آیا میخواهید از نوشتههای آرتور مطلع شوید؟ ثبت نام کنید تا هر زمان که مقاله جدیدی منتشر شد، ایمیل دریافت کنید.
بین سخنرانیهای دانشگاهی و سخنرانیهای خارج از دانشگاه در مورد علم شادی، من زیاد به طور عمومی سخنرانی میکنم و همیشه به دنبال راههایی برای انجام این کار با وضوح و روانی بیشتر هستم. به همین منظور، من به طور منظم سخنرانیهایی را به دو زبان که زبان مادری من نیستند ارائه میدهم—البته زبانهای تصادفی نیستند، بلکه زبانهایی هستند که در بزرگسالی یاد گرفتهام: اسپانیایی و کاتالان.
اگرچه من میتوانم مکالمات عادی را به این زبانها ادامه دهم (و حتی یکی از آنها را به طور منظم در خانه صحبت میکنم)، لهجه خارجی دارم و نمیتوانم با ظرافت یا عمق علمی که در زبان انگلیسی میتوانم بیان کنم، خودم را بیان کنم. بنابراین، مجبور کردن خودم به ارائه یک سخنرانی رسمی، تجربهای ناخوشایند است. اما هر بار که یک تور کتاب به این زبانها برگزار میکنم، در مواجهه با چالش زبانی بهتر میشوم. و حتی متوجه میشوم که این تمرین سخنرانی عمومی من را به زبان انگلیسی نیز بهبود میبخشد.
این یک مثال خاص از چیزی است که به نظر میرسد یک حقیقت گستردهتر است: انجام کاری که در آن بد هستید میتواند شما را در کاری که در آن خوب هستید بهتر کند و همچنین به طور بالقوه شما را در چیز جدیدی خوب کند. درک این پویایی میتواند به شما در زمینه برتری خودتان یک مزیت بدهد و زندگی شما را به طور کلی بهبود بخشد. برای عالی بودن در کاری که انجام میدهید، شانس شکست در چیز دیگری را امتحان کنید.
بخوانید: چگونه زبان کاتالان جان سالم به در برد
تلاش برای انجام کاری اما ناکام ماندن در آن، سرگرم کننده نیست. اسکی را در بزرگسالی شروع کنید، و تقریباً مطمئناً در حالی که بارها و بارها زمین میخورید، ناامید خواهید شد. دلیل اینکه ما از بد بودن در کارها و شکست متنفر هستیم این است که وقتی فعالیت هدفمند مهار یا مسدود میشود (چه توسط یک نیروی خارجی یا عدم استعداد خودمان)، این باعث تحریک قشر سینگولیت قدامی پشتی ما میشود، که بخشی از مدار درد مغز است. این همان ناحیهای است که هنگام تجربه طرد اجتماعی نیز تحت تأثیر قرار میگیرد.
با این حال، این نوع درد روانی یک فایده تکاملی دارد—ایجاد انگیزه برای موفقیت، اگر نه در فعالیت مورد نظر، پس در یک فعالیت دیگر. در یک مطالعه اخیر بر روی بازیکنان بیسبال، به پرتاب کنندگان ماهر—که عموماً ضربه زنندگان ضعیفی هستند—تمرین ضربه زدن داده شد. محققان دریافتند که عملکرد ضعیف آنها در ضربه زدن و ناامیدی ناشی از آن، باعث شد انگیزه بیشتری برای بهبود پرتاب خود داشته باشند.
این اثر انگیزشی در فعالیتهای تجاری نیز قابل تشخیص است. همانطور که گروهی از روانشناسان در سال 2018 گزارش دادند، وقتی کارمندان از عدم شایستگی نسبی خود در یک کار ناامید میشوند، تمایل دارند برای نشان دادن شایستگی بیشتر در کاری که قبلاً در آن بهتر هستند، انگیزه پیدا کنند. شاید بتوانید این یافته را زمانی که در محل کار مجبور به انجام کاری خارج از محدوده آسایش خود شدهاید، و بعداً متوجه شدهاید که انگیزه بیشتری در شغل عادی خود دارید، درک کنید.
درد روانی ناشی از شکست، به خودی خود نیز میتواند شما را تحریک کند تا در فعالیتی که در آن مهارت ندارید، بهتر شوید—اگر بتوانید تجربه نامطلوب را به عنوان نشانهای از رشد شخصی تغییر دهید. این چیزی است که محققان در سال 2022 هنگام انجام یک آزمایش میدانی در یک باشگاه بداهه سازی دریافتند. به گروهی از بداهه سازان آماتور دستور داده شد که فعالانه به دنبال احساس ناخوشایندی باشند. محققان دریافتند که در مقایسه با بداهه سازانی که این دستورالعمل به آنها داده نشده بود، گروه اول بیشتر در این تمرین مشارکت داشتند. آنها به جای اینکه ناراحتی را چیزی برای اجتناب بدانند، آن را محوری برای این فرایند دیدند و به آن تکیه کردند.
یکی دیگر از راههای مفید برای تبدیل ناراحتی ناشی از شکست به منبع پیشرفت، چیزی است که روانشناسان آن را "نشخوار فکری عملی" مینامند. نشخوار فکری در مورد شکست به طور گستردهای به عنوان اتلاف وقت مخرب شناخته میشود، زیرا این نوع تفکر بر ارزش خود و آنچه شکست در مورد شخص میگوید، متمرکز است. نشخوار فکری عملی متفاوت است: این نوع نشخوار فکری بر کار متمرکز است و شامل بازپخش دقیق اشتباهاتی است که شخص مرتکب شده است و نحوه اصلاح آنها در آینده. محققان نشان دادهاند که فکر کردن به چیزی که به طور ضعیفی انجام دادهاید به این روش آگاهانه اصلاحی، میتواند منجر به یادگیری و پیشرفت شود، نه ناامیدی و رنجش.
بخوانید: چگونه به عنوان یک بزرگسال چیزهای جدید یاد بگیریم
تحقیقات نشان میدهد که اگرچه ما از شکست متنفر هستیم، انجام این کار میتواند برای یادگیری یک مهارت جدید و تسلط بر یک مهارت قدیمی مفید باشد. این امر پیامدهایی برای نحوه بهبود زندگی عادی دارد.
به عنوان مثال، یکی از رایجترین منابع درد عاطفی را در نظر بگیرید: طرد شدن در جستجوی یک رابطه عاشقانه. با این واقعیت شروع کنید که هیچ رابطهای بدون خطر شکست نیست و تصمیم بگیرید که برخی از شانسها را امتحان کنید. اما این حقیقت دلگرم کننده را نیز به یاد داشته باشید که اگر طردی رخ دهد، این پریشانی تقریباً مطمئناً با انگیزه برای تسکین در سایر روابط موفق، مانند روابط با خانواده و دوستان، با بهتر بودن در آن روابط، همراه خواهد بود.
هنگامی که در بازار دوستیابی هستید، سعی نکنید از احساس عصبی بودن اجتناب کنید. برعکس، مانند شرکت کنندگان بداهه، به ناآرامی خود به عنوان بخشی اساسی از یادگیری و پیشرفت تکیه کنید. این امر شما را در حالی که از مبارزه با احساساتی مانند ترس و اضطراب دست برمیدارید، و به خود ناراحتی ارزش میدهید، آرامتر میکند. سپس، پس از یک قرار ملاقات ناموفق، سرزنش شخصی را کنار بگذارید و در عوض با تجزیه و تحلیل دقیق برخورد، نشخوار فکری خود را انجام دهید و بررسی کنید که چگونه هر مرحله از قرار ملاقات میتوانست بهتر پیش برود. این فرآیند تجربه را به طور چشمگیری بهبود می بخشد و احتمال موفقیت را در طول زمان افزایش می دهد.
میتوانید از شکست—یا حداقل عملکرد نامطلوب—در بسیاری از زمینههای دیگر زندگی به خوبی استفاده کنید. اگر دانشجو هستید، کلاسی را خارج از حوزه مهارتها و علایق خود انتخاب کنید، با این دانستن که تلاش برای مقابله با یک چالش بسیار جدید ممکن است مطالعه آنچه را که دوست دارید، بهبود بخشد. در دشواری آن لذت ببرید و اشتباهاتی را که مرتکب میشوید، بررسی کنید—و تقریباً مطمئناً خواهید دید که در موضوع مورد علاقه خود نیز عملکرد بهتری دارید.
کارفرمایان نیز میتوانند این اصول را به کار گیرند. من قاعده "75/25" را دوست دارم، بر اساس آن کارمندان سه چهارم وقت خود را صرف کار محول شده خود و یک چهارم را صرف کمک به دیگران خارج از حوزه خود میکنند. هزینه کوتاه مدت این کار اصطکاک است، زیرا افراد با تازگی و دشواری دست و پنجه نرم میکنند—و روسا باید مراقب باشند که با تنبیه یا انتقاد بیش از حد این وضعیت را بدتر نکنند. اما من مزیت بلندمدت انگیزه بهتر در کار اصلی، و همچنین جریان بهتر اطلاعات و توزیع مهارتهای جدید در فعالیتهای مختلف در یک شرکت را دیدهام.
اصل پذیرش شکست را حتی میتوان برای خود شادی نیز به کار برد. هیچ یک از ما نمیخواهیم ناراضی باشیم. اما دعوت از منابع ناراحتی به زندگی میتواند بسیار سودمند باشد. تصمیم بگیرید که از ترس، عصبانیت یا غم نترسید. به هر حال، آنها بخشهای عادی و طبیعی زندگی هستند. کنار آمدن با آنها به طور آشکار، اگرچه ناخوشایند است، مهارت شما را در انجام این کار بهبود میبخشد. و اگر به آنها اجازه دهید، به شما کمک میکنند از لذتهای زندگی بیشتر لذت ببرید.
برای یک سخنرانی آتی، من یک اصطلاح قدیمی در کاتالان پیدا کردم تا این نکته را بیان کنم که ریسک شکست منجر به چشم انداز بیشتری برای موفقیت میشود: Qui no s’arrisca, no pisca. این را میتوان به این صورت ترجمه کرد که "کسی که ریسک نمیکند، ماهی نمیگیرد"، اما معادل این اصطلاح در انگلیسی ممکن است این باشد: هیچ چیزی به دست نمیآید مگر اینکه چیزی به خطر انداخته شود. با این حال، کاتالان برای من شاعرانهتر است. دیدید؟ چیزی به دست آمد.