در میان نگرانیهای فزاینده در مورد نفوذ رو به رشد چین و روسیه در آفریقا و نگرانیهای متناظر در مورد ظرفیت ایالات متحده برای حفظ جایگاه خود در منطقه، دستور اجرایی رئیسجمهور دونالد ترامپ مبنی بر توقف تمام کمکهای خارجی ایالات متحده که از طریق وزارت امور خارجه و آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده (USAID) تأمین میشود، قطعاً اوضاع را بیشتر مبهم کرده است.
صرف نظر از اینکه چالش قانونی این دستور در نهایت موفقیتآمیز باشد یا خیر (یک قاضی فدرال ایالات متحده حکم داده است که رئیسجمهور "از اختیارات قانونی خود فراتر رفته است")، تصمیم ظاهری دولت ترامپ مبنی بر همسو کردن تمام کمکهای خارجی با "سیاست خارجی ایالات متحده تحت اجرای دستور کار اول آمریکا" نشان میدهد که ما وارد دوره جدیدی با قوانین جدید تعامل هم در روابط ایالات متحده و آفریقا و هم در کمکهای توسعهای ایالات متحده در آفریقا میشویم.
این تغییر فرصتی را برای کشورهای آفریقایی فراهم میکند تا روابط خود را با کمکهای خارجی تنظیم مجدد کنند و همچنین در مبانی اخلاقی و فلسفی توسعه آفریقا تجدید نظر کنند.
بیشتر واکنشهای فوری به دستور ریاست جمهوری، بر پیامدهای منافع ژئواستراتژیک ایالات متحده در منطقهای متمرکز بوده است که از زمان تهاجم روسیه به اوکراین در اوایل سال 2022، به نظر میرسد واشنگتن در موضع ضعف قرار گرفته است. از این دیدگاه، تعطیلی USAID نشاندهنده قصد عقبنشینی است در حالی که ایالات متحده باید به جلو فشار آورد و تلاش کند تا در کتابهای خوب متحدان خود باقی بماند.
این همچنین نشاندهنده آمادگی برای واگذاری ابتکار دیپلماتیک به رقبای ژئوپلیتیکی مانند چین و روسیه و همچنین گروهی از قدرتهای میانی - از جمله ترکیه و امارات متحده عربی - است که فرصتی را در آفریقا حس میکنند.
علاوه بر این، منتقدان استدلال کردهاند که برچیدن USAID خودشکنی است، بهویژه از آنجا که نشاندهنده رها کردن رویکرد قدرت نرم ایالات متحده است که به این کشور اجازه داده است تا در نبرد برای قلبها و ذهنها که بهطور اجتنابناپذیری بخشی از دیپلماسی بینالمللی است، دستاوردهایی داشته باشد.
هر دوی این انتقادات شایسته هستند. USAID با میانگین پرداخت سالانه حدود 23 میلیارد دلار از سال 2001، چهره و وسیله نقلیه قدرت نرم آمریکا از زمان تأسیس آن در اوج جنگ سرد بوده است و از ابتکارات در زمینههایی از جمله واکسیناسیون و برنامههای پیشگیری از HIV و حمایت از گروههای جامعه مدنی حمایت میکند. پس منطقی است که امواج ناشی از تخلیه آن به دور و نزدیک بازتاب یابد.
به همین ترتیب، محتملترین ذینفعان در آفریقا چین و روسیه خواهند بود. در طول سالها، و بیشتر از زمان تهاجم تمام عیار به اوکراین، هیچکدام در هدف خود برای رقابت با ایالات متحده در آفریقا کمرو نبودهاند.
اگر هدف فوری آنها کاهش ردپای ایالات متحده در منطقه باشد، هدف بلندمدت آشکار است: تضعیف اتحاد غرب با هدف بدنام کردن دموکراسی لیبرال - همانطور که تحریک گزارش شده روسیه در کودتاها در سراسر ساحل، به علاوه حمایت مادی و معنوی مداوم آن از خونتاهای مختلف، گواه است.
بهطور مشابه، ابتکار کمربند و جاده مشهور چین و تعداد فزاینده مؤسسات کنفوسیوس که در سراسر این قاره پراکنده شدهاند (تا ژوئیه 2020، 61 مورد از آنها در 46 کشور تأسیس شده بودند) چیزی جز پوششی برای گسترش ایدئولوژی ترجیحی پکن نیست.
با این حال، هنوز مشخص نیست که آیا هیچ یک از این دو قدرت مالی یا مهمتر از آن، تمایل به پوشش کسری مورد انتظار ناشی از خروج کمکهای ایالات متحده را دارند یا خیر.
علیرغم همه این انتقادات، مهمترین ملاحظه در همه اینها این است که خود کشورهای آفریقایی چگونه واکنش نشان میدهند و، مهمتر از آن، اینکه آیا آنها تلاشهای دولت ترامپ برای برچیدن USAID را فرصتی برای دستیابی به دو هدف مرتبط میدانند یا خیر: اول، تجدید نظر در رابطه آفریقا با کمکهای خارجی، و دوم، طرح برخی از سؤالات اساسی در مورد توسعه آفریقا و نقش کمکهای خارجی در برانگیختن آن. به عبارت دیگر، چگونه کشورهای آفریقایی میتوانند بهترین استفاده را از یک وضعیت کمتر از ایدهآل ببرند؟
کل کمک به کشورهای آفریقایی از سال 1960 بیش از 2.6 تریلیون دلار محاسبه شده است. در حالی که کمکهای خارجی، به ویژه کمک برای اهداف بشردوستانه، بدون شک جان بسیاری را نجات داده است، نگرانیها در مورد تأثیر منفی ناخواسته آن بر کشورهای دریافت کننده را نمیتوان نادیده گرفت. در حالی که ویلیام ایسترلی، اقتصاددان، نشان داده است که اغلب به دست افراد اشتباه میرسد، کن اوپالو از دانشگاه جورج تاون استدلال کرده است که هم "فرصت کشت سیاستگذاری مستقل" را از کشورها میگیرد و هم به تقویت و طولانی کردن عمر رژیمهای سیاسی غیرقابل تحمل کمک میکند.
در واقع، سرازیر شدن کمکها به بخشهای خاصی از اقتصاد آفریقا (بخش مراقبتهای بهداشتی نمونه برجستهای است) منجر به ناپدید شدن تقریباً کامل دولت از چنین بخشهایی شده است. در مواردی که دولت از نظر تاریخی بیتوجه بوده است، برنامههای کمکی که وظیفه قانونی آن را به عنوان پرداخت کننده خدمات ارائه شده بر عهده میگیرند، عملاً اطمینان میدهند که دولت دیگر سهم اقتصادی ندارد.
در حالی که ممکن است درست باشد که هیچ یک از اینها عمدی نبوده است، هیچ کاری برای تغییر این واقعیت انجام نمیدهد که تکیه بر کمک اغلب به مسموم کردن پیمان دولت و جامعه در کشورهای دریافت کننده پایان میدهد و دولت را کمتر و کمتر پاسخگو میکند حتی در حالی که هم دولت و هم جامعه بیشتر و بیشتر به طیف وسیعی از عوامل خارجی وابسته هستند.
اتهامات مکرر در مورد سوء مدیریت سیستماتیک برخی از این وجوه - که نه تنها توسط منتقدان سنتی رژیم کمک، بلکه در برخی موارد آموزنده، توسط خود گروههای کمکی نیز مطرح شده است - شبح کمکهای خارجی را ناخواسته تقویت میکند. هر چه رژیم مورد نظر مستبدتر باشد، مفاهیم ضمنی اساسی تاریکتر است.
مسئله مرتبط، وضعیت مورد مناقشه سازمانهای غیردولتی است که در بهترین حالت، وسایل ضروری برای گردش هنجارهای اجتماعی دموکراتیک فراملی و در بدترین حالت، ابزارهای نخبگان با ارتباط ارگانیک اندک با جامعه به طور کلی هستند. در طول سالها، چندین دولت آفریقایی قوانینی را تصویب کردهاند که هدف از آن تحت سلطه درآوردن سازمانهای غیردولتی است.
تجدید نظر در نقش آنها در پیوند کمک و توسعه در این مقطع، مقدمه مفیدی برای یک گفتگوی گستردهتر و بسیار مورد نیاز در مورد تأثیر اجتماعی سازمانهای غیردولتی در سیاستهای بزرگتر جامعه مدنی خواهد بود، با در نظر گرفتن شکاف همیشگی بین نیازهای مردمی و ترجیحات نخبگان در بیشتر مناطق آفریقای پسااستعماری.
فراتر از جزئیات سیاستهای خاص، بعد فلسفی و اخلاقی تلاش طولانی مدت آفریقا برای توسعه است. در حالی که اصالت بسیاری از دلسوزیهای اهداکنندگان برای آفریقا به سختی مورد انتقاد قرار میگیرد، سؤالات مشروعی باقی میماند که آیا این منطقه واقعاً میتواند تحت رژیم معرفتشناختی کنونی - که سنگ بنای آن کمکهای خارجی است - به پیشرفتی دست یابد یا خیر، و آیا ادامه تکیه بر کمکهای خارجی در واقع قاره را در معرض خطر دائمی قرار میدهد یا خیر.
این بدان معنا نیست که مزایای آشکار کمکهای خارجی، به ویژه کمکهای بشردوستانه، را انکار کنیم، بلکه نشان دهیم که با گذشت زمان، اتکای از نوعی که در تعداد قابل توجهی از کشورهای آفریقایی مشاهده میشود، احتمالاً نوعی وابستگی به مسیر ایجاد میکند که غلبه بر آن ممکن است دشوار باشد.
خطر کمک به ایجاد وابستگی - چه با تضعیف ظرفیت محلی، از بین بردن مسئولیتپذیری دولت یا تقویت دولتهای مستبد در برابر شهروندان خود - به دور از یک بینش جدید، همواره موضوع اصلی تفسیرهای علمی و مردمی در مورد چالشهای توسعهای آفریقا در طول سالها بوده است. نوشتههای جورج آییتتی، دامبیسا مویو، گراهام هنکاک، و رابرت کالدرزی در این زمینه به ویژه آموزنده بودهاند.
چه فریز کمکهای خارجی ترامپ توسط دادگاهها لغو شود یا خیر، این اقدام خود فرصتی تاریخی برای ارزیابی جدی نقش کمکهای خارجی در آفریقا و بررسی سؤالات عمیقتر اخلاقی و فلسفی مربوط به توسعه اقتصادی این قاره فراهم میکند.
همانطور که وزیر سابق فواید لیبریا، دبلیو. گیود مور، در مقاله اخیر سمافور اشاره کرد، "هیچ آیندهای برای آفریقا وجود ندارد که انتخاب کند جاهطلبی خود را برونسپاری کند." در حالی که نگرانیهای واقعی در مورد پیامدهای بالقوه برچیدن USAID برای آفریقا ابراز شده است، فرصت برای ارزیابی و اصلاح ریشهای فرصتی است که خود قاره نمیتواند از دست بدهد.
در حالی که تعطیلی USAID پیامدهای دردناکی در سراسر آفریقا خواهد داشت، همچنین فرصتی برای گشودن فصل جدیدی در روابط ایالات متحده و آفریقا است، فصلی که در آن، به دلیل اینکه بر اساس احترام متقابل بنا شده است، احتمال موفقیت مستقیماً با میزان پول درگیر مرتبط نیست. برای کشورهای آفریقایی که مدتهاست برای تجارت بر کمک فریاد میزنند، میتواند مقدمهای برای عصر طلایی عاملیت آفریقایی باشد.
ترامپ ناخواسته به آفریقا فرصتی داده است. این قاره چیزی برای از دست دادن ندارد.