مارک زاکربرگ، لورن سانچز، جف بزوس، ساندار پیچای و ایلان ماسک در مراسم تحلیف دونالد ترامپ در ژانویه 2025. عکس از Saul Loeb / Pool / Getty
مارک زاکربرگ، لورن سانچز، جف بزوس، ساندار پیچای و ایلان ماسک در مراسم تحلیف دونالد ترامپ در ژانویه 2025. عکس از Saul Loeb / Pool / Getty

تسخیر سیاست آمریکا توسط غول‌های فناوری

در زمان‌های عادی، مراسم تحلیف رویدادهای پرحاشیه‌ای هستند که در آن بدترین و شاید سرگرم‌کننده‌ترین انگیزه‌های رسانه‌های سیاسی به نمایش گذاشته می‌شوند. ما در مورد کلاه‌هایی که مثلاً آرتا فرانکلین یا ایوانکا ترامپ پوشیده‌اند، اظهار نظر می‌کنیم و اینکه چه کسی در چهار سال گذشته خوب یا بد پیر شده است، و همسر چه کسی حوصله‌اش سر رفته به نظر می‌رسد. ما زبان بدن را می‌خوانیم، حرکات چشم را تفسیر می‌کنیم، لیست مهمانان مراسم مختلف رقص و مهمانی‌ها را برای یافتن سرنخ‌هایی در مورد اینکه چه کسی ممکن است بر رئیس جمهور جدید تأثیر بگذارد، بررسی می‌کنیم. در مقایسه با اولین مراسم تحلیف دونالد ترامپ که با جدیت و بدون هیچ شوخی پوشش داده شد، دومین مراسم تحلیف او، در روز دوشنبه، مانند روال معمول به نظر می‌رسید. در میان مهمانان، شو زی چیو، مدیرعامل تیک تاک، پس از خاموشی موقت این پلتفرم در آخر هفته، توجه قابل توجهی را به خود جلب کرد. او به همراه مارک زاکربرگ، جف بزوس، تیم کوک، ساندار پیچای و البته ایلان ماسک، در طول مراسم پشت سر خانواده ترامپ نشسته بودند، تصویری قدرتمند که نشان می‌داد سیلیکون ولی - که قبلاً یا از نظر سیاسی آگنوستیک بود، از نظر اقتصادی لیبرتارین (اما همچنین از نظر فرهنگی مترقی)، یا اندکی متمایل به چپ بود - وفاداری خود را تغییر داده و در "عصر طلایی آمریکا" ترامپ نقش اساسی خواهد داشت.

در ستون افتتاحی برای خطوط گسل، سعی کردم تز اصلی نیل پستمن در کتاب «سرگرم کردن خود تا سرحد مرگ» در سال 1985 را به‌روز کنم، که به طور خلاصه استدلال می‌کند که انقلاب در فناوری اطلاعات، به ویژه ظهور تلویزیون، پیام‌هایی را که از طریق رسانه‌های جدید منتقل می‌شد، به روش‌های بسیار قدرتمندتر از آنچه انتظار داشتیم، دیکته می‌کرد. ویژگی‌های بارز گفتمان سیاسی مدرن - قطب‌بندی عمیق، تشدید درگیری‌های بین فردی و نیاز مداوم به تثبیت خود به عنوان چهره ضد نظام - کم و بیش به دلیل سرعت ارتباطات اینترنتی، ویژگی‌های ذاتاً خصمانه و عمدتاً ناشناس چت آنلاین و انزوایی که ناشی از خیره شدن به صفحه نمایش در تمام طول روز است، اجتناب‌ناپذیر بود.

معنای این امر در حوزه سیاسی این است که رسانه‌های اجتماعی دیگر صرفاً ابزاری برای سیاستمداران برای انتشار پیام خود نیستند؛ سیاستمداران اکنون باید خود را به کانال‌های بهینه شده برای رسانه‌های اجتماعی تبدیل کنند. در سال 2016، ترامپ رئیس‌جمهور توییتر شد، اما فناوری اطلاعات در 9 سال گذشته تغییر کرده است و ترامپ که همیشه قدرت شعارها را درک می‌کرد - «اخراج شدی!» - خود را به یک رئیس‌جمهور ایده‌آل برای فرمت ویدئویی کوتاه تبدیل کرده است که در پلتفرم‌هایی مانند تیک تاک گسترش یافته است. تجمعات طولانی او ممکن است توسط بسیاری از رسانه‌ها مورد تمسخر قرار گرفته باشد، اما او همان انگیزه‌های ویرایشگرهای شخصیت‌های توییچ مانند کای سنات و پادکستر جو روگان را دارد که ساعت‌ها محتوا در هفته تولید می‌کنند و از پویایی به ظاهر خلاف شهود بهره می‌برند، جایی که یک محصول اصلی طولانی مدت تقریباً غیرقابل تحمل به صورت کلیپ‌های کوتاه ویروسی خرد و توزیع می‌شود. فقط تعداد کمی از مردم این نوع محتوا را به طور کامل تماشا می‌کنند، اما این سازندگان کلیپ‌های ویروسی دیدگاه مشابهی با مستندسازان وریته دارند: اگر فقط دوربین را روشن نگه دارید، اتفاق جالبی رخ می‌دهد. ترامپ که در حال حاضر بزرگترین ستاره‌ای است که رسانه‌های اجتماعی تا به حال دیده‌اند، اکنون همزمان روی صحنه، روی صندلی کارگردان و در گیشه است. او همچنین متوجه شد که اقتصاد توجه به سمت این افراد مشهور تغییر کرده است و ظاهراً به توصیه پسرش بارون، بیشتر مبارزات انتخاباتی خود را صرف گفتگو با استادان الگوریتم کرده است. مراسم تحلیف که نه تنها توسط غول‌های فناوری بلکه توسط مجموعه‌ای از اینفلوئنسرها از جمله جیک و لوگان پل و خود روگان برگزار شد، مقدمه‌ای تشریفاتی برای رسانه جدید حاکم بود.

برای ما پیروان پستمن، انحراف بیگ تک به سمت راست باید نشان دهد که رسانه‌ها، چه اینستاگرام، تیک تاک، توییتر، فیس بوک یا گوگل، به طور موقت توسط جناح راست تسخیر شده‌اند. ما باید انتظار داشته باشیم که این پلتفرم‌ها، که به میدان عمومی کشور تبدیل شده‌اند، سیاست‌های افرادی را که مالک آنها هستند، تقویت کنند، همانطور که انتظار داریم شرکت‌های رسانه‌ای سنتی باورهای بنیانگذاران خود را منعکس کنند. تنها سوال باقی مانده این است که آیا این غول‌های فناوری به طور کامل با دستور کار ترامپ موافق هستند یا اینکه صرفاً یک تغییر بزرگ در سیاست آمریکا را تأیید می‌کنند و با رئیس جمهور جدید مدارا می‌کنند. آیا آنها به تعهد به آزادی بیان که همگی به طرق مختلف از آن حمایت می‌کنند، پایبند خواهند بود، یا آزادی بیان صرفاً بهانه‌ای برای از بین بردن هنجارهای اجتماعی، شرکتی و سیاسی است که ممکن است شرکت‌های آنها را از تسخیر کامل توجه آمریکا بازدارد؟ آیا آنها با دستکاری دکمه‌های پلتفرم‌های خود، همانطور که ماسک در X انجام داده است، یک ماشین تبلیغاتی آشفته ایجاد می‌کنند؟ یا اینکه فقط خوشحال هستند که دیگر مجبور نیستند برای مشاوران D.E.I. پول پرداخت کنند یا با یک F.T.C. تهاجمی سروکار داشته باشند؟

تصور می‌کنم ترکیبی از همه این گزینه‌ها باشد. پلتفرم‌های محتاط‌تر به طور کامل به سمت ماسک نخواهند رفت و اگر احساسات سیاسی به سمت چپ بازگردد، یا حداقل، نیات خود را در پیام‌های مبهم درباره آزادی بیان پنهان می‌کنند، روی شرط خود می‌مانند. اما اقدامات لیبرالی که برخی از این شرکت‌ها، هرچند با بی‌میلی، در طول دهه گذشته انجام داده‌اند - که شامل تلاش‌هایی برای پرچم‌گذاری اطلاعات نادرست، بررسی صحت پست‌های سیاسی و مهم‌تر از همه، محدود کردن نفوذ ترامپ بر پلتفرم‌های خود بوده است - از بین خواهد رفت. در سال 2017، زمانی که ترامپ برای اولین بار به قدرت رسید، مقاومت هم در رسانه‌های اجتماعی و هم در رسانه‌های سنتی وجود داشت. این دو رابطه همزیستی داشتند - گفتمان توییتر تحت سلطه حساب‌های "تیک آبی" بود که بسیاری از آنها متعلق به افرادی بود که برای سازمان‌های خبری کار می‌کردند. (افراد مشهور نیز نقشی در این گفتمان داشتند، هرچند بیشتر یک نقش حمایتی بود.) این پوسترها و رسانه‌هایی که آنها را استخدام می‌کردند، تقریباً به طور یکنواخت لیبرال بودند و کاملاً بر هر آنچه ترامپ در آن روز پست می‌کرد، متمرکز بودند. آنها بر شرکت‌های رسانه‌های اجتماعی فشار آوردند تا اقدامات حفاظتی جدیدی را اتخاذ کنند و در نهایت حساب ترامپ را مسدود کنند.

ماسک با خرید توییتر، نصب یک سیستم تأیید پرداخت برای تیک‌های آبی و سرکوب لینک‌های خروجی، همه اینها را برهم زد. (او همچنین ترامپ را به عنوان مرکزی که تمام گفتمان خشم حول آن می‌چرخد، جایگزین کرد؛ ظاهراً سریع‌ترین راه برای به دست آوردن قدرت سیاسی در آمریکا این است که منفورترین فرد در توییتر شوید.) زاکربرگ در اعلامیه‌هایی که اوایل این ماه در مورد پایان دادن به بررسی صحت و D.E.I. در متا داد، نشان داد که دوران نفوذ لیبرال در شرکت او به پایان رسیده است. فقط همین دو نفر به تنهایی باید برای از بین بردن خطوط لوله #مقاومت کافی باشند. این از برخی جهات چیز خوبی است. ممکن است زندگی آنلاین شما پس از برداشته شدن این گاردریل‌ها کمی بیشتر کلاهبرداری و توهم توطئه به نظر برسد، اما تلاش‌ها برای کنترل اطلاعات نادرست، سخنان متعصبانه یا خود ترامپ باید به عنوان شکست‌هایی دیده شوند که فقط این سوء ظن را تقویت می‌کردند که تشکیلات لیبرال سعی در سانسور یا سرکوب باورهای نیمی از کشور دارد، که، بگذارید اعتراف کنیم، تا حدودی کاری بود که آنها انجام می‌دادند.

ویدیو از نیویورکر

اما این همچنین به این معنی است که مقاومت صدای خود را از دست داده است. در هفته گذشته، بسیاری از رسانه‌ها، از جمله تایمز، داستان‌هایی در مورد کمبود آشکار خشم و عزم در میان دموکرات‌ها نوشته‌اند. من این را خودم از زمان انتخابات متوجه شده‌ام و اگرچه فکر می‌کنم بسیاری از لیبرال‌های آسیب‌دیده از اخبار دوری کرده‌اند، اما تعجب می‌کنم که آیا خاموش شدن مخالفت و ناتوانی در سازماندهی اعتراضات گسترده مانند اعتراضات پس از اولین تحلیف ترامپ، بیشتر نشان دهنده انتقال قدرتمند مگافون از چپ به راست است.

اکثر جوامع، به ویژه جوامع سیاسی، اکنون آنلاین هستند. پنج سال پیش، ویدیویی از قتل جورج فلوید توسط یک افسر پلیس، کل زیرساخت آنلاین لیبرال را تقویت کرد. نمادهای وفاداری به طور گسترده به اشتراک گذاشته شد - تابلوهای جان سیاهان مهم است، پست‌های همبستگی در اینستاگرام، رندرهای نمادین فلوید - و جوامع آنلاینی که فعالان از زمان کشته شدن تریوون مارتین در سال 2012 ساخته بودند، برای هفته‌ها به خیابان‌ها برای اعتراض رفتند. مترقی‌ها به فشار اخلاقی توزیع شده اجتماعی متکی هستند، که قبلاً زبان مشترک رسانه‌های اجتماعی بود. شاید به نظر می‌رسید که «بیداری»، هر چه که به معنای آن باشد، در این دوره بیش از حد پیش رفته است، که دیدگاه‌های آن اولویت‌ها و باورهای اکثریت دموکرات‌ها را منعکس نمی‌کرد. اما این یک نتیجه اجتناب‌ناپذیر برای رسانه‌ای است که تفسیرها و گفتمان‌های شدید را تقویت می‌کند. بیداری چیزی نبود جز نسخه حداکثری یک سیستم همبستگی مترقی، که کاملاً برای رسانه‌های اجتماعی طراحی شده بود و توسط تشکیلات نخبگان و رسانه‌های خبری معتبر مهر و موم شده بود. چه بر سر رأی دهنده عصبانی دموکرات می آید وقتی از شبکه های همبستگی اجتماعی خود قطع می شود؟ فرد فقط برای مدت طولانی می تواند به تنهایی خشمگین شود.

یک سوال پستمنی دوم: اگر بخش بزرگی از لیبرال‌ها، به‌ویژه کسانی که به اندازه کافی راحت هستند که باور کنند بدترین کار ترامپ به آنها آسیبی نمی‌رساند، به نوعی پذیرش خسته کننده می‌افتند، آیا رسانه‌های اصلی هم از این روند پیروی خواهند کرد؟ عینی‌گرایی در روزنامه‌نگاری یک هدف والا است، اما مانند هر چیز دیگری، ترکیبی از روندهای فرهنگی، ترجیحات مخاطب و فناوری شکل می‌گیرد. به عنوان مثال، سالهای اوباما صدای تکنوکراتیکی را به وجود آورد که تحت تأثیر ظهور وبلاگ نویسی شکل گرفته بود. پیروزی انتخاب یک رئیس جمهور سیاه پوست محبوب، نیازمند صدایی بود که با اشتیاق لیبرال مطابقت داشته باشد و احساس می‌کرد که آینده فناوری و تحت تأثیر اینترنت را نمایندگی می‌کند. وبلاگ نویسی به نوبه خود، خواسته های خاص خود را داشت - یعنی نیاز به ارسال مداوم - که دسترسی سریعتر به منابع معتبر را ضروری می کرد. دیگر فرصت نداشتید با پنج نفر تماس بگیرید تا در مورد یک موضوع نظر آنها را جویا شوید و سپس با احتیاط به نتیجه گیری برسید. برای همگام شدن، باید به اطلاعات قابل جستجو در گوگل، یا به شکل داده ها یا یک حکایت تاریخی که می توان در اعماق نتیجه جستجوی گوگل بوکز یافت، دسترسی پیدا می کردید.

اینها، در بیشتر موارد، پیشرفت های خوشایندی بودند که دامنه تفسیرهای سیاسی را گسترش دادند و مخاطبان را به اشکال جدیدی از شواهد خارج از عینیت و اقتدار خودخوانده روزنامه نگار باز کردند. اما تسلط وبلاگ نویسان لیبرال بر تشکیلات از توانایی آنها در انطباق با اشکال جدید، اعم از رسانه های اجتماعی یا پادکست یا تیک تاک، ناشی می شد و این رسانه ها خیلی سریعتر از دهه هایی که مردم روزنامه صبح را دریافت می کردند و در شامگاه به پیتر جنینگز گوش می دادند، تغییر کردند. در نتیجه، فناوری نقش بزرگتری در نحوه تفکر روزنامه نگاران در مورد تأثیر خود داشت.

داده‌ها و تاریخ ممکن است برای وبلاگ‌ها به خوبی کار کرده باشند، اما واقعاً با ویدیوهای کوتاه همخوانی ندارند. شما می توانید هر تعداد نمودار و اینفوگرافیک که می خواهید بسازید، اما در نهایت، ویدیو به درام بین فردی نیاز دارد: اختلافات ساختگی بین یوتیوبرها، دو ساعت کامل سیاستمداران که به رقبای خود در یک راهپیمایی توهین می کنند، "سوراخ های خرگوش" رمزگذاری شده توطئه در مورد نیکولا تسلا و هرم بزرگ جیزه. این بدان معنا نیست که وبلاگ نویسانی که در دوران اوباما به شهرت رسیدند، اکنون بی ربط هستند، اما آنها مانند هر کس دیگری مجبور شده اند خود را با این اشکال جدید تطبیق دهند، که برای مطابقت با رسانه جدید، نیاز به تغییر در پیام دارد. (به خاطر ارزشش، من در طول دوران حرفه‌ای خود دریافته‌ام که افراد یکسانی تمایل دارند اولین کسانی باشند که در هر پلتفرم جدید حرکت می‌کنند، که یک استعداد است.) راس دوتات در ستونی اخیر برای تایمز، تغییر قریب الوقوع از داده‌ها را توصیف کرد و استدلال کرد که ما در حال بازگشت به یک فرم روایی و دراماتیک هستیم. دوتات نوشت: «بنابراین، همانطور که وارد بازسازی ترامپ می‌شویم، هر پیشگویی در مورد چهار سال آینده باید برای این چشم‌انداز اسطوره‌شناختی کافی باشد و از نظر دراماتیک با سرنوشتی که برای رئیس جمهور و ایالات متحده در نظر دارند، مطابقت داشته باشد.»

آیا رسانه های اصلی لیبرال می توانند یک داستان سینمایی و اسطوره ای را در زمانی بیان کنند که زیرساخت اطلاعات "مقاومت" مصادره شده و علیه آنها به کار گرفته شده است؟ من بیشتر به این دلیل شک دارم که نمی دانم آیا چنین داستانی می تواند از خصومت های افرادی که صاحب امواج رادیویی هستند جان سالم به در ببرد یا خیر. اگر در سال 2017، یکی از همکاران ترامپ همان سلام شبیه زیگ هیل را که ماسک این هفته در مراسم تحلیف داد، می داد، هر رسانه خبری چندین داستان با ارائه تحلیل های فریم به فریم ارائه می کرد. از مورخان دعوت می شد تا زمینه را فراهم کنند و هر برنامه رسانه های اجتماعی با خشم می لرزید. واکنش رسانه های لیبرال به ماسک تا حدودی از آن الگو پیروی کرد، اما در مقیاسی کوچکتر. برخی ممکن است همه اینها را نشانه ای از پیشرفت بدانند. سیاست فراخواندن همه به عنوان "فاشیست" کارساز نبود و زمان آن رسیده است که دموکرات ها به داستان دیگری، شاید در مورد پوپولیسم اقتصادی یا مرکزگرایی قاطع روی آورند. من از این نظر موافقم، اما من بیشتر تسلیم شدن را در واکنش ملایم به دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ می‌بینم تا استراتژی. اکثر لیبرال‌ها، حداقل کسانی که من در دو ماه گذشته با آنها صحبت کرده‌ام، تصمیم گرفته‌اند از سیستم خارج شوند و تا چرخه انتخاباتی بعدی منتظر بمانند، به این معنی که هر داستانی را که دموکرات‌ها شروع به گفتن آن کنند، نخواهند شنید. چه کسی می‌تواند آنها را به خاطر ثبت نکردن خشم خود در پلتفرم‌های مردانی که در مراسم تحلیف پشت سر خانواده ترامپ صف کشیده‌اند، سرزنش کند؟ ترول ها در رسانه پیروز شدند و کشور با آن همراه شد.

اما هنوز امیدی برای دموکرات ها وجود دارد زیرا آنها مانند تشکیلات جمهوری خواهان در سال 2016 برای یک تصاحب خصمانه آماده شده اند. آیا در انتخابات میان دوره ای، شاهد ظهور نامزدهایی در سراسر کشور خواهیم بود که از نهادهای لیبرال، فساد داخلی در دولت دموکرات محلی و خودخواهی رهبرانی مانند جو بایدن که منیت و میراث خود را بر مصلحت حزب ترجیح داده اند، ابراز خشم می کنند؟ اگر چنین است، این نامزدهای جدید - من فکر نمی‌کنم که در این مرحله بدانیم که کدام یک از آنها هستند - در حال بهره‌برداری از ارزشمندترین کالاها در رسانه‌های جدید و قدیمی هستند: درگیری و حقایق ناخوشایند. مواضع سیاستی خاص آنها به اندازه تمایل آنها به فراخواندن همه، از بایدن و کامالا هریس، تا الیگارشی فناوری، تا هر شهردار شکست خورده ای که اتفاقاً در این نزدیکی باشد، اهمیتی نخواهد داشت. رسانه‌های اجتماعی آنها را جذب خواهند کرد، جو روگان اصالت آنها را تحسین خواهد کرد، کلیپ‌سازان ویدئویی «بمب‌های حقیقت» آنها را در سراسر اینترنت پخش خواهند کرد، و آنها ممکن است بتوانند آن موج نارضایتی را تا سال 2028 طی کنند. اقتصاد ویروسی ممکن است زندگی ما را تسخیر کرده باشد، اما همچنین دمدمی مزاج است و همیشه بر خلاف خودش واکنش نشان می‌دهد. ♦