سیدنی کول الکساندر گفت: «پای‌های پیتی. کارخانه دونات. لواین. اگر می‌توانستم با شیرینی‌ها زندگی کنم، حتماً این کار را می‌کردم.» اعتبار: Dia Dipasupil/Getty
                    Images
سیدنی کول الکساندر گفت: «پای‌های پیتی. کارخانه دونات. لواین. اگر می‌توانستم با شیرینی‌ها زندگی کنم، حتماً این کار را می‌کردم.» اعتبار: Dia Dipasupil/Getty Images

بازیگر سریال «جداسازی» که برای شام شیر و کلوچه می‌خورد

سیدنی کول الکساندر در نقش ناتالی، سخنگوی فداکار صنایع سایه‌دار لومون در سریال «جداسازی»، یک روتین صبحگاهی دقیق دارد. این روتین با آن مدل موی جمع‌شده شروع می‌شود.

الکساندر گفت: بن استیلر، یکی از تهیه‌کنندگان اجرایی درام Apple TV+، «به داشتن وسواس زیاد در مورد موها معروف است.» پس از اینکه او در این سریال انتخاب شد، که داستان کارگرانی را دنبال می‌کند که برای روشی ثبت‌نام می‌کنند که زندگی شخصی و حرفه‌ای آن‌ها را از هم جدا می‌کند، او در یک تست دوربین شرکت کرد. استیلر از او خواسته بود لبخند منجمدی را که در تبلیغ تجاری کرست (Crest) نشان داده بود، دوباره استفاده کند، و او استیلر را تشویق کرد تا به ناتالی، «رابط با خدایان» که هدست به سر دارد، اجازه دهد بلوندتر شود.

الکساندر به یاد می‌آورد: «هر فر روی سرم فر شده بود. و من فقط فکر کردم که این خیلی لومونی است، زیرا انجام آن خیلی طول می‌کشد. فکر می‌کنم این به من کمک کرد تا به این فکر کنم که: صبح این زن چگونه است؟ او چقدر به کمال و این شرکت و نمایندگی کامل از آن‌ها متعهد است؟»

در فصل 2، که فینال آن روز جمعه پخش شد، این ظاهر لحظه‌ای در یک تبادل پر تنش و تقریباً بی‌کلام از بین می‌رود، زمانی که ناتالی سث میلچیک، رئیس سیاه‌پوست دپارتمان و یکی دیگر از باورمندان واقعی لومون را با نقاشی‌های «فراگیر» از یک هیئت‌مدیره ناشنوا روبرو می‌کند. الکساندر، که دورگه است، گفت: «من کمی با میلچیک احساس همدردی کردم، که فکر می‌کنم برای او وحشتناک است. زیرا این جایزه اوست، اینکه او همدل نیست؛ این دلیل خوب بودن او در کارش است.»

الکساندر در یک مصاحبه ویدیویی در این ماه از آپارتمان خود در بروکلین، درباره نقش رویایی دیگر خود، فیلم جیم کری که او را به گریه می‌اندازد، شیرینی‌خوری درمان‌ناپذیرش و موارد دیگر صحبت کرد. این‌ها گزیده‌های ویرایش‌شده‌ای از گفتگوی ما هستند.

خرید لباس‌های قدیمی

در نوجوانی در شهر نیویورک، یک فعالیت اجتماعی رفتن به Beacon’s Closet یا No Relation بود. من شروع به چیدن آپارتمانم با وسایل قدیمی کردم. چیزی بسیار سرگرم‌کننده در مورد داستان یک مورد وجود دارد و اینکه چیزی می‌تواند نه تنها دهه‌ها، بلکه قرن‌ها دوام بیاورد.

تناسب اندام

اولین شغل من در میز پذیرش Equinox بود. من مدت زیادی در تناسب اندام کار کردم — هنوز هم در یک باشگاه خصوصی دوچرخه‌سواری تدریس می‌کنم. انجام کاری که مربوط به سوزاندن کالری نیست، بلکه فقط مربوط به حضور در بدن شماست، بسیار اساسی است.

«مردی با عمامه» اثر رامبراند

صحنه موزه در «Ferris Bueller’s Day Off» را می‌دانید؟ کامرون به نقاشی خیره شده است و نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود تا اینکه فقط پیکسل‌ها هستند. و او این حالت را روی صورتش دارد. من یکی از آن لحظات را داشتم. دوست دارم به مت بروم و قدم بزنم، و این نقاشی را می‌بینم — این نقاشی خیلی من را تحت تأثیر قرار داد، این بیان مالیخولیا در چهره این مرد.

«درام کودک بااستعداد» اثر آلیس میلر

روان‌درمانگرم به من گفت که عنوان اصلی آن «زندانیان کودکی» بود، اما این خیلی زیاد بود. این یک کتاب فوق‌العاده درباره روانشناسی پیشرفت و بزرگ شدن است.

درمان

جدا از اینکه یک بازیگر هستم، هدف زندگی من این است که تا جایی که می‌توانم آگاه و مسئولیت‌پذیر باشم. من از 19 یا 20 سالگی شروع به رفتن به درمان کردم. ساعت 6 صبح از خواب بیدار می‌شدم، سوار مترو-شمال می‌شدم، ساعت 8 روان‌درمانگرم را می‌دیدم و فقط به کلاس ساعت 10 می‌رسیدم.

«نمایش ترومن»

این یک داستان باورنکردنی از مردی است که به او یک واقعیت، دروغ‌ها، خورانده شده است، اما بر خلاف همه احتمالات، میل به بیدار شدن و دیدن واقعیت همان‌طور که هست را دارد. با فکر کردن به آن اشکم در می‌آید. دست و پنجه نرم کردن با واقعیت خود، به خصوص اگر به گونه‌ای بزرگ شده‌اید که تحریف شده است، ترسناک‌ترین چیز است.

تولستوی روی نوار

من کمی دانش‌آموز بدی بودم که بزرگ می‌شدم — می‌خواستم به کلاس بازیگری بروم، نمی‌خواستم به درس‌هایم بروم. بنابراین شروع به گوش دادن به برخی از کتاب‌های کلاسیک کردم، و اکنون در اواخر عمرم با گوش دادن به «آنا کارنینا» خودم را آموزش می‌دهم. کمی دیر است، اما دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!

«دنی و دریای آبی عمیق»

این یک نمایشنامه زیبا و از نظر عاطفی خشن درباره این دو شخصیت است که در یک بار ملاقات می‌کنند، و هر دو واقعاً به هم ریخته، پر از تروما هستند، و قرار است با هم به خانه بروند و سعی کنند همدیگر را دوست داشته باشند. این یک رویا برای من است که نقش روبرتا را بازی کنم. حتی اگر مجبور باشم خودم این کار را انجام دهم، در یک پارک.

گربه‌های من

در طول همه‌گیری، من سه گربه رها شده را به خانه بردم. یکی را بخشیدیم. دو گربه دیگر، Cleo و Pipsqueak، آنقدر به هم وابسته بودند که مشخص بود قرار نیست از هم جدا شوند. وقتی نوازششان می‌کنم آب دهانشان سرازیر می‌شود، به سمت در می‌دوند. من اکنون یک فرد گربه و سگ هستم.

شام شیری

پای‌های پیتی. کارخانه دونات. لواین. اگر می‌توانستم با شیرینی‌ها زندگی کنم، حتماً این کار را می‌کردم. من گاهی اوقات چیزی را می‌خورم که آن را شام شیری می‌نامم، جایی که فقط یک لیوان بزرگ شیر می‌نوشم — زیرا این چیز فوق‌العاده‌ای است که بزرگسال باشید، می‌توانید برای شام شیر و کلوچه بخورید — اما دیگر خوردن یک پای کامل را متوقف کرده‌ام زیرا دچار دل درد می‌شوم.