تصویرسازی توسط نیک گالیفیاناکیس برای واشنگتن پست
تصویرسازی توسط نیک گالیفیاناکیس برای واشنگتن پست

کارولین هکس: خواهر و برادرهایشان سابقه‌ای دارند، بنابراین آن‌ها مخفیانه قرار می‌گذارند

خواهر و برادرهای آن‌ها از هم جدا شده‌اند. چگونه آن‌ها باید به خانواده‌هایشان درباره رابطه‌شان بگویند؟

ستون توسط کارولین هکس

سلام کارولین: وقتی برادرم "هری" ۱۸ ساله بود، دوست دختر ۱۶ ساله‌اش باردار شد. هر دو خانواده فوق‌العاده مذهبی هستند و همه بزرگسالان تصمیم گرفتند که آن‌ها باید ازدواج کنند. من ۱۵ ساله بودم و برادر او در آن زمان ۱۸ ساله بود و ما تنها ساقدوش‌ها بودیم. این واقعاً یک عروسی خوب بود و مادران ما را بسیار خوشحال کرد، اما می‌توانستم بگویم که قلب برادرم در آن نبود. هری شغل ساختمانی پیدا کرد و همسر جدیدش دبیرستان را تمام کرد. مادر او و مادر من از نوزاد مراقبت می‌کردند. بنابراین، حدود دو سال بعد، آن‌ها طلاق گرفتند و احساسات سختی وجود داشت.

برادرزاده من اکنون ۱۱ ساله است. مادرش برای من نوعی ستاره راک است زیرا او یک مادر عالی است، کالج را تمام کرده و اکنون یک معلم است. رابطه او با طرف خانواده من دقیقاً سرد نیست، اما دقیقاً هم گرم نیست. والدین من آخر هفته‌ای یک بار نوه‌شان را می‌بینند. هری چندان توجهی نکرده است اما مبلغ کمی نفقه پرداخت می‌کند. و ما عاشق برادرزاده/نوه خود هستیم.

من در مقطع تحصیلات تکمیلی هستم. حدود یک سال پیش، برادر مادرش را در محوطه دانشگاه دیدم و برای قهوه رفتیم. از زمانی که نوجوان بودم او را ندیده بودم. او نیز در مقطع تحصیلات تکمیلی است و ما حدود یک سال است که همدیگر را (به طور پنهانی) می‌بینیم. او پسر خوبی است و من عاشق او شده‌ام. او نیز همین احساس را نسبت به من دارد.

طلاق خواهر و برادرهای ما هنوز هم واقعاً یک نقطه دردناک است. فکر می‌کنم تنها کسی که با ما به عنوان یک زوج مشکلی نخواهد داشت، برادرزاده من است. ما هر دو می‌خواهیم با خواهر و برادرهایمان و والدینمان روراست باشیم، اما نمی‌خواهیم صلح شکننده‌ای را که بیش از یک دهه است تحت آن زندگی می‌کنیم، بر هم بزنیم. من حتی مطمئن نیستم که چگونه این موضوع را با پدر و مادرم مطرح کنم. واقعاً به چند نکته برای صحبت نیاز دارم.

— عروس سرخ نشده

عروس سرخ نشده: اگر قصد ندارید برای جلوگیری از انفجار از هم جدا شوید، زمان شما برای گفتن تمام شده است. (متاسفم، کمی شبیه یک آهنگ کانتری از آب درآمد.)

در این مرحله یا این است یا آن. شما یا یک بار برای همیشه تصمیم می‌گیرید که تعادل ظریف خانوادگی اولویت بالاتری نسبت به شادی شما دارد، یا فقط در حال تعلل هستید.

ممکن است به نظر برسد که این وضعیت برای این نوع قاطعیت سیاه و سفید بیش از حد ظریف، دلخراش و حساس است، اما "این وضعیت" وضعیت خواهر و برادرهای شماست. این هیچ ربطی به شما دو نفر ندارد جز نزدیکی. هیچ چیز. واقعاً.

بنابراین من امتناع شما از قرار گذاشتن با صدای بلند در اطراف خانواده‌هایتان را درک می‌کنم - کاملاً - من بسیار دلسوزتر از آن چیزی هستم که به نظر می‌رسم. اما شما اشتباه کردید که از طریق مناطق "محتاط بودن" و "محتاط بودن" تا "نادیده گرفتن از طریق حذف" در امتناع خود زیاده‌روی کردید.

این برای خطاها کافی است - که کمترین نرخ خطا را در این گروه به جز برادرزاده‌تان به شما می‌دهد. همه چیز دیگر در مورد شما دو نفر، صادقانه بگویم، زیبا است. حداقل از اینجا. دو بزرگسال در مسیرهای مشابه، به طور ارگانیک و با سرعتی ملایم عاشق یکدیگر می‌شوند.

اگر دو خانواده شما نمی‌توانند در باورهای خود فضایی برای حمایت از این موضوع پیدا کنند، حداقل به همان اندازه که از خواهر و برادرهای شما حمایت کردند، پس من دوست دارم نکات صحبت آن‌ها را بشنوم.

این هم یک نکته برای صحبت.

احتمالاً در این وضعیت، رو در رو بودن برای من بهتر از شما جواب می‌دهد، بنابراین، یک نسخه ملایم‌تر: "با تمام احترام، ما خودمان هستیم، نه امتداد خواهر و برادرهایمان."

و: "می‌دانم تکان‌دهنده است. اما امیدوارم با گذشت زمان بتوانید برای من خوشحال باشید." فعلاً به طور ضمنی: "زیرا این درباره شما نیست."

این فقط نیست. این همان چیزی است که برای قدرت به آن تکیه می‌کنید.

و اگر مکالمه افشاگری به بیراهه رفت: "سعی نمی‌کنم شما را به آن وادار کنم، زیرا من اجازه نمی‌گیرم. اما به شما فضا می‌دهم و امیدوارم این قسمت که من با یک پسر خوب هستم که مرا دوست دارد، همان چیزی باشد که با شما می‌ماند."

خیلی رهایی‌بخش.

اوه - و هر یک از شما ابتدا به خواهر و برادرهای خود می‌گوید، نه والدین خود. به دلایلی که امیدوارم واضح باشد. موفق باشید.

سلام کارولین: همسرم زمان من با افسردگی پس از زایمان را تا حدی یک شکست شخصی می‌داند زیرا من وقتی در چنگال آن بودم "تصمیمات بهتری نگرفتم". من افسردگی خود را چیزی می‌دانم که برای هر دوی ما اتفاق افتاد زیرا زمانی به وجود آمد که من فرزندانمان را داشتم. حق با کیست؟

— ناشناس

ناشناس: من وقتی کسی مردم را به خاطر بیمار بودن سرزنش می‌کند، آن را یک شکست شخصی می‌دانم.

اینکه مشکل جهل همسرتان در مورد افسردگی است حتی پس از اینکه شما آن را داشتید، ظاهراً بیش از یک بار - پس از به دنیا آوردن فرزندانش، چه برسد به - یا عدم دلسوزی او، یا هر دو، چیزی است که برای تعیین آن به جزئیاتی نیاز دارم.

اگر می‌دانستید که با کسی ازدواج می‌کنید که قادر است افسردگی پس از زایمان را یک شکست شخصی ببیند، پس قطعاً مالک آن درصد از مسئله هستید.

برای رعایت انصاف در مورد همسرتان، یک باریکه از احتمالی را یادآوری می‌کنم که شما اقدامات بد را به طور غیر صادقانه زیر چتر افسردگی قرار می‌دهید - در این صورت، درصد سرزنش تغییر می‌کند.