پس از اینکه من از از ازدواج 20 ساله ام جدا شدم با انتقادات زیادی روبرو شدم، متاسفانه بیشتر از طرف خانم های دیگر که مرا به خاطر اینکه "از بچه ها دست کشیدم" "خودخواه" می خواندند. به نظر من، هیچ یک از این اتهامات منصفانه یا صحیح نیست. اما وقتی کسی در زندگی خود احساس می کند که زیر ذره بین تایید قرار دارد، کاملاً طبیعی است که اعتماد به نفس او ضربه بخورد.
و لزوماً نیازی نیست که رویداد مهمی را تحمل کرده باشید تا دچار تزلزل شوید - رسیدن به میانسالی در هر صورت زمانی پر از چالش است. بیایید صادق باشیم، فرزندان نوجوان می توانند، به طور قابل درک، خسته کننده باشند (چرا باید یک کارتون آب پرتقال خالی را دوباره در یخچال قرار دهید؟) و به نوبه خود، من قطعاً سه فرزندم را که اکنون 20، 18 و 16 ساله هستند، آزار می دهم.
در این مرحله از زندگی ممکن است والدین خود را از دست داده باشید (مادر خودم نه سال پیش و پدرم شش سال قبل از او فوت کردند) یا در دوران پیری از آنها مراقبت کنید، و ممکن است از شغل یا شریک زندگی خود متنفر باشید. دوستان اطراف شما احتمالاً تا به حال از هم جدا شده اند، که اثر پروانه ای دارد که در سراسر حلقه اجتماعی شما موج می زند و قایق فصل های اولیه زندگی را تکان می دهد. یائسگی را هم به این ترکیب اضافه کنید... و جای تعجب نیست که بتوانید پر از شک و تردید به خود باشید.
مطمئن نیستم که آیا اعتماد به نفس چیزی است که با آن به دنیا می آییم یا خیر، اما می دانم که این چیزی است که همه ما می توانیم به دست آوریم، حتی اگر برای رسیدن به آن گام های کوچکی برداریم. در 52 سالگی، متوجه شده ام که افراد با اعتماد به نفس شاد هستند و افراد شاد با اعتماد به نفس هستند.
من دائماً زنانی را می بینم که به من نزدیک می شوند، چه در ساحل سافولک قدم بزنم، چه خرید کنم، چه کار کنم یا آنلاین باشم، و از من مشاوره می خواهند. من متخصص نیستم، به اندازه بقیه تقلا می کنم، اما به آنها یادآوری می کنم: شما یک زندگی دارید. و همانطور که دو سال پیش در حالی که بر سر جدایی از ازدواجم عذاب می کشیدم به خودم گفتم، ممکن است 30 سال دیگر زنده بمانید! چرا سعی نمی کنید این سال ها - فصل دوم زندگی خود - را تا جایی که می توانید درخشان کنید؟
اگر احساس اعتماد به نفس نمی کنید (و همه ما آنجا بوده ایم) گاهی اوقات مسئله "تظاهر کن تا به دستش بیاوری" است. این چیزی است که من تاکنون آموخته ام...
قدرت می تواند از ناملایمات ناشی شود
بیشتر مردم احتمالاً مرا به عنوان یک زن با اعتماد به نفس توصیف می کنند، و من این را مدیون بزرگ شدن توسط یک مادر مجرد قوی هستم. تربیت من غیر معمول بود. پدرم، یک پلیس، هنوز همسر اول خود را داشت که من به دنیا آمدم. سپس او با مادرم ازدواج کرد که به عنوان مجری برنامه در تلویزیون کار می کرد زمانی که او در Police 5 ظاهر شد (بله، خیلی وقت پیش بود).
وقتی شش ساله بودم، بهترین دوستم به من گفت: "پدرت با مادرم در خانه من است". ما به عنوان کودک، هیچ یک از ما اهمیت این موضوع را درک نکردیم. اما وقتی این را برای مادرم تکرار کردم، او قطعاً متوجه شد. یادم میآید روی پلهها نشسته بودم و به فریادهایی گوش میدادم که در طول پنج سال بعد زیاد اتفاق میافتاد تا اینکه در نهایت وقتی 11 ساله بودم از هم جدا شدند. پدرم آدم خوبی بود، اما توانایی پدر بودن را نداشت.
در این میان، مادرم به عنوان معلم مدرسه ابتدایی به سر کار بازگشت و همیشه اهمیت کسب درآمد زنان را در من القا می کرد و به من می گفت که می توانم هر کاری انجام دهم. آمدن از یک به اصطلاح "خانواده از هم گسیخته"، با نگاهی به گذشته، یک هدیه بود (اگرچه هدیه ای ناخواسته)، که من را قوی تر و جسورتر می کرد. بنابراین اکنون، اگر دوستانم نگران این هستند که کار وحشتناکی که شوهرشان انجام داده بچه ها را زخمی می کند، به آنها اطمینان می دهم که در واقع، در حالی که ممکن است پیامی نباشد که آنها اکنون می خواهند بشنوند، در نهایت به آنها انعطاف پذیری می دهد.
برای هر داستانی دو طرف وجود دارد
اولین شغل من در استخدام بود، دنیایی بسیار مردانه و من در آن بسیار خوب بودم. چیزی که از کار با مردان آموختم این بود که در حالی که آنها ممکن است دیدگاه بسیار متفاوتی نسبت به جهان داشته باشند (آنها پس از همه از مریخ آمده اند، نه زهره)، زمینه های مشترکی نیز وجود دارد که در آن تجارت بزرگی می تواند انجام شود.
با نگاهی به گذشته، داشتن این بینش در مورد روان مردانه و توانایی دیدن دو طرف در هر داستانی به همان اندازه در مدیریت جدایی من دو دهه بعد مفید بود. زیرا تا آن زمان می دانستم که آنها "اشتباه" نمی کنند و ما "درست" نیستیم. ما فقط متفاوت هستیم و باید با آن کار کنیم، نه بر خلاف آن.
بنابراین من قطعاً معتقد نیستم که برای موفقیت باید مانند یک مرد رفتار کنید. این نظریه فقط به این دلیل مطرح می شود که مردان به طور سنتی موفق تر بوده اند. نسل زنان ما اولین کسانی هستند که فکر می کنند می توانند "همه چیز را داشته باشند" و ما هنوز در تلاش هستیم تا چگونه توانایی های منحصر به فرد زنانه خود را چارچوب بندی کنیم.
زنان نباید در مورد مد احساس گناه کنند
وقتی مد دمدمی مزاج تلقی می شود و هر کسی که به آن علاقه مند است بیهوده و سطحی است، من را آزار می دهد. این قوی تر از آن است و زنان نباید هنگام ارائه خود احساس گناه یا بیهودگی کنند.
ممکن است فکر کنید قضاوت مردم بر اساس ظاهرشان کار خوبی نیست (و نیست). اما متاسفم، این فقط غریزه انسانی است که این کار را انجام می دهد. حتی ناخواسته.
بنابراین چرا این واقعیت را وارونه نکنیم؟ برای خودتان تلاش کنید، زیرا به این ترتیب شما روایت اینکه مردم شما را چگونه درک می کنند کنترل می کنید. این قدرتمند است.

کتاب من تغییر کن از ملاقات با بسیاری از زنانی الهام گرفته شد که در حالت بحران زندگی بودند، به آینه نگاه می کردند و شخص منعکس شده را دوست نداشتند (یا تشخیص نمی دادند). تنها چیزی که روی آن کنترل دارید ظاهر شماست و این بر احساس شما تأثیر می گذارد و بنابراین نحوه ارائه خود در جهان و نحوه درک شما تأثیر می گذارد.
بهترین توصیه من این است که برای کمد لباس خود وقت بگذارید. اگر می خواهید یک مهمانی شام برگزار کنید، در مورد مهمانان، حال و هوا، غذاها و نوشیدنی هایی که با هم هماهنگ هستند فکر می کنید و احتمالاً ابتدا ظرف را تمرین می کنید. چرا نباید به تصویری از خودتان که به دنیا ارائه می دهید همین توجه را نشان دهید؟ هر چیزی کمتر از آن به خودتان بی احترامی است.
مسئله حجم لباسهایی که دارید نیست، راز در یافتن سبک خودتان است، چیزهایی که باعث میشوند احساس اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید. سعی کنید کمتر بخرید اما کیفیت بهتری داشته باشید. اما وقتی افراد ممتاز از مد سریع بدگویی می کنند، آزاردهنده است. 99 درصد جمعیت نمی توانند از عهده خرید ترمه برآیند و باید پلی استر بپوشند. برای یافتن تصویر خود نیازی نیست ثروتمند باشید.
فقط صرف پنج دقیقه برای آرایش صورت - که برای من کشیدن ابروها (به نظر می رسد که ابروهای من ناپدید شده اند)، زدن ریمل، خط چشم و رژگونه است - باعث می شود من کمتر شبیه یک جسد به نظر برسم. و بله من این کار را حتی برای پیاده روی در ساحل یا جمع آوری پستم انجام می دهم، متشکرم. این نحوه ایستادنم را تغییر می دهد و سپس نحوه برخورد مردم با من را تغییر می دهد.
من خوش شانس هستم که موهای خوبی دارم، می دانم، و هر دو هفته یک بار آن را سشوار می کنم (و احتمالاً در این بین آن را نمی شویم...) این بزرگترین ولخرجی من است اما باعث می شود احساس خوبی داشته باشم.
اگر با یائسگی مشکل دارید، هورمون درمانی را در نظر بگیرید
من اولین بار در اواخر دهه 40 زندگی ام متوجه تغییراتی شدم. لگنم کمی درد می کرد، اما در غیر این صورت علائم من بیشتر ذهنی بود تا جسمی. من اضطراب، شب های بی خوابی داشتم و احساس شادی را متوقف کرده بودم. به نظر می رسید بیرون آمدن از رختخواب مانند قدم زدن در میان عسل است. حتی یک روز دوست داشتنی با خانواده و دوستان باعث می شد کمی "بی حس" باشم. من بی حس بودم.
همچنین مه مغزی وحشتناکی داشتم، نام هایی را که معمولاً در آنها خوب بودم فراموش می کردم. نکته جالب این است که دوستان من هم همینطور بودند، ما به یکدیگر می گفتیم "آیا آن چیز را دیشب با فلان چیز در آن تماشا کردی" و به نوعی می دانستیم منظور چیست. باید زنان میانسال در سرتاسر کشور در نوعی "فرانگلایز" یائسگی با هم ارتباط برقرار کنند. ما می خندیم اما احساس تیرگی کمتر باعث از بین رفتن اعتماد به نفس می شود.
من در سال 2022 هورمون درمانی را شروع کردم و هرگز به عقب نگاه نکردم - این کار مه مغزی، اضطراب و سطح انرژی من را بهبود بخشید. انگار کسی دوباره چراغ ها را روشن کرده بود. برای ایجاد هرگونه تغییر در زندگی باید در ذهنیت مناسب قرار داشته باشید، بنابراین اگر به دلیل هورمون ها احساس ناراحتی می کنید، قبل از اینکه تصمیمی بگیرید که به وضوح و تمرکز نیاز دارد، آنها را مرتب کنید.
اجازه ندهید مادری شما را به یک شهید تبدیل کند
بعد از طلاق، با انتقادات زیادی روبرو شدم، بیشتر از طرف خانم های دیگر که مرا به خاطر اینکه "از بچه ها دست کشیدم" خودخواه می خواندند.
من هرگز از بچه ها دست نکشیدم، فقط از ازدواجم. (اگرچه قدردانی می کنم که وقتی شما کسی هستید که رها شده اید، شنیدن این موضوع آسان نیست، اما همیشه یک نفر وجود دارد که باید خانه را ترک کند و به ندرت در مورد ترک بچه ها است.)
ما به عنوان مادر همیشه در مورد فرزندان خود احساس گناه خواهیم کرد، اما ابتدا باید ماسک اکسیژن خود را بزنید، همانطور که در هواپیماها می گویند. بچه ها از مادران شادتر سود می برند، با این حال حدود دو دهه از زندگی خود را صرف آخرین قرار دادن خود می کنیم.
من شب دیگر برای جشن تولد 30 سالگی یکی از دوستانم بیرون نوشیدنی می خوردم. چهار نفر از ما خانم ها در دهه 50 زندگی خود بودیم و طلاق گرفته بودیم و همانطور که یکی از ما به تلخی شوخی کرد، "20 سال آینده ممکن است گاهی کمی مزخرف باشد". زیرا مادرها همیشه آخر از همه می آیند! البته بچه ها این کار را ارزشمند می کنند، اما خود را ببندید زیرا این یک ترن هوایی کامل است.
دخترم اکنون در دانشگاه است و ما هر روز با هم صحبت می کنیم. من یک پسر در مدرسه شبانه روزی دارم و دیگری امنیت زندگی در همان خانه ای را دارد که همیشه داشته است، با پدرش. اما نقش من به عنوان مادر این است که آنها را به عنوان انسان های مستقل بزرگ کنم، نه اینکه آنها را کنترل کنم. متأسفانه شرایط عملی حکم می کند که من نمی توانم هر روز فرزندانم را ببینم، اما آیا آنها می دانند که من همیشه برای آنها هستم؟ البته. من همیشه آنها را می بینم، آنها می دانند که من همیشه برای آنها و برای امنیت و آسایش هستم.
یک سوال مفید که من پیدا کرده ام این است که "آیا می خواهم دخترم در این وضعیت باشد؟" اگر دخترم در یک رابطه ناخوشایند بود، به او می گفتم که آن را ترک کند، بنابراین بیشتر مادرها هم می گفتند.
اگر مادری در حالی که با فرزندانش نیست در حال تفریح تصویر شود، ممکن است "شرور" دیده شود، اما من به خوبی می دانم که فرزندانم نمی خواهند من وقت خود را جدا از آنها به تنهایی گریه کنم. این یک فشار وحشتناک برای آنها خواهد بود. و تا زمانی که آنها نوجوان هستند، زندگی خود را دارند، یا ترجیح می دهند در اتاق های خود غر بزنند، آنها نمی خواهند مادری داشته باشند که دائماً بالای سر آنها معلق باشد.
به همین دلیل است که زنان باید زندگی خود را بتراشند، یا وقتی با یک لانه خالی رها می شوند، ویران و گم می شوند.
روزهای غمگین طبیعی هستند، اما سعی کنید نکات منفی را دوباره چارچوب بندی کنید
فقط به این دلیل که من با اعتماد به نفس به نظر می رسم به این معنی نیست که همیشه مثبت از خواب بیدار می شوم. در دهه 30 زندگی ام که بچه ها خیلی کوچک بودند، دچار فروپاشی عصبی شدم. یک سال CBT (درمان شناختی رفتاری) من را مرتب کرد و یکی از نکاتی که من با آن ادامه داده ام این است که به محض بیدار شدن به سه چیزی فکر کنم که در آن روز منتظرش هستم. چیزهای خوب به مغز شما یک تقویت سروتونین می دهد. آنها می توانند افکار کوچکی باشند: قهوه دوست داشتنی که به زودی خواهم خورد، چیزی که برای ناهار می خورم یا دانستن اینکه آخر هفته در ساحل (مکان شاد من) قدم خواهم زد.
من همچنین سعی می کنم هر منفی را با یک مثبت خنثی کنم. بنابراین، وقتی اجاره آپارتمان من اخیراً از بین رفت (که احتمالاً استرس زا تر از آنچه باید بود)، به خودم یادآوری کردم که چقدر خوش شانس هستم که یک خانه سافولک دارم که می توانم به آن نقل مکان کنم.
انتقاد را شخصی نگیرید
دیدن اینکه کسی از ازدواج خود جدا می شود، طبیعتاً باعث می شود افرادی که می شناسم آینه ای را به سمت خود بگیرند - و ممکن است آنچه را که می بینند دوست نداشته باشند. ناامید کننده است که وقتی سر خود را بالای جان پناه قرار می دهید، همانطور که من انجام دادم، بسیاری از زنان برای اینکه خود را بهتر نشان دهند، شما را پایین می آورند.
قضاوت زنی که برخلاف جریان هنجار جامعه پیش می رود بسیار آسان است، اما قبل از انتقاد، لطفاً سعی کنید ابتدا در کفش شخص دیگری قدم بزنید.
عبارتی که آرزو می کنم در تمام زندگی ام می دانستم این است: "به نظر می رسد مشکل خودت است".
نظرات بد اغلب از یک مکان حسادت و ناامنی ناشی می شوند، مردم ممکن است بگویند "برای شما خوب است، شما پول دارید که آزادی خود را داشته باشید". چیزی که من می خواهم به آن اشاره کنم این است که این به این دلیل است که من سخت تلاش کرده ام تا این آزادی را به دست آورم، و به جای اینکه ساعت ها با انجام یوگا یا بازی تنیس باسن خود را تیز کنم، در ساعاتی که بچه ها در مدرسه بودند به سر کار می رفتم.
شکی نیست که آزادی مالی توانمند کننده است و بله، زنان از نظر مالی مستقل در موقعیت بسیار بهتری برای انتخاب زندگی هستند. همانطور که دخترانمان، امیدوارم، اکنون که راه را هموار کرده ایم، خواهند بود.
فراتر از انتقادها صعود کنید. هنگامی که کمتر به فکر این هستید که دیگران چه فکر می کنند، اینجاست که اعتماد به نفس واقعی به دست می آید، سپس هیچ چیز مانع از این نمی شود که از هر بهار دومی که در انتظار شماست نهایت استفاده را ببرید.
به گفته سوزانا گالتون