










هنگام اذان مغرب، نگهبان محوطه سرش را به داخل معبد آمون فرو برد و گفت که به زودی برمی گردد. سپس در امتداد مسیر خاکی به سمت مسجدی که در میان درختان نخل قرار داشت، قدم زد و من خودم را در معبد باستانی با یک سگ دهکده، یک پسر بچه کوچک که تیله بازی می کرد و شبح اسکندر مقدونی تنها یافتم.
در بهار 331 قبل از میلاد بود که اسکندر به طور غیر منتظره وارد واحه دورافتاده سیوا در صحرای غربی مصر شد. فتح جهان به خوبی پیش می رفت. او پادشاه ایران را در دو نبرد مهم شکست داده بود و به تازگی روبان شهر جدیدی - اسکندریه - را بریده بود. در عرض یک سال، قلمروهای او از مرز لیبی مدرن تا سند گسترش می یافت. در این زمان، گوش هایش پر از تحسین، او یک مسیر انحرافی مرموز را از میان دریاهای شنی صحرا طی کرد. او به دنبال چیزی بود. او معتقد بود که آن را در صحراهای مصر پیدا خواهد کرد.
به نظر می رسد جستجوی چیزها در صحراها برای برخی افراد یک اجبار است. تمام آن فضای خالی، فضایی را برای امیدها و رویاها، افسانه ها و معجزات ارائه می دهد. در دنیایی از سراب ها، واقعیت می تواند کمی لغزنده شود. ابهام صحراها، حس احتمالات فراتر از حد معمول، افرادی با منش خاص را جذب می کند - ماجراجویان و کاشفان، راهبان و دیوانه ها، رویاپردازان و متعصبان.
ابتدا به دیدار راهبان رفتم. با حرکت از قاهره در یک خودروی 4x4 با یک نسخه از هرودوت، یک جعبه خرما، و احساس رهایی از شلوغی دره نیل، به سمت صومعه های وادی النطرون می رفتم. رهبانیت مسیحی در صحراهای مصر آغاز شد. در قرن سوم، جوانی به نام آنتونیوس (Anthony) برای زندگی به یک مقبره خالی در صحرا رفت و بیشتر ساعات بیداری خود را به کشتی گرفتن با شیطانی گذراند که برای وسوسه و شکنجه او به اشکال ماوراء الطبیعه مختلف، از زنان شهوانی گرفته تا جانوران وحشی، می آمد. این ایده جهانی شد. تا قرن چهارم، تازه گرویدگان جوان از ایرلند تا روسیه برای زندگی در انکار و نان بیات به غارها و کلبه های کندویی عقب نشینی می کردند، با انگشتانی ضربدری برای رویاهایی به غنای آنتونیوس.
در دیر السوریانی (Deir al-Suryani)، یکی از چهار صومعه قبطی در واحه وادی النطرون، درست در جاده صحرایی بین قاهره و اسکندریه، با پدر الاریون (Father Elarion) چای خوردم. شاد، فربه و با ریش سفید، او روحی شادتر از آن متعصبان اولیه صحرا بود. به نظر می رسید که محرومیت در صومعه مدرن از منو خارج شده است، اگر طلوع زودهنگام را حساب نکنید. راهبان هر روز صبح ساعت 3 صبح برای دو ساعت و نیم مناجات و دعا در کلیساهایی که هنوز به مد روز نیمکت ها نرسیده اند، بیدار می شوند.
من پدر الاریون را به کلیسای قرن دهم دنبال کردم، جایی که بازسازی های اخیر نقاشی های دیواری نفیسی را آشکار کرده است. چهره های متعجب قدیسین و رسولان، که یک هزاره پیش نقاشی شده بودند، از جایی که گچ برداشته شده بود به ما نگاه می کردند. پدر الاریون با اشاره به یک شبح طلایی با بال های باز گفت: «فرشته ای است که کتاب مقدس را حمل می کند.» «در کتاب مقدس نوشته شده است: خداوند فرشتگان خود را مأمور تو می کند تا در تمام راه های تو از تو محافظت کنند».
در آن زمان، 150 راهب در دیر السوریانی زندگی می کردند و کتاب های مقدس را می بردند، از دیوارهای بلند در برابر بدعت محافظت می کردند و چای درست می کردند. تصور میشود که صومعه قبطی در قرن ششم تأسیس شده است، اما ممکن است قدمت آن به قرن چهارم بازگردد. صومعه وادی حبیبی (Wadi al-Habibi)، در دره ای در شمال غربی، یک مورد منزوی تر و تزلزل ناپذیرتر است. تا همین اواخر، تنها با شتر می شد به آنجا رسید و هر روز پذیرای بازدیدکنندگان نیست. اما این مکان آرامش بیشتری دارد. با دور شدن از وادی النطرون (Wadi el Natrun) به سمت غرب به قلب صحرای غربی، وسعت زمین خالی بر شما تأثیر می گذارد.
گردشگران هنوز به این قسمت از مصر سرازیر نشده اند. بیشتر بازدیدکنندگان به دره نیل می چسبند. اما برای کسانی که مایل به ماجراجویی بیشتر هستند، وسعت صحرا یک چشم انداز ارزشمند را ارائه می دهد. این یک چشم انداز باستانی است. در وادی الحیتان (Wadi al-Hitan)، حدود 150 کیلومتری جنوب غربی قاهره، دیرین شناسان اسکلت های فسیل شده، برخی از آنها نهنگ، از دوره ائوسن کشف کرده اند. 50 میلیون سال پیش، صحرای غربی مصر یک اقیانوس بود.
من سیوا را از جاده ای که از کنار میدان نبرد العلمین می گذشت، جایی که ارتش هشتم مونتگومری (Montgomery’s Eighth Army) در سال 1942 ارتش آفریکای رومل (Rommel’s Afrika Korps) را شکست داد، زیر نظر گرفتم. سیوا در لبه شرقی یک افسردگی عظیم - حدود 19 متر پایین تر از سطح دریا - قرار دارد و یکی از دورافتاده ترین سکونتگاه های مصر است. هرودوت ادعا می کرد که این واحه محل بیشه نخل و چشمه خورشید است، که در طول طلوع خورشید تغییر می کند. یک مورخ رومی بعدها نوشت که آب آن در نیمه شب می جوشد.
سیوا به لطف تاریخ اسکندر، تداعی های رومانتیک خود را مدیون است. او در اینجا می خواست برای پیشگویی مشروعیت ادعایی خود مبنی بر خدایی بودن مشورت کند. هنگامی که او به معبد آمون رسید، پیشگو او را «پسر آمون» خطاب کرد. برای اسکندر این تأییدی بود که او به دنبالش بود، تأیید حق خود برای حکومت بر مصر و فراتر از آن. به طور قابل توجهی، سیوا در گزارش های بعدی او ظاهر نمی شود. اما داستان از آن زمان تاکنون به خوبی در ذهن ما جای گرفته است.
من به یک سفر اکتشافی فرعی اسکندر مانند به منطقه پرداختم، یک سفر یک روزه با راننده و راهنمای سیوی خود، عمر، تا بقایای یک قلعه باستانی. به گفته عمر، قلعه در اصل هفت طبقه بود و تا 1200 نفر جمعیت داشت. تنها زمانی خالی شد که باران های شدید به اندازه ای ترک ایجاد کرد که ساکنان را مجبور به فرار کرد.
با بازگشت به سیوا، از این فرصت استفاده کردم تا از یکی دیگر از نقاط دیدنی محلی بازدید کنم: حمام کلئوپاترا. این یک چشمه سنگی کم عمق است که به طور غیر رسمی در سایه یک کافه در وسط یک باغ نخل پنهان شده است. اینطور نیست که کلئوپاترا (Cleopatra) واقعاً در آنجا به آب تنی پرداخته باشد، اما اگر او آنجا بود، در یک مکان بسیار زیبا این کار را انجام می داد.
مورد دیگری که از سیوا در قرن بیستم جذابیت خاصی داشت، بازدید لی میلر (Lee Miller)، عکاس مد و جنگی، بود. میلر در سال 1934 با عزیز علوی بی (Aziz Eloui Bey)، یک تاجر مصری، ازدواج کرد و در قاهره مستقر شد. پنج سال بعد، او از واحه بازدید کرد و مجموعه ای قابل توجه از عکس ها تولید کرد - صحنه های آرام از زندگی روستایی، چشم اندازهای بایر و به یاد ماندنی ترین اثر، دوستانش مری آنیتا لوس (Mary Anita Loos) و رابین فدن (Robin Fedden) در حال اسکی روی تپهای شنی. همه اینها یک بیگانگی سورئال را به صحرا اضافه می کند، ایده ای از بازیگوشی در یک بی طرفی بزرگ.
امروز، واحه سیوا دارای جمعیت دائمی حدود 33000 نفر است، که بیشتر آنها از تبار بربر هستند. خرما، زیتون و صنایع دستی سوغاتی منابع اصلی درآمد هستند. بازدیدکنندگان می توانند با جت از قاهره پرواز کنند، هرچند که من ترجیح می دادم مسیر طولانی تر و طولانی تری را طی کنم و از چشم انداز فراتر از دره نیل لذت ببرم. در سالهای اخیر، تعدادی استراحتگاه با حسادت ایجاد شدهاند که در حال حاضر اقامتگاه ادرر املال (Adrère Amellal) حکمرانی میکند، قصر سنتی با یک حس با دقت پرورشیافته از یک عمارت گسترده و یک قلعه که از مواد صحرایی به دست آمده است. در شب به طور کامل با شمع روشن می شود.
هنگام صرف شام، می توانم به صدای یک جغد گوش دهم. ادرر املال برای کسی که به دنبال چیزی بیشتر از روتینی معمولی است، عالی است. شاید بخواهید به دنبال اسکندر، میلر، یا رویاهای خود در صحرا بگردید. شاید بخواهید در چشمه ای حمام کنید که یک ملکه باستانی را برانگیزد، یا فقط بخواهید به راهبان محلی سلام کنید. هرچه باشد، صحرا فرا می خواند.