ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، در سمت چپ، با جی‌دی ونس، معاون رئیس‌جمهور آمریکا، در مونیخ دیدار می‌کند. اروپایی‌ها در حال تلف کردن وقت گرانبها برای تعمق در مورد برنامه آمریکا برای اوکراین هستند. © Matthias Schrader/AP
ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، در سمت چپ، با جی‌دی ونس، معاون رئیس‌جمهور آمریکا، در مونیخ دیدار می‌کند. اروپایی‌ها در حال تلف کردن وقت گرانبها برای تعمق در مورد برنامه آمریکا برای اوکراین هستند. © Matthias Schrader/AP

اروپا باید برنامه‌های انقلابی ترامپ برای جهان را بدزدد

ناسیونالیست‌های لیبرال باید با تخیل به سیاست‌های ایالات متحده پاسخ دهند، نه اینکه از کنار گذاشته شدن از مذاکرات اوکراین گله کنند.

نویسنده، ویراستار مشارکت‌کننده FT، رئیس مرکز استراتژی‌های لیبرال، صوفیه، و عضو IWM وین است.

با گوش دادن به سخنرانی جی‌دی ونس، معاون رئیس‌جمهور ایالات متحده، در مونیخ و نگاهی به نتایج انتخابات پارلمانی بعدی آلمان، به یاد برلین شرقی در سال 1989 و فروپاشی رژیم‌های کمونیستی در سراسر اروپای شرقی افتادم. در هفته‌های پایانی امپراتوری شوروی در اروپا بود که میخائیل گورباچف، رهبر اصلاح‌طلب شوروی، به رفقای سرسخت آلمانی شرقی خود گفت که خطر قرار گرفتن در طرف اشتباه تاریخ را دارند و "خطراتی در انتظار کسانی است که به دنیای واقعی واکنش نشان نمی‌دهند". ونس سخنرانی مشابهی کرد و به اروپایی‌ها گفت که در طرف اشتباه رئیس‌جمهور دونالد ترامپ قرار دارند. اما این پیام تأثیر مورد انتظار را نداشت.

معلوم شد که حزب چپ رادیکال آلمان Die Linke، و نه حزب راست افراطی Alternative for Germany، ذینفع اصلی پست‌های رسانه‌های اجتماعی ایلان ماسک و هشدار ونس بود. نتیجه غیرمنتظره دیگر این بود که فردریش مرز، صدراعظم احتمالی بعدی آلمان، یک شبه از یک آتلانتیست قدیمی به یک گولیست اروپایی تبدیل شده است. بلافاصله پس از رای‌گیری، مرز آمادگی خود را برای مبارزه برای استقلال اروپا از ایالات متحده اعلام کرد.

انقلاب ترامپی از قبل ماهیت سیاست اروپا را تغییر داده است. کمتر از دو ماه از آغاز دوره دولت جدید کاخ سفید، صحنه سیاسی اروپا به درگیری بین انقلابیون متحد ترامپ و ناسیونالیست‌های لیبرال "ما را قلدری نکنید" تبدیل شده است. اکنون این بر عهده راست افراطی است که تعرفه‌های پیش‌بینی‌شده ترامپ بر اروپا را توجیه کند، که این هفته 25 درصد تهدید شد، و از اروپایی‌ها بخواهد که از رهبری واشنگتن در سیاست خارجی پیروی کنند. در مقابل، احزاب اصلی به عنوان مدافعان حاکمیت ملی عمل می‌کنند که امیدوارند با توسل به منافع ملی و کرامت ملی، حمایت‌ها را جلب کنند.

کنفرانس مونیخ همچنین به بحث داغ در مورد اینکه آیا ترامپ باید جدی گرفته شود (به این معنی که نه به معنای واقعی کلمه) یا به معنای واقعی کلمه (به این معنی که نه جدی) پایان داد. اکنون می‌دانیم که او را باید هم جدی و هم به معنای واقعی کلمه گرفت. همانطور که ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، به درستی مشاهده کرده است، ترامپ "نه تنها آنچه را که فکر می‌کند می‌گوید، بلکه آنچه را که می‌خواهد می‌گوید". اظهارات او در مورد به دست گرفتن کنترل گرینلند یا کانال پاناما نشان‌دهنده سیگنال‌دهی نیست، بلکه نیت است. رئیس‌جمهور ایالات متحده متقاعد شده است که منافع استراتژیک آمریکا در تبدیل کانادا به پنجاه و یکمین ایالت آمریکا است. او قویاً معتقد است که می‌تواند روسیه را از چین جدا کند و "دولت عمیق" آمریکا را مسئول جلوگیری از دستیابی او به این هدف در دوره اول خود می‌داند.

در این زمینه، اروپایی‌ها در حال تلف کردن وقت گرانبها برای تعمق در مورد اینکه برنامه ترامپ برای اوکراین چه خواهد بود و شکایت از عدم حضور در میز مذاکره هستند.

درک درست ترامپ مستلزم آن است که اول از همه تشخیص دهیم که یک دولت انقلابی در واشنگتن قدرت دارد، هرچند که به عنوان یک دربار امپراتوری سازماندهی شده است. انقلاب‌ها هرگز برنامه‌های دقیقی ندارند. آنها با جدول زمانی پیش می‌روند: از لحظه استفاده کنید؛ مراحل پیش رو را پیش‌بینی نکنید. مشخص نیست که ترامپ دقیقاً می‌خواهد در مذاکرات خود با پوتین به چه چیزی دست یابد، اما می‌خواهد به چیز بسیار بزرگی دست یابد و می‌خواهد به سرعت، بسیار سریع به آن دست یابد.

آنچه ترامپ به پوتین پیشنهاد می‌کند، نه تنها چشم‌انداز پایان دادن به جنگ در اوکراین با شرایطی است که به طور کلی به نفع مسکو است، بلکه یک معامله بزرگ برای بازآرایی جهان است. این شامل حضور آمریکا در اروپا و همچنین در خاورمیانه و قطب شمال است. ترامپ به پوتین قول می‌دهد که روسیه به سرعت در اقتصاد جهانی ادغام خواهد شد و مسکو جایگاه یک قدرت بزرگ را که در دهه 1990 تحقیرآمیز از دست داد، دوباره به دست خواهد آورد. ترامپ امیدوار است که این امر روسیه را متقاعد کند که اتحاد خود را با چین قطع کند. امتناع ایالات متحده در رای‌گیری سازمان ملل برای محکوم کردن تجاوز روسیه به اوکراین حتی برخی از سرسخت‌ترین تحسین‌کنندگان رئیس‌جمهور را شوکه کرد. اما هدف این بود که کرملین را متقاعد کند که رهبر آمریکا آماده انجام کارهای غیرقابل تصور است و جهان را آنگونه که رونالد ریگان و گورباچف در اواخر دهه 1980 شکل دادند، دوباره پیکربندی کند.

اینکه چه اتفاقی برای رویاهای انقلابی ترامپ خواهد افتاد، سوال جداگانه‌ای است. این یکی از آن طنزهای تاریخ است که روس‌ها با احتیاط مشتاقانه‌ای که یادآور واکنش محتاطانه آمریکا به گورباچف تقریباً 40 سال پیش است، از عزم ترامپ برای تغییر جهان استقبال می‌کنند. آنچه سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، امروز می‌گوید با آنچه دیک چنی، وزیر دفاع وقت آمریکا، در سال 1989 گفت، چندان تفاوتی ندارد: "ما باید از قمار کردن امنیت کشورمان بر روی آنچه ممکن است یک انحراف موقت در رفتار دشمن اصلی ما باشد، محافظت کنیم."

جورج اورول زمانی اظهار داشت که "همه انقلاب‌ها شکست هستند، اما همه آنها یکسان شکست نمی‌خورند". ما نمی‌دانیم انقلاب ترامپی از چه نوع شکستی خواهد بود. اما آنچه تاریخ به ما می‌آموزد این است که بهترین استراتژی مقاومت در برابر انقلابیون نیست، بلکه ربودن انقلاب آنهاست. در انجام این کار، موفقیت اروپا بیشتر به توانایی آن در مقاومت بستگی ندارد، بلکه به نمایش استعدادی برای غافلگیری بستگی دارد. آیا اروپا می‌تواند راهی برای بهره‌مندی از عدم حضور در میز مذاکره آمریکا و روسیه پیدا کند؟ آیا ترامپ باید اجازه یابد که مالکیت طرح بزرگ صلح خود برای اوکراین و اجرای آن را داشته باشد؟

در لحظه بحران وجودی مانند زمان حاضر، یک منبع ارزشمند برای طرف ضعیف‌تر وجود دارد که برجسته است: تخیل سیاسی.