یک روستای فلسطینی در همسایگی یک شهرک اسرائیلی در کرانه باختری. (Boaz Rottem / Alamy)
یک روستای فلسطینی در همسایگی یک شهرک اسرائیلی در کرانه باختری. (Boaz Rottem / Alamy)

هدف واقعی ترامپ در خاورمیانه چیست؟

اجازه ندهید «ترامپ غزه» شما را فریب دهد.

بیلبوردهای خارج از یک شهرک اسرائیلی در کرانه باختری
بیلبوردهای خارج از یک شهرک اسرائیلی در کرانه باختری (Lucien Lung / Riva Press / Redux)

دونالد ترامپ به طور مداوم اصرار داشته است که ایالات متحده - یا حتی شخص او - باید "غزه را تصرف کند"، جمعیت بیش از 2 میلیون نفری فلسطینی آن را حذف کند و منطقه را به "ریویرا" در مدیترانه برای "مردم جهان" تبدیل کند. همین هفته گذشته او پستی را با یک ویدیوی تولید شده توسط هوش مصنوعی منتشر کرد که او و ایلان ماسک را در حال مهمانی در "ترامپ غزه" نشان می دهد، بهشتی که تحت سلطه یک مجسمه طلایی از رئیس جمهور است.

از نظر عملی و سیاسی، این ایده غیرقابل قبول است. اما ترامپ صرفاً با پیشنهاد آن، ممکن است راه را برای دو هدف دست یافتنی‌تر هموار کرده باشد که می‌تواند خاورمیانه را تغییر شکل دهد - و منجر به هرج و مرج برای فلسطینی‌ها، به‌ویژه کسانی که در کرانه باختری هستند، شود.

به نظر می رسد اولین هدف، یک توافق هسته ای با ایران است. ترامپ در مورد تمایل خود برای یک توافق نسبتاً آشکار بوده است. پس از اعلام تحریم‌های جدید علیه این کشور در اوایل این ماه، ترامپ یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرد که در آن مستقیماً با ایران صحبت کرد: "من دوست دارم بتوانم یک معامله عالی انجام دهم، معامله ای که در آن بتوانید به زندگی خود ادامه دهید و به طرز شگفت انگیزی عمل خواهید کرد." ترامپ باید تشخیص دهد که راست‌گرایان اسرائیلی - و متحدان محافظه‌کار آنها در آمریکا - از چنین توافقی خشمگین می‌شوند و خواستار نوعی غرامت می‌شوند.

یائیر روزنبرگ: هیچ کس گز-ا-لاگو نمی خواهد

که منجر به هدف دوم او می شود. ترامپ در همان کنفرانس مطبوعاتی اشاره کرد که ممکن است با پیشنهاد گسترش کنترل رسمی خود در کرانه باختری، نگرانی های اسرائیل را کاهش دهد. هنگامی که از او پرسیده شد که آیا از "حاکمیت" اسرائیل در منطقه حمایت می کند، گفت که دولت او "احتمالاً در مورد این موضوع بسیار خاص طی چهار هفته آینده اطلاعیه ای صادر خواهد کرد." فلسطینی ها هنوز نفس خود را حبس کرده اند.

الحاق بخش های اضافی از کرانه باختری در مقایسه با گز-ا-لاگو ملایم به نظر می رسد. و این می تواند دقیقاً نکته باشد. ترامپ با تکرار طرح خود برای پاکسازی غزه، پنجره اورتون را در خاورمیانه تغییر داده و این ایده را تقویت کرده است که ادعاهای فلسطینی ها به نوعی باطل است. این اقدام از تاکتیک استاندارد ترامپ پیروی می کند: همان چیز تکان دهنده را بارها و بارها بگویید تا دیگر تکان دهنده نباشد. گز-ا-لاگو شبیه جنون به نظر می رسد، اما با استفاده از لنز ترامپی، یک روش خاص ظاهر می شود - روشی که ممکن است یک توافق هسته ای با ایران برای او به ارمغان بیاورد.

دلایل متعددی وجود دارد که فکر کنیم او می تواند چنین توافقی را انجام دهد، و احتمالاً توافقی با شرایط مطلوب برای ایالات متحده. اولاً، موقعیت چانه زنی ایران فوق العاده ضعیف است. اسرائیل خسارات گسترده ای به نیروهای نیابتی منطقه ای تهران، از جمله حزب الله در لبنان، شبه نظامیان عراقی و سوری، حوثی ها در یمن و حماس وارد کرده است. بدتر از آن برای ایران، سقوط بشار اسد، دیکتاتور سوریه در ماه دسامبر، قدرتمندترین متحد این رژیم در منطقه بود. در نتیجه، ایران قادر به اعمال قدرت در خاورمیانه یا دفاع کافی از خود در برابر حملات احتمالی اسرائیل یا جاهای دیگر نیست. این توافق نه تنها یک معیار اضافی برای حفاظت به رژیم اعطا می کند، بلکه از تحریم ها نیز رهایی می بخشد، که به کشور اجازه می دهد بازسازی اقتصاد خود را آغاز کند و در استراتژی امنیت ملی خود تجدید نظر کند.

اهرم اندک باقی مانده ایران بیشتر از پیشرفتی است که از سال 2018 به سمت تسلیحات هسته ای داشته است، زمانی که ترامپ از توافقی که رئیس جمهور باراک اوباما مذاکره کرده بود، خارج شد. به همین دلیل است که توافق دیگری یکی از معدود گزینه هایی است که ایران برای بازپس گیری مقداری از قدرت دارد. می توان تصور کرد که این کشور به جای آن برای یک سلاح هسته ای مسابقه می دهد. اما رژیم باید بداند که واشنگتن برنامه ای برای از بین بردن قابلیت های هسته ای خود ظرف چند روز از طریق بمباران شبانه روزی دارد.

با این حال، در پاسخ به اعلامیه ترامپ در این ماه مبنی بر افزایش تحریم ها، به نظر می رسید رهبر عالی ایران، آیت الله علی خامنه ای، ایده یک توافق را رد کرد. اما تهران در غیر این صورت حداقل در 18 ماه گذشته نشانه هایی داده است که آماده از سرگیری گفتگوها با واشنگتن است.

در مورد ترامپ، یک توافق ساده ترین راه برای جلوگیری از حرکت ایران به سمت بمب و کشاندن ایالات متحده به درگیری است که آخرین چیزی است که او می خواهد. همچنین ممکن است بهترین فرصت برای او باشد تا خود را به عنوان یک معامله گر بین المللی تثبیت کند. او مطمئناً ادعا خواهد کرد که نبوغ منحصر به فرد او توافقی را تولید کرده است که اوباما نمی توانست به آن دست یابد (حتی اگر تقریباً همه چیزهایی که آن را ممکن می سازد در دوران جو بایدن اتفاق افتاده باشد). او احتمالاً خواستار جایزه صلح نوبل خواهد شد و حتی ممکن است آن را دریافت کند.

طرح کلی چنین توافقی به راحتی قابل تصور است. ایران احتمالاً باید غنی سازی بیشتر اورانیوم را متوقف کند، ذخایر فعلی خود را برای نگهداری در امانت در خارج از کشور واگذار کند و تاسیسات هسته ای خود را تحت کنترل - یا حداقل نظارت - آژانس بین المللی انرژی اتمی قرار دهد. شاید مجبور شود برخی از سانتریفیوژها را نیز نابود کند.

بخوانید: چگونه اسرائیل می تواند محاسبات هسته ای ایران را تغییر دهد

طبق اکثر تخمین ها، ایران حدود یک سال با تولید یک کلاهک جنگی قابل استفاده فاصله دارد. هر توافقی این فاصله را به طور قابل توجهی افزایش می دهد. اوباما ایران را وادار کرد تا به مدت 15 سال هرگونه پیشرفت هسته ای را متوقف کند. با توجه به موضع ضعیف تر رژیم امروز، ترامپ به خوبی می تواند 20 سال یا بیشتر دریافت کند. ترامپ همچنین می تواند اصرار کند که ایران به طور قابل اثباتی تسلیحات و بودجه ای را که به نیروهای نیابتی منطقه ای می دهد، محدود کند. اسرائیل به طور موثری ثابت کرده است که این گروه ها نمی توانند به هر حال از ایران دفاع کنند، بنابراین ممکن است رژیم بیشتر مایل به کاهش حمایت خود باشد.

مانع اصلی بر سر راه یک توافق ممکن است زرادخانه موشکی ایران باشد که این کشور می تواند از برچیدن آن خودداری کند. اما خلع سلاح موشکی یکجانبه عملاً در روابط بین الملل بی سابقه است. این نباید ایالات متحده را منصرف کند. حملات هوایی اسرائیل در ماه اکتبر به طور قابل توجهی زرادخانه ایران و همچنین پدافند هوایی و توانایی آن در تولید سوخت برای موشک های پیشرفته را کاهش داد. موشک های ایرانی تقریباً تهدیدی را که زمانی داشتند، ندارند.

اگر توافقی انجام شود، این امر خشم ناشی از آن را در میان راست گرایان اسرائیلی و متحدان آنها در آمریکا بر جای می گذارد. دولت از قبل یک طرح برای چگونگی تسکین آنها دارد: چارچوب "صلح تا رفاه" که جرد کوشنر در دوران ریاست جمهوری ترامپ از آن حمایت کرد. بخش عمده ای از این پیشنهاد غیرعملی و حتی مضحک است، اما شامل طرحی برای اسرائیل برای الحاق 30 درصد یا بیشتر از کرانه باختری، از جمله دره اردن است. این امر قلمرو باقیمانده فلسطین را در محاصره یک اسرائیل گسترش یافته جدید و مورد تایید ایالات متحده قرار می دهد.

اسرائیلی های راست گرا کل کرانه باختری را میراث انحصاری خود می دانند، بنابراین ممکن است از دریافت تنها 30 درصد بیشتر از آن هیجان زده نشوند. اما این طرح به طور قابل توجهی منطقه کنترل حاکمیتی آنها را گسترش می دهد. به احتمال زیاد، این برای آرام کردن آنها پس از امضای توافق هسته ای کافی خواهد بود.

فلسطینی ها اعتراض خواهند کرد. آنها یک کشور می خواهند، نه یک قلمرو کوچک شده که توسط یک اسرائیل بزرگ شده محصور شده و تحت سلطه آن است که ممکن است به زودی بخواهد کنترل کامل را از رودخانه تا دریا دنبال کند، همانطور که ائتلاف حاکم آن تصور می کند. اما اسرائیل و ایالات متحده احتمالاً قادر خواهند بود این طرح را با زور تحمیل کنند. اسرائیل از سال 1967 عملاً این قلمرو را کنترل کرده است. مانع کمی بر سر راه ادعای مستقیم این کشور وجود دارد.

«صلح تا رفاه» زمانی که در سال 2020 منتشر شد، به طور گسترده مورد تمسخر قرار گرفت. اکنون، در کنار طرح غزه ترامپ، از نظر برخی در جناح راست، الگویی از عقلانیت و خویشتنداری به نظر می رسد. این می تواند برای تحقق آن کافی باشد.

گز-ا-لاگو یک خیال است. اما ترامپ با تکرار بارها و بارها این پیشنهاد، ممکن است پیامدهای بسیار واقعی - و فوق العاده شوم - را برای کرانه باختری و کل منطقه به راه اندازد.