نیک هاردینگ می نویسد: "همسرم به من می گوید که من تمایل دارم روی "جنبه بدبینانه" تمرکز کنم، که من آن را به عنوان "جنبه واقع بینانه" اصلاح می کنم." اعتبار: کریستوفر پلجر
نیک هاردینگ می نویسد: "همسرم به من می گوید که من تمایل دارم روی "جنبه بدبینانه" تمرکز کنم، که من آن را به عنوان "جنبه واقع بینانه" اصلاح می کنم." اعتبار: کریستوفر پلجر

من به اینکه یک مرد میانسال بدبخت هستم افتخار می کنم

پس از اینکه یک نویسنده تلگراف علت جدایی های رابطه خود را به بدخلقی مردانه نسبت داد، نیک هاردینگ تصمیم گرفت از مردان مالیخولیایی دفاع کند.

اغلب مردان در مورد احساسات و عواطف مورد انتقاد قرار می گیرند. ظاهراً ما بدخلق، تحریک پذیر و از نظر عاطفی سرکوب شده هستیم. آخرین شبه تشخیصی که برای این ارائه می شود، "سندرم مرد بدبخت" است که با تمایل مردانه به بدبینی مشخص می شود.

به گفته برخی، این می تواند یک سرطان با رشد آهسته در روابط باشد، یک چکه چکه خورنده که در نهایت از بین می رود. به ظاهر همه چیز خوب است تا اینکه یک روز فراموش می کنید سطل زباله را بیرون بگذارید و یک گودال عاطفی ظاهر می شود. جهنم رخ می دهد.

شما به آرامی از میان فریادها می گویید: "اما فقط سطل زباله بود"، در حالی که می دانید این فقط سطل زباله نبود، بلکه واکنش سرکوب شده به تمام آن سال ها چشم چرخاندن و پف کردنی بود که هر بار از شما خواسته می شد سطل زباله ها را بیرون بگذارید.

اما آیا واقعاً اینقدر بد است که در یک رابطه از ضعف های یکدیگر عصبانی شویم؟ البته که نه. اشکالی ندارد که گهگاه وقتی ماشین ظرفشویی به درستی بارگیری نشده است، آرامش خود را از دست بدهید، زیرا راستش را بخواهید، چقدر می تواند سخت باشد؟

پذیرش مالیخولیای ملایم

سندرم مرد بدبخت واقعاً باید سندرم مرد میانسال باشد، و در برخی موارد، به سادگی مرد، زیرا اصلاً سندرم نیست، بلکه این همان چیزی است که ما هستیم، به ویژه با افزایش سن. برخی از افراد پرت ممکن است در مواجهه با ریزش مو و اختلال نعوظ، با خوشحالی خوشبین و از نظر عاطفی باهوش باقی بمانند، اما در تجربه من، اکثر مردان در سنین خاصی از مالیخولیای ملایم لذت می برند.

من قطعاً این کار را می کنم و یاد گرفته ام که این جنبه از شخصیتم را بپذیرم و آن را جشن بگیرم. از بسیاری جهات به آن افتخار می کنم. من آن را تغذیه و پرورش می دهم. به عنوان مثال، وقتی همسرم در سفرهای کاری است، من دزدکی به تنهایی به تئاتر می روم تا تراژدی تماشا کنم. این هفته الکترا بود، نمایشی طولانی درباره قتل والدین و انتقام تلخ. من از این که صبح روز بعد به هر کسی که گوش می داد بگویم چقدر بد بود، لذت بردم. تابستان گذشته در تعطیلات، از آخرین لی چایلد گذشتم و به جای آن جاده طاقت فرسای کورماک مک کارتی را خواندم و به دنبال آن آواز پیامبر به طرز وحشتناکی تاریک. آنها اطمینان دادند که علیرغم نشستن زیر آسمان آبی صاف کورسیکا، ابری بر فراز من آویزان است.

غم و اندوه نسل X

شاید این یک چیز نسلی باشد. من 55 ساله هستم و نسل X. من در اوایل دهه هشتاد در سایه تهدید نابودی هسته ای از نظر فرهنگی آگاه شدم و به موسیقی غمگین و خیره کننده The Cure، The Smiths و New Order گوش دادم. دهه بعد ویکتور ملدرو به ناخودآگاه من نفوذ کرد.

همسرم به من می گوید که در حالی که من لزوماً بدخلق نیستم، تمایل دارم روی "جنبه بدبینانه" تمرکز کنم، که من آن را به عنوان "جنبه واقع بینانه" اصلاح می کنم. او، از طرف دیگر، برعکس است و به شدت خوشبین است. او حتی شرکتی به نام Laughology را اداره می کند. روی کاغذ نباید کار کنیم، اما این کار را می کنیم زیرا مکمل یکدیگر هستیم. او یانگ روشن به یین سیاه من است. او به عنوان ترمزی برای غم و اندوه من عمل می کند و به طرز شگفت انگیزی زیاد می خندیم، زیرا حس شوخ طبعی یکسانی داریم. مال من فقط کمی سرنوشت سازتر است.

وقتی از یکی از گله های همیشگی، مانند نداشتن پول کافی یا زمان کافی، یا نفهمیدن برخی از قوانین خانه که مرا بدبخت می کند، ناله می کنم، او نصیحت می کند: "این مغز دقیق و کند توست. تو خیلی زیاد به چیزها فکر می کنی و در کارهایی که نمی توانی انجام دهی گیر می کنی تا کارهایی که می توانی انجام دهی."

نیک هاردینگ
شاید این یک چیز نسلی باشد. من 55 ساله هستم و نسل X. من در اوایل دهه هشتاد در سایه تهدید نابودی هسته ای از نظر فرهنگی آگاه شدم: اعتبار: کریستوفر پلجر
کریستوفر پلجر

به عنوان مثال، مغز کند من پروتکل های حوله، ملحفه یا ظروف را محاسبه نمی کند. تا آنجا که می توانم تشخیص دهم، سه سطح وجود دارد و هر سطح به این بستگی دارد که چه کسی از آنها استفاده می کند. مواردی برای استفاده روزمره وجود دارد، سپس یک سطح مهمان و در نهایت سطح عرفانی سه، یا Defcon 1 همانطور که من آن را می نامم، وجود دارد که تا آنجا که می توانم جمع آوری کنم، برای سران کشورها و خدایان جزئی بازدید کننده محفوظ است. وقتی به دلیل تخلف جزئی از قوانین، یا عدم تا کردن درست ملحفه، یا نگهداری آن در کشوی مناسب، مرا بالا می کشند، قهر می کنم، سپس با گفتن به مهمانان که به چه سطحی رسیده اند، و اینکه شایسته سطح بالا نیستند، تلافی می کنم.

در حقیقت، موضوع حوله چیز مهمی نیست. اما نکته این نیست. من به دنبال چیزهایی مانند این هستم که مرا تحریک کنند. مردان این کار را می کنند. این سرگرمی ماست. من از عصبانی شدن از سایر کاربران جاده لذت می برم، وقتی در امان هستم سوء استفاده می کنم. این به من کمک می کند تا بخار را تخلیه کنم. و شاید من کمی وسواسی در مورد پارک کردن در جاده دسترسی پشت خانه ام باشم، اغلب پشت میز در دفتر خانه ام نشسته ام و هر دو زنگ در Ring را که برای نظارت بر منطقه تنظیم کرده ام، مست از علم مطلق نظارت می کنم. اغلب اوقات، می توانید صدای من را از طریق Ring مجهز به بلندگو بشنوید.

من سر مردم فریاد می زنم: "شما نمی توانید آنجا پارک کنید. این یک جاده خصوصی است"، که سردرگم به اطراف نگاه می کنند و سعی می کنند منبع صدای نامتجسم را پیدا کنند، قبل از اینکه دوباره به داخل وسایل نقلیه خود بروند و به جای دیگری برای ایجاد مانع بپردازند. لذت بخش.

در بدبختی غوطه ور شوید

می توانید استدلال کنید که اکنون، بیش از هر زمان دیگری، مرد بدخلق در حال صعود است، زیرا جهان در حال حاضر مکان تاریکی است. چه زمانی برای زنده بودن! من اغلب در بدبختی همه چیز غوطه ور می شوم، و به طور منظم در طول روز به دنبال یک راه حل برای بدبختی، بدبختی را پیمایش می کنم. بهترین دوست من حتی از من هم بدبخت تر است و ما ماهانه برای نوشیدن آبجو و تشریح جهان و تمام غم های آن ملاقات می کنیم. لیوان های ما نه به طور استعاری نیمه پر هستند و نه نیمه خالی. همه آنها خالی هستند. و ترک خورده.

این در طبیعت ماست، پس کمی به ما تخفیف دهید. آن را با ما جشن بگیرید. کمی به ما دلسوزی کنید. میانسالی به طور کلی برای همه ما به اندازه کافی سخت است. در حالی که مردان چیزی شبیه به تغییرات عمیقی که زنان در دوران یائسگی باید با آن کنار بیایند را تجربه نمی کنند، ما به طور طبیعی ضعیف و کند می شویم. مو از سوراخ های بینی و گوش ما می روید. تلاش زیادی لازم است تا سالم و تندرست بمانیم، بنابراین بسیاری زحمت نمی کشند. ما میان تنه های در حال گسترشی را توسعه می دهیم که مهم نیست چند مایل با دوچرخه های گران قیمت خود رکاب می زنیم، در لاکرا فرو می رویم که سیلوئت های ما را مسخره می کند و آسیب ها را مانند غنائم جمع می کند.

تا ابد با خوشی زندگی کنید

در واقع، یکی از بدترین کارهایی که می توانید برای تغذیه ذهنیت مردانه بدبختی انجام دهید، آسیب شناسی و برچسب سندرم زدن به آن است. زیرا ما دوست داریم در مورد بیماری ها و آسیب های خود صحبت کنیم، حتی اگر هرگز به پزشک مراجعه نکنیم. وارد هر رختکن باشگاه شوید و تضمین می کنم اولین چیزی که از هر یک از آقایان مسن تر خواهید شنید، ناله در مورد یک مشکل جزئی خواهد بود. ما رباط های پاره شده و آرنج های تنیس را با افتخار می پوشیم. در همین حال ما دیوید بکام را در لباس زیرهای تنگش و نیم تنه پاره شده هیو جکمن را به عنوان الگوهای غیرممکن برای اندازه گیری داریم.

و در مورد روابط؟ در مال من، ما یکدیگر و شکست هایمان را می پذیریم. ما به خودمان می خندیم. به نظر من این کلید است.

و در حالی که من روانشناس نیستم، اگر خودتان را با یک مرد بدخلق گیر افتاده یافتید، بدانید که روابطی مانند روابط شما به طور کلی از یک قوس مشابه با مدل Kübler-Ross غم و اندوه پیروی می کنند. مرحله اول انکار است. "او نمی تواند بی دلیل اینقدر بدبخت باشد. آیا این کاری است که من انجام می دهم؟" سپس عصبانیت می آید: "چرا او همیشه اینقدر بدبخت است؟" بعد، معامله: "اگر مسابقه جایزه بزرگ مجارستان را تماشا کنیم، خوشحال می شوید؟" سپس افسردگی: "این من را بدبخت می کند." در نهایت، پذیرش: "من بدبختی او را تحمل می کنم." به آن مرحله برسید و شانس مناسبی برای زندگی شاد تا ابد دارید.