رهبران اروپایی به همراه ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین، که تماماً سیاه پوشیده است، در نشست سران در لندن در این ماه. عکس: جواد پارسا/NTB، از طریق رویترز
رهبران اروپایی به همراه ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین، که تماماً سیاه پوشیده است، در نشست سران در لندن در این ماه. عکس: جواد پارسا/NTB، از طریق رویترز

اروپا در شوک عاطفی، دست و پنجه نرم کردن با دورانی جدید

تحلیل خبری

برای دهه‌ها، هدف اصلی اتحاد جماهیر شوروی، «جداسازی» ایالات متحده از اروپا بود. جداسازی، همانطور که نامیده می‌شد، می‌توانست اتحاد غرب را که مانع از پیشروی تانک‌های شوروی در دشت‌های پروس می‌شد، بشکند.

اکنون، در عرض چند هفته، پرزیدنت ترامپ هدیه‌ای را به مسکو تقدیم کرده است که در طول جنگ سرد و پس از آن، از دسترس آن دور مانده بود.

اروپا، که مورد بی‌اعتنایی قرار گرفته، در شوک به سر می‌برد. ایالات متحده، ملتی که ایده اصلی آن آزادی و رسالت اصلی‌اش دفاع از دموکراسی در برابر استبداد بوده است، به متحد خود پشت کرده و در عوض، یک خودکامه بی‌رحم، یعنی ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه را در آغوش گرفته است. اروپا که با احساس رهاشدگی دست و پنجه نرم می‌کند، از وظیفه عظیم تسلیح مجدد پیش روی خود نگران است و از زیر و رو شدن ایدئولوژی آمریکایی شگفت‌زده شده، خود را سرگردان می‌یابد.

والری هایر، رئیس گروه میانه‌رو «تجدید اروپا» در پارلمان اروپا، گفت: «ایالات متحده ستونی بود که صلح حول آن مدیریت می‌شد، اما این کشور اتحاد خود را تغییر داده است. ترامپ تبلیغات پوتین را تکرار می‌کند. ما وارد دوران جدیدی شده‌ایم.»

تأثیر عاطفی بر اروپا عمیق است. در سفر طولانی از ویرانه‌های ۱۹۴۵ تا قاره‌ای مرفه، کامل و آزاد، آمریکا نقش محوری داشت. سخنرانی جان اف کندی در سال ۱۹۶۳ با عنوان «من یک برلینی هستم» (Ich bin ein Berliner)، استقامت برلین غربی را الهام‌بخش آزادی‌خواهان در سراسر جهان معرفی کرد. رونالد ریگان، رئیس‌جمهور آمریکا، در سال ۱۹۸۷ در دروازه براندنبورگ، این چالش را مطرح کرد: «آقای گورباچف، این دیوار را خراب کنید!». تاریخ اروپا همچنین تاریخ آمریکا به عنوان یک قدرت اروپایی بوده است.

اما معنای «غرب» در این عصر نوظهور، مبهم است. برای سال‌های متمادی، با وجود تنش‌های گاه به گاه شدید بین اروپا و آمریکا، غرب به عنوان یک بازیگر استراتژیک واحد، متحد در تعهد خود به ارزش‌های دموکراسی لیبرال، شناخته می‌شد.

فعالان در یک میدان در فضای باز، پلاکاردی عظیم در دست دارند که روی آن نوشته شده است: «از اوکراین دفاع کنید، از اروپا دفاع کنید. میلیاردها دلار روسیه را تصاحب کنید!»
فعالان در بروکسل در این ماه از رهبران اروپایی خواستند تا از دارایی‌های مسدود شده روسیه برای تأمین مالی اوکراین استفاده کنند. عکس: ایو هرمان/رویترز

اکنون اروپا، روسیه، چین و ایالات متحده وجود دارند. غرب به عنوان یک ایده، تهی شده است. اینکه این خلاء چگونه پر خواهد شد، مشخص نیست، اما یکی از نامزدهای آشکار، خشونت است، زیرا قدرت‌های بزرگ با یکدیگر درگیر می‌شوند.

البته، همانطور که تغییرات تقریباً روزانه در مورد تعرفه‌های جدید نشان داده است، آقای ترامپ، اگرچه گرایش‌های ملی‌گرایانه و خودکامه‌اش ثابت است، فردی تکانشی است. او اهل معامله است؛ او می‌تواند مسیر خود را تغییر دهد. در سال ۲۰۱۷، در سفری به لهستان در دوره اول ریاست جمهوری خود، او گفت: «من امروز به جهانیان اعلام می‌کنم که غرب هرگز، هرگز شکسته نخواهد شد. ارزش‌های ما پیروز خواهند شد.»

رئیس‌جمهور از آن زمان خود را از قید و بند چنین تفکر سنتی و همراهان جمهوری‌خواه مستقر که از آن حمایت می‌کردند، رها کرده است. به نظر می‌رسد او رهبری افسارگسیخته است.

چالش اروپا این است که تشخیص دهد چه چیزی مانور آقای ترامپ محسوب می‌شود و چه چیزی جهت‌گیری مجدد اقتدارگرایانه قطعی آمریکا است.

یک هفته پس از درگیری لفظی زشت در دفتر بیضی کاخ سفید با ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، که متهم به نگفتن «متشکرم» برای کمک‌های نظامی آمریکا شده بود که از آن زمان «متوقف» شده است، آقای ترامپ با برگزاری نشستی در هفته آینده بین مقامات ارشد اوکراین و آمریکا موافقت کرده است. او همچنین تهدید کرده است که اگر روسیه وارد مذاکرات صلح نشود، تحریم‌های بیشتری را علیه این کشور اعمال خواهد کرد. این ممکن است مقداری از آسیب‌ها را کاهش دهد، اگرچه به نظر می‌رسد مبنای کمی برای پایان دادن به جنگ تحریک شده توسط روسیه وجود داشته باشد.

نیکول باکاران، دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه ساینس پو پاریس، گفت: «هرگونه تعدیل ترامپ، بزرگترین خطر انکار رها کردن دموکراسی‌های لیبرال توسط او خواهد بود. ترامپ می‌داند به کجا می‌رود. تنها موضع واقع‌بینانه برای اروپا این است که بپرسد: ما به عنوان یک نیروی نظامی چه داریم و چگونه می‌توانیم این قدرت را با فوریت ادغام و رشد دهیم؟»

امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، این هفته اعلام کرد که این قاره با «تغییرات غیرقابل بازگشت» از سوی آمریکا مواجه است. او خواستار «تأمین مالی مشترک گسترده» برای تقویت سریع نظامی اروپا شد، از برگزاری نشست روسای ستاد مشترک اروپا در هفته آینده خبر داد و گفت: «صلح نمی‌تواند تسلیم اوکراین باشد.» او همچنین پیشنهاد داد که چتر هسته‌ای فرانسه را به متحدان اروپایی گسترش دهد.

آقای زلنسکی و پرزیدنت ترامپ در کنار یکدیگر نشسته‌اند. هر دوی آنها در حال اشاره هستند و به نظر می‌رسد ناامید شده‌اند.
نشستی در دفتر بیضی کاخ سفید در این ماه بین آقای زلنسکی و پرزیدنت ترامپ، تنش‌های خام را آشکار کرد. عکس: داگ میلز/نیویورک تایمز

اینها نشانه‌هایی از تغییرات استراتژیک بزرگ بودند. اما در هیچ کجای اروپا، تأثیر همسویی مجدد آمریکا به اندازه آلمان بی‌ثبات‌کننده نبوده است، کشوری که جمهوری پس از جنگ آن عمدتاً ساخته آمریکا بود و حافظه جمعی آن، سخاوت سربازان آمریکایی را که اولین کمک‌ها را به ملتی ویران شده ارائه کردند، مقدس می‌داند.

کریستوف هویزگن، رئیس آلمانی کنفرانس امنیتی مونیخ، ماه گذشته در حالی که به پایان سه سال فعالیت خود در این سمت فکر می‌کرد، اشک ریخت. او گفت، نابود کردن یک نظم مبتنی بر قانون و تعهد به حقوق بشر آسان است، اما بازسازی آنها دشوار است. او پس از آن صحبت کرد که جی‌دی ونس، معاون رئیس‌جمهور، اروپا را به انکار دموکراسی با تلاش برای جلوگیری از پیشرفت احزاب راست افراطی، از جمله یک حزب آلمانی که از زبان نازی‌ها استفاده کرده است، متهم کرد.

ژاک روپنیک، دانشمند علوم سیاسی فرانسوی که به طور گسترده در مورد اروپای مرکزی نوشته است، گفت: «این منظره‌ای وحشتناک بود، پسری که کتک می‌خورد و پسری که گریه می‌کرد. اروپا اکنون باید برای مبارزه برای دموکراسی قدم بردارد.»

برای بسیاری از آلمانی‌ها، این ایده که آمریکا، که نیروهایش برای شکست هیتلر کارهای زیادی انجام دادند، باید از حزبی به نام «آلترناتیو برای آلمان» (AfD) حمایت کند که شامل اعضایی است که آشکارا از نازی‌ها حمایت می‌کنند، خیانتی نابخشودنی به نظر می‌رسد. حزب AfD اکنون دومین حزب بزرگ آلمان است.

به گفته سایمون شاما، مورخ بریتانیایی، که این هفته با شرکت پخش استرالیا مصاحبه کرد، این امر همراه با قطع کمک‌های نظامی و اطلاعاتی آمریکا به اوکراین، حداقل در حال حاضر، «رسوایی وحشتناکی» را تشکیل می‌دهد.

فردریش مرتس، صدراعظم محافظه‌کار آینده آلمان، با کلماتی واکنش نشان داد که ناقوس مرگ نظم قدیم را به صدا درآورد. او گفت: «اولویت مطلق من تقویت اروپا در سریع‌ترین زمان ممکن خواهد بود تا بتوانیم قدم به قدم به استقلال واقعی از ایالات متحده دست یابیم.» او اظهار داشت که دولت ترامپ «تا حد زیادی نسبت به سرنوشت اروپا بی‌تفاوت» است.

کریستوف هویزگن، رئیس آلمانی کنفرانس امنیتی مونیخ، با کت و شلوار سنتی آلمانی و ایستاده در پشت تریبون.
کریستوف هویزگن، رئیس آلمانی کنفرانس امنیتی مونیخ، ماه گذشته گفت که نابود کردن یک نظم مبتنی بر قانون و تعهد به حقوق بشر آسان است، اما بازسازی آنها دشوار است. عکس: سون هوپه/DPA، از طریق آسوشیتدپرس

در یک لحظه، سه تابوی آلمانی شکسته شد. آلمانِ آقای مرتس از قیمومیت آمریکا خارج می‌شود، گسترش بازدارندگی هسته‌ای فرانسه به برلین را بررسی می‌کند و اجازه می‌دهد بدهی‌های فزاینده برای تأمین مالی ساخت سریع صنایع دفاعی افزایش یابد.

حتی در زمان مشکلات اقتصادی، آلمان یک شاخص برای اروپا است. اگر همکاری نظامی فرانسه و آلمان به سرعت رشد کند و با مشارکت نظامی بریتانیا، همانطور که تحت نخست‌وزیری کی‌یر استارمر محتمل به نظر می‌رسد، تکمیل شود، اروپا ممکن است شهرت خود را به عنوان یک غول اقتصادی و کوتوله استراتژیک از دست بدهد. اما این اتفاق یک شبه رخ نخواهد داد.

به نظر می‌رسد قدرت‌های بزرگ اروپا به این نتیجه رسیده‌اند که آقای ترامپ یک استثنا نیست. او در میان راست‌گرایان افراطی رو به رشد اروپا که ملی‌گراهای ضد مهاجر هستند، حمایت زیادی دارد. او تجسم آمریکایی عصر خودکامگان در حال ظهور است که برای آنها نهادها و اتحادهای پس از جنگ، موانعی بر سر راه نظم نوین جهانی هستند که حول محور مناطق نفوذ قدرت‌های بزرگ ساخته شده است.

اگر آقای ترامپ بخواهد گرینلند را از دانمارک، یکی از اعضای اتحادیه اروپا، بگیرد، چه نتیجه‌گیری دیگری برای اروپا معتبر است؟ به نظر می‌رسد که استثنای دهه گذشته، پرزیدنت بایدن با دفاع پرشور خود از دموکراسی و نظم مبتنی بر قانون بوده است.

البته، روابط بین اروپا و ایالات متحده مسئله کوچکی نیست. این روابط به راحتی از هم گسسته نخواهند شد؛ آنها بسیار بیشتر از یک اتحاد نظامی هستند. بر اساس آخرین آمار اتحادیه اروپا، تجارت کالا و خدمات بین اتحادیه اروپا (متشکل از ۲۷ کشور) و ایالات متحده در سال ۲۰۲۳ به ۱.۷ تریلیون دلار رسید. هر روز، حدود ۴.۸ میلیارد دلار کالا و خدمات از اقیانوس اطلس عبور می‌کند.

آقای ترامپ از زمان به دست گرفتن مجدد قدرت، ادعا کرده است که اتحادیه اروپا «به منظور کلاهبرداری از ایالات متحده تشکیل شده است.» این اظهارنظری بود که نشان‌دهنده دیدگاه غیرتاریخی و حاصل جمع صفر او نسبت به جهان بود. در واقع، با هر ارزیابی معقولی از ۸۰ سال گذشته، پیوند اروپا و آمریکا یک موتور رونق و یک ضریب صلح بوده است.

زنیا ویکت، مشاور مستقر در لندن که برای شورای امنیت ملی ایالات متحده کار کرده است، گفت: «این اتحاد در یک نقطه کشش بسیار دردناک قرار دارد، اما من آن را نقطه شکست نمی‌نامم، حداقل نه هنوز.» او بین درخواست آقای ترامپ مبنی بر اینکه اروپا هزینه بیشتری برای دفاع خود بپردازد، که درخواستی غیرمنطقی نیست، و نزدیکی او به آقای پوتین تمایز قائل شد.

اینکه این نزدیکی، اگر حفظ شود، به کجا می‌انجامد، مشخص نیست. اما همانطور که آقای شاما گفت: «وقتی به تجاوز پاداش می‌دهید، دور دیگری از تجاوز را تضمین می‌کنید.» اوکراین، برای آقای پوتین، بخشی از یک کارزار بسیار گسترده‌تر برای از بین بردن ناتو و اتحادیه اروپا است. او به همراه چین در یک مشارکت «بدون محدودیت»، می‌خواهد احیای روسیه، به آنچه او سلطه غرب بر جهان می‌داند، پایان دهد.

همانطور که پیر لوی، سفیر سابق فرانسه در مسکو، ماه گذشته در لوموند نوشت: «این به مردم آمریکا بستگی دارد که بفهمند در خط آتش پوتین قرار دارند: غربی‌زدایی از جهان، پایان دادن به هژمونی آمریکا، پایان دادن به جایگاه غالب دلار در اقتصاد جهانی، و اقدام با حمایت ایران، کره شمالی و چین.»

در حال حاضر، و به دلایل نامشخص، به نظر نمی‌رسد آقای ترامپ اهمیتی بدهد. او قرار نیست از حساسیت خود به عدم انتقاد از آقای پوتین، دست بکشد. به نظر می‌رسد اروپا باید بر حیرت خود غلبه کند.

خانم باکاران گفت: «وقتی بیدار می‌شویم، همه ما دلشکسته هستیم.»