این روزها روانپزشک بودن در آمریکا استرسزا است. به نظر نمیرسد روزی بگذرد بدون اینکه یک بیمار یا دوست وحشتزده از من بپرسد که چگونه در مواجهه با هرج و مرج سیاسی که به طور ناگهانی کشور را فرا گرفته است، متعادل بمانیم. یکی از بیمارانم، یک دانشمند 38 ساله، نگران است که بودجه تحقیقاتش به زودی قطع شود و به شغلش پایان دهد. یکی از دوستان خوبم، یک استاد 60 ساله، میترسد که ایالات متحده به سمت خودکامگی پیش رود. آنها میخواهند بدانند چگونه میتوانند حال خود را بهتر کنند؟
آنها از پاسخی که من مجبور شدم به آنها بدهم، خوششان نیامده است. گفتن این حرف برای یک روانپزشک سخت است، اما اگر از احتکار قدرت اجرایی توسط دونالد ترامپ و تلاشها برای برچیدن دولت فدرال نگران هستید، شاید حق با شما باشد.
بسیاری از آمریکاییها ممکن است اثرات مخرب سیل دستورات اجرایی ترامپ را تشویق کنند. اما مواجهه با تغییرات غیرقابل پیشبینی در چنین دوره زمانی کوتاهی، حس امنیت و کنترل افراد را تضعیف میکند. این امر ناگزیر باعث ایجاد اضطراب شدید میشود. به نظر میرسد حتی برخی از حامیان ترامپ نیز از این هرج و مرج دچار سرگیجه شدهاند: نظرسنجیهای اخیر نشان میدهد که تعداد بیشتری از آمریکاییها معتقدند که ترامپ از اختیارات ریاست جمهوری خود فراتر رفته است. (بیماران من که عمدتاً در شهر نیویورک مستقر هستند، به دموکراتها گرایش دارند، اما حتی برخی از بیماران جمهوریخواه من به من گفتهاند که دچار تردید شدهاند.)
انسانها غریزه قدرتمندی دارند تا با انکار یا به حداقل رساندن جدیت بالقوه تهدیدهایی که با آن مواجه میشوند، از خود در برابر درد روانی محافظت کنند. به عنوان مثال، مطالعات نشان دادهاند که مغز به طور انتخابی به اطلاعات مثبت توجه میکند و افراد تمایل دارند پیشبینیهای منفی را نادیده بگیرند تا یک سوگیری خوشبینانه را حفظ کنند. این تمایل اجتنابناپذیر است. چند هفته پس از تحلیف ترامپ، یکی از دوستان نزدیکم به من گفت که هنوز در حال "استراحت" از اخبار است. او هنوز در مورد پیشنهاد رئیس جمهور برای تبدیل غزه به "ریویرای خاورمیانه" و موارد دیگر نشنیده بود.
یک خاموشی اطلاعاتی ممکن است به طور موقت شما را از چنین ناراحتیای در امان نگه دارد، اما انکار میتواند منبع اضطراب خود باشد. عدم آگاهی از محیط اطراف، عدم اطمینان را افزایش میدهد که مطالعات روانشناختی نشان داده است بسیار استرسزا است. به عنوان مثال، در یک مطالعه در سال 2015، افرادی که در آزمون وکالت کالیفرنیا موفق نشدند، روز قبل از دریافت خبر، مضطربتر از روز بعد بودند. (با این حال، آنها بلافاصله پس از دریافت خبر، احساسات منفی بیشتری داشتند.) در مقابل، قطعیت به ما امکان میدهد تا استراتژیهای مقابلهای را فعال کنیم. به همین دلیل است که ما میتوانیم با خبرهای خوب یا حتی خبرهای بد سازگار شویم—هر دو واضح و بدون ابهام هستند—اما نمیتوانیم با ناشناختهها کنار بیاییم.
بسیاری از درمانگران آموزش دیدهاند تا پاسخهای عاطفی اغراقآمیز و تحریفهای واقعیت را که بیمارانشان را درگیر میکند، شناسایی کنند و به آنها کمک کنند تا بفهمند که اوضاع آنقدرها هم که تصور میکنند بد نیست. اما وقتی وضعیت واقعاً به همان اندازه وخیم است که بیمار معتقد است، اطمینانبخشی آرامشبخش مبنی بر اینکه پریشانی فرد نابجاست، قصور پزشکی خواهد بود. هیچکس نمیتواند دقیقاً بگوید که ترامپ کشور را به کجا میبرد، اما کسانی که نگران فروپاشی خدمات عمومی ضروری، افشای اسرار امنیت ملی و فلج ملی در مواجهه با بلایای طبیعی هستند، به طور تجربی نگرانیهایشان обоснован است. اینطور فکر کنید: اگر خانهتان در خطر آتشسوزی است، آخرین کاری که باید انجام دهید این است که زنگ خطر را غیرفعال کنید.
خوشبینی ما را آرام میکند و انگیزه اقدام را از ما میگیرد. اما دلشوره، مانند یک آشکارساز دود، یک نیروی محرکه قدرتمند است—نیرویی که میتواند مردم را وادار کند تا به ایجاد تغییراتی که برای احساس بهتر نیاز دارند، کمک کنند. به عنوان مثال، نگرانی در مورد از دست دادن یک مهلت مهم در محل کار ممکن است شما را برانگیزد تا سریعتر کار کنید یا سایر برنامههایی را که کار شما را به تأخیر میاندازند لغو کنید. راه حل یک بحران قانون اساسی کمتر مشخص است—مگر اینکه شما یک قانونگذار یا عضو قوه مجریه باشید، کار کمی میتوانید شخصاً برای متوقف کردن فرسایش هنجارهای دموکراتیک انجام دهید—اما درگیر شدن در سیاستهای محلی و سازمانهای اجتماعی میتواند به تقویت گوشه ای از جهان شما کمک کند. صحبت کردن در دفاع از ارزشهای دموکراتیک نیز قدرتمند است، به ویژه زمانی که افراد زیادی مایل به انجام این کار به طور همزمان باشند.
تحقیقات نشان میدهد که اگر اصرار داشته باشید که وانمود کنید همه چیز خوب خواهد بود، احتمال کمتری دارد که چنین اقدامی انجام دهید. به عنوان مثال، در یک مطالعه پیشگامانه که در سال 2011 منتشر شد، دانشجویانی که دستور داده شد تصور کنند هفته آینده فوقالعاده خواهد بود، انگیزه و انرژی بسیار کمتری داشتند—و از نظر تحصیلی بهرهوری کمتری داشتند—نسبت به همسالان خود که به آنها گفته شده بود تمام مشکلاتی را که ممکن است در طول هفته آینده رخ دهد، تجسم کنند. در زمانهای دشوار، خوشبینی نابجا میتواند ما را خلع سلاح و آرام کند—و جایگزین اقداماتی شود که میتواند در واقع آن آینده خیالی آفتابی را به ارمغان آورد.
هیچ یک از اینها به این معنا نیست که ناامیدی مطلق پاسخ مناسبی به ظهور اقتدارگرایی در آمریکا است. اگر احساس اضطراب یا ناامیدی میکنید، سعی کنید روی اصول اولیه تمرکز کنید: ورزش کنید، به اندازه کافی بخوابید، رژیم غذایی سالمی داشته باشید و در مورد ناراحتی خود با دوستان و عزیزان صحبت کنید. این استراتژیهای проверенные به ما کمک میکنند تا سختیها را تحمل کنیم.
حتی بهتر از آن، تکنیکی به نام تقابل ذهنی است که توسط گابریله اوتینگن، روانشناس، که رهبری مطالعه روی دانشجویان کالج را بر عهده داشت، به طور مشترک توسعه یافته است. ایده این است که یک هدف قابل دستیابی را تجسم کنید (مانند درگیر شدن در سیاستهای محلی یا دویدن یک مایل)، سپس به تمام موانعی که ممکن است در مسیر شما قرار گیرند فکر کنید (مانند عدم موفقیت در یافتن افرادی که دیدگاه سیاسی شما را به اشتراک میگذارند، یا درد ساق پا). نشان داده شده است که تقابل ذهنی به افراد کمک میکند تا روابط خود را بهبود بخشند و از درد مزمن بهبود یابند، احتمالاً به این دلیل که از خود راضی بودن ناشی از خوشبینی غیرواقعی را تضعیف میکند. به طور مهم، این تکنیک فقط برای اهدافی که شانس دستیابی به آنها را دارید کار میکند. به عبارت دیگر، تقابل ذهنی ممکن است چیزی نباشد که به شما، شخصاً، اجازه میدهد تا بر پیشروی جهانی اقتدارگرایی غلبه کنید. اما به احتمال زیاد به شما کمک میکند، مثلاً، پنج راهی را که میتوانید به طور معناداری جامعه محلی خود را بهبود بخشید، شناسایی کنید، سپس آنها را اجرا کنید، که احتمالاً باعث میشود حداقل کمی احساس بهتری داشته باشید.
در این دوران چالشبرانگیز، حفظ آرامش ذهن—یا حداقل یک حس امید معقول—یک هدف ستودنی است. اما ابتدا، آمریکاییها باید جهان را همانطور که هست ببینند، حتی اگر برای بسیاری ناراحتکننده باشد.