تصویرسازی توسط آتلانتیک. منبع: Kean Collection / Getty.
تصویرسازی توسط آتلانتیک. منبع: Kean Collection / Getty.

آنچه شکسپیر در مورد PTSD به درستی دریافت

اجرای جدیدی از <i>اتللو</i> آنچه را که تماشاگران اولیه نمایشنامه تشخیص دادند برجسته می‌کند: هزینه‌های روانی جنگ.

اتللو (Othello) مدت‌هاست که به عنوان نمایشنامه‌ای درباره نژاد، عشق و حسادت شناخته می‌شود. اما این نمایشنامه‌ای درباره سربازانی است که آنچه را که اکنون استرس پس از سانحه (post-traumatic stress) یا PTSD می‌نامیم، تجربه می‌کنند. در مارس 1947، قاضی هری استکل، از دادگاه شهرستان برانکس، زمانی که ویکتور ویگوتسکی را به یک دوره حبس نسبتاً کوتاه محکوم کرد، همین فکر را داشت. ویگوتسکی، یک کهنه سرباز 23 ساله که پس از چهار سال جنگ در اروپا از جنگ جهانی دوم بازگشته بود، متقاعد شده بود که همسر جوانش، گلوریا، به او خیانت کرده است. او همسرش را با تپانچه 45 میلی‌متری خود "در یک حمله حسادت" کشت. هنگامی که پلیس به صحنه رسید، ویگوتسکی "گیج شده بود و ظاهراً متوجه نشده بود که همسرش مرده است." قبل از محاکمه، او برای ارزیابی روانپزشکی به بیمارستان Bellevue منتقل شد. به گفته مقاله نیویورک تایمز، قاضی استکل در صدور یک حکم دلسوزانه "عمل ویگوتسکی را به عمل اتللو تشبیه کرد." دستیار دادستان منطقه، که به دنبال یک دوره حبس طولانی‌تر بود، اعتراض کرد که "هیچ یاگویی در اینجا وجود نداشت که حسادت را در ذهن اتللو شعله‌ور کند."

پرونده ویگوتسکی در زمانی که من به عنوان مشاور شکسپیر برای اتللو (Othello) کنی لئون، یک اقتباس جدید برادوی که در آن PTSD نقش اصلی را در طرح داستان دارد، کار می‌کردم به ذهنم خطور کرد. در محیطی که به عنوان "آینده نزدیک" ذکر شده است، اتللو (دنزل واشنگتن)، یاگو (جیک جیلنهال)، کاسیو (اندرو بورناپ) و امیلیا (کیمبر الین اسپراول) همه تفنگداران دریایی ایالات متحده هستند که در نبرد آزمایش شده‌اند. اتللو به سناتورهای گرد هم آمده در ونیز، که قرار است او را به جبهه جدیدی اعزام کنند، یادآوری می‌کند که از جوانی درگیر جنگ بوده است. هنگامی که او بعداً در نمایشنامه دچار تشنج صرع می‌شود، قیمتی که برای چنین زندگی پرداخته است آشکار می‌شود. امیلیا و دزدمونا (مالی آزبورن)، که با سربازان آسیب‌دیده ازدواج کرده‌اند، جان خود را از دست خواهند داد. این تولید این جنبه از داستان شکسپیر را جدی می‌گیرد: برای تعمیق درک بازیگران از ارتش و PTSD، کریستوفر ولف، فارغ‌التحصیل ممتاز وست پوینت که در عراق خدمت کرده است، به عنوان مشاور نظامی آورده شد. سایر جانبازان آشنا با PTSD با بازیگران صحبت کردند، از جمله مارک "رنجر" جونز، که به عنوان دستیار فرمانده فرماندهی عملیات ویژه ارتش ایالات متحده خدمت می‌کرد، و ژنرال بازنشسته نادیا وست، جراح سابق ارتش ایالات متحده.

برخی از تفسیرهای شکسپیر - از جمله فیلم تاثیرگذار 1944 لارنس اولیویه از هنری پنجم (Henry V) - اولین مخاطبان این نمایشنامه‌نویس را به عنوان الیزابتی‌های شاد و پر سر و صدا تصور می‌کنند که به تئاتر گلوب سرازیر می‌شوند. این مورد برای کسانی که در سال 1604 برای دیدن آخرین تراژدی او، اتللو (Othello)، رفتند، صدق نمی‌کرد. "خبری" که در اوایل نمایشنامه به اشتراک گذاشته شد - "جنگ‌های ما تمام شده است" - مدت کوتاهی پس از پایان جنگ طولانی انگلیس برای سرکوب شورش ایرلندی، طنین‌انداز می‌شد.

هزینه آن جنگ زیاد بود: تقریباً 30,000 انگلیسی، فاقد تجهیزات و آموزش کافی، جمع‌آوری شده بودند، برخی از آنها در خارج از کلیساها و سالن‌های نمایش ربوده شده و برای پیوستن به نیروهای انگلیسی مستقر در ایرلند فرستاده شدند. هزاران نفر از آنها در آنجا جان باختند، همراه با تلفات بسیار بیشتر در میان مردان، زنان و کودکان ایرلندی، در یک جنگ نه ساله که تنها پس از آنکه استراتژی‌های نظامی سنتی جای خود را به گرسنگی دادن ایرلندی‌ها داد، پیروز شد. این فجایع شامل گزارش‌هایی از سرهای بریده شده به عنوان غنیمت بود.

مراقبت از کهنه سربازان بازگشته به انگلیس به طرز اسفناکی ناکافی بود. یک شخصیت جدید شروع به لنگ زدن در صحنه‌های الیزابتی در نمایشنامه‌هایی مانند تعطیلات کفاش (The Shoemaker’s Holiday) کرد: کهنه سرباز معلول و تلخ. تماشاگران می‌دانستند که چه چیزی در خطر است وقتی که در نمایشنامه پریکلس (Pericles) اثر شکسپیر، شخصیتی می‌پرسد: "از من چه می‌خواهی؟ / به جنگ بروی، می‌خواهی، جایی که یک مرد ممکن است هفت سال خدمت کند برای / از دست دادن یک پا، و در پایان پول کافی برای / خرید یک پای چوبی نداشته باشد؟"

تأثیر غیرنظامی شدن به هر گوشه از انگلیس، از جمله استراتفورد-آپون-آون شکسپیر، گسترش یافت، که به طور ناموفق از دولت درخواست کرد که از تعهد حمایت از "یک لوئیس گیلبرت، سرباز معلول در ایرلند" "آزاد شود". ما نمی‌دانیم گیلبرت، که قصاب بود، قبل از بازگشت به خانه چگونه بود، اما پس از بازگشت از ایرلند، او متهم به شکستن یک مغازه محلی و ضربه زدن مرگبار به یک همسایه شد. ما احتمالاً اکنون آنچه را که گیلبرت تجربه می‌کرد، PTSD می‌نامیم.

بخوانید: شکسپیر با بصیرت درباره زنان نوشت. این بدان معنا نیست که او یک زن بود.

این تنها منبع ترومایی نبود که اولین تماشاگران اتللو (Othello) مجبور بودند با آن دست و پنجه نرم کنند، زیرا پایان جنگ ایرلند، در بهار 1603، با شیوع وحشتناکی از طاعون خیارکی همزمان شد. تا زمانی که یک سال بعد فروکش کرد، تقریباً 30,000 لندنی (یک نفر از هر شش نفر) جان خود را از دست دادند، و شاید 30,000 نفر دیگر نیز آلوده شده بودند اما توانستند زنده بمانند. در اوج همه‌گیری، بیش از 3,000 لندنی در یک هفته جان خود را از دست دادند. تصور وحشت زندگی در آن زمان دشوار است. مبتلایان به طاعون در خانه‌های خود حبس شده بودند (و کلمات خداوند به ما رحم کند روی در نقاشی شده بود). کسانی که در حال فرار از قرنطینه با زخم‌های طاعون قابل مشاهده دستگیر می‌شدند، مشمول اعدام می‌شدند. اجساد در گورهای دسته جمعی ریخته می‌شدند. مقامات شهری نتوانستند بفهمند چه چیزی باعث طاعون شده است، اما می‌دانستند که جمعیت آن را گسترش می‌دهند، بنابراین زمانی که مرگ و میر ناشی از طاعون به بیش از 30 نفر در هفته رسید، دستور دادند تئاترها بسته شوند. سالن‌های نمایش لندن تا آوریل 1604، تقریباً همزمان با اولین اجرای عمومی اتللو (Othello)، بازگشایی نشدند.

اصطلاح PTSD تنها در اوایل دهه 1980، پس از جنگ ویتنام، وارد واژگان شد. جنگ‌های قبلی نام‌های خاص خود را برای آن داشتند: خستگی نبرد، قلب سرباز، نوروز جنگ، شوک ناشی از گلوله. شکسپیر به اندازه کافی با علائم آن آشنا بود که آنها را در سخنرانی که لیدی پرسی در هنری چهارم، قسمت اول (Henry IV, Part One)، نوشته شده در حدود سال 1597، چند سال پس از جنگ ایرلند، بیان می‌کند، توصیف کند. او از شوهر جنگجو خود، هاسپر، می‌پرسد که چه چیزی او را آزار می‌دهد:

چه چیزی تو را از تو می‌گیرد اشتها، لذت و خواب طلایی تو؟ چرا چشمانت را به زمین می‌دوزی، و وقتی تنها می‌نشینی اینقدر می‌پری؟ چرا خون تازه را در گونه‌هایت از دست داده‌ای، و گنجینه‌ها و حقوق مرا از تو داده‌ای به تفکر با چشمان ضخیم و مالیخولیای نفرین شده؟ در چرت‌های ضعیف تو من تو را تماشا کرده‌ام، و شنیده‌ام که تو داستان‌های جنگ‌های آهنین را زمزمه می‌کنی... روح تو درونت با تو در جنگ بوده است و بدین ترتیب در خواب تو را برانگیخته است، که دانه‌های عرق روی پیشانی‌ات ایستاده‌اند مانند حباب‌هایی در یک جریان اخیراً آشفته؛ و در چهره تو حرکات عجیبی ظاهر شده است، مانند آنچه که وقتی مردان نفس خود را مهار می‌کنند می‌بینیم در یک دستور ناگهانی بزرگ.

دزدمونا، مانند لیدی پرسی، مجبور بود با شوهری که زندگی سربازی را می‌گذراند، کنار بیاید. اتللو بازگو می‌کند که چگونه سال‌های خود را "در میدان چادری سپری کرده‌ام، / و کمی از این دنیای بزرگ می‌توانم صحبت کنم، / بیش از آنچه مربوط به شاهکارهای جنگ و نبرد است." یاگو در کنار او جنگیده بود و "توپ را دیده بود، / وقتی که صفوف او را به هوا پرتاب کرده است، / و مانند شیطان، از بازوی خود / برادر خودش را پف کرده است." مانند سخنرانی لیدی پرسی، اتللو (Othello) علائم مختلفی از آنچه امروزه ممکن است PTSD توصیف شود، از جمله تشنج اتللو، فوران‌های خشمگین، پارانویا و افکار افسردگی او، و تمایل او به خشونت خانگی و خودکشی را بررسی می‌کند.

تهیه‌کنندگان و کارگردانان در سال‌های اخیر تلاش‌هایی کرده‌اند تا آنچه را که دیدن نمایشنامه‌های شکسپیر در زمان خودش باید احساس می‌شد، به تصویر بکشند: تلفظ و لباس‌های اصلی، سالن‌های نمایشی که برای شبیه‌سازی گلوب فضای باز ساخته شده‌اند. اما ویژگی‌های غیرملموس دیگری نیز در آن زمان وجود دارد، از جمله تجربه جمعی جنگ و همه‌گیری اخیر. شکسپیر می‌دانست که چه چیزی با زمان خودش صحبت می‌کند. او همچنین می‌دانست کسانی که با احتیاط به گلوب بازگشایی شده بازگشتند تا نمایشنامه جدید او را ببینند، ترومای موجود در هسته تراژدی اتللو را تشخیص خواهند داد.