در آگوست 2022، شش ماه پس از حمله نیروهای روسی به اوکراین، یک جشنواره فرهنگی به نام "سنتها" در خارج از مسکو، در اقامتگاه تابستانی سابق الکساندر پوشکین برگزار شد. سخنران اصلی الکساندر دوگین، محقق و طرفدار برجسته جنگ بود که "پیامبر امپراتوری جدید روسیه" نامیده شده است. دوگین در کتاب خود "هستی و امپراتوری" (2023)، که به طول هیدگری هفتصد و هشتاد و چهار صفحه میرسد، روسیه را چیزی کمتر از «آخرین جایگاه سوژه واقعی تاریخ در زمان و مکان» توصیف میکند. سخنرانی او در این جشنواره با عنوان "سنت و تاریخ" به همان اندازه که عنوانش نشان میداد، گسترده بود. او در حالی که زیر یک سایبان نشسته بود، در مورد کارهای فصلی دهقانان روسی به تفصیل صحبت کرد و در گذشته پیشامدرن، "مرکز مخفی" زندگی معنوی ملت را یافت.
برای دوگین، بزرگترین دشمن روسیه لیبرالیسم است که آن را به عنوان "این فرض نادرست که انسان یک فرد جداگانه و خودمختار است - یک حیوان خودخواه که به دنبال منفعت خود است. و نه چیز دیگری." تعریف کرده است. او نوشته است که "چنین فرد لیبرال - کاملاً جدا از خدا، تاریخ و جامعه؛ از مردم و فرهنگ؛ از خانواده و عزیزان؛ از اخلاق جمعی و هویت قومی - وجود ندارد؛ و اگر وجود داشته باشند، نباید وجود داشته باشند."
پس از سخنرانی، برخی از اعضای مخاطبان دور دوگین جمع شدند. یک مرد جوان پرسید: "این چیز لیبرالیسم - آیا ممکن است که درون آن پیوندی با خداوند پنهان شده باشد که آن را بگیرد و سرنگون کند؟"
دوگین به او گفت: "شاید. به همین دلیل است که افرادی هستند که علیه جهان لیبرال مبارزه می کنند، حتی درون جهان لیبرال."
مرد جوان ادامه داد: "شاید به سادگی ماده خاصی وجود داشته باشد که همه چیز، تمام مغزها را فرا گرفته است. سپس شعله ای درون آن توسط فرزندانش روشن می شود که بلافاصله بازی را زیر و رو می کند؟"
جمعیت گیج به نظر می رسید، اما دوگین بلافاصله متوجه شد. او گفت: "آه، این دونالد ترامپ خواهد بود!"
همه خندیدند، از جمله دختر دوگین، داریا دوگینا، که او را در این مراسم همراهی کرده بود. دوگینا، نویسنده و پخش کننده، به عنوان تبلیغاتچی و برنامه ریز برای پدرش نیز کار می کرد. آن شب، در حالی که آنها در اتومبیل های مختلف رانندگی می کردند، یک ماده منفجره که به زیر خودروی شاسی بلند دوگینا متصل شده بود، منفجر شد. پدرش در حالی که رانندگان دیگر توقف کردند، از وسیله نقلیه خود بیرون آمد. کسی از این صحنه فیلم گرفت. دیده می شود که دوگین در میان لاشه های شعله ور قدم می زند و دستانش را به سرش می گیرد. روز بعد، رئیس جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، تلگرامی برای دوگین فرستاد و مرگ دوگینا را "جنایتی شنیع و بی رحمانه" خواند.
یک گروه شبه نظامی مبهم روسی مسئولیت این بمب گذاری را بر عهده گرفت، اما مسکو اصرار داشت که این دستور از سرویس های اطلاعاتی اوکراین صادر شده است. اوکراین این اتهام را رد کرد، اما گزارش شده است که مقامات دولت بایدن با روسیه موافق بودند. قربانی مورد نظر احتمالاً دوگین بود. از برخی جهات، او هدف عجیبی بود: دوگین نه یک سیاستمدار است و نه یک فرمانده نظامی، و به نظر نمی رسد که یک مامور مخفی باشد، علیرغم شایعات قابل پیش بینی بر خلاف آن. با این حال، نوشته های حجیم او، از کتاب ها گرفته تا مقالات آنلاین، به طور پاک نشدنی سیاست و خط مشی روسیه را شکل داده است. اعتقاد او به اینکه سرنوشت فدراسیون روسیه این است که به یک امپراتوری مقدس در راستای خطوط تزاری تبدیل شود، مفهومی که او بیش از سه دهه است که ترویج می کند، توسط بسیاری از نخبگان سیاسی روسیه - از جمله خود پوتین - پذیرفته شده است. همچنین اعتقاد دیرینه دوگین مبنی بر اینکه اوکراین یک میدان جنگ نیابتی برای یک درگیری مرگبار بزرگتر با غرب است. در حالی که دولت بایدن با تجاوز امپراتوری روسیه مخالف است، به نظر می رسد دولت ترامپ مایل به تصویب آن است، اگر نگوییم تقلید از آن.
پوتین از زمان حمله به اوکراین، به طور مرتب استدلال های قدیمی در مورد نقش امپراتوری روسیه در جهان را مطرح کرده است، اما ارجاعات او به یک وصله مزدورانه خلاصه می شود. در مقابل، تسلط دوگین به این استدلال ها به همان اندازه ترسناکی تنفر او از لیبرالیسم صادقانه است. یک خوانش دقیق از آثار او پاسخی به سوال اصلی جنگ ارائه می دهد، سوالی که پس از سه سال هنوز به طور کافی به آن پرداخته نشده است: چرا پوتین می خواست اوکراین را فتح کند؟
فقط بخشی از نوشته های دوگین در مورد مسائل دولتی است. سایر موضوعات مورد علاقه او عبارتند از ادبیات، هنر، الهیات، موسیقی و فلسفه. او شعر می سراید (شعر "در زیرزمین شوروی" بد نیست و شامل این خطوط است: "او در یک والس می چرخد، سیاه مانند یک گربه / در دستانش یک والتر، در دستانش یک والتر / در دستانش، والتر اسکات")، موسیقی تجربی ضبط می کند و مجموعه ای از نویسندگان راست گرای اروپایی را به روسی ترجمه می کند و کتاب ها را از طریق انتشارات خود منتشر می کند. تا سال 2014، او در دانشگاه دولتی مسکو جامعه شناسی تدریس می کرد. او یک خودی کرملین نیست، بلکه عضوی از روشنفکران مسکو است - یا آنچه اکنون از آن می گذرد. او نزدیک به صد کتاب نوشته، مشارکت کرده یا ویرایش کرده است و در گرافومانیا، اگر نه در کیفیت کارش، بازگشتی به عصر طلایی ادبیات روسیه، در قرن نوزدهم است. و مانند نویسندگان محافظه کار اسلاووفیل آن دوران که برای اولین بار دیدگاه های بومی گرایانه ای را تدوین کردند که تحت رهبری پوتین دوباره ظهور کرده اند - مانند مورخ میخائیل پوگودین - دوگین به غرب و ارزش های آن حمله می کند. او علیه دموکراسی، سکولاریسم، فردگرایی، جامعه مدنی، چندفرهنگی گرایی، حقوق بشر، باز بودن جنسی، فناوری، عقل گرایی علمی و عقل به طور کلی، که آن را به نفع مکاشفات عرفانی کلیسای ارتدکس روسیه رد می کند، سخنرانی می کند. اگرچه او یک توییت کننده مشتاق است و اغلب در تلگرام و فیس بوک پست می گذارد، اما ادعا می کند که هیچ استفاده ای از مدرنیته ندارد. او یک بار نوشت که "بهترین مسیر این است که دولت را ریشه کن کرده و آن را با امپراتوری مقدس جایگزین کنیم."
مارات گلمان، مشاور سیاسی سابق دولت بوریس یلتسین و آشنای سابق دوگین، به من گفت: "دوگین می تواند یک کتاب را در یک شب بنویسد. او پر از کلمات است." برخی از آن کلمات به اندازه کافی درست هستند. دوگین در کتاب "تمپلارهای پرولتاریا" از سال 1997، مشاهده می کند که "ایده ملی روسیه" "متناقض" است و "تلاش عظیمی از روح لازم است تا معنای آن را درک کرد." اما، درست زمانی که فکر می کنید او به چیز جدی ای رسیده است، چیزی خنده دار و غیر جدی می گوید. او در کتاب سال 2012 خود، "پوتین در مقابل پوتین"، صفحاتی از استدلال های قابل قبول در مورد عدم چشم انداز پوتین برای آینده روسیه ارائه می دهد، تنها برای اینکه با لحنی از اوج خطیر اعلام کند که پوتین در تاریخی که توسط نوستراداموس پیش بینی شده بود، قدرت را به دست گرفت. انتقادی از رهبر شوروی میخائیل گورباچف، که به طور واضح تناقضات پرسترویکا را تشریح می کند، با تفکراتی در مورد پیامدهای غیبی "نشان مشخصه" روی پیشانی نخست وزیر سابق تضعیف می شود. منتقدان روسی دوگین دوست دارند بگویند که او kasha v golove دارد - فرنی در سر. الکساندر ورخوفسکی، محقق افراط گرایی روسیه، به خشکی به من گفت: "کتاب های او بسیار چشمگیر هستند، به خصوص اگر هنگام خواندن آنها زیاد فکر نکنید."
با این وجود، میتوانید آخرین آثار دوگین را در کتابفروشیهای روسیه پیدا کنید و او خوانندگان مشتاقی در خارج از کشور پیدا کرده است. عناصر افراطی تر راست جدید اروپا از تحقیر او نسبت به دموکراسی خوششان می آید. کتاب های او به فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، ایتالیایی و انگلیسی ترجمه شده است. در ایالات متحده، حداقل یکی از آنها - رساله ای در مورد مارتین هایدگر در سال 2014 - توسط شرکتی اداره می شود که توسط ناسیونالیست سفیدپوست ریچارد اسپنسر اداره می شود. دوگین روایت های رئیس جمهور ترامپ از زوال آمریکا را در مقایسه با خودشان متوسط جلوه می دهد. دوگین در "هستی و امپراتوری" ایالات متحده را یک سرزمین بایر غیراخلاقی می خواند - "مستقیماً مخالف امپراتوری مقدس." (نوشته های او پر از ایتالیک است.)
در آوریل گذشته، تاکر کارلسون در جریان سفر خود به روسیه با دوگین مصاحبه کرد. حالت شک و تردید دوستانه ای که کارلسون در مصاحبه قبلی با پوتین به تن داشت، زمانی که دوگین به او گفت که پیروزی لیبرالیسم غربی، که "فردگرایی" را ترویج می کند و همه انواع "هویت های جمعی" را رد می کند، بشریت را به "ایستگاه پایانی تاریخی" رسانده است، جایی که همه پیوندها با گذشته - دین، خانواده، دولت-ملت - قطع شده و "هویت انسانی" "رها شده" است، به اخم گیج کننده ای تبدیل شد. ستیزه جویی ضد غربی او به قدری شدید است که ایالات متحده و اتحادیه اروپا هر دو او را تحریم کرده اند.
به طور چشمگیری تر، دادستان های اوکراینی دوگین را به نسل کشی متهم کرده اند، اگرچه به نظر می رسد که او هیچ نقش مادی در جنگ ایفا نکرده است. جرم او بلاغی است: او استدلال می کند که نابودی اوکراین برای بقای مستمر روسیه ضروری است. او در کتاب خود در سال 1997، "مبانی ژئوپلیتیک: آینده ژئوپلیتیک روسیه"، که او را در کشورش به شهرت رساند، می نویسد: "وجود اوکراین در مرزهای کنونی خود و با وضعیت کنونی خود به عنوان یک 'دولت مستقل'، به منزله وارد کردن ضربه ای هیولایی به امنیت ژئوپلیتیک روسیه است." اگرچه روشنفکران روسی دیگری خواستار الحاق اوکراین به فدراسیون روسیه شده اند، اما هیچ کس این کار را برای مدت طولانی یا با لحنی چنین قاتلانه مانند دوگین انجام نداده است. او در کتاب خود در سال 2014، "اوکراین: جنگ من" می نویسد: "روسیه می تواند یا بزرگ باشد یا اصلاً نباشد" و اضافه می کند: "البته، برای عظمت، مردم همیشه، در تمام قرون، بهای بسیار سنگینی می پردازند، گاهی اوقات دریاهای کاملی از خون می ریزند."
پوتین زمانی به دلیل بیزاری اش از ایدئولوژی شناخته می شد. او درست قبل از اینکه در سال 2000 رئیس جمهور موقت کشورش شود، نوشت: "من مخالف احیای یک ایدئولوژی رسمی دولتی در روسیه به هر شکلی هستم." در دهه پس از به قدرت رسیدن، هر گاه او به خشونت در خارج از کشور متوسل می شد - ادامه جنگ در چچن؛ حمله به گرجستان در سال 2008 - هیچ ایدئولوژی بزرگی در پشت آن وجود نداشت. اینها اعمال فرصت طلبی توسط یک عمل گرای سرد چشم بودند. همین را می توان در مورد الحاق کریمه توسط روسیه در سال 2014 گفت که گستاخانه و غیرقانونی بود، اما همچنین تقریباً بدون خونریزی بود، به طوری که هنری کیسینجر را بر آن داشت تا پوتین را "یک استراتژیست جدی" بخواند. (ماندارین رئال پولیتیک ستایش بالاتری نمی دانست.)
تصمیم پوتین در سال 2022 برای تلاش برای فتح کل اوکراین را نمی توان با برون یابی از آن تهاجمات قبلی به دست آورد. این کمتر از قمار یک استاد رئال پولیتیک، بلکه قمار بی پروا یک ایدئولوگ بود و انگیزه تهاجم به یک سنت عتیقه از تفکر سیاسی روسی تعلق دارد - یک امپریالیسم مسیحایی که نه در اتحاد جماهیر شوروی (که عامل سابق کا.گ.ب. پوتین به طور غیر دقیق به خواستن احیای آن متهم شده است) بلکه در روسیه تزاری سرچشمه می گیرد.
امروز، پوتین مانند یک متعصب دوران رومانوف صحبت می کند. به نظر می رسد این مامور سابق مختصر به این مفهوم تسلیم شده است، همانطور که داستایوفسکی در "برادران کارامازوف" می گوید، که "همه روس های واقعی فیلسوف هستند." پوتین حتی به نقل قول از داستایوفسکی پرداخته است. چندی پیش، این ایده که او تا به حال داستایوفسکی را خوانده باشد، خنده دار بود. پوتین در مورد "هویت تمدنی" که زیربنای ادعاهای روسیه برای سلطه فرهنگی است و در مورد "فضای تاریخی و معنوی" روسیه بزرگتر، که به طور طبیعی شامل تمام اوکراین می شود، صحبت می کند. او در سخنرانی خود چند ماه پس از تلاش برای سرنگونی کیف اعلام کرد: "جهان وارد دوره ای از تحول بنیادین و انقلابی شده است." او گفت که روسیه نه تنها از منافع ملی خود، بلکه از ستم دیدگان جهان در برابر "نخبگان غربی" که از آنها بهره کشی می کنند نیز دفاع می کند. کشورش "انتخابی معنوی باشکوه" کرده است.
این سخنرانی می توانست توسط دوگین نوشته شود. او در "مبانی ژئوپلیتیک" می نویسد: "مردم روسیه قطعاً به مردم مسیحایی تعلق دارند و مانند هر مردم مسیحایی، از اهمیت جهانی و فرا انسانی برخوردار هستند." پوتین تا حدی شبیه دوگین شده است که دوگین راسپوتین پوتین و فیلسوف پوتین نامیده شده است. "مغز پوتین" تیتر یک پروفایل دوگین در امور خارجه بود. " درون 'مغز پوتین' " عنوان یک کتاب اخیر است. همه اینها نکته را بیش از حد می فروشند. پوتین علیرغم تسلیت تلگرافی خود به دوگین، نشانه کمی وجود دارد که نشان دهد این دو مرد رابطه شخصی دارند. اما جنگ ها از روابط شخصی ناشی نمی شوند. آنها از ایده ها ناشی می شوند - از تجمع و فساد ایده ها در طول زمان. جذب اندیشه های دوگین توسط پوتین احتمالاً غیرمستقیم است، شاید حتی ناخودآگاه. شاید مناسب تر باشد که دوگین را نهاد امپراتوری رئیس جمهور روسیه بنامیم. هنگامی که از آندری تسیگانکوف، مورخ و نویسنده کتاب "روسیه و غرب از الکساندر تا پوتین" در مورد ارتباط این دو پرسیدم، او گفت: "پوتین از دوگین به همان روشی استفاده می کند که تزارها از اسلاووفیل ها استفاده می کردند" - برای "بسیج جمعیت برای هدف خود."
هنگامی که پوتین آغاز "عملیات نظامی ویژه" خود در اوکراین را در 24 فوریه 2022 اعلام کرد، تا نیمه دوم یک سخنرانی نزدیک به چهارهزار کلمه ای نامی از آن کشور نبرد. نیمه اول به انتقاد از غرب، و به ویژه ایالات متحده، آن "امپراتوری دروغ ها" اختصاص داشت، به دلیل تحمیل جنگ بر روسیه با تلاش برای "از بین بردن ارزش های سنتی ما و تحمیل ارزش های نادرست خود به ما . . . که مستقیماً منجر به انحطاط و انحطاط می شود، زیرا مخالف طبیعت انسانی هستند." این سخنرانی نیز می توانست توسط دوگین نوشته شود، کسی که نوشته است: "تمام تاریخ روسیه یک استدلال دیالکتیکی با غرب و علیه فرهنگ غربی است."
پوتین و دوگین به طور همزمان، در دهه نود، به شهرت رسیدند. پوتین پس از ترک کا.گ.ب.، معاون شهردار سن پترزبورگ شد، سپس به کارکنان رئیس جمهور یلتسین پیوست، کسی که او را رئیس سرویس امنیت فدرال (جانشین کا.گ.ب.)، سپس نخست وزیر کرد و در نهایت او را برای ریاست جمهوری انتخاب کرد. این یک راه بالا رفتن در روسیه پس از شوروی بود. راه دیگر از طریق زیرزمین ارتجاعی بود. این راه دوگین بود. 24 فوریه 2022 را می توان روزی دانست که آن دو مسیر، رسمی و غیررسمی، با هم برخورد کردند.
پوتین خود را "محصول ناب و کاملاً موفق آموزش میهن پرستانه شوروی" در "نفر اول" توصیف می کند، مجموعه ای از مصاحبه ها با او که در سال 2000 منتشر شد و نزدیک ترین چیزی است که ما به زندگینامه داریم. دوگین یک نمونه عجیب تر در روسیه است: فرزند دهه شصت، تقریباً به همان معنایی که غربی ها از این اصطلاح استفاده می کنند. او در سال 1962 در مسکو از یک مقام جزء متولد شد، نه سال پس از مرگ جوزف استالین، کسی که روشنفکران روسی به آرامی از پاکسازی های قاتلانه او بهبود می یافتند. نویسندگان و سایر نخبگان تحصیل کرده در آن زمان "تحت چنان فشار ایدئولوژیک هیولایی بودند که آدم تعجب می کند که چرا هنر و علوم انسانی به طور کلی در کشور ما ناپدید نشده اند"، آندری ساخاروف دگراندیش نوشت.
استالین فرهنگ اوکراین را سرکوب کرد و باعث مرگ تعداد بی شماری از اوکراینی ها شد. در حالی که جانشین استالین، نیکیتا خروشچف، به گسترش امپراتوری شوروی ادامه داد، سیاست استالین در مورد اوکراین را معکوس کرد. خروشچف، که در اوکراین بزرگ شده بود، آن را به عنوان دومین جمهوری قدرتمند شوروی پس از روسیه ارتقا داد و در سال 1954 کریمه را به کنترل آن منتقل کرد - اقدامی که پوتین امروز به دلیل آن به او حمله می کند. او همچنین دوره ذوب را که به آن معروف بود، ایجاد کرد و محدودیت های فرهنگی را کاهش داد. در سالی که دوگین به دنیا آمد، خروشچف هم بحران موشکی کوبا را تسریع کرد و هم انتشار روایت الکساندر سولژنیتسین از یک گولاگ شوروی، "یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ"، را تأیید کرد، که می توان گفت خرابکارانه ترین رمانی است که به طور قانونی در اتحاد جماهیر شوروی منتشر شده است. در زیر رنسانس تحریم شده، یک ضد فرهنگ غیرقانونی پدید آمد که فرقه شوروی عقل را با دین غیبی به چالش می کشید.
دوگین جوان از این زیرفرهنگ معنوی پدیدار شد، بنا به همه گزارش ها فراموش نشدنی بود. قد بلند، با شکوه و ظاهری رسمی، او شبیه "نماینده یک نژاد برتر" بود، یکی از دوستانش گفت. او یک پارادوکس متحرک بود: به سبک اشرافی روسی، او شلوار سواره نظام به تن می کرد و "ر" های خود را می چرخاند. در عین حال، او سبک یک دهقان قرون وسطایی را اتخاذ کرد، که با مدل موهای "کاسه پودینگ" کامل شد. ادوارد لیمونوف، نویسنده و شاعر، در خاطرات خود با عنوان "زندگینامه سیاسی من" به یاد می آورد که دوگین "مردی جوان چاق، گستاخ، شکم دار، سینه دار و ریش دار" بود که "پر از احساسات اغراق آمیز بود."
در حالی که پوتین مدرک حقوق گرفت و وارد سرویس های اطلاعاتی شد، دوگین از مدرسه هوانوردی انصراف داد و به نوع دیگری از انجمن مخفی روی آورد: محفل یوزینسکی، گروهی از نویسندگان در "زیرزمین متافیزیکی" مسکو. این محفل در دهه شصت توسط یوری ماملیف، رماننویسی که خاطرنشان کرده است، شکل گرفت: «ما به وضوح احساس میکردیم که در زیر ما یک مغاک بیته قرار دارد و تمام این سیاره در حال فرو رفتن به آن است.» اولین اعضای سالن در آپارتمان کوچک ماملیف در مسکو گرد هم میآمدند تا به خواندن نوشتههای او گوش دهند، که حتی در طول دوره ذوب نیز بسیار عجیب و غریب بودند که منتشر شوند. یک رمان، "شاتونی"، به عنوان نوعی متن مقدس در نظر گرفته می شد. پاسخی اواخر قرن بیستم به "جنایت و مکافات"، از یک قاتل زنجیره ای نیمه عاقل و شهوانی پیروی می کند که در تلاش برای دیدن ارواح قربانیانش، از طریق روسیه می چرخد و آنها را سلاخی می کند. دوگین گفت که این رمان "بذر مخفی دهه شصت" است و نوشت: "انگار آنچه در دستان خود دارید یک کتاب نیست، بلکه یک فضای خالی، یک گرداب سیاه و شیطانی است که می تواند اشیاء بزرگ را به درون خود بکشد." احساس مشابهی ممکن است توسط آیین های آغازین محفل - قسمت های باکوسی با نوشیدن و رابطه جنسی فراوان - القا شده باشد.
ماملیف در سال 1974، قبل از اینکه دوگین به این محفل بپیوندد، به ایالات متحده مهاجرت کرد. هنگامی که دوگین عضو شد، این گروه در داچای سرگئی ژیگالکین، یک فیلسوف عرفانی که دوست صمیمی دوگین شد، ملاقات می کردند. ژیگالکین به من گفت که زندگی در این محفل نه تنها از نظر فکری خطرناک بود. اعضا در معرض خطر دستگیری یا فرستاده شدن به آسایشگاه روانی بودند. او گفت که دوگین هم با نظام شوروی و هم با "تمدن مدرن به طور کلی" مخالف بود. ژیگالکین توضیح داد که این به دوگین دیدگاهی تلخ داد: "در روسیه و آمریکا نیز ما در الگوی یک زمان جدید زندگی می کنیم: در پست مدرنیسم، که صرفاً زمینی است و هیچ بعد معنوی ندارد - این تراژدی است."
دوگین نه به عنوان یک نویسنده، بلکه به عنوان یک موسیقی دان شروع به کار کرد. او یک گیتار و یک آکاردئون به گردهمایی های محفل آورد و مواد اصلی را اجرا کرد. چارلز کلاور، که در آن زمان خبرنگار فایننشال تایمز در مسکو بود، زیرزمین متافیزیکی را در کتاب خود "باد سیاه، برف سفید" شرح می دهد و می نویسد که آهنگ های دوگین "از همان عناصر ضد اجتماعی تشکیل شده بودند که خالقش می توانست پیدا کند." کلاور به یاد می آورد: "او در حالی که غر می زد، با یک لبخند دندانی شیطانی که بر چهره ای پرتره شده از سنت پطرزبورگ می رقصید، آواز می خواند." سبک او یک التقاط گرایی عمیق بود، زیرا او آهنگ های عامیانه روسی، آهنگ های گنگستری و آهنگ های جنگ را تقلید می کرد و همه را با سوت های تند سادیستی پوشش می داد. گروهی از همراهان که او آنها را "جنگجویان مقدس" می نامید، با کلاه های لبه دار، یونیفورم های سیاه و بازوبندهای زرد رنگ برای هماهنگی آواز می خواندند. ژیگالکین به من گفت: "اینها تئاتری از نوعی بود که در این زمان شکل گرفت." در اواخر دهه هشتاد، همراه با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دوگین از حاشیه به کانون توجه رسید. او به این نتیجه رسید که اوکولتیسم و سنت گرایی تنها می توانند به سیاست ملی گرایانه خدمت کنند. ژیگالکین با کنایه گفت: "الکساندر ناگهان متوجه شد که همه اینها بسیار زیبا هستند، اما هیچ فایده ای ندارند. از نظر سیاسی، او بسیار با استعداد بود و نمی توانست این را ببیند." دوگین به سرعت با ادوارد لیمونوف و الکساندر بارکاشوف، دو چهره مهم در صحنه ملی گرای روسیه که در اوایل دوره پرسترویکا در حال ظهور بود، دوست شد. لیمونوف، یک چهره مشهور به طور کامل، به آمریکا گریخت و سپس به فرانسه رفت و به عنوان یک نویسنده و چهره برجسته محافل هنری مهاجران پاریس شهرت یافت، کسی که خود را به عنوان یک بوهمی به نمایش می گذارد.