یک باور اساسی لیبرال‌های «فراوانی» این است که رکود، چیزی شبیه به یک وضعیت اضطراری ملی را نشان می‌دهد. تصویرسازی توسط گلدن کاسموس
یک باور اساسی لیبرال‌های «فراوانی» این است که رکود، چیزی شبیه به یک وضعیت اضطراری ملی را نشان می‌دهد. تصویرسازی توسط گلدن کاسموس

آیا دموکرات‌ها باید ساختن را یاد بگیرند؟

لیبرال‌ها مدت‌هاست که بر حفاظت‌ها بیش از پیشرفت تأکید کرده‌اند. طرفداران «دستور کار فراوانی» فکر می‌کنند زمان آن رسیده که کارها را تسریع کنیم.

کاریکاتوری که مسائل برنامه‌ریزی شهری را به تصویر می‌کشد
کاریکاتور اثر لیام فرانسیس والش

من در اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود میلادی در دو آپارتمان آجری قرمز کاربردی پس از جنگ در حومه شهر نیویورک بزرگ شدم - ابتدا در یک آپارتمان دو خوابه در یک ساختمان هشت طبقه در اینوود، در نوک شمالی منهتن، و سپس در یک آپارتمان سه خوابه در یک ساختمان دوازده طبقه در ریوردیل، در غرب برانکس. هر کدام یک رختشویخانه سکه‌ای در زیرزمین داشتند. گوردون‌ها، دوستان والدینم، در طبقه نوزدهم یک ساختمان بلندتر در چند بلوک آن‌طرف‌تر در ریوردیل زندگی می‌کردند، و از بالکن کوچک آن‌ها می‌توانستید به سمت شرق در سراسر منطقه نگاه کنید و ساختمان‌های آجری کم ارتفاعی شبیه به ساختمان من را ببینید، که در آن صدها هزار نفر زندگی می‌کردند، پنجره‌های زرد کوچک در برابر آسمان خاکستری برانکس. ساموئل جی لفراک، که صدها ساختمان از این قبیل را در بروکلین و کوئینز ساخته بود، در مورد این آپارتمان‌ها گفت: «آن‌ها معمولی بودند.» «پنجره‌ها باز و بسته می‌شدند. تابستان آن‌ها را باز می‌کردید و زمستان می‌بستید.»

در آن زمان، جمعیت شهر تقریباً هشت میلیون نفر نبود، اما برای مادرم این یک اصل ایمانی بود که این یک شمارش کم است - که سرشماران بیش از حد عصبی بودند که به طور کامل محله‌های فقیرنشین را بررسی کنند، که مهاجران غیرقانونی از این نظرسنجی پنهان می‌شدند، که رقم واقعی باید حداقل نه میلیون نفر باشد. او در مدارس دولتی در واشنگتن هایتس و هارلم شرقی تدریس می‌کرد، و هر پاییز مهاجران از کشورهای جدید در کلاس او ثبت نام می‌کردند: کوبا، سپس جمهوری دومینیکن، سپس اکوادور. جهان وسیع بود و ما ساختمان‌های آپارتمانی مقرون به صرفه زیادی داشتیم. مطمئناً شهر نیویورک رشد می‌کرد.

آنچه از آن زمان اتفاق افتاده است، نوعی گسست در قوانین عرضه و تقاضا بوده است. اول، نیویورک در دهه نود امن شد، و سپس تقریباً به طور غیرقابل تصوری ثروتمند شد. من هنوز مکالمه‌ای را در اواسط دهه ۲۰۰۰ به یاد می‌آورم که در آن دوستم ویل، که وارد املاک و مستغلات شده بود، با اطمینان به من گفت که الیگارش‌های روسی اکنون نه تنها در منهتن جنوبی بلکه در بروکلین نیز ملک می‌خرند. این در آن لحظه غیرممکن به نظر می‌رسید اما ظرف چند ماه کاملاً درست بود. به شکلی که در دوران کودکی من اینطور نبود، شهر به وضوح به مکانی مطلوب برای زندگی تبدیل شده بود. و با این حال هیچ بزرگتر نشد. تازه واردان همچنان می‌رسیدند - طبق آمار رسمی، شهر به طور قابل توجهی سفیدپوست کمتری پیدا کرده است - اما با رفتن افراد، تعادل برقرار شد. منظره بالکن گوردون‌ها تغییر چندانی نکرده است. در سال ۲۰۰۰، جمعیت شهر نیویورک ۸,۰۰۸,۲۷۸ نفر بود. در سال ۲۰۲۳، اداره سرشماری تخمین زد که ۸,۲۵۸,۰۳۵ نفر باشد. در یک ربع قرن امن و مرفه، مهم‌ترین شهر کشور به سختی رشد کرده است.

برای برخی از روزنامه‌نگاران و محققان لیبرال نسل من، رکود شهرهای آمریکا به یک وسواس فکری تبدیل شده است. کلان‌شهرهای مترقی که ما بیشتر دوستشان داریم و جایی که مشاغل با درآمد بالاتر به طور فزاینده‌ای در آن یافت می‌شوند، به نظر می‌رسد بیشترین مشکل را در رشد دارند، شاید به این دلیل که بیشترین مشکل را در ساخت و ساز دارند. در سال ۲۰۲۳، هفتاد هزار مجوز مسکن در کلان‌شهر هوستون در ایالت قرمز صادر شد، و تنها چهل هزار مجوز در کلان‌شهر نیویورک، که سه برابر جمعیت بیشتری دارد. (در مناطق کلان‌شهری سانفرانسیسکو و بوستون، حتی کمتر بود.) هنگامی که شهرسازان بررسی کردند که چرا اینطور است، متوجه شدند که نه یک علت واحد، بلکه مجموعه‌ای از عوامل وجود دارد. قوانین مترقی ایده‌آلیستی دهه هفتاد - قوانینی که بررسی زیست‌محیطی، استانداردهای ایمنی و ضد فساد، حفظ آثار تاریخی، دستمزدهای رایج و مهم‌تر از همه، قدرت محلی بر منطقه‌بندی را الزامی می‌کردند - قرار بود از جوامع کوچک در برابر منافع ثروتمندان محافظت کنند. اما آن‌ها توسط مالکان خانه و مشاغل دستکاری شده و برای جلوگیری از انواع ساخت و سازهای جدید استفاده شده‌اند. نیت‌های خوب راه را برای آنچه دانشمند علوم سیاسی، فرانسیس فوکویاما، «وتوکراسی» نامید، هموار کرده‌اند. همانطور که عزرا کلاین از *تایمز* و درک تامپسون از *آتلانتیک* در مورد این الگوی نظارتی در کتاب خود «فراوانی» (Avid Reader) می‌نویسند، «هر تصمیم فردی منطقی است. پیامدهای جمعی دیوانه‌کننده هستند.»

گاهی اوقات حتی تصمیمات فردی هم دیوانه‌کننده هستند. در سانفرانسیسکو، فعالان ضد سقط جنین با این استدلال که ساخت یک کلینیک، استانداردهای محلی برای سر و صدا و ترافیک را نقض می‌کند - به دلیل اعتراضاتی که خودشان قصد سازماندهی آن را داشتند - جلوی ساخت آن را گرفتند. ساکنان همچنین موفق شدند وضعیت حفاظت تاریخی را برای یک رختشویخانه به منظور جلوگیری از تخریب آن به دست آورند. (بیست و هفت درصد منهتن به دلیل میثاق‌های حفاظتی مختلف از دست توسعه‌دهندگان در امان است.) یک پروژه در لس‌آنجلس برای تبدیل یک کارخانه هواپیمای آلوده به آپارتمان و مغازه، بیست بار در بیست سال، تحت همان قانون، مورد شکایت قرار گرفت. در مریلند، مالکان خانه طوماری را برای متوقف کردن ساخت یک ساختمان آپارتمانی به منظور ایجاد یک پارکینگ سازماندهی کردند.

حتی پروژه‌های عمومی نیز معمولاً در همان وتوکراسی گرفتار می‌شوند. افزودن یک کیلومتر مسیر مترو در ایالات متحده اکنون دو برابر ژاپن یا کانادا و شش برابر پرتغال هزینه دارد. در پنجاه سال گذشته، هزینه تعدیل شده با تورم یک مایل بزرگراه بین ایالتی سه برابر شده است. یک مقاله دانشگاهی آینده که تاریخچه طولانی توسعه شهری و مخالفان آن را شرح می‌دهد، توسط اساتید حقوق، رودریک ام. هیلز جونیور از دانشگاه نیویورک و دیوید شلایچر از ییل، با عنوان «چگونه اشراف‌زادگان پیروز شدند» نامگذاری شده است.

این شهرسازان به سمت مرکز سیاسی متمایل شده‌اند، منطق توسعه را می‌بینند و در برابر برخی از نمادهای ترقی‌خواه موضع می‌گیرند. در کتاب «گیر کرده» (Random House) نوشته یونی آپلبام از *آتلانتیک*، یک شخصیت شرور اصلی جین جیکوبز، پرچمدار دهکده گرینویچ و نظریه‌پرداز چپ‌گرای زندگی محله‌ای است. اما نیاز به ساخت و ساز تا زمان دولت بایدن یک وسواس خاص باقی ماند، زمانی که برخی از همان روشنفکران متوجه شدند که تلاش‌ها برای ساخت زیرساخت انرژی سبز با همان مخالفت‌ها روبرو می‌شود. سه سال پس از اینکه کنگره ۷.۵ میلیارد دلار برای ایجاد یک شبکه شارژ خودروهای الکتریکی در سراسر کشور مجوز داد، تنها دویست و چهارده شارژر منفرد آماده بودند. در اواسط دهه ۲۰۰۰، یک کارآفرین به نام مایکل اسکلی طرحی را برای ساخت یک مزرعه بادی وسیع در منطقه بایر اوکلاهاما و فروش انرژی به اداره دره تنسی دولت فدرال ارائه کرد. اسکلی تعهد دولت اوباما را برای خرید انرژی خود تضمین کرد، اما در طول یک دهه این پروژه به آرامی فروپاشید، زیرا قدرت‌های ایالتی تعلل کردند و در نهایت از صدور مجوزهای لازم خودداری کردند. هر کسی که از نظر سیاسی در تلاش‌ها برای ساخت آسمان‌خراش‌ها در غرب هارلم سرمایه‌گذاری کرده بود، متوجه الگوی آشنایی می‌شد. اسکلی در کتاب «چرا هیچ چیز کار نمی‌کند: چه کسی پیشرفت را کشت - و چگونه آن را بازگردانیم» (Public Affairs) نوشته مارک جی. دانکلمن، محقق در براون، نقل شده است: «ما در لحظه‌ای از تاریخ هستیم. رابرت موزس می‌تواند از مرگ بازگردد و نمی‌تواند هیچ کاری انجام دهد.»

این سه کتاب جدید چنین کاهش‌هایی را بررسی می‌کنند و به دنبال حرکت از شهرسازی به سمت یک فلسفه سیاسی کلی‌تر هستند. کلاین و تامپسون شاید جاه‌طلبانه‌ترین باشند. آن‌ها می‌نویسند: «برای دهه‌ها، لیبرالیسم آمریکایی موفقیت خود را در این اندازه‌گیری کرده است که چقدر می‌تواند به سیستم رفاه اجتماعی دانمارک نزدیک شود.» اما این تلاش‌ها با مشکل تامین مسکن کافی، پنل‌های خورشیدی کافی، و به اندازه کافی از آنچه مردم نیاز دارند، پیچیده شده است. آن‌ها به دنبال «تغییر در فرهنگ سیاسی» هستند که از طریق آن لیبرالیسم، که مدت‌ها برای ترمز کردن ساخت و سازها عمل می‌کرد، اکنون برای «تسریع سیستم» کار می‌کند. کلاین و تامپسون خواهان «لیبرالیسمی هستند که می‌سازد»، نه فقط در مسکن و انرژی سبز، بلکه در هوش مصنوعی و توسعه دارو نیز، مناطقی که در آن‌ها الگوهای مشابهی از رکود را می‌بینند. اهداف آن‌ها گسترده است. کلاین و تامپسون معتقدند که این گروه از سیاست‌ها، که آن‌ها آن را دستور کار فراوانی می‌نامند، «راهی برای خروج از باتلاقی که در آن هستیم ارائه می‌دهد. یک نظم سیاسی جدید.»

زمان جالبی است که بسیاری از متفکران برجسته لیبرال بر پویایی تمرکز می‌کنند، زیرا جمهوری‌خواهانی که در واشنگتن قدرت را در دست دارند نیز در حال و هوای شتاب‌دهنده هستند. از بسیاری جهات، استدلال محافظه‌کارانه سرراست‌تر است. لیبرال‌های فراوانی ممکن است امیدوار باشند که دولت فدرال را به سلاحی علیه وتوکراسی‌های محلی تبدیل کنند. جمهوری‌خواهان ترامپ به سادگی می‌خواهند آن را نابود کنند تا تجارت بتواند شکوفا شود. حمله رعدآسای *DOGE* در ماه گذشته قبلاً منجر به اخراج‌های گسترده و پراکنده و تهدید به تعطیلی آژانس‌ها در USAID، FAA، اداره حمایت مالی مصرف‌کننده و وزارت آموزش و پرورش شده است، و اگرچه برخی از این تلاش‌ها در دادگاه مورد مناقشه قرار می‌گیرند، اما موارد بیشتری در راه است. حتی افرادی در مدار ترامپ که زمانی که او از قدرت خارج بود نسبت به فناوری بزرگ شک داشتند، اکنون آینده‌ای را در آن می‌بینند. در پاریس در فوریه امسال، درست چند هفته پس از ادای سوگند، معاون رئیس جمهور جی. دی. ونس در نشستی در مورد هوش مصنوعی سخنرانی کرد. ونس گفت: «من امروز صبح اینجا نیستم تا در مورد ایمنی هوش مصنوعی صحبت کنم.» «من اینجا هستم تا در مورد فرصت هوش مصنوعی صحبت کنم.» او ادامه داد، پاسخ آمریکا دیگر نمی‌تواند «خودآگاه» یا «ریسک‌گریز» باشد.

فراوانی، برای دموکرات‌های منتخبی که آن را پذیرفته‌اند، سیاستی از رشد و شاید حتی ریسک را ارائه داده است که می‌توانند از آن حمایت کنند، زیرا بر یک دولت پرانرژی و فعال به جای یک بازار آزاد بی‌قید و شرط متمرکز است. این اهداف به سرعت به سمت هسته خودپنداره حزب و برنامه‌های آن حرکت کرده‌اند. مهم‌ترین مورد در دستور کار سیاست کمپین هریس، گسترش مسکن بود. ریچی تورس، نماینده دموکرات میانه‌رو از برانکس و نامزد احتمالی فرمانداری نیویورک در سال ۲۰۲۶، در ژانویه گفت که «دستور کار فراوانی بهترین چارچوبی است که من برای تجسم مجدد حکمرانی دموکراتیک شنیده‌ام.» در کالیفرنیا، فرماندار گاوین نیوسام موضوع مشابهی را مطرح کرد. او گفت: «مردم اعتماد و اطمینان خود را به توانایی ما برای ساختن چیزهای جدید از دست می‌دهند.» این فقط شهرسازان نیستند که لیبرال‌ها را به خاطر مشکلات ساخت و ساز سرزنش می‌کنند. برخی از دموکرات‌های برجسته نیز این کار را انجام می‌دهند. به گفته جان پودستا، رئیس ستاد کاخ سفید در زمان بیل کلینتون و مشاور ارشد باراک اوباما و جو بایدن، «ما آنقدر در متوقف کردن پروژه‌ها مهارت پیدا کردیم که فراموش کردیم چگونه در آمریکا چیزهایی بسازیم.»

این دموکرات‌ها ممکن است، مانند آپلبام، به پیامدهای گیر افتادن در مکان برای افراد کارگر فکر کنند. آپلبام یک داستان‌نویس دوست‌داشتنی است، و در این کتاب ملایم او تأکید می‌کند که چقدر توانایی تاریخی آمریکایی‌ها برای تغییر شرایط خود به نقل مکان به جای دیگر بستگی داشته است، از جان وینتروپ گرفته تا هانگ کی، تاجر کوچک مهاجری که با تلاش‌های شهروندان مودستو برای محدود کردن رختشویخانه خود به بخش چینی‌نشین شهر از طریق منطقه‌بندی مبارزه کرد. آپلبام یک دشمنی خاص برای احساسات‌گرایی محافظه‌کارانه نسبت به شهر کوچک قائل است، و او از اینکه چگونه بسیاری از ترقی‌خواهان، مانند جیکوبز، به دنبال بازآفرینی آن در وسط شهرها بودند، ناراحت است. او فکر می‌کند که آمریکایی‌ها زمانی چنین تعلق‌خاطر بزرگی داشتند - به دسته گل توکویلی از کلیساها، اتحادیه‌های مدنی، باشگاه‌های بولینگ - زیرا ما تازه وارد بودیم و به دنبال جلب محبت خود بودیم، و اینکه، از آنجایی که ما دیگر نقل مکان نمی‌کنیم، «این ساختارها تحلیل رفته‌اند و آمریکایی‌ها را بیگانه و تنها گذاشته‌اند.» آپلبام در مورد اینکه تقصیر به گردن کیست، صریح است: یک مطالعه که او به آن اشاره می‌کند نشان داد که هر چه رای‌دهندگان یک شهر ده درصد لیبرال‌تر شدند، سی درصد کمتر مجوز مسکن صادر کردند.

دانکلمن نظریه سیاسی پشت این پدیده را ارائه می‌دهد - «چرا هیچ چیز کار نمی‌کند» در واقع تاریخچه‌ای از سیاست‌گذاری ترقی‌خواهانه قرن بیستم است. او فکر می‌کند که نقطه اوج، مفهوم بلندپروازانه حکمرانی بود که در دومین سخنرانی تحلیف فرانکلین دی. روزولت نوشته شده بود: «ما در حال شکل دادن ابزاری با قدرت غیرقابل تصور برای ایجاد جهانی بهتر از نظر اخلاقی هستیم.» دانکلمن ایجاد اداره تامین اجتماعی، کمیسیون ارتباطات فدرال، هیئت ملی روابط کار و کمیسیون بورس و اوراق بهادار (چه دوره‌ای!) را جشن می‌گیرد و همان روحیه «همیلتونی» را در سیستم بزرگراه بین ایالتی دوایت دی. آیزنهاور می‌بیند. دانکلمن فکر می‌کند که شکاف‌ها در دهه شصت ظاهر شدند، زیرا لیبرالیسم شروع به انعکاس بی‌اعتمادی نسل انفجار جمعیت به تشکیلات کرد. او به طرز ماهرانه‌ای نشان می‌دهد که چگونه سیاست‌های ضد فقر و سپس سیاست‌های زیست‌محیطی برای توانمندسازی جوامع محلی برای مقاومت در برابر نیروهای خارجی طراحی شده‌اند و لیبرالیسم را در خدمت خنثی کردن برنامه‌های بزرگ قرار می‌دهند. (او همچنین کتاب کلاسیک و انتقادی رابرت کارو درباره رابرت موزس را به خاطر دادن این تصور غلط به نسلی از خوانندگان که ساخت و ساز تهاجمی یک رذیلت سیاسی است و نه یک فضیلت، سرزنش می‌کند.) «چرا هیچ چیز کار نمی‌کند» صریح و ترغیب‌کننده است - کلمه «همیلتونی» در صد و بیست و پنج صفحه ظاهر می‌شود - اما دانکلمن نکته ظریفی را در مورد تعامل بین احساسات فرهنگی و طراحی اجتماعی بیان می‌کند. او می‌نویسد: «بیزاری فرهنگی ترقی‌خواهی از قدرت، حزب دموکرات - که ظاهراً «حزب دولت» است - را به نهادی تبدیل کرده است که تقریباً به طور غریزی به دنبال کاهش دولت است.»

بخشی از بار سیاسی این سه کتاب از وضوح انکار آن‌ها ناشی می‌شود. حرکت طبیعی نویسندگان سیاسی سرزنش کردن طرف مقابل است. جناح فراوانی می‌گوید: «این یکی به گردن ماست.» اما جایی در اعماق هزار صفحه ترکیبی آن‌ها، من شروع به تعجب کردم که آیا سرزنش خود لیبرال‌ها کمی اغراق‌آمیز نیست. اینکه بسیاری از دموکرات‌های برجسته در مورد استدلال‌های آن‌ها مشتاق هستند، تا حدودی این ادعا را تضعیف می‌کند. الگویی که این نویسندگان شناسایی می‌کنند این است که منافع ثروتمند یا قدرتمند وکلایی را برای اعتراض به یک پروژه جدید استخدام می‌کنند، با استفاده از مکانیزمی که توسط لیبرال‌ها در دهه هفتاد طراحی شده است. طرفداران فراوانی بر مشکل ایدئولوژی تأکید می‌کنند، به دلیل اینکه چه کسی معمولاً قوانین را نوشته است، اما آنچه در حال وقوع است، به طور ساده‌تر، در مورد ثروت و قدرت نیز هست. وقتی صحبت از هزینه متروهای نیویورک می‌شود، آخرین مطالعات برخی از مقصران خاص را شناسایی می‌کنند: این شهر سطوح نیم‌طبقه بسیار بیشتری را در ایستگاه‌های خود می‌سازد تا ایستگاه‌های خارج از کشور، و مشاوران بیشتری را استخدام می‌کند. چقدر از این واقعاً در مورد لیبرالیسم است؟

وضعیت در مورد سیاست‌های آب و هوایی شدیدتر است. کلاین و تامپسون خاطرنشان می‌کنند که پروژه‌های زیربنایی باید بیش از شصت فرآیند بررسی جداگانه را فقط از مقامات فدرال طی کنند، و این به طور غیرضروری چالش‌برانگیز به نظر می‌رسد - احتمالاً قانون پیمان پرندگان مهاجر می‌تواند کاهش یابد. اما این کاملاً غیرتاریخی است که فکر کنیم لیبرال‌ها عمدتاً مقصر پیشرفت متوقف شده سیاست‌های آب و هوایی آمریکا هستند. همانطور که کلاین و تامپسون اذعان می‌کنند، جیمی کارتر پنل‌های آب گرم خورشیدی را روی کاخ سفید قرار داد. رونالد ریگان آن‌ها را برداشت. با توجه به ضرب‌الاجل‌های کتاب، این آثار همگی تا حدی منعکس‌کننده سال‌های بایدن هستند، زمانی که سؤالات در مورد این بود که آیا ما خورشیدی سریع‌تر یا خورشیدی کندتر خواهیم داشت، و آیا این گذار توسط چین رهبری می‌شود یا توسط ما. اما انتخابات ۲۰۲۴ یادآوری این بود که چرا برای لیبرال‌ها بازآفرینی شرایط دومین دوره روزولت، که او در یک پیروزی ۵۲۳-۸ رای الکترال به دست آورد، بسیار دشوار بوده است. کشور بسیار বিভক্ত‌تر ما در مورد اهداف اساسی اختلاف نظر دارد. در حال حاضر، نیمی از آن - بخشی که در قدرت است - به نظر نمی‌رسد انرژی خورشیدی یا بادی را تقریباً در هیچ بازه زمانی بخواهد. ترجیح می‌دهد زغال سنگ بیشتری بسوزاند.

در ۱۱ ژوئن ۲۰۲۳، یک راننده کامیون به نام ناتان مودی کنترل خود را در خروجی خیابان کوتمن از I-95 در شمال شرقی فیلادلفیا از دست داد و هشت هزار و پانصد گالن بنزینی را که وسیله نقلیه او حمل می‌کرد، واژگون کرد. این بنزین مشتعل شد و مودی را کشت و آنقدر گرما تولید کرد که پل زیر آن فرو ریخت. این تصادف در یک نقطه به خصوص مهم در سیستم بزرگراهی شمال شرقی رخ داد. (در گزارش‌های ترافیک زمان رانندگی، «ترافیک در خیابان کوتمن» چیزی شبیه به «تاخیر در بزرگراه کراس برانکس» است.) فرماندار دموکرات تازه انتخاب شده پنسیلوانیا، جاش شاپیرو، اعتبار خود را بر بازسازی سریع گذاشت. او هر شب به مطبوعات و در تیک‌تاک به‌روزرسانی‌هایی می‌داد و یک دوربین در محل نصب کرد تا مردم بتوانند پیگیری کنند.

همانطور که کلاین و تامپسون داستان را روایت می‌کنند، اقدام کلیدی در وزارت حمل و نقل ایالت رخ داد، که وزیر آن، مایکل کارول، از اعلامیه اضطراری فرماندار برای تعلیق قوانینی که در غیر این صورت باید رعایت می‌کرد، استفاده کرد. کارول پیمانکارانی را برای انجام کار انتخاب کرد و بدون انتظار برای پیشنهادهای رقابتی بر سر قیمت توافق کرد، به آن‌ها اجازه داد در شب زمانی که پیش‌بینی‌های باران معمولاً کار را متوقف می‌کرد، آسفالت کنند و به طور کلی سرعت را بر احتیاط معمول اولویت داد. کارول به یاد می‌آورد، هنگامی که او به تیمی از کارگران برخورد کرد که در حال جدا کردن یک علامت جاده‌ای با پیچ گوشتی بودند تا بتوان بعداً از آن استفاده مجدد کرد، گفت: «دستگاه را روشن کنید و آن لعنتی را بیاندازید.» در دوازده روز، به طرز شگفت‌انگیزی، پل بازسازی شد و تردد از سر گرفته شد.

کلاین و تامپسون در مشاغل روزمره خود، به عنوان ستون‌نویس و پادکستر که کار خود را به صورت آنلاین آغاز کردند، یک گرایش وسواسی را در روزنامه‌نگاری سیاسی پیش برده‌اند: علاقه به جزئیات در مورد نحوه عملکرد برنامه‌های دولتی. از آنجایی که آن‌ها در دوران بایدن به شهرت رسیدند، پادکست کلاین به یکی از مکان‌های اصلی تبدیل شد که در آن اهداف و قضاوت‌های لیبرالیسم ارزیابی می‌شد - آن‌ها به تحمیل یک حساسیت و جدیت تکنوکراتیک بر گفتگوی سیاسی، همراه با علاقه خاص به اشکال مختلف آینده‌نگری کمک کرده‌اند. نفوذ کلاین و تامپسون یک دلیل خوب برای دیدن این کتاب‌ها به عنوان طرح‌هایی برای یک جنبش سیاسی است. «فراوانی» یک کتاب منصفانه است و برخی از مبادلاتی را که با طراحی مجدد دولت برای پویایی همراه است، تشخیص می‌دهد. کلاین و تامپسون اذعان می‌کنند: «این‌ها خطراتی بودند» از انتخاب‌هایی که شاپیرو برای کنار گذاشتن قوانین ایمنی و ضد فساد انجام داد، و از کارول نقل قول می‌کنند: «ممکن بود بد پیش برود، اما اینطور نشد.» آن‌ها می‌نویسند: «فرآیندی که شاپیرو استفاده کرد معمولاً غیرقانونی است. با این حال دموکرات‌های ملی و رای‌دهندگان پنسیلوانیا به طور یکسان آن را دوست داشتند. این در مورد فرآیند معمول چه می‌گوید؟»

یک باور اساسی جنبش فراوانی این است که رکود، چیزی شبیه به یک وضعیت اضطراری ملی را نشان می‌دهد، که ممکن است دولت را ملزم به ریسک کردن کند و لیبرال‌ها را ملزم به کنار گذاشتن تلاش خود برای یک دموکراسی اجتماعی به سبک اسکاندیناوی کند. بخش اعظم نیمه دوم کتاب کلاین و تامپسون بر شارژ فوق‌العاده علم آمریکا متمرکز است، و در اینجا نویسندگان به سمت یک آینده‌نگری مبهم‌تر از نظر ایدئولوژیک متمایل می‌شوند. آن‌ها «نوع جدیدی از دولت کارآفرین» را متصور می‌شوند، یعنی «دولت به عنوان کارآگاه تنگناها.» آن‌ها امیدوارند که مهاجرت دانشمندان با استعداد را تسهیل کنند، کاغذبازی مورد نیاز محققان با بودجه فدرال را محدود کنند، و از پول دولت کمی بیشتر شبیه یک صندوق سرمایه‌گذاری خطرپذیر استفاده کنند، و با ایجاد جوایز و کمک به تضمین بازارها، ایده‌های بالقوه تغییردهنده را تشویق کنند. بحث در مورد هوش مصنوعی مختصر است. بحث بسیار طولانی‌تری در مورد N.I.H. وجود دارد. کلاین و تامپسون می‌نویسند: «ایالات متحده سالانه ده‌ها میلیارد دلار را به اکتشافات علمی اختصاص داده است.» «اما به اندازه انتظاری که داشتیم پیشرفت نداشته است.» البته، نیم دهه گذشته واکسن *COVID*، پیشرفت‌هایی در ایمونوانکولوژی و دسته جدیدی از داروهای چاقی را ارائه کرده است که آنقدر موثر هستند که به نظر می‌رسد مرگ و میر ناشی از همه علل را کاهش می‌دهند. این یک سطح ناامیدکننده از پیشرفت است؟ در مقایسه با چه چیزی؟

نامزد واضح چین است. چین است که بیست و هفت رآکتور هسته‌ای در دست ساخت دارد، در مقایسه با صفر در ایالات متحده، چین که زیرساخت‌های هوش مصنوعی و توسعه داروی آن شروع به رقابت با ما کرده است و تولید پنل‌های خورشیدی آن ما را شرمنده می‌کند. کلاین و تامپسون پیشنهاد می‌کنند که شاید ما باید از روش‌هایی که مدل پکن کارآمدتر از مدل ما است، یاد بگیریم. آن‌ها می‌نویسند: «چین می‌تواند صدها هزار مایل راه آهن سریع‌السیر را در زمانی بسازد که کالیفرنیا نتواند صدها مایل راه آهن سریع‌السیر بسازد.» اما آیا دموکراسی‌های لیبرال واقعاً می‌خواهند برای حل مشکلات خود به یک دولت تک‌حزبی اقتدارگرا نگاه کنند؟ در آن نقطه، ممکن است بخواهید به جای نگرانی در مورد وتوکراسی، به دنبال براندازی باشید.