مقدمه
در میان تمام اضطرابها در اروپا در مورد بازگشت دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده، تفاوتهای اساسی بین رویکردهای کشورهای مختلف برای مدیریت آنچه که نوید یک رابطه پرآشوب را میدهد، پدیدار شده است. این شکافها باعث میشود که تعریف و دفاع از یک سیاست مشترک واحد در مورد ایالات متحده برای اروپا دشوارتر شود. اما این واقعیت که بیش از یک رویکرد اروپایی برای روابط فراآتلانتیک وجود دارد، ممکن است در نهایت به امنیت اروپا کمک کند. بهترین امید این است که گروه کوچکتری از کشورهای سرسخت و مدافع امنیت - لهستان، کشورهای نوردیک و کشورهای بالتیک، شاید به همراه بریتانیا - منافع امنیتی اروپا را در رابطه با ترامپ 2.0 ارتقا دهند.
چهار گروه متمایز اروپایی
از نظر روابط با ترامپ، چهار گروه متمایز از کشورهای اروپایی وجود دارد. اول، مشتاقان: تعداد انگشت شماری از رهبران پوپولیست راستگرا که جهان بینی او را دارند و از سبک او تقلید می کنند، مانند ویکتور اوربان، نخست وزیر مجارستان، جورجیا ملونی، نخست وزیر ایتالیا و رابرت فیکو، نخست وزیر اسلواکی. دوم، افراد درگیر: لهستان، کشورهای نوردیک و کشورهای بالتیک که بیشتر آنها در میان بالاترین هزینه کنندگان سرانه ناتو در زمینه دفاع قرار دارند و تلاشی عملگرایانه برای ایجاد یک رابطه کارآمد انجام می دهند. سوم، موعظهگران، مانند اولاف شولتز، صدراعظم در حال کناره گیری آلمان، که رابطه اش با ترامپ با تحقیر متقابل مسموم شده است. و در دسته چهارم، فرانسوی ها به تنهایی قرار دارند: فرصت طلبانی که مانند رئیس جمهور امانوئل مکرون، خصومت فراآتلانتیک تحت رهبری ترامپ را به عنوان فرصتی برای پاریس برای ادعای رهبری اروپای پس از آمریکا می بینند.
مشتاقان ترامپ
تصادفی نیست که اولین رهبران اروپایی که پس از پیروزی در انتخابات به ترامپ در اقامتگاه مار-ئه-لاگو خود در فلوریدا ادای احترام کردند، برجسته ترین ترامپیست های اروپایی - اوربان و ملونی - بودند و اینکه لیست مهمانان مراسم تحلیف ترامپ شامل بسیاری از پوپولیست های رادیکال راستگرا بود. نزدیکی ترامپ به این سیاستمداران بدیهی است که از نزدیکی ایدئولوژیک، از جمله دیدگاه های مشترک غیرلیبرال یا ضد لیبرال در مورد دموکراسی، مهاجرت و ارزش های فرهنگی و همچنین تحسین برای مردان قدرتمند اقتدارگرا نشات می گیرد. و ترامپ عاشق تملق شخصی است که از سوی همکاران پوپولیست صمیمانه تر از رهبران اصلی اروپایی می آید.
با این حال، بعید است که نزدیکی ایدئولوژیک زمینه محکمی برای رابطه فراهم کند. سیاست خارجی ترامپ منافع شخصی آشکار را دنبال می کند و منافع ایالات متحده لزوماً با منافع پوپولیست های اروپایی همسو نیست. دموکراسی ها به طور سنتی با ارزش های مشترک و سیستم های سیاسی مشابه با هم پیوند داشته اند و آنها را مستعد همکاری مبتنی بر ارزش در سیاست خارجی می کند. خودکامگان تمایل کمتری به اتحادها دارند و در امور خارجی خود بیشتر مبتنی بر منافع هستند. ترامپ کشوری را رهبری می کند که هنوز دموکراتیک است، اما به نظر می رسد سیاست خارجی او دستور کار مبتنی بر ارزش ها را رد می کند. مشخص نیست که اوربان، برای مثال، چه چیزی می تواند به یک معامله گر مانند ترامپ ارائه دهد - یا تحسین شخصی متقابل تا کجا می تواند او را به جایی برساند. اوربان در ایجاد روابط نزدیکتر با چین تلاش های زیادی انجام داده است، اما از دیدگاه ایالات متحده، پکن تهدید اصلی برای موقعیت برتر واشنگتن در صحنه جهانی است.
ملونی برخلاف اوربان و علیرغم ریشههای فاشیستی حزبش، به جایگاه قدرتمندی در اروپا دست یافته است. بنابراین، رابطه او با ترامپ می تواند به طور گسترده تری برای اروپا مهم باشد. به نظر می رسد رم سرمایه گذاری زیادی در رویکرد معامله محور انجام می دهد، مانند مذاکرات جاری با اسپیس ایکس ایلان ماسک بر سر معامله احتمالی 1.5 میلیارد دلاری برای خدمات ارتباطات امن، علیرغم نگرانی های ایتالیایی ها در مورد خطرات مربوط به حاکمیت ملی. اما این واقعیت که ایتالیا کمتر از 1.5 درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف دفاع می کند، هیچ امتیازی برای ملونی در واشنگتن به ارمغان نخواهد آورد.
حتی اگر پوپولیست های اروپا بتوانند از ترامپ منافعی کسب کنند، مشخص نیست که چگونه این امر می تواند تأثیر زیادی بر بقیه قاره داشته باشد. احزاب پوپولیست راستگرا علیرغم نزدیکی ایدئولوژیک خود، برای همکاری و ایجاد ائتلاف در سراسر مرزهای کشور تلاش کردهاند. برخی همکاری با احزاب اصلی را انتخاب کرده اند، در حالی که برخی دیگر به جذابیت مواضع رادیکال تر در بین رأی دهندگان خود اعتماد می کنند. به جز فرصت های عکس گرفتن، واقعیت این است که هر کدام اساساً به تنهایی ایستاده اند.
افراد درگیر
این ما را به گروه دوم می رساند. افراد درگیر شمالی دیدگاهی سختگیرانه نسبت به امنیت، ترجیح استراتژیک برای روابط مستحکم فراآتلانتیک و تمایل به توسل فعالانه به معامله گرایی ترامپ دارند. آنها بیش از همه در معرض روسیه قرار دارند و بیشتر نگران کمبود هزینه های اروپا در زمینه دفاع هستند، که هم احتمال تجاوز روسیه و هم خطر اینکه ایالات متحده متحدانی را که مایل به تأمین امنیت خود نیستند، رها کند، افزایش می دهد. کشورهای شمالی سعی کرده اند به این چرخه باطل پایان دهند و می دانند که هر چه بیشتر برای دفاع هزینه کنند، احتمال اینکه ایالات متحده در منطقه بماند و به جلوگیری از روسیه کمک کند بیشتر است. توصیه آنها به تازگی توسط دونالد توسک، نخست وزیر لهستان خلاصه شده است: "به جای خواندن بین خطوط رئیس جمهور ترامپ، بیایید تکالیف خود را انجام دهیم." لهستان، استونی و لیتوانی قبلاً هدف جدید ترامپ را برای کشورهای اروپایی برای صرف 5 درصد از تولید ناخالص داخلی برای دفاع تأیید کرده اند. اما رهبرانی مانند توسک نیز باید ترامپ را متقاعد کنند که از اظهارات یا اقداماتی که می تواند خطر حمله روسیه به یک کشور ناتو را افزایش دهد، خودداری کند، احتمالاً به دلیل اشتباه محاسباتی در کرملین در مورد نحوه واکنش ائتلاف.
کشورهای نوردیک در راستای روحیه معامله گری، مشتاق بوده اند که منافع ملموسی را به بزرگترین و مهمترین متحد خود ارائه دهند. منافع استراتژیک ترامپ در منطقه قطب شمال به عنوان عرصه رقابت قدرت های بزرگ ممکن است به یافتن پروژه های سودمند متقابل کمک کند. دانمارک از لفاظی های تهدیدآمیز ترامپ در مورد گرینلند شگفت زده شده است، اما با خویشتنداری واکنش نشان داده و از همکاری نزدیک تر و سرمایه گذاری بیشتر ایالات متحده استقبال کرده است، در حالی که پیشنهاد ترامپ برای خرید این جزیره را رد کرده است. فنلاند، تولید کننده پیشرو یخ شکن ها، به دنبال همکاری با ایالات متحده برای ساخت و نگهداری چنین کشتی هایی است. اوکراین نیز رویکرد مشابهی از معاملات سودمند را در پیش گرفته و در حال آماده سازی توافقی با ترامپ در مورد ذخایر بزرگ مواد معدنی حیاتی مانند لیتیوم، گاز طبیعی و تیتانیوم است. محدودیتهای چنین عملگرایی قبلاً با قلدری ترامپ بر سر گرینلند به شدت پیش برده شده است. ارتش ضعیف دانمارک و سابقه طولانی کم هزینه کردن در زمینه دفاع - که تنها در سال 2024 به حداقل ناتو یعنی 2 درصد از تولید ناخالص داخلی رسید - آن را در برابر ادعاهای ایالات متحده مبنی بر ناتوانی در حفاظت از گرینلند آسیب پذیر کرده است.
موعظهگران
گروه سوم - موعظهگرانی که آنچه را که از دید خود موضع برتر در مقابل ترامپ می دانند، ابراز می کنند - به وضوح توسط آلمان نمایندگی می شود. در دوران اولین ریاست جمهوری ترامپ، آنگلا مرکل، صدراعظم وقت آلمان، به عنوان "رهبر جدید جهان آزاد" مورد ستایش قرار گرفت. اخیراً، زمانی که ترامپ تمایل خود را برای به دست آوردن کنترل گرینلند ابراز کرد، این شولتز بود که برای محکوم کردن او پیش قدم شد و گفت: «اصل خدشه ناپذیری مرزها در مورد هر کشوری، صرف نظر از اینکه در شرق ما قرار دارد یا غرب، اعمال می شود و هر دولتی باید به آن پایبند باشد، صرف نظر از اینکه کشوری کوچک باشد یا دولتی بسیار قدرتمند.» این اظهارات از جانب شولتز، موعظه گری توخالی است. برلین به طور مشخص از به عهده گرفتن رهبری در عقب راندن روسیه خودداری کرده است، جنگ روسیه علیه اوکراین بسیاری از هنجارهای بین المللی را که شولتز ادعا می کند از آن حمایت می کند، نقض می کند. موعظه گری اگر با آمادگی برای دفاع از هنجارها و ارزش ها در برابر متجاوز، در صورت لزوم با استفاده از زور، پشتیبانی نشود، ارزش عملی یا اعتبار کمی دارد. با این حال، احساسات برلین توسط بسیاری از سیاستمداران و مفسران در اروپا و ایالات متحده به اشتراک گذاشته شده است، زیرا بی توجهی ترامپ به نهادهای بین المللی، هنجارها و نظم مبتنی بر قوانین، شوک هایی را در میان نخبگان لیبرال ایجاد می کند.
فرصت طلبان
چهارم، فرانسه سابقه طولانی در نگاه فرصت طلبانه به هر بحرانی که به اروپا ضربه می زند، به عنوان اثبات دستور کار خود برای خودمختاری استراتژیک اروپا دارد - تحت رهبری فرانسه، البته، و معمولاً علیه واشنگتن هدایت می شود. قطعاً یک استدلال استراتژیک وجود دارد که اروپا کمتر به قدرت های دیگر، از جمله ایالات متحده وابسته باشد. با این حال، آنچه فرانسوی ها را بسیار فرصت طلب نشان می دهد، تمایل گلیست آنها به رهبری اروپا و استفاده از اتحادیه اروپا به عنوان وسیله ای برای منافع فرانسه است. در عین حال، پاریس تمایلی به چشم پوشی از استقلال خود (به عنوان مثال، تبدیل کرسی فرانسه در شورای امنیت سازمان ملل به یک کرسی مشترک اتحادیه اروپا) یا توجه کافی به منافع سایر اروپایی ها نداشته است. به عنوان مثال، فرانسه تا همین اواخر اصرار داشت که بودجه دفاعی اتحادیه اروپا را فقط به شرکت های دفاعی اروپایی - یعنی عمدتاً فرانسوی - هدایت کند، که منافع اروپایی های شمالی و شرقی را در حفظ مشارکت واشنگتن در امنیت آنها، از جمله از طریق خرید تسلیحات ایالات متحده، تضعیف کرد. علاوه بر این، صنعت اروپا ظرفیت برآورده کردن نیازهای گسترده و فوری دفاعی اروپا را ندارد. از دیدگاه کشورهایی که با تهدید وجودی از جانب روسیه روبرو هستند، بیان اظهارات بزرگ در مورد خودمختاری اروپا در حالی که اروپا به وضوح فاقد توانایی های لازم برای دفاع از خود بدون مشارکت عمده ایالات متحده است، غیرمنطقی است.
همه اینها به این معنی نیست که آرزوی فرانسه برای رهبری اروپا نمی تواند منافع گسترده تری را برای اروپا تامین کند. دیدار مکرون با ترامپ و ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین، در پاریس در دسامبر گذشته نمونه خوبی است. فرانسوی ها نشان داده اند که مهارت دیپلماتیک را برای تملق ترامپ و در عین حال سیگنال آمادگی برای دفاع از منافع خود دارند. اروپا به چنین تعامل بیشتری نیاز دارد.
نتیجه گیری
ترامپ 2.0 می تواند به دلایل زیادی برای اروپا فاجعه بار باشد. او ممکن است با روسیه در مورد اوکراین معامله بدی انجام دهد، تجارت جهانی را مختل کند، کشورهای اروپایی را در برابر یکدیگر قرار دهد و با توانمندسازی احزاب راستگرا، آشفتگی را تشدید کند. حتی بهترین متحدان ترامپ در اروپا باید آماده عقب نشینی در برابر فاحش ترین اظهارات او باشند، مانند امتناع او از رد استفاده از نیروی نظامی برای به دست آوردن کنترل گرینلند.
در حال حاضر، اتحاد فراآتلانتیک همچنان بهترین امید اروپا برای عبور از دوران آشفتگی است - جایی که نظم جهانی قدیمی دیگر کار نمی کند و دموکراسی ها برای شکل دادن به نظم جدیدی برای حفاظت از منافع و ارزش های خود تلاش می کنند. وابستگی بیشتر به چین یا اجازه دادن به روسیه برای تغییر شکل نظم امنیتی اروپا گزینه های مناسبی نیستند. اروپایی ها باید با ترامپ کنار بیایند، ناتو را زنده نگه دارند، قدرت خود را تقویت کنند و نیروی نظامی بسازند که قابل حساب باشد. تعامل عملگرایانه ترامپ توسط اروپایی های شمالی، همراه با تعهدات دفاعی قوی آنها، ممکن است امیدوارکننده ترین راه برای مدیریت روابط فراآتلانتیک در سال های آینده باشد. اما خطر واقعی وجود دارد که دولت ترامپ اروپایی را که برای ایستادن روی پای خود بسیار ضعیف است، تقسیم و حکومت کند.
پوشش مداوم FP
این پست بخشی از پوشش مداوم FP از دولت ترامپ است. در اینجا دنبال کنید.