تصویرسازی الکس ناباوم برای فارن پالیسی
تصویرسازی الکس ناباوم برای فارن پالیسی

یک چندجانبه‌گرایی جدید

چگونه ایالات متحده می‌تواند به نهادهای جهانی که خود ایجاد کرده، جانی دوباره ببخشد.

جو بایدن، رئیس‌جمهور ایالات متحده، که بین‌المللی‌ترین رئیس‌جمهور در سال‌های اخیر بوده است، در کنفرانس امنیتی مونیخ در فوریه ۲۰۲۱ گفت: «آمریکا بازگشته است». او اعلام کرد که «نیاز مبرمی به هماهنگی اقدامات چندجانبه وجود دارد». اما تمرکز دولت او بر توافقات دوجانبه و منطقه‌ای - به بهای اقدام هماهنگ جهانی - پتانسیل نهادهای بین‌المللی ما را دست کم می‌گیرد، در حالی که هرگونه امکان جهانی‌سازی باثبات و مدیریت‌شده را تضعیف می‌کند. بدون یک چندجانبه‌گرایی جدید، یک دهه بی‌نظمی جهانی اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد.

بزرگ‌ترین طعنه البته این است که برجسته‌ترین نهادهای چندجانبه جهان - از صندوق بین‌المللی پول (IMF) و بانک جهانی گرفته تا سازمان ملل متحد - همگی توسط ایالات متحده در پی جنگ جهانی دوم ایجاد شدند. این نهادها از طریق رهبری ایالات متحده، به استقرار صلح، کاهش فقر و بهبود نتایج بهداشتی کمک کردند. اکنون، با بی‌اعتنایی آمریکا، شکاف‌ها در نظم جهانی در حال تبدیل شدن به دره‌های عمیق هستند، زیرا ما در طراحی راه‌حل‌های جهانی برای چالش‌های جهانی ناکام هستیم.

هیچ‌کس جز ولادیمیر پوتین مقصر جنگ در اوکراین نیست، که به اعتبار آمریکا، تمام اروپا را گرد هم آورده است. اما در جاهای دیگر، جهان از زخم‌های خودساخته رنج می‌برد: عدم توانایی در پرداختن به بدهی‌های فزاینده؛ قحطی و فقر که آفریقای کم‌درآمد و با درآمد متوسط را درگیر کرده است؛ ناتوانی در هماهنگی یک واکنش عادلانه به کووید-۱۹؛ و بن‌بست در یافتن پول برای مقابله با بزرگ‌ترین بحران وجودی یعنی تغییرات آب‌وهوایی. این بحران‌ها نه تنها جهان در حال توسعه را متزلزل کرده، بلکه خشم آن‌ها را از غرب به دلیل عدم رهبری نیز برانگیخته است.

جامعه بین‌المللی هر کاری که انجام داده، نصفه‌نیمه انجام داده است - و معمولاً خیلی دیر. اجازه داده است مردم به دلیل کمبود واکسن بمیرند، به دلیل کمبود غذا گرسنگی بکشند و به دلیل بی‌عملی در مورد تغییرات آب‌وهوایی و فجایعی که به دنبال آن می‌آیند، رنج ببرند. فقط به کمک‌های بشردوستانه سازمان ملل یا برنامه جهانی غذا نگاه کنید که هر دو بسیار کمتر از نیمی از بودجه مورد نیاز خود را برای امسال دریافت کرده‌اند. بودجه بانک جهانی برای کشورهای فقیرتر در سال جاری و سال آینده کاهش می‌یابد، در زمانی که تقاضا برای افزودن سرمایه‌گذاری آب‌وهوایی به مداخلات سرمایه انسانی آن در حال افزایش است.

رهبران ایالات متحده به اعتبار خود، تشخیص داده‌اند که رویکردهای قدیمی نمی‌توانند کارساز باشند. اجماع واشنگتن که زمانی غالب بود، اکنون حمایت کمی دارد، نه فقط در واشنگتن. جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی ایالات متحده، در سخنرانی آوریل که لری سامرز اقتصاددان آن را «دقیق‌ترین شرح توسعه‌یافته از نظر فکری از فلسفه دولت» خواند، ساختارهای جهانی در حال فروپاشی و شبیه به پارتنون را مورد انتقاد قرار داد. در عوض، او وعده‌های بیشتری در اقدامات هدفمند و دقیقاً هدایت‌شده مانند توافق جهانی پیشنهادی در مورد فولاد و آلومینیوم پایدار، چارچوب اقتصادی هند و اقیانوسیه برای رفاه و مشارکت آمریکا برای رفاه اقتصادی دید. سالیوان تنها اشاره‌ای گذرا به نیاز به اصلاح بانک جهانی داشت - علی‌رغم این واقعیت که جنت یلن، وزیر خزانه‌داری ایالات متحده، سخنرانی‌هایی را به این موضوع اختصاص داده است - و سازمان تجارت جهانی (WTO) و اصلاً هیچ اشاره‌ای به صندوق بین‌المللی پول، سازمان ملل متحد یا سازمان بهداشت جهانی (WHO) نکرد. و مجمع اصلی برای همکاری اقتصادی بین‌المللی، همانطور که در سال ۲۰۰۹ به عنوان G-۲۰ تعیین شد، حتی شایسته یک نام هم نبود.

به عنوان بیانیه‌ای از یک سیاست صنعتی مدرن که نیاز فزاینده آمریکا به امنیت را به عنوان یک عامل تعیین‌کننده در تعیین مسیر اقتصادی خود تشخیص می‌دهد، نمی‌توان به سنتز سالیوان ایرادی وارد کرد. اما مداخله او از قبل به عنوان بیانیه‌ای از «سیاست اقتصادی بین‌المللی» و نه فقط سیاست صنعتی داخلی تبلیغ شده بود - و از این نظر چیزی کم بود. این سخنرانی جامع در مورد روابط بین‌الملل ایالات متحده از هرگونه طرحی برای جهانی‌سازی مدیریت‌شده ناکام ماند. به نظر می‌رسد ایالات متحده، رهبر بلامنازع نهادهای جهانی تقریباً ۸۰ ساله که برای افزایش همکاری‌های بین‌المللی طراحی شده‌اند، خود را از یک بحث جدی در مورد ارتباط و پتانسیل اصلاحات آن‌ها کنار می‌کشد. و از آنجایی که جنگ‌های تجاری به جنگ‌های فناوری و جنگ‌های سرمایه‌ای تبدیل می‌شوند و تهدید می‌کنند که حتی بیشتر به نوع جدیدی از جنگ سرد اقتصادی مشخص شده با سیستم‌های جهانی رقیب نزول کنند، آمریکایی که عموماً در یک جهان تک‌قطبی طرفدار چندجانبه‌گرایی بود، به یکجانبه‌گرایی در یک جهان چندقطبی نزدیک‌تر است.

باشگاه‌ها، بزرگ یا کوچک، ثباتی را که جهان به آن نیاز دارد، به ارمغان نخواهند آورد.

ما نمی‌توانیم سیاست بین‌المللی را صرفاً به مجموع روابط منطقه‌ای و دوجانبه تقلیل دهیم. اگر یک بحران مالی جهانی دیگر رخ دهد، چه؟ اگر دوباره یک بیماری مسری جهانی وجود داشته باشد، چه؟ وقتی خشکسالی‌ها، سیل‌ها و آتش‌سوزی‌ها یک اقدام جهانی را آشکار می‌کنند که باید انجام شود، چه؟ اگر، همانطور که رونالد ریگان، رئیس‌جمهور ایالات متحده زمانی با میخائیل گورباچف، رهبر شوروی، زمزمه کرد، سیارکی به سمت زمین در حال حرکت باشد، چه؟

کشتی در دریای طوفانی به لنگرهای محکمی نیاز دارد و امروز هیچ‌کدام وجود ندارد. جهان قبلاً توسط هژمونی ایالات متحده لنگر انداخته بود. آن روزهای تک‌قطبی اکنون پشت سر ماست. اما پس از یک دوران تک‌قطبی، یک دوران چندقطبی فرا می‌رسد که نیازمند یک لنگر چندقطبی است. این لنگر - و ثباتی که فراهم می‌کند - باید بر اساس نهادهای چندجانبه اصلاح‌شده ساخته شود. در واقع، چنین اصلاحاتی در معماری جهانی تنها راه ترمیم یک نظم لیبرال جهانی است که اکنون نه جهانی است و نه لیبرال و نه منظم - و غلبه بر یک رکود ژئوپلیتیکی که یک منطقه بی‌طرف جهانی از فضاهای بی‌حکومت به ما داده است.

یک دستور کار اصلاحات چندجانبه به این دلیل اهمیت بیشتری دارد که نظم‌های جهانی جایگزینی که توسط مفسران پیش‌بینی شده‌اند، به سختی فراگیر هستند و بنابراین قابل اجرا نیستند. یک منطقه تجارت آزاد به رهبری ایالات متحده احتمالاً نه تنها توسط کسانی که از آن حذف شده‌اند، بلکه توسط کنگره حمایت‌گرای ایالات متحده نیز با آن مخالفت خواهد شد. ائتلافی از دموکراسی‌ها، بنا به تعریف، باید متحدان ایالات متحده را از رواندا و بنگلادش تا سنگاپور و عربستان سعودی حذف کند، که واشنگتن تمایلی به انجام آن نخواهد داشت. و کنسرتی از قدرت‌های بزرگ - شبیه به کنسرت اروپا پس از سال ۱۸۱۵ - یا G-۲ که فقط شامل ایالات متحده و چین باشد، نیز واکنش خشمگینی را از اکثر ۱۹۰ کشور دیگر جهان برخواهد انگیخت. باشگاه‌ها، بزرگ یا کوچک، ثباتی را که جهان به آن نیاز دارد، به ارمغان نخواهند آورد و یک سیستم چندجانبه احیاشده را به راهی بسیار بهتر برای جلوگیری از لغزش به سمت آینده «یک جهان، دو سیستم» تبدیل می‌کنند.

شی جین پینگ، رئیس‌جمهور چین به خوبی درک می‌کند که چه مزایایی می‌تواند از تغییرات در قدرت ژئوپلیتیکی نصیب پکن شود. همانطور که ایالات متحده از چندجانبه‌گرایی به دوجانبه‌گرایی و منطقه‌گرایی روی آورده است، چین نیز ایده فراگیر جدید خود را وارد صحنه جهانی کرده است.

یک دهه پیش، چین بر ساختارهای منطقه‌ای ظاهری مانند طرح کمربند و جاده متمرکز بود که در جذب ۱۴۹ عضو موفق بوده است و بانک سرمایه‌گذاری زیرساخت آسیا، با ۱۰۶ عضو، از جمله بیشتر اروپا، بریتانیا و کانادا - و که ایالات متحده از پیوستن به آن خودداری کرده است، این تصور را ایجاد می‌کند که به هیچ باشگاهی که رهبری آن را بر عهده ندارد، نخواهد پیوست.

چین با تکیه بر این، تمرکز خود را به سمت طرح‌های بین‌المللی مشترک، از جمله بانک توسعه جدید و گروه بریکس متشکل از برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی تغییر داده است. اکنون، چین جهانی شده است و با ابتکارات جسورانه امنیت جهانی و تمدن جهانی، به تنهایی به دنبال آن است. با تمرکز خود بر اقدام مشترک در مورد جرم، تروریسم و امنیت داخلی، آن‌ها از آنچه چین موفقیت اولین برنامه جهانی کاملاً مستقل خود، طرح توسعه جهانی (GDI) می‌داند، پیروی می‌کنند. هر سه مداخله بیشتر شبیه پارتنون هستند و قطعاً از نظر لفاظی، اگر نگوییم در واقعیت، ساختاریافته‌تر و جاه‌طلبانه‌تر هستند. در مجموع، حدود ۶۰ کشور قبلاً به گروه دوستان GDI پیوسته‌اند. همانطور که در کتاب ظهور چین در جنوب جهانی نوشته داون سی. مورفی به تفصیل آمده است، چین از این طرح‌های جهانی برای ایجاد حوزه‌های نفوذی استفاده می‌کند که می‌تواند روزی به یک نظم جهانی رقیب تبدیل شود.

یک چندجانبه‌گرایی جدید که با ترغیب و نه تحمیل قدرت می‌گیرد، مردم را گرد هم می‌آورد.

و این افزایش در تعامل جهانی چین، پروپاگاندای گذرا از چین نیست، بلکه یک تلاش پایدار از سوی شی است - نمایشی عمدی از جاه‌طلبی سیاسی و تلاشی برای معرفی چین به عنوان مدافع واقعی نظم بین‌المللی. شی که به تازگی توافقی را بین عربستان سعودی و ایران برای احیای روابط دیپلماتیک و پایان احتمالی جنگ در یمن منعقد کرده است، اکنون به اندازه کافی جسور شده است تا پیشنهاد توافق صلح را برای پایان دادن به جنگ روسیه در اوکراین ارائه دهد، چه رسد به زمزمه‌های نقش رهبری چین در توافق صلح دو دولتی اسرائیل و فلسطین، همه زیر چتر حمایت از منشور سازمان ملل.

البته جزئیات دقیقی وجود دارد. در حالی که چین از تعهد منشور به تمامیت ارضی کشورها و عدم مداخله در امور داخلی کشورهای عضو حمایت می‌کند، در مورد بخش‌های منشور و قطعنامه‌های بعدی سازمان ملل که بر حقوق بشر، مسئولیت حمایت و اصل خودمختاری متمرکز است، سکوت می‌کند - و چین کار کمی برای حمایت از احکام صادر شده توسط دیوان بین‌المللی دادگستری و دیوان کیفری بین‌المللی یا، به عنوان مثال، کنوانسیون سازمان ملل متحد در مورد حقوق دریاها انجام می‌دهد.

پاسخ منطقی روشن است. ایالات متحده به جای عقب‌نشینی بیشتر، باید با حمایت از یک چندجانبه‌گرایی جدید به یک نظم جهانی در حال تغییر پاسخ دهد - نه چندجانبه‌گرایی قدیمی مرکز و پیرامونی که هژمونی بی‌چون و چرای ایالات متحده را فرض می‌کرد و می‌توانست با دستور دادن به متحدان و خواستگاران حفظ شود. یک چندجانبه‌گرایی جدید که با ترغیب و نه تحمیل قدرت می‌گیرد و بر اساس واقعیت‌های اقتصاد جهانی ما بنا شده است، مردم را از طریق اصلاح نهادهای بین‌المللی که ایالات متحده پتانسیل رهبری دوباره آن‌ها را دارد، گرد هم می‌آورد.

واشنگتن هنوز دامنه و قدرت سه تغییر ژئوپلیتیکی لرزه‌ای - آنچه شی آن‌ها را «تغییرات بزرگی که در یک قرن دیده نشده است» می‌نامد - را که در حال ایجاد یک جهان متلاشی و تکه‌تکه هستند که در آن پکس آمریکانا دیگر وجود ندارد، به طور کامل درک نکرده است. و چنین جهانی هنوز نیاز دارد که به ارائه کالاهای عمومی جهانی توجه شود تا بتوانیم با اختلالاتی که از تغییرات آب‌وهوایی، همه‌گیری‌ها، بی‌ثباتی مالی و نابرابری بیش از حد ناشی می‌شود، مبارزه کنیم.

اولین تغییر لرزه‌ای، البته، حداقل تا آنجا که جاه‌طلبی‌های داخلی کاخ سفید را تحت تأثیر قرار می‌دهد، توسط سالیوان به رسمیت شناخته شده است. اقتصاد نئولیبرالی که به مدت سه دهه غالب بود، جهانی‌سازی را به ارث گذاشت که باز بود اما به اندازه کافی فراگیر نبود. آن نظم اقتصادی که در آن نیمی از جهان از استانداردهای زندگی بالاتری برخوردار بودند، اما بسیاری در ایالات متحده و غرب راکد بودند، با اقتصاد نئومرکانتیلیستی جایگزین می‌شود، زیرا دولت‌ها منافع شخصی اقتصادی خود را از نظر حمایت امنیتی تعریف می‌کنند. اکنون تاب‌آوری بر میل قدیمی به کارایی غلبه می‌کند؛ عرضه تضمین‌شده بر هزینه غلبه می‌کند؛ و «فقط در صورت لزوم» مهم‌تر از «درست به موقع» است. جایی که زمانی اقتصاد سیاست را هدایت می‌کرد، اکنون سیاست اقتصاد را هدایت می‌کند - همانطور که حمایت‌گرایی تجاری، فناوری، سرمایه‌گذاری و داده‌ها جهان را در بر گرفته است.

دومین تغییر در واشنگتن چندان خوب درک نشده است. سیاست‌گذاران نتوانسته‌اند به پیامدهای کامل بیدار شوند، زیرا قطعیت‌های ۳۰ ساله یک جهان تک‌قطبی جای خود را به عدم قطعیت‌های یک جهان چندقطبی می‌دهد. البته، این جهانی نیست که بتوان آن را به معنای محدود «چندقطبی» توصیف کرد، به این معنا که سه یا چند کشور قدرت و موقعیت برابر دارند - و به همین دلیل برخی از نویسندگان به این نتیجه رسیده‌اند که هنوز یک «تک‌قطبی جزئی» وجود دارد. در عوض، چندقطبی به معنای دنیایی از مراکز قدرت متعدد و رقیب است که پیامدهای عظیمی برای روابط آینده ایالات متحده در سراسر جهان دارد. ما این را به شکل چشمگیری در مقاومت نیمی از جهان - بیشتر کشورهای غیر غربی - در حمایت از اوکراین در جنگ علیه روسیه دیده‌ایم. تنها حدود ۳۰ کشور تحریم‌هایی را علیه مسکو اعمال می‌کنند. معیار تهدیدآمیزتر دیگری از چندقطبی که منعکس‌کننده گروه رو به رشد چندبازیگر است، همانطور که در کتاب عدم تقارن‌های چشمگیر اثر اشلی جی. تلیس توضیح داده شده است، گسترش احتمالی سلاح‌های هسته‌ای است. اگر ایران به سلاح هسته‌ای دست یابد، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، ترکیه و مصر همگی احتمالاً به دنبال هسته‌ای شدن خواهند بود. و از آنجایی که زرادخانه سلاح‌های هسته‌ای چین از حدود ۴۰۰ کلاهک جنگی به بیش از ۱،۵۰۰ تا سال ۲۰۳۵ افزایش می‌یابد، کره جنوبی و ژاپن برای اینکه به کشورهای دارای سلاح هسته‌ای تبدیل نشوند، به تضمین‌های قطعی‌تری از سوی ایالات متحده نیاز خواهند داشت. شاید نگران‌کننده‌تر از آن، هند که به طور فزاینده‌ای نگران قدرت فزاینده چین است، به دنبال دستیابی به طرح‌های سلاح‌های گرما هسته‌ای قابل اعتماد است، با توجه به اینکه قابل اعتمادترین سلاح آن ۱۰۰ برابر کوچکتر از چین است. همه این‌ها خطر نوع متفاوتی از اثر دومینو را در قالب تعمیق روابط بین پاکستان که به دنبال سلاح‌های هسته‌ای مرگبارتر است و چین ایجاد می‌کند.

چندقطبی به معنای دنیایی از مراکز قدرت متعدد و رقیب است که پیامدهای عظیمی برای روابط آینده ایالات متحده در سراسر جهان دارد.

عمدتاً در نتیجه دور شدن از نئولیبرالیسم و تک‌قطبی‌گرایی، از یک هژمون و یک دیدگاه هژمونیک جهانی، یک تغییر لرزه‌ای سوم در حال وقوع است. فراجهانی‌سازی که بیشتر مشخصه ۲۰ سال گذشته بود، با نوع جدیدی از جهانی‌سازی جایگزین می‌شود. این عدم جهانی‌سازی نیست، زیرا تجارت هنوز در حال رشد است (نه با دو برابر نرخ اقتصاد جهانی، مانند قبل، بلکه همگام با آن). در واقع، تجارت کالاهای جهانی در سال ۲۰۲۲ به بالاترین سطح خود رسید. حتی «جهانی‌سازی آهسته» - جهانی‌سازی با سرعت حلزونی - نیست، زیرا زنجیره‌های تأمین جهانی در خدمات دیجیتال به طور متوسط ۸.۱ درصد سالانه بین سال‌های ۲۰۰۵ و ۲۰۲۲ رشد کردند، در حالی که این رقم برای کالاها ۵.۶ درصد بود. صادرات جهانی خدمات دیجیتال در سال ۲۰۲۲ به ۳.۸ تریلیون دلار رسید که ۵۴ درصد از کل خدمات صادراتی را تشکیل می‌دهد. از آنجایی که حرفه‌هایی مانند حسابداری، حقوق، پزشکی و آموزش از هم جدا می‌شوند، بسیاری از خدمات فنی که اکنون می‌توانند از هر نقطه‌ای از جهان ارائه شوند، مانند کار مراکز تماس، به خارج از کشور منتقل می‌شوند. «جهانی‌سازی سنگین»، این فرض که جهانی‌سازی از طریق تجارت باعث می‌شود شهروندان کشور شما وضعیت بهتری داشته باشند، با «جهانی‌سازی سبک» جایگزین شده است - اینکه محدودیت‌ها در تجارت ممکن است تضمین بهتری برای محافظت از استانداردهای زندگی ملی باشد.

یک نخ مشترک وجود دارد که زیربنای هر سه تغییر لرزه‌ای است و به نظر می‌رسد که این تحولات جدید را گرد هم می‌آورد: این یک ملی‌گرایی احیاشده است که به بهترین وجه در جنبش‌های اولویت دادن به کشور در سراسر جهان منعکس شده است. حتی برچسب «آمریکایی بخر» بایدن، یک نسخه رقیق شده از برچسب «اول آمریکا» سال‌های ترامپ، به نظر نمی‌رسد این ملی‌گرایی اقتصادی را تضعیف کند.

این ملی‌گرایی نه تنها با کنترل‌های مرزی بیشتر، عوارض گمرکی بیشتر و محدودیت‌های مهاجرتی بیشتر، بلکه با جنگ‌های تعرفه‌ای، جنگ‌های فناوری، جنگ‌های سرمایه‌گذاری، جنگ‌های یارانه صنعتی و جنگ‌های داده مشخص می‌شود. در سطح جهانی، ما شاهد جنگ‌های داخلی بیشتر (حدود ۵۵ مورد)، جنبش‌های جدایی‌طلبانه بیشتر (حدود ۶۰ مورد) و دیوارهای بیشتر و حصارهایی هستیم که از نظر فیزیکی کشورها را از هم جدا می‌کنند (۷۰ مورد تا سال ۲۰۱۹، بیش از چهار برابر تعداد در سال ۱۹۹۰).

این ملی‌گرایی احیاشده به روشی تهاجمی‌تر بیان می‌شود. دولت‌ها و مردم بیشتر و بیشتری از نظر مبارزه بین «ما و آن‌ها» فکر می‌کنند: خودی‌ها در مقابل بیگانگان. این تمرکز جدید بر یک خودخواهی باریک و روشنگرانه به بهای همکاری بین‌المللی در دقیقاً همان لحظه‌ای که برای مقابله با چالش‌های جهانی بیشتر از همیشه مورد نیاز است، تمام شده است.

تکه‌تکه شدن هزینه اقتصادی نیز دارد. محققان سازمان تجارت جهانی تخمین زده‌اند که آینده «یک جهان، دو سیستم» با کاهش تجارت بین‌المللی و کاهش مزایای ناشی از تخصص و مقیاس، درآمد واقعی را حداقل ۵ درصد در بلندمدت کاهش می‌دهد. کشورهای کم‌درآمد حتی بیشتر رنج خواهند برد و ۱۲ درصد کاهش در درآمد خواهند داشت که هرگونه امیدی به همگرایی آن‌ها با اقتصادهای با درآمد متوسط و بالاتر را از بین می‌برد. صندوق بین‌المللی پول مطالعه مشابهی انجام داده است و نشان می‌دهد که زیان‌های جهانی ناشی از تکه‌تکه شدن تجارت می‌تواند از ۰.۲ تا ۷ درصد تولید ناخالص داخلی متغیر باشد. هنگام محاسبه جداسازی فناوری، هزینه‌ها ممکن است بیشتر باشد. به این توجه کنید: در حالی که تجارت بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۸۰ حدود ۱ درصد از کل تجارت هر دو کشور باقی ماند، تجارت با چین امروز به ترتیب ۱۶.۵ درصد از واردات ایالات متحده و حدود ۲۰ درصد از واردات اتحادیه اروپا را تشکیل می‌دهد.

پیامدهای ژئوپلیتیکی ناشی از این تغییرات لرزه‌ای، جهانی را به ما می‌دهد که در حال تغییر است - یا بدتر از آن، جهانی که در حال تکه‌تکه شدن است و در خطر فروپاشی قرار دارد. معماری جهانی قدیمی که وفاداری‌های ثابت و اتحادهای تزلزل‌ناپذیر را به ما داد، تحت فشار است. یک مسیر جهانی جدید در حال ایجاد است و اتحادهای قدیمی در حال ارزیابی مجدد هستند، به استثنای قابل توجه ناتو گسترش یافته که از طریق آن ایالات متحده، به اعتبار خود، همکاری امنیتی فراتلانتیک را به زندگی بازگردانده است. سالیوان اکنون G-۷ را نه G-۲۰ به عنوان «کمیته راهبری جهان آزاد» می‌بیند. اما این باعث می‌شود G-۱۸۰+ احساس بی‌اثری و عدم نمایندگی کند. و با تضعیف روابط دیرینه دیگر، چشم‌انداز ژئوپلیتیکی مملو از ترتیبات نامرتب، همپوشانی و رقابتی است. بدون هیچ طرح جدیدی برای گرد هم آوردن مردم، ما با یک دهه بی‌نظمی روبرو هستیم تا زمانی که سیمان سفت شود.

کشورهایی که قبلاً از تنگنای تک‌قطبی رها شده‌اند، از فاصله خود با قدرت‌های بزرگ لذت می‌برند و آن را به یک فضیلت تبدیل می‌کنند و به آنچه دنی کوآه، پژوهشگر مستقر در سنگاپور «عاملیت ملت سوم» می‌نامد، عمل می‌کنند - نه تنها از وفاداری‌ها و مشارکت‌های سنتی رها می‌شوند، بلکه اتحادهای جدید و اغلب گذرا ایجاد می‌کنند. جرد کوهن در گلدمن ساکس این کشورها را به عنوان «ایالت‌های چرخشی» توصیف کرده است که وفاداری‌های آن‌ها در باد می‌چرخد. آن‌ها ترجیح می‌دهند آنچه سمیر ساران، رئیس بنیاد تحقیقات ناظر هند «مشارکت‌های با مسئولیت محدود» نامیده است، تشکیل دهند که به نوبه خود شکل متفاوتی از چیزی است که دانشمندان علوم سیاسی آن را مینی‌لاترالیسم می‌نامند، جایی که گروهی از ایالت‌ها گرد هم می‌آیند تا نه اهداف مشترک بلندمدت، بلکه منافع اقتصادی یا امنیتی کوتاه‌مدت را دنبال کنند.

هند را در نظر بگیرید که اکنون توسط رهبری اداره می‌شود که از ملی‌گرایی هندو، اقتدارگرایی و تعصب مذهبی حمایت می‌کند. اما از آنجایی که ارزش‌های مشترک هند و آمریکا - حمایت از دموکراسی و آزادی مذهبی - ضعیف‌تر شده است، منافع مادی مشترک دو کشور، به ویژه در رابطه با چین، فعلاً قوی‌تر شده است. حتی در حالی که نارندرا مودی، نخست‌وزیر هند از نفوذ فزاینده چین در آسیا می‌ترسد، ایالات متحده و روسیه را در مقابل یکدیگر قرار می‌دهد و آن‌ها را به نبرد برای قراردادهای تسلیحاتی و توافق‌های تجاری مطلوب کشور وامی‌دارد.

سپس اندونزی وجود دارد، جایی که ملی ی گرایی اقتصادی به طور فزاینده‌ای خود را نشان می‌دهد. به این توجه کنید: در حالی که ۸۱ درصد از کشورهای با درآمد بالا معتقدند که تجارت جهانی خوب است، تنها ۵۸ درصد از اندونزیایی‌ها با این نظر موافق هستند و تعداد فزاینده‌ای از سیاست‌گذاران به صراحت بر رویکردهای سیاست صنعتی حمایت‌گرایانه تأکید می‌کنند.

از سوی دیگر، برزیل به عنوان یکی از اعضای بریکس و از نزدیک‌ترین شرکای تجاری چین، به‌طور فزاینده‌ای به دنبال نقش رهبری برای خود در جنوب جهانی است. لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا، رئیس‌جمهور برزیل بر «همکاری جنوب-جنوب» تأکید می‌کند و تمایل خود را برای ایجاد یک ارز تجاری جایگزین دلار آمریکا ابراز کرده است.

و عربستان سعودی - که در طول دهه‌ها روابط امنیتی نزدیک با ایالات متحده، به یک تولیدکننده پیشرو نفت تبدیل شده است، اما اکنون تحت رهبری محمد بن سلمان، ولیعهد، رویکردی اقتصادی‌تر را دنبال می‌کند - در عین حال به طور فزاینده‌ای مایل است این امتیاز با هر کسی که بتواند به دستیابی به اهداف «چشم‌انداز ۲۰۳۰» این کشور کمک کند، از جمله چین، تقسیم کند. عربستان سعودی اخیراً به سازمان همکاری شانگهای، یک بلوک امنیتی تحت رهبری چین و روسیه پیوسته است که با ناتو رقابت می‌کند.

همه آن‌ها - هند، اندونزی، برزیل و عربستان سعودی - نشان می‌دهند که ایالت‌های چرخشی می‌توانند این مزیت را داشته باشند که به طرف‌های رقیب به طور متناوب پیشنهاد حمایت می‌دهند، و از مزیت مذاکره، میانجی‌گری یا چانه‌زنی به نفع خود استفاده می‌کنند.

یک چندجانبه‌گرایی جدید هم آمریکا را امن‌تر و هم جهان را باثبات‌تر می‌کند.

البته، این فقط کشورهای خارج از غرب نیستند که از یک «دنیای نامنظم» مزایایی به دست می‌آورند: همچنین کشورهایی مانند روسیه وجود دارند که منافع آن‌ها بهتر است با ایجاد تفرقه‌ای بیشتر دنبال شود، چین که اکنون امیدوار است برای یک نظم جهانی در حال تحول استانداردها را تعیین کند و ایالات متحده که گاهی وسوسه می‌شود از نهادهای چندجانبه فرار کند، از ترس اینکه بیش از حد منشعب می‌شوند یا اهداف خود را با اهداف شرکای بین‌المللی تطبیق می‌دهند.

به دلیل عدم رهبری، عدم سرمایه‌گذاری و به‌روزرسانی ناچیز، نهادهای بزرگ و نهادهای کوچک از مشکلاتی رنج می‌برند. این‌ها شامل عدم پاسخگویی، بوروکراسی، ناکارآمدی، عدم شفافیت و عدم توجه به نیازهای خاص مناطق جغرافیایی مختلف است. آن‌ها برای رسیدگی به چالش‌های قرن بیست و یکم به اندازه کافی چابک، کارآمد یا انعطاف‌پذیر نیستند - این همان انتقادی است که رقبای جهانی ایالات متحده به‌طور فزاینده‌ای از آن استفاده می‌کنند و از آن سوء استفاده می‌کنند.

سازمان ملل متحد به ویژه فاقد یک رکن امنیتی کارآمد است و در نتیجه بن‌بست رای‌گیری در شورای امنیت بی‌وقفه تکرار می‌شود و حق وتو توسط چین، روسیه و ایالات متحده - اغلب برای مخالفت با سیاست‌هایی که نیاز به حمایت جهانی دارند - استفاده می‌شود. بانک جهانی از این مشکل رنج می‌برد که به اندازه کافی سریع پول کافی را به دست افرادی که به آن نیاز دارند، نمی‌رساند. صندوق بین‌المللی پول با این مشکل روبه‌رو است که دستورالعمل‌های سخت‌گیرانه اقتصادی‌اش اعتبارش را نزد کشورهای در حال توسعه از بین می‌برد. سازمان تجارت جهانی در عملکرد حل اختلاف مؤثر خود ناکام بوده است، چه رسد به تعیین استانداردهایی که به تجارت خدمات دیجیتال مدرن مربوط باشد. و سازمان بهداشت جهانی با ناتوانی خود در هماهنگی یک واکنش پاندمی و برای جلوگیری از همه‌گیری بعدی بر اساس اسناد الزام‌آور بین‌المللی بی‌اعتبار شده است. در مجموع، ما در حل بحران‌ها بسیار کند عمل کرده‌ایم و در جلوگیری از وقوع آن‌ها بدتر عمل کرده‌ایم.

به گفته مدیر سابق سازمان تجارت جهانی، پاسکال لامی، در بدترین حالت، چندجانبه‌گرایی با مجموع روابط دوجانبه بین کشورها به چیزی بیش از یک زینت تبدیل نمی‌شود. در بهترین حالت، چندجانبه‌گرایی فقط چیزی نیست جز راهی برای ادغام معاملات دوجانبه موجود در یک سیستم جهانی: «تجارت ترجیحی چندجانبه‌شده».

آیا ایالات متحده می‌داند که چگونه باید رهبری کند؟

بیشتر اصلاحات مورد نیاز بسیار واضح هستند. برای مثال، در نظر بگیرید که برای ایجاد یک رکن امنیتی سازمان ملل متحد انعطاف‌پذیرتر، چه باید کرد. راه حل، ایجاد یک نیروی دائمی و اختصاص‌یافته از حافظان صلح نیست - حتی برخی از کشورهای غیر غربی از ترس قدرت برآمده خود نگران مشارکت بیش از حد چین در چنین ارتشی هستند. راه حل مؤثرتر این است که یک روش جدید رأی‌گیری ایجاد کنیم تا از دوره‌های طولانی که شورای امنیت نمی‌تواند بر سر یک پاسخ بین‌المللی به درگیری‌های منطقه‌ای به توافق برسد جلوگیری شود. یکی از راه‌ها این است که قوانینی را در نظر بگیریم که به ائتلافی از کشورها اجازه می‌دهد برای رسیدگی به یک بحران، اجازه نهایی را از مجمع عمومی دریافت کنند، تا زمانی که این بلوک بتواند ۷۰ درصد آرا را به دست آورد و قطعنامه‌ای را از سال ۱۹۵۰ بازسازی کند که به آن «اتحاد برای صلح» نام دادند. این تنها در صورتی اتفاق می‌افتد که هیچ یک از پنج عضو دائمی شورای امنیت برای جلوگیری از آن، از حق وتو استفاده نکند.

بانک جهانی در حال حاضر تحت بررسی شدیدی است. در اواسط سال ۲۰۲۲، یلن از «تکامل» بانک جهانی و سایر بانک‌های توسعه چندجانبه برای مواجهه با چالش‌های جهانی حمایت کرد. رئیس بانک، دیوید مالپس، برای انجام این تغییرات تا اوایل سال ۲۰۲۳ فرصت داده شد، اما او اخیراً استعفا داد و یک بحران مدیریتی و بحران رهبری عمیق‌تر را رقم زد. با این حال، در این فرآیند درگیری، یک اجماع در حال ظهور است مبنی بر اینکه نقش بانک جهانی باید بسیار بیشتر از «توسعه پروژه» باشد. این بانک باید به یک «دلال دانش» بزرگ‌تر تبدیل شود، به کشورها کمک کند تا سیاست‌های خود را با اهداف توسعه و آب‌وهوای پایدار تطبیق دهند، و مهم‌تر از همه، با تسهیل «تأمین مالی بخش خصوصی»، اهداف آن را تقویت کند. و باید متعهد به تأمین منابع کافی با وام‌های کم‌بهره باشد تا کشورهایی که مستعد بحران بدهی هستند مجبور نشوند برای بقا وام بگیرند، بلکه برای رشد وام بگیرند.

مشکلات در صندوق بین‌المللی پول به شدت بر بدهی، مالیات و هزینه‌ها متمرکز است، به‌ویژه از آنجایی که دلالت‌دادن به مردم در مورد صرفه‌جویی تنها راه‌حل برای مشکلاتشان است. برای بسیاری از کشورها، دستورالعمل‌های صندوق بین‌المللی پول دقیقاً برعکس چیزی است که به نظر می‌رسد در بسیاری از کشورها برای تحریک رشد فراگیر موفقیت‌آمیز بوده است. در عوض، صندوق بین‌المللی پول باید تخصص و تمایل به کمک به کشورها در بهینه‌سازی مدیریت مالی خود در هر مرحله از فرآیند را نشان دهد: هنگام جمع‌آوری درآمدهای مالیاتی، هنگام تعیین نحوه هزینه کردن آن درآمد و هنگام اطمینان از اینکه سطح بدهی کشور پایدار است. به طور خاص، صندوق بین‌المللی پول باید حمایت از مالیات‌های تصاعدی را بپذیرد که بار را به دوش ثروتمندترین‌ها می‌اندازد، مبارزه با فرار مالیاتی را در اولویت قرار دهد و از کشورهایی که شرکت‌های چندملیتی را مشمول مالیات حداقل ۱۵ درصد می‌کنند، حمایت کند.

در پاسخ به انتقادها مبنی بر اینکه سازمان تجارت جهانی قادر به ایجاد یک زمین بازی تجاری عادلانه نیست، این نهاد باید با انتشار ارزیابی‌های دوسالانه از سوبسیدهای بین‌المللی به ارزش تریلیون‌ها دلار عمل کند - اطلاعاتی که به این نهاد اجازه می‌دهد «یارانه‌ها را یارانه‌دار کند». برای دستیابی به چنین هدفی، سازمان تجارت جهانی باید شفافیت را از طریق مجموعه‌ای از ابتکارات که «ابتکارات تجاری شفافیت» نامیده می‌شود، ترویج کند.

سازمان بهداشت جهانی برای حفظ و بازپس‌گیری اعتبار باید هر کاری که می‌تواند انجام دهد تا از یک همه‌گیری جهانی دیگر اجتناب کند، برای مثال با ارائه بودجه فراوان برای هشدار زودهنگام، جلوگیری از پاندمی‌های کوچک در منشأ خود، و اطمینان از یک واکنش سریع جهانی در صورت ظهور یک پاندمی تمام‌عیار. یک معاهده بین‌المللی پاندمی که تا بهار ۲۰۲۴ تهیه می‌شود، الزامات و تعهدات جدیدی را برای کشورها برای گزارش داده‌ها، به اشتراک گذاشتن نمونه‌ها و فناوری‌ها و تخصیص منابع به تحقیقات و ساخت واکسن ایجاد می‌کند. با این حال، با وجود اینکه این همه اهمیت دارد، این تلاش در حال حاضر در خطر است زیرا مذاکره‌کنندگان در مورد مسائل کلیدی مانند حقوق مالکیت معنوی واکسن‌ها به توافق نمی‌رسند.

به طور خلاصه، ما باید با اصلاح همه آن‌ها در این معماری چندجانبه جهانی بازسازی کنیم: نیروهای حافظ صلح جدید مؤثرتر سازمان ملل متحد، یک بانک جهانی تکامل‌یافته که بخش خصوصی را تسهیل می‌کند، صندوق بین‌المللی پول اصلاح‌شده که از سیاست‌های خرد عادلانه حمایت می‌کند، سازمان تجارت جهانی با تمرکز مجدد روی شفافیت و سازمان بهداشت جهانی با یک معاهده الزام‌آور پاندمی. این‌ها راه‌حل‌های جهانی برای چالش‌های جهانی هستند که ایالات متحده، چین و روسیه نمی‌توانند به تنهایی به آن‌ها دست یابند.

تنها در این صورت است که ما می‌توانیم «دنیای تودرتو» را شکست دهیم - جهانی که هیچ‌کس مسئولیت نهایی آن را نمی‌پذیرد - و از بدترین جنبه‌های سه تغییر بزرگ در حال وقوع (تجارت سیاست-رانده‌شده، دوران چندقطبی‌گرایی و یک نظم جهانی «سنگین تا سبک» که در آن ملی‌گرایی بر بین‌المللی‌گرایی حاکم است) اجتناب کنیم.

آیا باید چندجانبه‌گرایی جدید ایجاد شود؟ به طور خلاصه، نه تنها یک استراتژی است، بلکه «تنها راه» است. این تنها راه ایجاد توازن در ترجیح رو به رشد خودمحوری هر ملت و نیاز جمعی جهان به اقدامات یکپارچه و هماهنگ است. و نهادهای قوی و اصلاح‌شده برای پیشبرد همکاری برای همه اعضا ضروری هستند. و به همین دلیل است که یک چندجانبه‌گرایی جدید نه تنها آمریکا را امن‌تر می‌کند، بلکه جهان را به طور کلی باثبات‌تر می‌کند.