بسیاری از آمریکاییها - شاید ۷۵ میلیون نفر از آنها؟ - هفتههای آتشین اولیه دور دوم ریاستجمهوری دونالد ترامپ (Donald Trump) را با حیرت و خشم مینگرند. فراتر از تلاشهای فوری ترامپ برای انجام آنچه در مسیر کارزار انتخاباتی وعده داده بود، بیتفاوتی آشکار او نسبت به محدودیتهای قانونی و قانون اساسی در انجام این کار وجود دارد. همچنین تمایل همپوشانی او برای اجازه دادن به ثروتمندترین مرد جهان برای تصمیمگیری در مورد اینکه کدام عناصر از بوروکراسی زمانی باثبات ما برای باقی ماندن بیش از حد «Woke» یا «lib» هستند، وجود دارد.
مطمئناً، به گفته بسیاری از مخالفان، لحظهای فرا خواهد رسید که ترامپ هزینه سیاسی رویکرد خود به سیاست را بپردازد. اما این نظریهای است که اکنون یک دهه از آن میگذرد، نظریهای که با ۱۰ سال انجام کارهای تهاجمی یا غیردموکراتیک فزاینده توسط ترامپ بدون تحمل چنین هزینهای تضعیف شده است.
با این اوصاف، ارزش دارد که این ایده را به روشی متفاوت در نظر بگیریم. آیا یک کف سخت وجود دارد که حمایت از ترامپ نتواند از آن پایینتر برود؟ یا آیا این امکان وجود دارد که ترامپ در واقع خیلی زیادهروی کند و ریاستجمهوری او در سطوح تایید ریاستجمهوری ریچارد ام. نیکسون در سال ۱۹۷۴ - یا بدتر از آن - غرق شود؟
چگونه ممکن است به طور معمول در مورد این موضوع فکر کنیم
ما باید با این تشخیص شروع کنیم که رتبهبندی تایید ریاستجمهوری دیگر مانند دوران نیکسون کار نمیکند، روندی که مقدم بر دوره اول ترامپ است.
از زمانی که گالوپ (Gallup) تقریباً یک قرن پیش شروع به ردیابی تایید کرد، همیشه اینطور بوده است که احزاب مخالف کمتر از اعضای احزاب خود، روسای جمهور را تایید میکنند. اما شکاف بین این دو افزایش یافته است. هفت سال با بیشترین شکاف در تایید بین احزاب، همگی در دوره ترامپ یا جو بایدن (Joe Biden) رخ داده است.
یکی از اثرات این تقسیم، ثبات رتبهبندی تایید بوده است. هم ترامپ (در دوره اول خود) و هم بایدن کاهش در رتبهبندی تایید خود را اندکی پس از تصدی پست مشاهده کردند (مطابق با یک الگوی دیرینه) قبل از اینکه به زیر ۵۰ درصد تایید برسند. (در اینجا، ما از ارزیابی در حال اجرای یوگاو (YouGov) از تایید هر رئیسجمهوری استفاده میکنیم.)
اگر تایید یک رئیسجمهور زیر ۵۰ درصد با شکاف حزبی بزرگ باشد، این نشان میدهد که تایید او در داخل حزب بالا است - و بخش بزرگی از تایید او بنابراین از اعضای حزب خود او تشکیل شده است. دادههای یوگاو این را تقویت میکند. در واقع، درصد تایید ترامپ و بایدن که از احزاب خودشان میآید، پس از سال ۲۰۱۷ به طور پیوسته افزایش یافت. (توجه داشته باشید که این خود رتبهبندی تایید نیست؛ بلکه درصد رتبهبندی «تایید» است که از حزب رئیسجمهور میآید.)
اگر دنیایی را تصور کنیم که در آن ترامپ و بایدن همان سطح حمایت را از اعضای حزب مربوطه خود حفظ کردهاند اما همه افراد دیگر را از دست دادهاند، میبینیم که ترامپ همچنان حدود ۲۵ درصد و بایدن کمی بالاتر خواهد بود. (زمانی که نیکسون از سمت خود کنارهگیری کرد، رتبهبندی تایید کلی او کمی کمتر از ۲۵ درصد بود.)
بنابراین میتوانیم فرض کنیم که ۲۵ درصد کف ترامپ است. اما با فرض اینکه او حمایت خود را حفظ میکند، در واقع داریم سوال را مغلطه میکنیم. سوال واقعی این است که آیا حمایت جمهوریخواهان ممکن است تضعیف شود یا خیر.
تاکنون، اینطور نشده است. تایید او در بین جمهوریخواهان اکنون به طور قابل توجهی بالاتر از زمانی است که دوره اول خود را در دفتر آغاز کرد، حتی پس از اینکه از زمان تحلیف خود در ژانویه کمی تضعیف شده است.
در حال حاضر، تقریباً در همان جایی است که در دسامبر ۲۰۲۰ بود، نزدیک به پایان دوره اول خود در دفتر. بالاتر از زمانی است که او دفتر را ترک کرد زیرا تلاشهای او برای حفظ قدرت، که در شورش در ساختمان کنگره در ۶ ژانویه ۲۰۲۱ به اوج رسید، به رتبهبندی تایید او حتی در داخل حزبش آسیب زد.
اما طبق گفته یوگاو، نه خیلی زیاد. آخرین معیار یوگاو از تایید جمهوریخواهان در طول دوره اول او در دفتر، او را تقریباً در همان جایی قرار داد که در اوایل سال ۲۰۱۷ بود. تلاش برای براندازی دموکراسی باعث نشد که ۴ از ۵ جمهوریخواه به ریاستجمهوری او رای مثبت ندهند.
چگونه در دوره ترامپ به آن فکر میکنیم
این یادآوری است که ما نمیتوانیم دیدگاههای ترامپ را صرفاً از دریچه سیاستهای ریاستجمهوری سنتی در نظر بگیریم. این به این معنا نیست که ترامپ خودش سیاستهای ریاستجمهوری را تغییر داده است. دقیقتر این است که بگوییم ظهور او به موازات - و با تقویت - تغییر گستردهتری که در بالا ذکر شد، رخ داده است. به هر حال، ارزیابی حمایت او از طریق یک دریچه سنتی لزوماً ناقص خواهد بود.
برای حمایت از این ایده، در نظر بگیرید که آمریکاییها چگونه به یک رئیسجمهور دیگر نگاه میکنند: ولودیمیر زلنسکی (Volodymyr Zelensky)، رئیسجمهور اوکراین.
زمانی که روسیه در اوایل سال ۲۰۲۲ تهاجم خود به اوکراین را گسترش داد، دیدگاههای جمهوریخواهان نسبت به زلنسکی به طور کلی منعکسکننده دیدگاههای آمریکاییها بود. با گذشت زمان، جمهوریخواهان بیشتر بدبین شدند، زیرا صداهای برجسته در سمت راست (از جمله ترامپ) در مورد حمایت ایالات متحده از اوکراین ابراز تردید کردند. اما حتی در آغاز فوریه، جمهوریخواهان در مورد دیدن زلنسکی به طور مطلوب و نامطلوب تقریباً به طور مساوی تقسیم شده بودند.
سپس، در ۱۹ فوریه، ترامپ به زلنسکی حمله کرد و او را "دیکتاتور" خواند. حتی قبل از ملاقات جنجالی بین این دو رهبر در کاخ سفید چند روز بعد، دیدگاههای جمهوریخواهان نسبت به زلنسکی به شدت سقوط کرده بود. (دیدگاههای دموکراتها نیز در پاسخ به ترامپ، به سمت بالا تغییر کرد.)
ترامپ مدتهاست که به طرز ناخوشایندی پذیرای روسیه و ولادیمیر پوتین (Vladimir Putin)، رئیسجمهور روسیه بوده و اغلب از زلنسکی انتقاد کرده است. اما این حمله - که در گفتگوی جناح راست در اخبار کابلی و رسانههای اجتماعی تقویت شد - سیگنالی را ارسال کرد که پایگاه او به آن پاسخ داد. ترامپ گفت زلنسکی بد است، بنابراین جمهوریخواهان او را بد دیدند.
این یک مثال قابل توجه از این است که ترامپ تا چه حد دیدگاه حزب خود را در مورد واقعیت شکل میدهد. حتی زمانی که اظهارات او نادرست است (مانند گفتن اینکه افرادی که به قانونگذاران جمهوریخواه اعتراض میکنند برای انجام این کار پول دریافت میکنند، برای استفاده از یک مثال اخیر) یا ریاکارانه (مانند به اشتراک گذاشتن مقالهای که تقاضا میکند که مردم از قیمت تخممرغ شکایت نکنند)، به نظر نمیرسد که هیچ هزینه سیاسی را متحمل شود.
او در یک جهان بلاغی وجود دارد که در آن منتقدانش بیاعتبار میشوند و او به عنوان فردی قابل اعتماد دیده میشود. ماه گذشته، من به یک نظرسنجی یوگاو اشاره کردم که این را روشن کرد.
اگر دیدگاههای جمهوریخواهان نسبت به ترامپ توسط ترامپ هدایت میشود، چرا باید فرض کنیم که اوضاع برای آنها بسیار بدتر خواهد شد؟
الیوت هیگینز (Eliot Higgins) از تیم تحقیقاتی منبع باز بلینگکت (Bellingcat) به طور عمومی بیان کرده است یک روش مفید برای درک جهانی که ترامپ در آن وجود دارد. به جای یک جهان ساختاریافته از حقایق مورد توافق، سمت راست در یک «گفتمان بینظم» در حال گسترش شرکت میکند که در آن «اکوسیستمهای مبتنی بر تعامل هر چیزی را که طنینانداز شود، تقویت میکنند، حقیقت اختیاری است.»
او اشاره میکند که ترامپ یک شرکتکننده در این گفتمان است، نه صرفاً یک محرک آن. یک مثال خوب از این تمایز را میتوان در دیدگاهها نسبت به واکسنها مشاهده کرد. ترامپ از توسعه و استقرار سریع واکسنها برای مقابله با کووید-۱۹ در طول دوره اول خود در دفتر حمایت کرد. با این حال، به جای تحسین این تلاش، این گفتمان این ایده را (که توسط ترامپ نیز دامن زده شد) گرفت که نمیتوان به مقامات بهداشتی اعتماد کرد و واکسنها ضروری نیستند. در مسیر کارزار انتخاباتی، ترامپ مجبور بود خط باریکی را طی کند و از تجلیل از یک دستاورد اداری واقعی اجتناب کند تا با این گفتمان مغایرت نداشته باشد.
با این حال، بیشتر اوقات، این گفتمان به نفع ترامپ عمل میکند، حتی تضمین میکند که وفاداری به ریاستجمهوری او به روشهای غریزیتری کنترل میشود. هیگینز به مقاله اخیر نیویورک تایمز اشاره کرد که میزان ترس مخالفان ترامپ از ایمنی خود و خانوادههایشان را توصیف میکند (همچنین یک پدیده جدید نیست). هیگینز نوشت: «گفتمان بینظم خود سیستم را تسخیر کرده است، اطاعت را اجباری میکند، مخالفت را مجازات میکند و حقیقت را بیاهمیت میکند.»
میتوان سناریویی را تصور کرد که در آن این گفتمان به دلیلی علیه ترامپ برمیگردد، از رئیسجمهور دور میشود و حمایت او را از بین میبرد. اما، پس از آن، چنین سناریوهایی به مدت ۱۰ سال تصور شدهاند و تا به امروز، خیالی باقی ماندهاند.
بنابراین برای پاسخ دادن به سوال اصلی خود: اعداد نشان میدهند که یک کف وجود دارد که رتبهبندی تایید کلی ترامپ از آن پایینتر نخواهد رفت، کف که به حمایت جمهوریخواهان بستگی دارد. تجربه جمعی ما نشان میدهد که اگر یک چیز وجود داشته باشد که ترامپ میتواند به آن تکیه کند، این نوع حمایت است.