دلایل اصلی جدایی زوجها شامل اختلافات عمده در مورد نحوه مدیریت پول، حفظ صمیمیت جنسی و هدایت مسئولیتهای خانوادگی و خانگی است. ممکن است این را مستقیماً تجربه کرده باشید یا شاهد آن باشید که یکی از نزدیکانتان آن را پشت سر میگذارد و این عمیقاً دردناک است. این مسائل اساسی میتوانند غیرقابل حل به نظر برسند، به خصوص اگر سالها تلاش کنید تا زمینه مشترکی پیدا کنید.
من با زوجهایی کار کردهام که آخرین امیدشان برای این است که بفهمند آیا میتوانند یک ناهماهنگی جنسی را حل کنند یا خیر. به عنوان یک مربی جنسی، وظیفه من این است که به زوجها کمک کنم تا تمام گزینههای موجود را بررسی کنند - و این شامل احتمالاً جدا زندگی کردن نیز میشود. زندگی جدا از هم (L.A.T.) یک تصمیم آگاهانه برای تزریق استقلال بیشتر به یک رابطه با داشتن ترتیبات زندگی جداگانه است. و این یک ساختار رابطه است، اگرچه برای همه نیست، که ممکن است برخی از اساسیترین مشکلات در مشارکتهای عاشقانه مربوط به پول، رابطه جنسی و تعهدات خانوادگی را حل کند.
در طول دو دهه گذشته، زوجهایی که جدا از هم زندگی میکنند رو به افزایش بوده است، با 3.89 میلیون آمریکایی که جدا از همسران خود زندگی میکنند، طبق دادههای سرشماری سال 2021. این روند ممکن است به ما نشان دهد که شکل مشارکتهای بلندمدت در حال تغییر است. تعداد بیشتری از زوجها مایلند ترتیبات زندگی خود را برای نجات روابط خود تغییر دهند.
L.A.T. با جدایی یا داشتن یک رابطه از راه دور متفاوت است. معمولاً یک ترتیب مداوم است تا چیزی موقعیتی با تاریخ پایان. این میتواند به این صورت باشد که زوجها در ایالتهای مختلف برای مشاغل مربوطه خود زندگی میکنند یا در همان منطقه عمومی هستند اما آپارتمانها یا خانههای جداگانهای دارند که متناسب با نیازهای هر فرد است. زوجهایی که جدا از هم زندگی میکنند به جای اینکه همخانگی تکیهگاه اصلی رابطه باشد، ابتدا نیازهای سبک زندگی فردی خود را در اولویت قرار میدهند با این ایده که این امر آنها را در دراز مدت شرکای بهتری میکند. بسیاری از زوجهای مشهور از Jada Pinkett Smith و Will Smith تا Gwyneth Paltrow و Brad Falchuk از مزایای جدا زندگی کردن بهرهمند شدهاند. البته، داشتن دو خانه زمانی آسانتر است که ثروتمند باشید، اما بسیاری از زوجهای معمولی بر این باورند که مزایای جدا زندگی کردن بیشتر از هزینهها است.
دلایلی که مردم تصمیم میگیرند جدا از هم زندگی کنند و زمانی که در طول رابطه این تصمیم را میگیرند میتواند بسیار متفاوت باشد. برای برخی، این در مورد ملاحظات عملی است، مانند اینکه کسی بخواهد در بخش دیگری از شهر یا شهر دیگری زندگی و کار کند. برخی از زوجها هرگز به دلیل داشتن آپارتمانهای اجارهای کنترلشده در شهرهایی با هزینههای بالای زندگی، همخانه نمیشوند. دیگران متوجه میشوند که جدایی به آنها اجازه میدهد تا بر روی انواع فعالیتها، برنامههای روزانه، وعدههای غذایی یا میزان معاشرتی که مناسب آنها است تمرکز کنند، به جای اینکه همیشه نیازهای شریک زندگی خود را در این معادله در نظر بگیرند. همچنین میتواند میزان دعوا بر سر اینکه چه کسی چه کاری را انجام میدهد را کاهش دهد، که میتواند تنشهایی که میتوانند به کینههایی تبدیل شوند که به اندازه کافی بزرگ هستند تا به رابطه پایان دهند.
برخی از افرادی که تصمیم میگیرند جدا از هم زندگی کنند، این کار را انجام میدهند زیرا به آنها این امکان را میدهد که از نظر مالی احساس استقلال بیشتری کنند. آنها میتوانند تصمیمات مالی خاصی را بدون مشورت با شریک زندگی خود بگیرند، درست مانند ابتدای یک رابطه که فشار زیادی برای دانستن دقیقاً نحوه خرج کردن پول توسط هر فرد وجود ندارد. این ممکن است برای زوجهایی که به دلیل شکاف درآمدی در رابطه، تنش زیادی را تجربه میکنند، بهترین کار باشد. جدا زندگی کردن میتواند به هر شریک اجازه دهد تا تصمیمات مالی را بر اساس تواناییهای خود بگیرد و سبک زندگیای را داشته باشد که از نظر مالی با آن راحت باشد.
از نظر جنسی، جدا زندگی کردن نیز میتواند دگرگونکننده باشد. درمانگر جنسی و نویسنده، استر پرل، در کتاب خود جفتگیری در اسارت، توضیح میدهد که چگونه روابط مدرن اغلب میتواند ارتباط شهوانی ما با شرکایمان را خفه کند. از آنجایی که زوج بودن به عنوان اوج رابطه و ازدواج بالاترین بیان عشق تلقی میشود، ما تمایل داریم شرکای خود را تمام دنیای خود کنیم. آنها قرار است بهترین دوست، شریک مالی، همکار و منبع اصلی حمایت عاطفی ما باشند. اما این نقشها در واقع آنقدرها هم روز به روز جذاب نیستند، و وابستگی عمیقی که با یک همسر ایجاد میکنیم، میتواند همان چیزی باشد که باعث میشود برای ما دشوار باشد که از نظر جنسی از آنها هیجانزده شویم.
زوجهایی که جدا از هم زندگی میکنند، از انرژی دلتنگی برای شریک زندگی خود و انتظار دیدن دوباره آنها بهره میبرند. هر دوی این تجربهها میتوانند علاقه به صمیمیت جنسی را افزایش دهند.
در برخی موارد، زوجها ممکن است از اختیاری که جدا زندگی کردن به آنها در پیگیری علایق جنسی که شریک زندگی آنها به آن علاقهمند نیست، میدهد نیز بهرهمند شوند. اگر توافق شود، زوجها ممکن است تصمیم بگیرند رابطه خود را باز کنند. برای مثال، یک شریک ممکن است بتواند BDSM را کشف کند یا با افرادی از جنسیتی متفاوت از شریک زندگی خود رابطه جنسی داشته باشد. این ترتیب میتواند شامل تکهمسریبودن با تجربیات جنسی دورهای با افراد دیگر در اینجا و آنجا یا صریحاً غیرتکهمسری باشد که در آن هر شریک برای قرار ملاقات با هر کسی که دوست دارد آزاد است. L.A.T. به هر شریک این امکان را میدهد که این ارتباطات جنسی را بدون آوردن آنها به یک فضای مشترک، کشف کند.
زوجهایی که تصمیم میگیرند جدا از هم زندگی کنند، ممکن است مستعد تمایل به استقلال بیشتر باشند، یا ممکن است متوجه شوند که رابطهای که دارند با افزودن مقداری جدایی بهتر خواهد شد. صرف نظر از این، این نوع رابطه نیازمند اعتماد، ارتباط و برنامهریزی زیادی است. حفظ تعادل بین آزادی و مسئولیت در حین جدا زندگی کردن زمان و انرژی میبرد.
در حالی که انتظار فرهنگی غالب این است که زوجها با هم زندگی کنند، هیچ چیز نشان نمیدهد که این برای هر رابطهای کارساز است. زندگی جدا از هم میتواند راهی برای باقی ماندن شریک باشد اگر در حال ارزیابی این هستید که آیا رابطهای را ترک کنید زیرا نمیتوانید در مورد نحوه زندگی خود به توافق برسید، اما هنوز عشق زیادی در آنجا وجود دارد. در واقع، تعداد فزایندهای از زوجها در حال حاضر این انتظار را به چالش میکشند و نشان میدهند که مهمترین چیز این است که کدام ترتیب زندگی به هر فرد بیشترین رضایت را میدهد.