میگویند دموکراسی از بین رفته است. خواستههای رأی دهندگان متناقض و ریشه در احساسات اساسی دارند تا تفکر منطقی. جایگزینهای عملی وجود ندارند، بنابراین ما این جنون ناشی از آن را به عنوان یک ورزش تماشاچی در نظر میگیریم و به طور ناتوان در حالی که دنیا میسوزد، پست میگذاریم. من میتوانستم در مورد سیاستهای انتخاباتی صحبت کنم، اما در این مورد من در واقع در مورد کمپینهای اسکار صحبت میکنم.
ما به عنوان افراد، آرایی را که بهترین بازیگر سال یا بهترین فیلمبردار یا رساترین طراحی صدا را تعیین میکند، نمیدهیم. این امتیاز به یک نخبه سایه دار میرسد که این موارد را بر اساس قضاوتهای زیباییشناختی شخصی خود تصمیم میگیرند - اما همچنین، بر اساس روایتهای بزرگتری که همه ما میتوانیم قضاوت کنیم، روایتهایی درباره اینکه چه کسی به ستاره واقعی رسیده است یا لحظه چه کسی فرا رسیده است. این یک ترتیب عجیب است: مردم هیچ حرف رسمی برای گفتن ندارند، و با این حال، لرزشهای روده جمعی ما به نظر میرسد به همان اندازه بر نتیجه تأثیر میگذارد. از این رو کمپین اسکار، که هدف آن نه تنها متقاعد کردن رایدهندگان آکادمی است که یک مدعی خاص سزاوار حمایت آنها است، بلکه ایجاد یک داستان خوب در مورد آن است - و در حالت ایدهآل، یک اجماع گسترده فرهنگی که پیروزی نامزد تقریباً اجتنابناپذیر است.
رقابت سال 2025 از بیشتر مواقع عجیبتر بوده است. سه کمپین برجسته هستند - یکی به طرز عجیبی خندهدار، یکی به طرز عجیبی فاجعهبار و یکی به طرز عجیبی دوستداشتنی. مورد خندهدار شامل اقتباس سینمایی از موزیکال برادوی «Wicked» بود. یک فشار تبلیغاتی بیپایان اکران فیلم در ماه نوامبر را احاطه کرد، و به دنبال آن یک پیشنهاد واضح برای به رسمیت شناختن اسکار صورت گرفت، اما برجستهترین نکته کل ماجرا عجیبترین لحظه آن بود: یک روزنامهنگار با جدیت به دو بازیگر نقش اصلی، آریانا گرانده و سینتیا اریوو، اطلاع داد که طرفداران فیلم "فضا را برای" اشعار آهنگ موفق "Defying Gravity" "نگه داشتهاند. اریوو به وضوح از این خبر متاثر شد. سپس گرانده دست دراز کرد تا انگشت اشاره اریوو را بگیرد. به نظر میرسید هر دو زن در آستانه اشک ریختن هستند. این لحظه آنقدر وهمآور و پوچ بود که هفتهها به صورت آنلاین بازگو شد. شاید کمک کرده باشد: هر زن در نهایت نامزدی اسکار را به دست آورد.
این فاجعه شامل «Emilia Pérez» بود، فیلم موزیکال جنایی فرانسوی زبان اسپانیایی درباره یک رهبر کارتل مکزیکی تراجنسیتی. برای یک لحظه، به نظر میرسید این فیلمی است که باید شکست بخورد: برنده جایزه هیئت داوران در جشنواره فیلم کن شد و 13 نامزدی اسکار، از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردان و بهترین بازیگر زن را به دست آورد. اما به سرعت توسط یک سری جنجالها در هم کوبیده شد. انتقاداتی از سوی فعالان L.G.B.T.Q. وجود داشت مبنی بر اینکه این فیلم "یک گام رو به عقب برای نمایندگی ترنسها" بود. پوشش منفی از سوی مطبوعات مکزیک در مورد نحوه به تصویر کشیدن کشور وجود داشت. ویرانگرترین، پستهای رسانههای اجتماعی کشف شده توسط ستاره فیلم، کارلا سوفیا گاسکون، بود که جورج فلوید و اسلام را در میان سایر موضوعات داغ تحقیر میکرد - به احتمال زیاد شانس اولین بازیگر تراجنسیتی آشکارا که نامزد جایزه اسکار شده است را از بین میبرد.
سپس حمله سوم بود، حملهای که به آن اعتبار داده شد "دوباره کمپین اسکار را سرگرمکننده کرد". تیموتی شالامی برای نقش اصلی خود در فیلم زندگینامهای باب دیلن «یک ناشناخته کامل» - فیلمی که او در آن بسیار خوب است، به ویژه هنگامی که آمیزهای منحصربهفرد از بیتفاوتی زیر لب و قدرت ستاره مغناطیسی دیلن را تداعی میکند - نامزدی بهترین بازیگر مرد را به دست آورد. پس از اینکه او در جوایز اولیه شکست خورد، جایگاه او به عنوان یک چهره مورد علاقه کاهش یافت. اما کمپین او چیز دیگری بوده است: نه تنها سرگرمکننده، بلکه یک شاهکار واقعی خودتبلیغی.
این کمپین آنقدر در پلتفرمهای مختلف موفق بوده است که تقسیمبندی آنها به دستهها مفید است. در ماه اکتبر، هنگامی که شالامی در یک مسابقه شبیه به تیموتی شالامی شرکت کرد (و بعداً با برنده در گلدن گلوب عکس گرفت)، این اتفاق باعث ایجاد نوعی داستان جذاب با علاقه عمومی شد که به طور گسترده در فیسبوک به اشتراک گذاشته میشود. هنگامی که او در یک ویدیو با شخصیت اینترنتی Nardwuar ظاهر شد و در مورد اینکه چگونه "من در سینما Milk Duds را پاره میکنم" صحبت کرد: این ویدیو بخش کمی متفاوت، "فوقالعاده آنلاین" را سرویس داد. در جاهای دیگر، او توجه ویژهای به جمعیت هدف طاقچه "باب دیلن خورهها" میداد که من شخصاً به آنها تعلق دارم. او در اینستاگرام ویدیویی از خود در حال گوش دادن به قطعه ضبط نشده دهه 1980 "Blind Willie McTell" منتشر کرد. اشاره به ظاهر عجیب و غریب دیلن در اولین نمایش فیلم خودش درباره دیلن، "Masked and Anonymous" در سال 2003 در ساندنس، حتی خاصتر بود - شالامی آن لباس را در اولین نمایش نیویورک "یک ناشناخته کامل" کپی کرد، ژستی که فقط متعهدترین دیلنشناسان به طور کامل قدردانی میکردند.
شما باید یاد بگیرید که خودتان باشید، اما عمداً.
همچنین حضور در "Saturday Night Live" در ماه ژانویه وجود داشت، جایی که شالامی هم مجری و هم، به طور خیرهکنندهای، مهمان موسیقی بود. او به طور معتبری سه آهنگ دیلن را اجرا کرد که هیچکدام از آنها به طور گسترده شناخته شده نبودند. او جدی و خودتمسخر بود، به شدت از مضحک بودن بازی کردن به عنوان یک موسیقیدان نمادین آگاه بود، اما با این وجود به این تاکتیک متعهد بود. او گفت: «من بسیار سپاسگزارم که 'Saturday Night Live' هنوز کارهای عجیب و غریب مانند این را انجام میدهد.»
کمپینهای اسکار قبلاً به مواردی مانند پروفایل مجله "افشاگرانه" یا "میزگرد بازیگران" متظاهرانه متکی بودند. اینگونه است که روایتها شکل میگیرند: فیلمی که هالیوود را "نجات داد"، پیشکسوت محبوبی که در نهایت به حق خود میرسد، ستاره جوانی که به عنوان ستون صنعت منصوب میشود. در دورهای متفاوت، شالامی ممکن بود مانند لئوناردو دی کاپریو رفتار میکرد، یک بازیگر نقش اول مرد کلاسیک گوشهگیر و مخالف رسانهها که برای اثبات اینکه فقط یک ستاره سینمایی خوشتیپ نیست، از شجاعت و اعتبار فیلمهای مارتین اسکورسیزی استقبال کرد. در عوض، به نظر میرسد شالامی درک میکند که اصالت در عصر اینترنت از طریق ابزارهای مختلف به دست میآید. به بیان دیگر پل نیومن در "رنگ پول"، شما باید یاد بگیرید که خودتان باشید، اما عمداً.
این بیشتر در لحظات شالامی که در دسته چهارم قرار میگرفتند، مشهود بود: درخواستهای او از جمعیت هدف "مردهایی که معمولاً به تیموتی شالامی اهمیت نمیدهند". در ماه دسامبر، او به طور غیرمنتظرهای به عنوان یک انتخابکننده مهمان در "College GameDay" شبکه ESPN ظاهر شد، جایی که تجزیه و تحلیلها و پیشبینیهای دقیقی برای لیست بازیهای فوتبال آن روز ارائه کرد، که برخی از آنها به طرز تکاندهندهای زیرکانه بودند. (او تنها کسی بود که به درستی پیروزی قاطع Ohio Bobcats در مسابقات قهرمانی MAC را پیشبینی کرد.) مهمتر از همه، به نظر میرسید او در این محیط به طرز شگفتآوری راحت است - درست همانطور که چند روز بعد در پادکست محبوب brosphere "This Past Weekend" احساس راحتی میکرد.
هیچکدام از اینها ربطی به بازیگری در فیلم ندارد، اما همه چیز به اصالت مربوط میشود. با تماشای شالامی، من اغلب به بردلی کوپر فکر کردهام، که کمپین اسکار خودش برای فیلم "Maestro" در سال 2023 یک فاجعه در نظر گرفته شد. شباهتهایی بین این دو وجود دارد: هر دو نوازندگان واقعی را بازی میکردند، هر دو به طور فراوان نشان دادند که چه مقدار آمادهسازی بازیگرانه صرف حرفهشان شده است، هر دو مشتاق به کنار گذاشتن ادعاهای "پسر خوشتیپ" و اثبات خود به عنوان وزنههای سنگین دراماتیک به نظر میرسیدند. اما تلاشهای کوپر برای جلب توجه مردم به طرز عجیبی ناموفق بود. جرم او چه بود؟ او بیش از حد و به طور آشکار آن را میخواست. او طبق Vox، به عنوان یک "سختکوش" غیر معتبر و بیش از حد نگران جوایز دیده میشد.
آیا بیشتر افراد در هالیوود در این مورد مقصر نیستند؟ به نظر من جرم واقعی کوپر درک نکردن خواستههای متناقض یک کمپین اسکار مدرن بود: شما باید اهمیت دهید اما طوری نشان دهید که اهمیت نمیدهید. هدف شما این است که جدی گرفته شوید، اما این گاهی اوقات باید از طریق ابزارهای غیر جدی دنبال شود. شما خودتان را به نمایش میگذارید، اما فقط به این دلیل که رایدهندگان احساس کنند که خودشان عظمت شما را کشف کردهاند.
تیموتی شالامی این را درک میکند. اگر او موفق به کسب جایزه اسکار شود، فقط به دلیل بازی کردن نقش باب دیلن نخواهد بود. این جایزه همچنین عملکرد برنده او را به عنوان یک فرد به ظاهر مرتبط و خاکی میداند - چالشبرانگیزترین نقش برای هر ستاره سینمایی.