ایناو زنگاوکر در تل‌آویو. اعتبار: Michal Chelbin for The New York Times
ایناو زنگاوکر در تل‌آویو. اعتبار: Michal Chelbin for The New York Times

چگونه یک مادر رنج‌دیده به سرسخت‌ترین دشمن نتانیاهو تبدیل شد

شاعر اسرائیلی، آهارون شبتی، پاییز گذشته شعری منتشر کرد که با این کلمات آغاز می‌شود: به جای موسی. به جای ابراهیم، ادامه می‌دهد، به جای بودا، عیسی، سقراط و تولستوی,

به جای، به جای همه چیز،

من در روز می‌بینم،

و در شب می‌بینم،

من در خواب می‌بینم، و در بیداری،

در رختخواب، در حمام، و در جاده،

در مغازه‌ها

در تل‌آویو و در اورشلیم،

فقط چهره

فقط چهره

ایناو زنگاوکر.

چهره ایناو زنگاوکر. چگونه آن را توصیف کنیم؟ چشمان افتاده. حفره‌های تاریکی که در آن قرار دارند. دهان دندان‌نمایی که به سمت پایین کشیده می‌شود. و نگاه. نگاه ایناو زنگاوکر - که پسرش، ماتان، در 7 اکتبر 2023 توسط حماس اسیر شد و همچنان یک گروگان در غزه است - نگاهی است که طرف دیگر را دیده است. این نگاهی از عذاب است. از شکنجه، خشم، بی‌خوابی و فولاد. این نگاهی است که تمام مردم اسرائیل آن را تشخیص داده‌اند، زیرا ایناو - او اکنون فقط با نام اولش شناخته می‌شود - برجسته‌ترین نماینده بحران گروگان‌گیری و سرسخت‌ترین مخالف جنگ در کشور است.

در یک عصر شنبه اخیر، ایناو عمیقاً سیگاری روشن کرد. او در میدان بیرون موزه هنر تل‌آویو ایستاده بود، که اسرائیلی‌ها آن را میدان گروگان‌ها نامیده‌اند، در یک ژاکت بافتنی سیاه نازک و شلوار جین تنگ می‌لرزید - پاهایش مانند دو شاخه پیچیده در پوست درخت. او از زمان حملات 25 پوند وزن کم کرده است، و اندامش مانند یک دختر بود، اگرچه چهره‌اش مسن‌تر از 46 سالش به نظر می‌رسید.

زنی به او گفت: او به خانه خواهد آمد!

ایناو به آرامی پاسخ داد: متشکرم.

در پشت سر او، یک صفحه نمایش غول‌پیکر کلمات آنها را از جهنم بیرون بیاورید را به نمایش می‌گذاشت. ساعتی 490 روز، 12 ساعت، 43 دقیقه و در حال شمارش را نشان می‌داد. آن روز صبح، اسرائیلی‌ها در سراسر کشور برای جشن گرفتن پنجمین آزادی برنامه‌ریزی شده گروگان‌ها در پنج هفته، گرد هم آمدند. آزادی‌ها تا آن زمان شاد بودند - به نظر می‌رسید گروگان‌ها نسبتاً سالم هستند - اما این بار منظره شوم بود. سه مردی که توسط اسیرکنندگان نقاب‌دار خود بر روی صحنه‌ای در مرکز غزه رژه می‌رفتند، اسکلتی و نحیف به نظر می‌رسیدند. متخصصان بهداشت به خانواده‌ها توصیه کردند که برای اطلاعات به آنها فشار نیاورند، اما جزئیات شروع به بیرون درز کردن کردند. یکی از مردان در تمام مدت اسارت خود غل و زنجیر شده بود. طبق گزارش رسانه‌های اسرائیلی، او به مدت 16 ماه راه نرفت و نایستاد. هر سه مرد گرسنه نگه داشته شده بودند، و گاهی اوقات روزها بدون هیچ غذایی می‌گذراندند. آنها تحت بازجویی‌هایی قرار گرفتند که در طی آن وارونه بسته می‌شدند، کتک می‌خوردند و با اجسام سوزان سوزانده می‌شدند. ایناو گفت، دیدن حال مردان یک فاجعه بود.

ایناو در مقابل جمعیت.
ایناو در ماه فوریه در یکی از تظاهرات شنبه‌های هفتگی در نزدیکی ستاد فرماندهی ارتش اسرائیل در تل‌آویو صحبت می‌کند. اعتبار: Michal Chelbin for The New York Times
Michal Chelbin for The New York Times

خانواده‌های 251 گروگانی که در 7 اکتبر گرفته شدند، نماینده تمام بخش‌های جامعه اسرائیل هستند. بسیاری از آنها از کیبوتصیم، جوامع کشاورزی جمعی که به طور سنتی سنگرهای جناح چپ هستند، آمده بودند. برخی از پریفریا، شهرهای فقیرنشین در مناطق توسعه اقتصادی، که به شدت به راست متمایل هستند، آمده بودند. بدوی‌ها، شهرک‌نشینان و فرزندان مهاجران وجود داشتند. آنها با هم به یک بلوک قدرتمند تبدیل شده‌اند که بر سیاست اسرائیل تأثیر می‌گذارد، اگرچه دیدگاه‌های متفاوتی در مورد جنگ دارند. انگشت‌شماری از خانواده‌ها با هرگونه توافق با حماس، حتی توافقی که عزیزانشان را آزاد کند، مخالفت کرده‌اند، اگر به معنای عقب‌نشینی نیروهای اسرائیلی از راهروهای استراتژیک در غزه باشد. اما اکثریت قریب به اتفاق خانواده‌ها در درخواست برای معامله‌ای که گروگان‌ها را در ازای آتش‌بس و آزادی زندانیان به خانه بازگرداند، متحد شده‌اند.

در ماه ژانویه، اسرائیل دقیقاً چنین معامله‌ای را با حماس امضا کرد، اما برای ناامیدی بسیاری از خانواده‌ها، به دو مرحله تقسیم شد: مرحله اول، که در روز شنبه به پایان می‌رسد، شامل یک آتش‌بس شش هفته‌ای و تبادل تقریباً 1500 زندانی فلسطینی با 33 گروگان اسرائیلی، با شروع زنان، مردان بالای 50 سال و بیماران و مجروحان بود. مرحله دوم شامل عقب‌نشینی کامل اسرائیل از غزه و آزادی صدها زندانی فلسطینی در ازای 59 گروگان باقی‌مانده، حدود 25 نفر که مقامات اسرائیلی معتقدند زنده هستند، خواهد بود.

بسیاری از خانواده‌های گروگان در این میدان آرامش یافته‌اند، جایی که با حامیان خود گرد هم می‌آیند تا مراسم شب‌زنده‌داری برگزار کنند، آواز بخوانند و تولدها را جشن بگیرند در حالی که منتظر خبر عزیزان خود هستند. اخیراً، تونلی، که می‌توانید از آن عبور کنید، در وسط میدان برپا شده است که شبکه زیرزمینی حماس را شبیه‌سازی می‌کند. در این نزدیکی، غرفه‌ای با فناوری V.R. تابلویی دارد: تجربه از طریق چشمان گروگان‌ها. اما آن شنبه، وقتی ایناو موسیقی ویولن را شنید که آغاز یک مراسم شب‌زنده‌داری را نشان می‌داد، آماده رفتن شد.

برای ایناو و برخی دیگر از بستگان گروگان، نمایشگاه‌های میدان، که توسط انجمن خانواده‌های گروگان، یک گروه حمایت غیرسیاسی، سازماندهی می‌شوند، بیش از حد احساساتی و بیش از حد بی‌خاصیت هستند. وقتی با ایفات کالدرون، که پسرعمویش، عوفر، در اوایل فوریه از اسارت آزاد شد، صحبت کردم، او آن را نه "کیکار هاتوفیم" (میدان گروگان‌ها)، بلکه "کیکار هالیطوفیم" (میدان نوازش) نامید. او گفت که وقتی اعضای خانواده‌اش سال گذشته در آنجا سخنرانی کردند، به آنها گفته شد، "مهم نیست چه، شما نمی‌توانید روی صحنه بروید و علیه اعضای دولت یا نتانیاهو اتهاماتی وارد کنید." (بخش رسانه‌ای این انجمن گفت که پیام‌رسانی گروه توسط خود خانواده‌ها تعیین می‌شود و با توجه به شرایط جاری تغییر می‌کند.)

ایناو، یک نظافتچی سابق خانه‌دار از شهر جنوبی سخت‌کوش اوپاکیم، در هر انتخاباتی که نتانیاهو در آن شرکت کرد، به او و حزب لیکودش رأی داد. اما او متقاعد شده است که او معاملات گذشته را برای آزادی گروگان‌ها خراب کرده است و ممکن است قبل از اینکه همه اسیران آزاد شوند، آتش‌بس فعلی را منفجر کند. نتانیاهو بارها اعلام کرده است که ریشه‌کن کردن حماس اولویت اصلی او در غزه است. با عقب‌نشینی اکنون، همانطور که در مرحله دوم توافق‌نامه لازم است، او مجبور می‌شود اعتراف کند که حماس همچنان نیروی حاکم در آنجا باقی مانده است.

آینده سیاسی او نیز ممکن است در خطر باشد: اگرچه نتانیاهو با مفاد این معامله موافقت کرد، اما دو وزیر راست افراطی او از حمایت از آن خودداری کردند و نسبت به آزادی زندانیان فلسطینی هشدار دادند و خواستار ایجاد شهرک‌های یهودی‌نشین در غزه شدند. یکی از آنها، ایتامار بن‌گویر، در اعتراض از دولت استعفا داد. دیگری، بزالل اسموتریچ، وزیر دارایی فوق ملی‌گرای اسرائیل، تهدید کرد که اگر توافق‌نامه وارد مرحله دوم خود شود، او نیز استعفا خواهد داد - نتیجه‌ای که می‌تواند دولت را منحل کند و باعث برگزاری انتخابات جدید شود.

متان، که در اسارت 25 ساله شد، در فهرست گروگان‌هایی که حماس موافقت کرد در مرحله اول آتش‌بس آزاد کند، قرار نگرفت. او فقط در صورتی آزاد خواهد شد که اسرائیل و حماس مرحله بعدی معامله را به پایان برسانند. و بنابراین ایناو در فعالیت‌های خود بی‌امان بوده است: او در چادری در مقابل مجلس اسرائیل، کنست، اردو زده است. خود را به پل‌ها زنجیر کرده است. آتشی در وسط بزرگراه تل‌آویو روشن کرده است. و به خانه نتانیاهو راهپیمایی کرده است. او بعداً خطاب به او گفت: اگر ماتان من در یک کیسه جسد به خانه بیاید، شخصاً تو را تسخیر خواهم کرد. من بزرگترین کابوس تو خواهم بود. نعما لازیمی، یکی از اعضای کنست از اپوزیسیون، گفت که برای پایگاه نتانیاهو، ایناو سخت‌ترین چیزی است که آنها با آن مواجه می‌شوند، زیرا او خودشان است: او میزراحی است - یک یهودی تبار شمال آفریقایی - رأی‌دهنده لیکود از اوپاکیم.

ایناو در مقابل پرچمی با دست‌های قرمز که در هوا بلند شده‌اند.
ایناو در جریان تظاهراتی در تل‌آویو در 17 اوت 2024. اعتبار: Tsafrir Abayov/Associated Press
Tsafrir Abayov/Associated Press

آن شب در تل‌آویو، ایناو با مراسم شب‌زنده‌داری خداحافظی کرد، سپس به سرعت به سمت ستاد فرماندهی نیروهای دفاعی اسرائیل در جاده بگین رفت، جایی که برخی از خانواده‌های گروگان یک سال پیش شروع به جذب شدن کردند و به دنبال جایگزینی برای فضای میدان گروگان‌ها بودند. در جاده بگین، تظاهرات‌ها صریحاً سیاسی‌تر و ستیزه‌جویانه‌تر هستند. هیچ مشاور رسانه‌ای برای مهار سخنرانان وجود ندارد، هیچ صحبتی در مورد جایگزینی عبارت پایان دادن به جنگ با عبارت دیپلماتیک‌تر آتش‌بس طولانی‌مدت وجود ندارد.

ایناو به صدای جنبش اعتراضی بگین تبدیل شده است. سخنرانی‌های او، که تقریباً هر شنبه شب ایراد می‌شوند، مستقیم و قاطع هستند. او از طریق پشتکار سازش‌ناپذیر خود، توانسته است بخش خوبی از مردم را که آرزوی تغییر سیاسی دارند، متحد کند. طبق یک نظرسنجی اخیر توسط موسسه دموکراسی اسرائیل، هفتاد درصد از اسرائیلی‌ها از ادامه توافق آتش‌بس و خروج از غزه در ازای تمام گروگان‌ها حمایت می‌کنند.

تا زمانی که ایناو آن شب به جاده بگین رسید، صدها معترض قبلاً جمع شده بودند. مردم شعار می‌دادند: «همه‌شان! اکنون! بسیاری کلاه‌های بیسبالی به رنگ قرمز MAGA پوشیده بودند، یک درخواست مستقیم به رئیس‌جمهور ترامپ، که روی آن به انگلیسی نوشته شده بود: «به این جنگ لعنتی پایان دهید». ایناو از روی یک پل عابر پیاده مشرف به دریای معترضان در زیر بالا رفت. با دیدن او، شعار کرکننده‌ای بلند شد: ما با تو هستیم! تو تنها نیستی!

ایناو در میکروفون فریاد زد: من همه شما را دوست دارم، اما خشمگین هستم! نخست وزیر در واشنگتن در حال گذراندن تعطیلات است در حالی که ما یک نمایش واقع‌نما از هولوکاست را تماشا می‌کنیم! جمعیت هو کردند و صدای هیس بلند شد. یک ضرباهنگ طبل شروع شد.

او ادامه داد: متان من. دولت به شما خیانت کرد، اما مردم اسرائیل همه با شما هستند. او به او اصرار کرد: فقط کمی بیشتر تحمل کن!

هر شب، قبل از اینکه به خواب برود، ایناو همان تصویر را می‌بیند: متان، چهار زانو روی زمین یک سلول کوچک و بدون پنجره نشسته است، میله‌های آهنی در مقابل او بسته شده‌اند. گروگان‌های آزاد شده شهادت داده‌اند که حماس برخی از مردان را در قفس‌هایی در تونل‌های زیرزمینی نگهداری کرده است. ایناو با آن تصویر در ذهنش، خوابیدن را غیرممکن می‌داند، او ماه گذشته در حالی که قهوه فوری می‌نوشید (بیستمین فنجانش در آن صبح) به من گفت. چشمانم می‌سوزد. من مانند کودکی هستم که گریه می‌کند تا به خواب رود. در یک مقطعی، من از حال می‌روم.

ایناو آخرین بار متان را شب قبل از اسارتش دید. یک جمعه بود، و او برای شام شبات با دوست دخترش، ایلانا گریتزفسکی، آمد. ایلانا، که در آن زمان 30 سال داشت، به تازگی از دیدار والدینش در مکزیک، جایی که بزرگ شده بود، بازگشته بود. متان و ایلانا یک خانه ساده در کیبوتص نیر اوز، که در مجاورت حصار اسرائیل با غزه قرار دارد، به اشتراک گذاشتند. آنها در حین مدیریت یک گلخانه شاهدانه با هم ملاقات کردند و عاشق شدند. متان، مانند پدر ایناو، علاقه زیادی به کار بر روی زمین داشت. آنها یک زوج خوش‌تیپ و رویایی به نظر می‌رسیدند: متان با موهای فرفری بلند و رام‌نشده. ایلانا با پوستی برنزه و یک حلقه بینی ظریف.

پوسترهای ایلانا و متان.
پوسترهای ایلانا و متان در نیر اوز. ایلانا پس از 55 روز از اسارت آزاد شد. اعتبار: Michal Chelbin for The New York Times
Michal Chelbin for The New York Times

متان پسری درون‌گرا و شکایتی بود. دوستانش به او لقب آکاویچ - عنکبوت - داده بودند زیرا از عنکبوت می‌ترسید. در حالی که آنها دوست داشتند به سینما و مهمانی بروند، او ترجیح می‌داد در خانه بماند و مدل هواپیما بسازد. این برای ایناو، که خود را یک والدین بسیار مضطرب توصیف می‌کند، مناسب بود. او همچنین دو دختر دارد. دختر کوچکتر، که 13 سال دارد، یک اختلال ژنتیکی ناتوان‌کننده دارد و گاهی اوقات از ویلچر استفاده می‌کند. ایناو ده‌ها بار در روز به فرزندانش زنگ می‌زد تا از محل اقامت آنها مطلع شود. او وقتی آنها کوچک بودند از همسرش جدا شد، و متان نقش یک پدر جایگزین را بر عهده گرفت. او عادت داشت شب‌ها موهای خواهر کوچکش را شانه کند.

وقتی خانواده آن جمعه برای شام دور هم جمع شدند، ایناو غذای مورد علاقه پسرش را سرو کرد: گوشت گوساله پخته‌شده آرام. ایلانا چالا و یک کیک شکلاتی که آن روز صبح پخته بود را آورد.

قرار بود آنها روز بعد برای چولنت در خانه ایناو دوباره جمع شوند، اما در ساعت 6:32 صبح، با به صدا درآمدن آژیرهای حمله هوایی در سراسر کشور، متان و ایلانا از خواب بیدار شدند. نیر اوز، که درست در مجاورت نوار غزه قرار دارد، تحت بیشترین بار حملات قرار گرفت: آژیرها قطع نمی‌شدند. متان و ایلانا پریدند توی اتومبیلش و تلاش کردند به خانه ایناو در شهر مجاور اوپاکیم برسند. یک ردیف از اتومبیل‌ها در راه باریک بین کیبوتص و جاده اصلی، در هر طرف توسط مزارع هموار خالی، بالا رفت. ایناو تمام 251 پیامکی را به خاطر دارد که او به ایلانا ارسال کرد در حالی که همه گیر کرده بودند. 7:08 صبح: رسیدید؟ 7:15: می‌خواهید بیایید یا در نیر اوز بمانید؟

در 7:26 صبح، ایلانا پاسخ داد: در جاده هستیم.

ساعت 7:35 صبح، او دوباره نوشت: تیراندازی است

این آخرین بار بود که ایناو از عروس آینده‌اش خبری شنید.

پس از اینکه آژیرها برای مدتی متوقف شدند، ایناو به اتومبیلش پرید و با عجله به سمت نیر اوز رفت. او نیمی از راه در بزرگراه رسید قبل از اینکه نیروهای پلیس جلوی او را بگیرند و او را به خانه‌اش برگردانند. او و شوهر سابقش در روزهای بعد نیر اوز را زیر و رو کردند. آنها از خانه‌ای به خانه دیگر رفتند، وارد انبارهای سوخته و زیر تخت‌خواب‌ها شدند. آنها به دنبال متان و ایلانا گشتند تا اینکه توسط یکی از همسایگان کیبوتص که به تازگی از زنگاوکرها عکسی از دو نامزد به دست آورده بود، متوقف شدند. این مرد روی آن نوشت: ناپدید شد. آیا می‌دانید کجا هستند؟ آنها تصویر را در سراسر کیبوتص قرار دادند.

در شب ششم، ارتش به ایناو خبر داد که متان اسیر شده است. او بلافاصله پرسید: ایلانا کجاست؟ ارتش هیچ نظری نداشت. او پرسید: آیا می‌توانم حدس بزنم که او مرده است؟ ارتش گفت که چنین نگوید. ارتش تنها پس از 55 روز، ایناو را فراخواند تا به او بگوید که ایلانا از غزه نجات یافته است. ایناو به من گفت، ایلانا را خیلی دوست دارم اما حسودی کردم. من واقعاً نمی‌توانستم خوشحال باشم که او آزاد شد.

در یک عصر جمعه در پاییز گذشته، من با ایلانا برای شام شبات در خانه خود در اوپاکیم ملاقات کردم. ایناو قبل از اینکه سر برسد از من خواست که به ایلانا نگاه دقیقی بیندازم. او گفت، شاید شما بتوانید به من کمک کنید بفهمم که متان کجا بوده است. با دیدن ایلانا، من فوراً فهمیدم که چرا ایناو می‌خواست ایلانا را بررسی کنم: او زنده بود. او در اتاق نشیمن راه می‌رفت و به نظر می‌رسید کاملاً خونسرد باشد. او به راحتی می‌خندید و صحبت می‌کرد و به راحتی به متان ارجاع می‌داد. وقتی از او پرسیدم که می‌خواهد بداند کجا بوده است، نگاه او کمی تیره‌تر شد. او من را نگاه کرد و گفت: متان هنوز آنجا است.

ایلانا در طی 55 روز اسارتش بارها بین خانه‌ها و تونل‌ها نقل مکان کرد. در بیشتر مواقع توسط اعضای حماس که به او غذا می‌دادند و اجازه می‌دادند حمام کند و در صورت وجود، به دستشویی برود، نگهداری می‌شد. چند ماه قبل از حملات، او و متان شروع به آموختن عربی کردند - آنها نمی‌خواستند همیشه متکی به نیروی کار عربی خود باشند. دانستن برخی از زبان در طول اسارت برای او ارزشمند بود: او توانست با اسیرکنندگان خود به روشی ظریف چانه بزند.

در 1 اکتبر 2024، او به من گفت، از حماس پرسیدم - او خندید. من به آنها گفتم که من یک پسیفیک هستم. گفتم به حمایت اعتقادی ندارم. سعی کردم با آنها دوست شوم. در یک مرحله، او به حدی با آنها راحت شد که درباره درگیری‌های داخلی صحبت کردند. یکی از نگهبانان به ایلانا گفت که برای این جنگ داوطلب نشده است. او تازه ازدواج کرده بود و در عوض می‌خواست به خانه‌اش برگردد.

ایلانا به من گفت که به او گفته شده بود در صورتی آزاد خواهد شد که از اصرار بر عدم خشونت ادامه دهد. اگرچه این گفته به وضوح تاکتیکی بود، اما در مورد او کار کرد. او در هنگام آزادی با هرگونه انتقاد از اسیرکنندگانش مخالفت کرد.

ایناو و ایلانا پس از آزادی او، همچنان صمیمی ماندند و در ابتدا معتقد بودند که متان و بقیه گروگان‌های مرد به زودی آزاد خواهند شد. اما با ادامه جنگ و آشکار شدن بیشتر به ایناو که هدف نتانیاهو نیست که آنها را به خانه بازگرداند، او شروع به دوری از ایلانا کرد. او گفت: من احساس کردم که نباید دوست باشم که از زندان آزاد شده است.

هنگامی که من به طور جداگانه در مورد رفاقت کوتاه مدت بین ایناو و ایلانا پرسیدم، آنها با عبارات مشابهی پاسخ دادند: من در این میان هستم، ایلانا به من گفت. او این را به شیوه‌ای گفت که گویی معنای آن برای ایناو قابل‌فهم نخواهد بود. او گفت: ایناو می‌تواند کارهای زیادی برای متان انجام دهد.

مدتی پس از پایان جنگ، ایناو سفری به آلمان انجام داد. او در پارلمان آلمان سخنرانی کرد. از او برای ادای شهادت در دیوان کیفری بین‌المللی دعوت شد. او به همراه سایر خانواده‌های گروگان، اعتراضی در راه اجلاس اقتصادی جهانی در داووس، سوئیس، سازماندهی کرد. یک سازمان‌دهنده اعتراض به من گفت، در داووس، او واقعاً مردم را می‌ترساند. من فکر می‌کنم او نمی‌دانست که آنقدر خوب است که دیگر قابل‌کنترل نیست. ایناو در عرض چند ماه تبدیل به یک فعال تمام‌وقت، یک چهره سیاسی و یک اینستاگرامر ماهر شد. او به دلیل ظاهر ساده‌اش، صراحتش و صدای عمیق و غرش‌کننده‌اش به شدت در این رسانه طرفدار پیدا کرد - ایناو زنگاوکر برای من یک شخصیت کاملاً جدید بود، یکی از منتقدان او به من گفت.

ایناو برای کارش دستمزد دریافت نمی‌کند. او به من گفت، به من پول ندهید. من نمی‌خواهم با هیچ جریانی مواجه شوم که کسی بگوید من فقط به خاطر شهرت این کار را می‌کنم. او توسط دوستانی که او را همراهی می‌کنند - به او کمک می‌کنند که سالم بماند و او را از صحنه خارج کنند در صورتی که بیش از حد عصبانی شود - به من گفت. او برای کارش بسیار متکی به شبکه همسایگان و دوستان اوپاکیم خود است. همسایگان او به ترتیب نوبت اتومبیل او را تمیز می‌کنند و به او غذا می‌پزند. آنها پیامک‌ها و ایمیل‌های او را بررسی می‌کنند و به او کمک می‌کنند که سرش را بالا نگه دارد. او توضیح داد، من الان هیدروتراپی دارم. یک دوست موهای من را رنگ می‌کند. من آرایشم را یاد گرفتم.

در یک عصر یکشنبه در اواخر پاییز، ایناو از من دعوت کرد تا او را در دفتر کارزارش در مرکز تل‌آویو ملاقات کنم. در اتاق‌های پشت، تعداد زیادی زن جوان دور میز نشسته بودند و به‌سرعت روی لپ‌تاپ‌های خود ضربه می‌زدند. دیوارها با پوسترهای متان با جملات تاکیدی در کنار هم واداشتن. اصرار داشتن. به زور درآوردن پوشیده شده بودند. ایناو من را به دفتر کناری کشاند. او گفت، ما یک برند هستیم. ما به عنوان یک برند عمل می‌کنیم.

من متوجه شدم که ایناو در واقع به دنبال کمک‌های مالی نیست. بااین‌حال، به نظر می‌رسید که او در حال تبلیغ برای چیزی - شاید خودش باشد. من او را پرسیدم: اگر پسرت برگردد، چه خواهی کرد؟

او به عقب خم شد و به بیرون نگاه کرد. نمی‌دانم، او گفت. نمی‌دانم با آن چه کار کنم. فکر می‌کنم او این سؤال را برای اولین بار شنید. نمی‌توانم در آینه به خودم نگاه کنم. هر روز که من در اینجا به فعالیت خود ادامه می‌دهم، فکر می‌کنم یک قدم به جلو، سپس دو قدم به عقب می‌روم. هیچ آینده‌ای برای این وجود ندارد.

سخت‌کوشی به شکل ایناو زنگاوکر در حال حاضر ضروری به نظر می‌رسد. بااین‌حال، دیدن او دشوار است - نه فقط برای خود او، بلکه برای ما به‌عنوان اسرائیلی، به‌عنوان انسان. ما هر کاری را که در قدرت داریم می‌کنیم تا زندگی را برای ایناو تغییر دهیم، درحالی‌که دقیقاً مشخص نیست که برای او اصلاً چیزی وجود دارد. در میان هرج‌ومرج‌های این زمان، سؤال این است که از یک نفر چه چیزی می‌خواهیم؟ چه مقدار انتظار داشته باشیم، چقدر به او هدیه دهیم و تا چه میزان کمک کنیم تا به خود تحمیل کند؟