که مدام به آن بازمیگردم، فیلم «آخرین شومن» ساخته گیا کاپولا است، یک درام که اخیراً منتشر شده و در حاشیه فرسوده لاس وگاس جریان دارد. در صحنهای که مدام در ذهنم تکرار میشود، یک پیشخدمت کوکتل، آنت - با بازی جیمی لی کرتیس با احساس - از یک سکوی کوچک در کازینویی که در آن کار میکند بالا میرود و شروع به رقصیدن میکند. در حالی که دستگاههای اسلات در اطراف او زنگ میزنند، او به آرامی با آهنگ «Total Eclipse of the Heart» دهه 1980 میچرخد. به نظر میرسد آنت در دنیای خودش است. او باشکوه به نظر میرسد.
کرتیس، که 66 ساله است، گفته است که این صحنه «تحقیر زنان در پایان زندگی آنها» را نشان میدهد و اضافه میکند که «هیچکس اهمیت نمیدهد». به درستی، تقریباً هیچیک از مشتریان کازینو در حین رقصیدن آنت به او نگاه نمیکنند. اما من اهمیت دادم و گمان میکنم تنها نبودم. با این حال، میفهمم؛ زنان مسنتر میتوانند احساس نامرئی بودن داشته باشند - من دارم. با این وجود، در اینجا کرتیس، که در طول صحنه در نور بسیار خوبی غوطهور است و دوربین به سمت بالا و در ستایش ظاهری اشاره دارد، در حالی که میلرزد و در حالت چمباتمه فرو میرود و رانهایش سفت و قوی هستند، مسحورکننده است. من عاشق تماشای بازی کرتیس در نقش آنت بودم و فکر میکنم کاپولا میخواهد ما این شخصیت را به همان اندازه که او آشکارا دوست دارد، دوست داشته باشیم. این هم باشکوه است.

«آخرین شومن» به مادری، دوستی، کالاییسازی زیبایی و نقشی که زنان، چه بخواهند چه نخواهند، در شیءانگاری خودشان ایفا میکنند، میپردازد. این فیلم بررسی میکند که چگونه هویت تا حدی توسط نگاه دیگران ایجاد، حفظ و به خطر میافتد و زمانی که زنان نگاه میکنند - به دیگران، به خودشان - چه معنایی دارد، که فیلم را در گفتوگو با فیلمهای اخیر مانند «بیبیگرل»، «نایتبیچ» و «ماده» قرار میدهد که پنج نامزدی اسکار دریافت کرد. شخصیت اصلی «شومن» دوست آنت، شلی (پاملا اندرسون) رقاصی است که مجلهاش در حال تعطیل شدن است. شلی که نگران است - مانند اندرسون، این شخصیت 57 ساله است - نگران آینده و حس خود است. به هر حال، اگر کسی به او نگاه نکند، او کیست؟
اندرسون دوست دارد بدون آرایش باشد. دور از کار، شخصیت او هم همینطور است. شلی عاشق این است که یک شومن باشد - "احساس زیبایی، این قدرتمند است" - اما وقتی لباس خود را میپوشد، در حال ایفای نقش یک آرمان قدیمی از زنانگی است. روی صحنه، او یک خیال را بازی میکند. وقتی او خارج از صحنه است، شلی فردی با یک زندگی، نگرانیهای روزمره و دوستانی است که بیشتر آنها زن هستند و با نگاههایی که علت مشترکی را پیدا میکنند به یکدیگر نگاه میکنند. کاپولا دنیای «آخرین شومن» را استعارهای از رویای آمریکایی میداند، رویایی که در آن بدنهای کالایی شده دارای تاریخ انقضا هستند. این همچنین نمادی برای زنان در فیلم است که مدتهاست با تصور دور ریختنی بودن خود مبارزه کردهاند و همچنان در کارهای زنانه علت مشترکی پیدا میکنند.
در یک فصل مهم در کتاب «راههای دیدن» نوشته جان برگر، منتقد هنری، که در سال 1972 منتشر شد، چهره برهنه زن در هنر غربی از زمان رنسانس مورد بررسی قرار گرفت و استدلال شد که «روش اساسی دیدن زنان» تغییر نکرده است. او مینویسد: «زنان به شیوهای کاملاً متفاوت از مردان به تصویر کشیده میشوند، نه به این دلیل که زنانه با مردانه متفاوت است - بلکه به این دلیل که "تماشاچی ایدهآل" همیشه مرد فرض میشود و تصویر زن برای چاپلوسی او طراحی شده است.» بدیهی بودن این موضوع برای هر کسی که در موزه متروپولیتن هنر قدم زده باشد، با نمایشهای استعاری و انتزاعی، مدوناها، فاحشهها، ملکهها، خدمتکاران، رقاصهها، حمامکنندهها و زنان برهنه اغواگر مشهود است.
همین را میتوان در مورد فیلمها نیز گفت، با دلبران و خونآشامها، ماجراجویان و خانهدارها، مادران و همسران، دختران وظیفهشناس و سرکش. اوایل قرن بیستم زنان جدیدی را با ظاهر، حساسیتها و خواستههای جدید به صفحه نمایش آورد. مولی هاسکل، منتقد، در تاریخ سینمای خود با عنوان «از تجلیل تا تجاوز» مینویسد که با شروع دهه 1930 در هالیوود، زنان «به عنوان داشتن میل جنسی بدون اینکه عجیبالخلقه، شرور یا حتی لزوماً اروپایی باشند، تصور میشدند.» اندکی پس از آن، صنعت برای جلوگیری از سانسور دولتی، سانسور سختگیرانهتری را برای خود اعمال کرد. هاسکل مینویسد، تا دهه 70 که جای خود را به دهه 80 داد، زنان بالغ «شروع به بازگشت به سینما کردند». این یک ورود مجدد آهسته بوده است.
بازیگران زن - در هالیوود جیم کرو، بیشتر آنها سفیدپوست بودند - در حالی که سیستم استودیویی را حفظ میکردند که برخی را به الهه تبدیل میکرد، قلبها را بالا میبردند و میشکستند، اما میتوانست بیرحمانه باشد. بتی دیویس در خاطرات خود با عنوان «زندگی تنهایی» مینویسد که پس از اولین حضورش در سال 1931 در «خواهر بد» متوجه شد که «بر اساس تمام استانداردهای موجود هالیوود، چهره من فتوژنیک نبود.» و در حالی که اعتیادهای جودی گارلند به خوبی شناخته شده است، زمانی که کلاسیک 1939 «جادوگر شهر از» پخش میشود، باید با این افشاگری آشکار از او مقدمه چینی شود: «از زمانی که 13 ساله بودم، یک مبارزه مداوم بین امجیام و من وجود داشت - اینکه بخوریم یا نه، چقدر بخوریم، چه بخوریم. این را بیشتر از هر چیز دیگری در مورد دوران کودکیام به یاد میآورم.»

عشق من به «جادوگر شهر از» به دلیل آنچه گارلند تحمل کرد، کم نشده است. بلکه داستان او به من کمک کرد تا یک انتزاع را به یک شخص تبدیل کنم. دانستن اینکه برخی از زنان چه چیزی را پشت سر گذاشتند و چگونه پیروز شدند، چگونه انسانیت و قدرت خود را در صفحه نمایش و خارج از آن، در یک صنعت مردسالار بیان کردند، گذشته و حال را روشن میکند. یک درنده مانند هاروی واینشتاین در تجارتی به یک غول تبدیل شد که در آن استثمار مجریان و به ویژه زنان جوان مدتها روال استاندارد بوده است. همانطور که الیا کازان، کارگردان، توضیح داد، رئیس یک استودیوی قدیمی ممکن بود از همسر و منشیهای خود در مورد جذابیت بازیگران مرد سؤال کند، اما در مورد بازیگران زن، روسا «یک قاعده ساده و مفید داشتند: آیا میخواهم [با او بخوابم]؟»
زنان به ایجاد سینما کمک کردند، نوشتن، کارگردانی، تهیه کنندگی و بازی در فیلمهای خود، که نبرد مداوم آنها برای برابری در پشت و جلوی دوربین را آزاردهندهتر میکند. یکی از بزرگان اولیه لوئیز وبر، بازیگر زنی بود که به کارگردان تبدیل شد، که معتقد بود «زیبایی صفحه نمایش بالاتری از زیبایی یک چهره زیبا وجود دارد - زیبایی شخصیت.» در سال 1917، پس از یک دوره به عنوان کارگردان برتر یونیورسال، او شرکت خود را تشکیل داد. اما با رشد صنعت و افزایش ریسکهای مالی، تولید استانداردتر، کنترلشدهتر و بر اساس جنسیت تفکیک شد و کارگردانان زن به حاشیه رانده شدند. وبر آخرین فیلم خود را در سال 1934 کارگردانی کرد و برای دههها پس از آن تنها دو زن در هالیوود کارگردانی کردند: دوروتی آرزنر، که برای استودیوها کار میکرد، و آیدا لوپینو، بازیگر زنی که به فیلمساز تبدیل شد.
لوپینو در طول دهههای 1930 و 40 به یک ستاره تبدیل شد، اما از لبخند زدن خسته شد. «از ایستادن در اطراف صحنه در حالی که به نظر میرسید شخص دیگری تمام کارهای جالب را انجام میدهد، تا حد مرگ خسته شده بودم.» در سال 1949، او بیسروصدا کارگردانی «Not Wanted» - یک درام مستقل درباره یک مادر مجرد که به نوشتن و تهیهکنندگی آن کمک کرده بود - را زمانی که کارگردان اصلی آن بیمار شد، بر عهده گرفت. لوپینو به همکاری در تأسیس یک شرکت تولیدی ادامه داد و فیلمهای مستقل دیگری مانند «Outrage» (1950)، درباره یک بازمانده تجاوز جنسی، و «The Bigamist» (1953)، درباره دو زن که با یک مرد ازدواج کردهاند، کارگردانی کرد. لوپینو در همان زمان نوشت: «یک نظام طبقاتی مطلق و آهنین در پایتخت فیلم وجود دارد که هدف اصلی آن حذف زنان است.»
زنان در خارج از هالیوود فیلم ساختند، از آوانگارد تا مدار استثماری، اما تا زمانی که الین می در سال 1968 با پارامونت قرارداد امضا نکرد تا فیلم «A New Leaf» را بسازد، آنها شروع به بازگشت به صحنه کردند. بسیاری از فیلمسازان به حاشیه رانده شده باقی ماندند و به حمایت مستقل نیاز داشتند. از جمله آنها میتوان به جولی داش اشاره کرد که درام تاریخی 1991 او با عنوان «Daughters of the Dust» اولین فیلم از یک زن آمریکایی آفریقاییتبار بود که در ایالات متحده به صورت ملی اکران شد. داش گفت که میخواهد خانوادههای سیاه پوست، به ویژه زنان سیاه پوست را «همانطور که قبلاً هرگز آنها را ندیدهایم» نشان دهد. برای رسیدن به این هدف نمایشی، شخصیتهای «Daughters» مدلهای موهای باستانی دارند و پوستهای بسیار پیچیدهای دارند و آنچه را که گرگ تیت، منتقد، «سرود ستایش برای زیبایی زنان سیاه پوست با پوست تیره» نامید، ایجاد میکنند.

تعداد کارگردانان زن از زمان فیلم برجسته داش به طرز ناامیدکنندهای پایین باقی مانده است، با این حال آنها همچنان با سبکهای بصری, نمادنگاری, استراتژیهای رسمی و شخصیتهای خود هنر را ارتقا میبخشند. در سال 2023، فیلم پرفروشی به نام «باربی» به یکی از پرفروشترین فیلمهای تاریخ تبدیل شد. گرتا گرویگ با تبدیل یک نماد زنانه پلاستیکی پوچ مغز به یک زن متفکر (با واژن!) یک شور و هیجان و نمادی برای زنان در فیلم ایجاد کرد. «باربی» به یک سنگ محک فرهنگی تبدیل شد، به احیای گیشه آسیب دیده از همهگیری کمک کرد و هشت نامزدی اسکار به دست آورد، اما تنها یک مجسمه برای آهنگ «What Was I Made For?» دریافت کرد. در اوایل سال 2024، Business Insider پیشنهاد داد که خود «باربی» برای ناامیدی ساخته شده بود: «هنوز منجر به تغییر واقعی در صنعت فیلم نشده است.»
مشکل مربوط به گرویگ یا هیچ زن دیگری نیست: مشکل مربوط به صنعت است. دلگرمکننده است که مارتا ام. لاوزن، محقق، دریافت که سال 2024 اولین باری در تاریخ اخیر بود که درصد فیلمهای پرفروش با قهرمانان زن با فیلمهایی با قهرمانان مرد برابر است. و دلگرمکنندهتر این است که برخی از این فیلمها - مانند «Poor Things» جورگوس لانتیموس، «The Color Purple» ساخته بلز بازاول و «اندروید آپال» از اس. کریستینا - از داستانهای زنان برای به چالش کشیدن هنجارهای جنسیتی و اجتماعی استفاده میکنند. در میان آثاری که در این گروه قرار میگیرند، «ماده» کورالی فارگات در حال حاضر برجستهترین است، عمدتاً به این دلیل که دمی مور نقش می گرگ، یک غول هالیوود - منزجرکننده و آزاردهنده به همین دلیل - را بازی میکند که هر کاری برای بالا ماندن انجام میدهد. این می ترساند، میخراند و همچنین قابل توجه است، حداقل تا حدودی به دلیل اینکه مور یک بازیگر زن هالیوودی است که به مدت طولانی در تجارت بوده است.
تخصص مور در قرار گرفتن در معرض نگاه دیگران این است که باعث میشود انتخاب او در نقش می بسیار مهم شود. این هم زمانبندی شده است: مور و اندرسون هر دو این روزها آزادانه در مورد فشارها برای مطابقت در هالیوود صحبت میکنند و همچنین در مورد نحوه احساس توانمند شدن هر دوی آنها توسط انتخابهایشان. اندرسون دوست دارد بدون آرایش باشد و با تلههای زنانگی مخالفت کند، در حالی که مور در اوایل سال جاری گفت که تصمیم گرفته است که او دیگر نمی خواهد «بیگانگان» نظرشان را در مورد او تغییر دهند و ظاهر خود را رها کرده است. و اگر «ماده» چیزی است که باید به آن توجه کرد، او به طور بالقوه به این موضوع فکر می کند که هالیوود واقعاً چیست.
همانطور که یک کارگردان زن گفت: ما همیشه در مورد شرایط زنانگی و نقش زنان صحبت میکنیم. اما من میخواهم در مورد بدن زن، در مورد بدنهای خودمان صحبت کنم. ما هم می خواهیم.