
ممکن است برای اکثر آمریکاییها تعجبآور باشد، اما «جنگهای ابدی» هنوز به طور کامل پایان نیافتهاند. در واقع، آخرین مأموریت تحت رهبری ایالات متحده در عراق - نیروی ضربت «عزم راسخ»، ائتلافی متشکل از 25 کشور که در سال 2014 برای مقابله با داعش ایجاد شد - تا زمانی در سال جدید ما منحل نخواهد شد. اگرچه ممکن است گروه کوچکی از نیروهای ضد تروریستی ایالات متحده در منطقه باقی بمانند، اما خروج سال 2025 را می توان به عنوان پایان نمادین تلاش ناموفق آمریکا برای ایجاد یک عراق باثبات و آزاد در نظر گرفت که به قول رئیس جمهور جورج دبلیو بوش، "رویدادی تعیین کننده در انقلاب جهانی دموکراتیک" خواهد بود.

این خروج احتمالاً هیچ یک از هرج و مرج خونین خروج نافرجام دولت جو بایدن از افغانستان در سال 2021 را نخواهد داشت. با این حال، افراد کمی نسبت به آینده 46 میلیون نفر جمعیت عراق خوشبین هستند. در طول 20 سال، پارلمانها آمدند و رفتند. دو بار، این کشور بیش از نه ماه بدون دولت مستقر رنج برده است. خصومت و بیاعتمادی بین شیعیان، که اکثریت را تشکیل میدهند، و مسلمانان سنی همچنان قوی است. مناطق قومی کرد در شمال تا حد زیادی خودمختار هستند. مهمتر از همه، مشکل ایران وجود دارد: تهران فشار سیاسی زیادی بر شیعیان هممسلک خود در عراق اعمال میکند و قویترین شبهنظامیان، نیروهای نیابتی ایران هستند.
با نگاهی به آینده، آیا امیدی وجود دارد که چیز خوبی از سرنگونی صدام حسین حاصل شود - که قبل از تولد نیمی از عراقیهای امروزی رخ داد؟ آیا نزاع فرقهای جای خود را به یک نظام سیاسی کارآمد میدهد؟ آیا دولت عراق حاکمیت واقعی را برقرار خواهد کرد یا محکوم به دستنشاندهبودن تحت سلطه ایران است؟ یک سوال 100 ساله بر فراز همه اینها سایه انداخته است: آیا عراق اصلاً یک مکان "واقعی" است؟
در سراسر طیف سیاسی،کارشناسان سیاست خارجی دلیل کمی برای امید میدهند. آنها ممکن است پیشگو باشند - من به سختی خودم را یک کارشناس می دانم - اما اگر کسی مانند من نگاهی طولانی مدت به آینده ملت ها داشته باشد، تصویری دلگرم کننده تر ظاهر می شود. و منظور از طولانی، واقعاً طولانی است: بیایید به عراق نه از دریچه دو دهه گذشته، بلکه از منظر پنج هزاره گذشته نگاه کنیم.
من در اینجا از دو آشنای قدیمی کمک خواهم گرفت. یکی بارتل بول، یک جهانگرد سرزمین های دور، خبرنگار جنگ عراق و نویسنده کتاب جدید عظیم سرزمین بین دو رود: تاریخ 5000 ساله عراق است. دیگری رابرت دی. کاپلان، یکی از پرکارترین و بصیرترین نویسندگان در مورد خاورمیانه و فراتر از آن است که جدیدترین کتابش سرزمین ویران: دنیایی در بحران دائمی است. در حالی که آثار عالمانه آنها هر آزمون تاریخی را پاس می کند، هر دوی این افراد کار خود را به عنوان نویسندهسفر آغاز کردند - یا شاید دقیق تر، نویسنده-جهانگرد - که اغلب زمینه ارزشمندی را ثابت می کند. (آنها در تاریخ 5 فوریه برای بحث در مورد سیاست خارجی ایالات متحده در دانشگاه آلبانی با هم ظاهر خواهند شد.)
کتاب بول بسیار سرگرم کننده است، تمام 546 صفحه ای که دارد. وقتی به آن فکر می کنید، 100 صفحه در هر هزاره چندان زیاد به نظر نمی رسد. این کتاب از سفرهای دو ماجراجوی حماسی، گیلگمش افسانهای (که در "سرزمین های سایه در لبه خود تاریخ" ساکن است) و ابراهیم کتاب مقدس، تا سلاح های کشتار جمعی غیر موجود صدام حسین را در بر میگیرد و استدلالی طولانی و قانع کننده ارائه می دهد که عراق همیشه "واقعی" بوده است.
او می نویسد: "آخرین حرف در مورد این سوال که آیا عراق از نظر تاریخی واقعاً یک مکان متمایز است، را می توان به این واقعیت زیر داد." "اگر پنج هزار سال تمدن بشری را به ده دوره پنج قرنی تقسیم کنیم، در نه دوره اول از این ده دوره، شهر پیشرو جهان در یکی از سه منطقه عراق امروزی قرار داشت."

این واقعیت تاریخی برخلاف دیدگاه رایج است که عراق و همسایگانش ساختارهای مصنوعی هستند: نتیجه استعمار گمراه کننده، به ویژه "خطوط در شن" توافقنامه سایکس-پیکو که در سال 1916 به طور مخفیانه بین فرانسه و بریتانیا ایجاد شد (که بول می گوید هرگز قرار نبود چیزی بیش از "طرح احتمالی آینده" باشد و تی.ای. لارنس، معروف به "لارنس عربستان" آن را "تقلب" خواند). به خاطر داشته باشید که همه امپریالیسم غربی نبود: در زمان حکومت عثمانی، بین النهرین به سه استان تقسیم شد - موصل، بغداد و بصره - که کم و بیش عراق امروزی را تشکیل می دادند.

سوال این است که آیا جغرافیا هنوز سرنوشت است؟ بول به من گفت: "آن دشت سیلابی دجله و فرات که منجر به ایجاد این شهرها شد، مدت ها پیش چیزی را ایجاد کرد که هنوز هم امروز وجود دارد، که یک مکان جغرافیایی متمایز است و نوعی جریان فرهنگی، تمدنی و سیاسی از آن ناشی می شود."
درست است، این منطقه اغلب تحت یوغ قدرت های خارجی بود، اما فرهنگ بین النهرین همچنان فرهنگ فاتحان خود را تغییر می داد: به عنوان مثال، امپراتوری عباسی که از قرن هشتم تا سیزدهم بر منطقه حکومت می کرد، حتی پایتخت خود را از سوریه به شهر جدید بغداد منتقل کرد. به سرعت به سرچشمه یکی از بزرگترین شکوفایی های فرهنگی و فکری در تاریخ بشر تبدیل شد که نه تنها توسط جامعه عرب، بلکه عرفان صوفیانه، زرتشتی گری پارسی و انسان گرایی غربی و غیره تقویت شد. (اسکندر کبیر قصد داشت قبل از مرگش در بابل در سال 323 قبل از میلاد، پایتخت خود را از مقدونیه به عراق منتقل کند.) بول می نویسد: "این یک گرده افشانی متقابل فوق العاده پربار فرهنگ ها در منطقه بود که بدون آن، وجود ما امروز به طور غیرقابل تصوری فقیرتر می شد."

اما در طول هزاره ها، یک منبع ثابت تنش وجود داشت: ایران (یا به نام سابقش، ایلام)، "به طور اساسی - بارها و بارها، برای تقریباً سه هزار سال - رقیب مرگبار دولت های پیشرو مستقر در عراق در آن زمان بود." این خصومت قدیمی در واقع برای استقلال عراق امروز نویدبخش است.
بول به من گفت: "عراقی ها به آن طرف مرز نگاه نمی کنند و نمی خواهند بخشی از این جهنم کمونیستی شکست خورده باشند." "بله، اگر ما فقط تسلیم شویم و با آنها مقابله نکنیم، ایران نفوذ نابجایی خواهد داشت، البته. اما عراقی ها بارها و بارها صحبت کرده اند، به اصطلاح با پاهای خود رای داده اند. " همانطور که کریم سجادپور، پژوهشگر ایرانی-آمریکایی، دوست دارد بگوید: "ایران حکومتی دارد که آرزو دارد شبیه کره شمالی باشد و جامعه ای که آرزو دارد شبیه کره جنوبی باشد."
بول این ایده را رد می کند که، در غیاب یک مرد قدرتمند، هرج و مرج وضعیت طبیعی عراق است. او به من گفت: "گفتن این حرف نادیده گرفتن حقایق تاریخی عراق است." عراقی ها به سال های بلافاصله پس از حمله تحت رهبری آمریکا فکر می کنند. اگر قرار نبود عراق وجود داشته باشد و قرار بود تجزیه شود، در آن زمان اتفاق می افتاد. چند عراقی بی شمار در داخل کشور خود ایستادند و اطمینان حاصل کردند که این اتفاق هرگز نیفتد."
رابرت کاپلان به نوبه خود از تاریخ اخیر برای رد این استدلال استفاده می کند که عراقی ها قادر به خودگردانی لیبرال نیستند. "این درست نیست که عراق خود را اداره نکرده است. آنها در طول دوره بین دو جنگ تا سال 1958 این کار را انجام دادند." - زمانی که یک کودتای نظامی وحشیانه سلطنت مشروطه پس از جنگ را سرنگون کرد و در نهایت منجر به به قدرت رسیدن صدام حسین در دهه 1970 شد.

کاپلان با تکرار سخنان بول می افزاید: "من فکر می کنم عامل اصلی از زمان حمله ایالات متحده، ایران بوده است. ایران نوعی ناظر امپراتوری غیررسمی عراق بوده و تلاش کرده است تا حد امکان دولت را ضعیف نگه دارد."
اما برخی از افراد باهوش نسبت به توانایی عراقی ها برای اداره امور خود بدبین بوده اند. کاپلان به یاد من آورد که مورخ بزرگ عراقی، الی کدوری، منتقد سرسخت تلاشهای بریتانیا در اوایل قرن بیستم برای تحریک ناسیونالیسم عربی و خودگردانی بود، که او احساس میکرد خاورمیانه را به «بیابانی از ببرها» تبدیل کرده است. کاپلان به من گفت، کدوری "هیچ کدام از این چیزها را قبول نمی کرد، همانطور که می گفت، که اعراب می توانند در خودگردانی باثبات و معتدل موفق شوند. و آنها همیشه به یک حاکم سرسخت نیاز داشتند. این باعث شد که او دشمنان زیادی پیدا کند. اما این موضوع برای آینده عراق بسیار مرتبط است.»

با این حال کاپلان فکر نمی کند که عراق محکوم به تبدیل شدن به یک دست نشانده ایران باشد. او به من گفت: «شیعیان عرب عراق همیشه احساس متمایزی از ایران داشته اند. مذهب تشیع این شکاف را پر نکرده است. «در جنگ ایران و عراق در دهه 1980، شیعیان عرب در طرف عراق به اندازه سنی های عراق علیه ایران جنگیدند.»
چرا ناسیونالیسم بر مذهب پیروز شد؟ کاپلان خاطرنشان می کند: "اماکن مقدس مذهب شیعه در نجف و کربلا در عراق است." "و عراقی ها همیشه به این افتخار می کنند که قلب واقعی تشیع در کشور آنهاست، نه ایران."
او در پایان می گوید: "من باور نمی کنم که عراق اصلاً محکوم است. رژیم عراق بسیار ضعیف است، اما رژیم ایران اکنون ضعیف تر از دهه های گذشته است." او به من گفت: "من فکر می کنم تغییر بزرگ بعدی در خاورمیانه یا تغییر رژیم یا نوعی دگردیسی رژیم در ایران خواهد بود."

من مدتهاست نسبت به ادعاهایی مبنی بر اینکه ایران در آستانه تغییر رژیم قرار دارد، بدبین بودهام. با این حال، اکنون این موضوع محتمل به نظر می رسد: ویرانی حزب الله توسط اسرائیل در لبنان و حماس در غزه، و به دنبال آن سقوط رژیم بشار اسد در سوریه، ممکن است اولین کاتالیزورهای واقعی باشند. ملاهای ایران از طریق نیروهای نیابتی خود در سراسر منطقه بازیگران قدرتمندی بوده اند. وقتی آن نیروهای نیابتی شروع به ناپدید شدن می کنند، این ضربه بزرگی به مشروعیت دولت شماست. مردم ایران دهه هاست که از وضعیت اقتصادی ناراضی هستند و حضور کم رنگ در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته، نارضایتی گسترده از نظام سیاسی را نشان داد. وقتی مردم شما حول جنگها بسیج میشوند و شما شروع به باختن بد در آن جنگها میکنید، این یک مشکل بزرگ است.
اما این مشکلی است که مردم ایران باید با آن دست و پنجه نرم کنند و آینده عراق اکنون در دستان عراقی هاست. همانطور که کاپلان می گوید: "همانطور که ایالات متحده پس از برکناری صدام نتوانست عراق را از نو بسازد، اکنون نیز نمی تواند یک دولت عراقی امن تر و از نظر نهادی قوی تر را ایجاد کند. فقط خود عراقی ها می توانند این کار را انجام دهند. چیزی که کمک زیادی خواهد کرد، تغییر رژیم در ایران همسایه است. این خاورمیانه را احتمالاً به سوی بهتر شدن تغییر خواهد داد. و این نیز، در نهایت، فقط توسط خود ایرانیان قابل انجام است."
بنابراین بیایید امیدوار باشیم که خروج «عزم راسخ» نه تنها پایان جنگهای ابدی، بلکه آغاز یک استراتژی منسجمتر غربی برای کمک به عراق بدون دخالت در امور آن باشد. خوشبختانه، به نظر می رسد همه طرح های غیرعادی مانند "فنلاندی کردن" کشور، استفاده از یک "سیاست مهار" برای مقابله با تروریستها، یا تقسیم عراق به سه ملت جداگانه در امتداد خطوط قدیمی عثمانی را کنار گذاشته اند - جو بایدن، به تو نگاه می کنم.
در دهه گذشته، ایالات متحده حدود 3.6 میلیارد دلار کمک های بشردوستانه و توسعه ای ارائه کرده است، که ممکن است بسیار زیاد به نظر برسد، تا اینکه متوجه شوید که کل هزینه های دفاعی ایالات متحده در طول این مدت از 8 تریلیون دلار فراتر رفته است. دولت اول دونالد ترامپ کمکی نکرد: کاهش کمک ها باعث شد که آژانس توسعه بین المللی ایالات متحده 80 درصد از کارکنان غیر عراقی خود در عراق را اخراج کند، که به گفته گزارش نظارتی فدرال، "توانایی آن برای نظارت مؤثر بر پورتفولیوی با اولویت بالا و پرخطر خود" را مختل کرد. بی کفایتی دو حزبی بوده است: رویکرد پراکنده کمک دولت بایدن در آوریل گذشته شامل 32 تلاش جداگانه در مورد همه چیز، از ترویج کسب و کارهای خرد گرفته تا دیجیتالی کردن اسناد تاریخی بود - به سختی دستور العملی برای انسجام.
در همین حال، ایران تنها تهدید خارجی برای منافع آمریکا در عراق نیست. بهار گذشته، شرکتهای چینی پنج قرارداد بزرگ برای اکتشاف هیدروکربن برنده شدند، حتی اگر مقامات عراقی با رهبران تجاری آمریکایی برای ایجاد علاقه ایالات متحده ملاقات کردند. پکن در حال خرید حدود یک سوم از تولید نفت این کشور، ساخت هزاران مدرسه و میلیون ها خانه در سراسر کشور، و سرمایه گذاری در پالایشگاه ها، مجتمع های پتروشیمی و کارخانه های نمک زدایی است. (خوشبختانه، بزرگترین بازی نفوذ پکن - یک معامله نفت در برابر زیرساخت 10 میلیارد دلاری - به نظر می رسد متوقف شده است.)
پس ایالات متحده و متحدانش چه کاری می توانند انجام دهند؟

در اینجا مجموعه ای بسیار غیرجامع از ایده ها وجود دارد. اول، علیرغم وضعیت نامشخص در سوریه، پنتاگون باید یک استقرار کوچک از نیروهای ویژه را برای مقابله با داعش در محل نگه دارد. (حمله مرگبار این ماه در نیواورلئان نشان داد که حتی در وضعیت بسیار تنزل یافته خود، این گروه تروریستی هنوز هم می تواند الهام بخش پیروان باشد.) USAID به بودجه و کارکنان بیشتری در سراسر جهان نیاز دارد - که احتمالاً در دوران ترامپ محتمل نیست - اما عراق باید یک اولویت باشد. بول واشنگتن را ترغیب می کند تا برای "سرکوب کمک های عراق به تجارت دور زدن تحریم های ایران" کارهای بیشتری انجام دهد، اما پیشنهادات کوچکتری نیز دارد: بازگشایی کنسولگری آمریکا در بصره و جذب دانشجویان عراقی بیشتر در دانشگاه های آمریکا.
کسبوکارهای آمریکایی، قویترین شکل قدرت نرم ما، باید از واگذاری میدان به سرمایهگذاران چینی دست بردارند. مشوقهایی از سوی شرکت مالی توسعه بینالمللی ایالات متحده و بانک صادرات و واردات ممکن است باعث ایجاد علاقه بیشتری شود. یکی از بخشهایی که به شدت نیازمند توجه و سرمایهگذاری واقعی است: امدادرسانی در خشکسالی و زیرساختهای آب است. به طرز عجیبی، دو رودخانه ای که نام بین النهرین را به آن داده اند، دجله و فرات، به قدری سریع در حال کوچک شدن هستند که موسسه منابع جهانی هشدار می دهد که تا سال 2040، عراق با "خشکسالی کامل" و "محیط سمی" روبرو خواهد شد.

من با گرترود بل، دیپلمات، باستان شناس، کوهنورد بریتانیایی و برجسته ترین معمار مرزهای عراق امروزی به پایان می رسانم - حتی اگر او امروز عمدتاً به عنوان یک "شرق شناس" مورد تحقیر قرار می گیرد ( اصطلاح مؤدبانه آکادمیک ادوارد سعید برای "نژادپرست امپریالیست"). او که در ابتدا نسبت به خودگردانی اعراب بدبین بود، پس از جنگ جهانی اول به برجسته ترین مدافع آن تبدیل شد (البته تا زمانی که خودگردان ها طرفدار انگلیس بودند). او نوشت: "آه، اگر بتوانیم این کار را انجام دهیم؛ جوانان تندرو و مرتجعان شیعه را به هم گره بزنیم." "اگر بتوانیم آنها را وادار کنیم با هم کار کنند و رستگاری خود را برای خود بیابند، چه کار خوبی خواهد بود." همانطور که تهاجم سال 2003 نشان داد، "ما" نمی توانیم عراقی ها را مجبور به انجام هیچ کاری کنیم. اما اگر آنها بتوانند دموکراسی خود را نجات دهند، واقعاً چیز خوبی خواهد بود.
بیشتر از بلومبرگ اپینیون:
- چگونه قرن بیست و یکم تا این حد اشتباه پیش رفته است؟: آدریان وولدریج
- آیا می توان میهن پرستی آمریکایی از دوقطبی شدن جان سالم به در ببرد؟: توبین هارشا
- جهان بینی ترامپ آنقدرها هم غیرقابل پیش بینی نیست که فکر می کنید: هال برندز
می خواهید نظرات بیشتری از بلومبرگ را بخوانید؟ در خبرنامه ما مشترک شوید.