چیماماندا نگوزی آدیچی: رماننویس یا جدلینویس؟
شمارش خواب. نوشته چیماماندا نگوزی آدیچی. ناشر: Knopf؛ ۴۱۶ صفحه؛ ۳۲ دلار. Fourth Estate؛ ۲۰ پوند
آیا میتوان هم یک جدلینویس خوب بود و هم یک رماننویس خوب؟ با توجه به تحسینهایی که از چیماماندا نگوزی آدیچی شده است، به نظر میرسد که میتوان. رمانهای او جوایز و ستایشهای فراوانی را به خود اختصاص دادهاند: «آمریکایی»، سومین رمان او، در سال ۲۰۱۳ جایزه حلقه منتقدان کتاب ملی را دریافت کرد و به عنوان یکی از ۱۰۰ کتاب برتر قرن نیویورک تایمز انتخاب شد. در همین حال، جدلیات او مورد تحسین خوانندگان و مهمتر از آن، بیانسه (این خواننده از جملاتی از سخنرانی خانم آدیچی در آهنگی به نام «بیعیب و نقص» استفاده کرد) قرار گرفته است.
بخشی از این هیاهو موجه است. خانم آدیچی به عنوان یک جدلینویس، درخشان، خندهدار، فصیح، دوراندیش و شجاع است. او در سال ۲۰۱۲ یک سخنرانی TED با عنوان «همه ما باید فمینیست باشیم» ارائه داد که تا کنون نزدیک به ۱۴ میلیون بار دیده شده است. در سال ۲۰۱۷، سالها قبل از اینکه مردم شروع به بحث در مورد اینکه آیا زنان ترنس واقعاً زن هستند یا خیر - و تعجب کنند که آیا گفتن اینکه اگر فکر نمیکنند، مجاز است یا خیر - او استدلال کرد که «زنان ترنس، زن ترنس هستند.»
در سال ۲۰۲۱، درست زمانی که جهان متوجه «بیداری» شده بود، او مقالهای تند در مورد «تقدسگرایی» رسانههای اجتماعی نوشت: «ما دیگر انسان نیستیم» بلکه «فرشتههایی هستیم که برای پیشی گرفتن از یکدیگر تلاش میکنند... خدا به ما کمک کند.» این مقاله آنقدر محبوب بود که وبسایت او از کار افتاد. خانم آدیچی صرفاً یک ارتدوکسی جدید را بیان نمیکند، بلکه آن را به وجود میآورد.
اما یک جدلینویس بزرگ بودن لزوماً به معنای یک رماننویس بزرگ بودن نیست. تعداد کمی از نویسندگان هر دو را مدیریت میکنند (جورج اورول، لئو تولستوی و امیل زولا موارد استثنایی هستند). از دیدگاه بیرونی، این موضوع عجیب به نظر میرسد: مهارتها بسیار شبیه به هم هستند. هم رماننویسان و هم جدلینویسان روی صندلی خود مینشینند و کلمات را روی صفحه میآورند. اما در حقیقت، مهارتها تقریباً کاملاً متضاد هستند. یک جدلی باید به شما بگوید که چه فکر کنید. یک رمان هرگز نباید این کار را انجام دهد. یک جدلی صریح است؛ یک رمان ضمنی است. مشکل «شمارش خواب» این است که تلاش میکند هر دو باشد - و بنابراین در هیچکدام موفق نمیشود.
ساختار کتاب ساده است: بین زندگیهای درهمتنیده چهار زن در حالی که خودشان بین مکانهایی مانند آمریکا، بریتانیا و نیجریه حرکت میکنند، حرکت میکند. در این مسیر، آنها ختنه زنان، ازدواج اجباری، تعرض جنسی و حمله خونینتر زایمان، با «ناتوانی مبتذل» آن را تحمل میکنند. امکان جدل آشکار است: زندگی زنان پر از مبارزه و درد است.
از بین چهار شخصیت، شخصیت اصلی، چیا، یک نویسنده است که بهترین تصویر را دارد و دوستداشتنیترین است. او به مهمانیهای آکادمیک کسلکننده در یک دانشگاه آمریکایی پر زرق و برق میرود، جایی که مردم چیزهایی مانند «مشکلساز» را زیاد میگویند. او کتابهایی در مورد تجارت بردهداری دانمارک میخواند تا یک دانشگاهی خوشتیپ را جذب کند. «من به تجارت بردهداری دانمارک علاقهمند نبودم، اما میخواستم او فکر کند که هستم؛ این موضوعی غمانگیز و به اندازه کافی سنگین بود.»
متأسفانه هر بخش به صدای آن شخصیت نوشته شده است و رمان به یک دوست کمتصویرتر، به کادی (خدمتکار چیا) و سپس به یک دختر عمو تغییر میکند. کادی خیلی شبیه چیا نیست: او در مورد تظاهر آکادمیک چیزهای زیرکانه و دقیقی فکر نمیکند. در عوض، او کفها را روی زانوهایش تمیز میکند و شکایت نمیکند. گفتار کادی به سادگی ارائه شده است: به عنوان یک دختر میفهمیم «او دوست داشت مرغها را دور کند.» به عنوان یک همسر «او میدانست که باید تسلیم شود.» او جملات زیادی را فکر میکند که با «او» شروع میشوند. به ندرت به او جملات بسیار پیچیده داده میشود.
کادی همچنین علاقه طاقتفرسایی به تشبیهات خانگی دارد: یک مرد قلبی «پر از برگهای مرده» دارد و یک خواهر «فرشتهای بالدار ساخته شده از پرتوهای خورشید» است، توصیفی چنان بیمارگونه که وقتی چند صفحه بعد میمیرد، کمتر شبیه یک تراژدی است تا یک فرار خوششانس از هر گونه صفت دیگر.
وقتی کادی به آمریکا نقل مکان میکند و در هتلی که در آن کار میکند توسط «این VIP، این مرد سفیدپوست برهنه» که رئیس «ملل چندجانبه» است، مورد تعرض قرار میگیرد، اوضاع بدتر میشود. آنچه به سرعت روشن میشود، از آن «ملل چندجانبه» که به طور مؤثری بینام میشوند، و حتی بیشتر از آن از «یادداشت نویسنده» که در ادامه میآید، این است که کادی کمتر از یک شخص، یک ضربالمثل است.
در سال ۲۰۱۱ دومینیک استراوس-کان، رئیس وقت صندوق بینالمللی پول، توسط یک خدمتکار در هتل شیک نیویورک خود به تعرض جنسی متهم شد. او نیز به نوبه خود، توسط وکیلش متهم شد که «شرور یا رقتانگیز یا هر دو» است. خانم آدیچی که مجذوب و وحشتزده شده بود، تصمیم گرفت تلاش کند «یک اشتباه را 'بنویسد'» و این داستان را به عنوان یک رمان بازگو کند.
همه اینها بسیار نجیبانه است. آنچه که نیست، بسیار رمانگونه است. این کتاب کار نمیکند. این به دلیل تصاحب نیست. همه هنرمندان دزد هستند. هر رویدادی، برای یک نویسنده، نه تنها احساسات، بلکه مصالحی برای غارت ارائه میدهد. گراهام گرین، یک رماننویس انگلیسی، گفت: «تکهای یخ در قلب یک نویسنده وجود دارد.» این لزوماً خوب نیست - اما طبیعی است.
چه مفهوم «رمانی»
مشکل در «شمارش خواب» فقدان هنر است. این کتاب شخصیتهای زیادی دارد و تعداد زیادی از آنها بد تصویر شدهاند. نه تنها چهار شخصیت اصلی وجود دارند؛ بلکه خانوادهها، آشپزها، نظافتچیها، رانندهها و معشوقههای متعدد آنها نیز وجود دارند. دارنل و چوکا و لوک وجود دارند و سپس، درست زمانی که فکر میکنید همه چیز تمام شده است، در صفحه ۳۸۲ چیا معشوقهاش یوهان را به یاد میآورد. او تعجب میکند: «چرا یوهان را فراموش کرده بودم؟» چرا واقعاً؟ و با توجه به اینکه او این کار را کرده بود، چرا باید به خواننده بیچاره او را خیلی زود قبل از پایان کتاب یادآوری کند؟
اما بدترین بخش، بخش کادی است. این بخش کاملاً غیرقابل باور به نظر میرسد؛ بدتر از آن، احساس میکنید که به شما سخنرانی میشود. و بیشتر خوانندگان نمیخواهند آموزش ببینند. آنها میخواهند سرگرم شوند. یک رمان جدلی میتواند اولی را انجام دهد. اما باید اطمینان حاصل کند که ابتدا دومی را انجام میدهد. این رمان در این کار ناکام است و بنابراین شکست میخورد.
برای اطلاعات بیشتر در مورد آخرین کتابها، فیلمها، نمایشهای تلویزیونی، آلبومها و جنجالها، در Plot Twist، خبرنامه هفتگی فقط برای مشترکین ما ثبت نام کنید
این مقاله در بخش فرهنگ نسخه چاپی با عنوان «رویایی» منتشر شد.