نویسنده، عکس گرفته شده در 20 مارس در اتاق وزن گاراژش. عکس: ایان تاتل برای WSJ
نویسنده، عکس گرفته شده در 20 مارس در اتاق وزن گاراژش. عکس: ایان تاتل برای WSJ

یک سال پس از قطع مصرف داروی کاهش وزن، 9 کیلوگرم دیگر وزن کم کردم

برد اولسون در ژانویه 2024
برد اولسون در ژانویه 2024. آرون ووجاک برای WSJ
برد اولسون در مارس 2025
برد اولسون در مارس 2025. ایان تاتل برای WSJ
نمونه‌هایی از آنچه نویسنده در طول یک هفته اخیر خورده است، از میان‌وعده‌ها و وعده‌های غذایی سالم مانند بادام زمینی با انگور یا ماهی قزل‌آلا با انواع توت‌ها گرفته تا لذت‌هایی مانند یک تکه پیتزا.
برخی از آنچه نویسنده در طول یک هفته اخیر در حالی که سعی می‌کرد وزن خود را کم نگه دارد، خورده است، از میان‌وعده‌ها و وعده‌های غذایی سالم مانند بادام زمینی با انگور یا ماهی قزل‌آلا با انواع توت‌ها، تا وعده‌های غذایی دقیق مانند 1/8 نان شیرینی حلقوی با پنیر خامه‌ای، تا لذت‌های دوره‌ای مانند یک تکه پیتزا یا 'رولرهای بوفالو' سون-ایلون. برد اولسون/WSJ
برخی از آنچه نویسنده در طول یک هفته اخیر در حالی که سعی می‌کرد وزن خود را کم نگه دارد، خورده است، از میان‌وعده‌ها و وعده‌های غذایی سالم مانند بادام زمینی با انگور یا ماهی قزل‌آلا با انواع توت‌ها، تا وعده‌های غذایی دقیق مانند 1/8 نان شیرینی حلقوی با پنیر خامه‌ای، تا لذت‌های دوره‌ای مانند یک تکه پیتزا یا 'رولرهای بوفالو' سون-ایلون.
برخی از آنچه نویسنده در طول یک هفته اخیر در حالی که سعی می‌کرد وزن خود را کم نگه دارد، خورده است، از میان‌وعده‌ها و وعده‌های غذایی سالم مانند بادام زمینی با انگور یا ماهی قزل‌آلا با انواع توت‌ها، تا وعده‌های غذایی دقیق مانند 1/8 نان شیرینی حلقوی با پنیر خامه‌ای، تا لذت‌های دوره‌ای مانند یک تکه پیتزا یا 'رولرهای بوفالو' سون-ایلون. برد اولسون/WSJ
اولسون در دفتر کارش در ماه فوریه، یک ناهار سالم را آماده می‌کند.
اولسون در دفتر کارش در ماه فوریه، یک ناهار سالم را آماده می‌کند. عکس: امیلی پدرسون/WSJ
برد اولسون در حال دویدن.
اولسون پس از تمرین در تپه‌ای در کنار خانه‌اش در ماه می گذشته خنک می‌شود. عکس: لورن الیوت برای WSJ
سلفی یک زوج در نزدیکی کوه ویتنی.
نویسنده، راست، و همسرش، کیرا، زیر کوه ویتنی در طول صعود آنها به قله در ژوئیه 2024. عکس: برد اولسون

اخیراً متوجه شدم که دوباره در مورد غذا عجیب و غریب شده‌ام. داشتم سعی می‌کردم یکی از همکارانم را وادار کنم مقداری لوبیای ادامام طعم‌دار شده با سریراچا بخورد. به او گفتم: «خیلی خوشمزه هستند، و ماکروهای اینها بی‌نظیر است»، و با لحنی مشابه توضیح دادم که چگونه 11 گرم پروتئین و چهار گرم فیبر را فقط در 117 کالری بسته‌بندی می‌کنند. با پیروزی نتیجه‌گیری کردم: «ابرغذای ابرغذاها».

او با نوعی شک و تردید سرگرم‌کننده پوزخند زد. این نوع اتفاقات اکنون برای من زیاد می‌افتد. من هم لبخند زدم، تقریباً احساس می‌کردم که در آینه به خودم در گذشته‌ای نه چندان دور نگاه می‌کنم، زمانی که در مورد لوبیای ادامام برشته شده خیلی هیجان‌زده نمی‌شدم. این قبل از آن بود که من با کمک یک داروی کاهش وزن 18 کیلوگرم وزن کم کردم—و سپس، حتی تعجب‌آورتر، پس از قطع مصرف آن 9 کیلوگرم دیگر وزن کم کردم.

حدود یک سال پیش، من یک دوره پنج ماهه مصرف داروهای GLP-1 را صرفاً برای کاهش وزنم از 105 کیلوگرم به پایان رساندم—و این یک چالش بزرگ را ایجاد کرد که چگونه تمام این کیلوگرم‌ها را بدون آن دور نگه دارم، زیرا مطالعات نشان می‌دهد که فقط 20٪ از بیماران یا کمتر این کار را انجام می‌دهند.

شرکت‌هایی که اوزمپیک، مونجارو و سایر داروهای خانواده GLP-1 را تولید می‌کنند، از عباراتی مانند «درازمدت» و «درمان مزمن» برای توصیف استفاده توصیه شده خود برای چاقی استفاده می‌کنند. بسیاری از پزشکان آنها را داروهای مادام‌العمر می‌دانند، و افراد مبتلا به دیابت می‌توانند به طور نامحدود تحت پوشش بیمه قرار گیرند.

اما میلیون‌ها نفر رو به افزایش که این داروها را برای کاهش وزن مصرف می‌کنند، مگر اینکه رسماً به عنوان چاق طبقه‌بندی شوند و مشکلات سلامتی دیگری داشته باشند، عموماً قیمت‌های خرده‌فروشی تا 1000 دلار در ماه را می‌پردازند، همانطور که من برای مونجارو پرداخت کردم. به همین دلیل است که من پس از پنج ماه مصرف را قطع کردم و راه‌های مختلفی را امتحان کردم، برخی از آنها اعترافاً افراطی بودند، تا بدن جدیدم را در شکل باریک‌تر خود نگه دارم.

متخصصان پزشکی و مدیران مزایای بیمه به طور جدی به دنبال راه‌های خروج مؤثر برای افرادی هستند که از GLP-1 استفاده می‌کنند. این تا حدی به این دلیل است که هنگامی که بیماران با کمک دارو به وزن هدف خود می‌رسند، ممکن است بتوانند از تزریق هفتگی به خود و هرگونه عوارض جانبی ناخوشایند خلاص شوند.

همچنین به این دلیل است که محبوبیت داروهای گران‌قیمت تهدیدی برای ورشکستگی برخی از ارائه‌دهندگان بیمه است اگر تعداد زیادی از افراد هرگز مصرف داروها را قطع نکنند. ارائه‌دهندگان عمومی از جمله سیستم بهداشتی دانشگاه میشیگان و سازمان تنظیم مقررات دارویی بریتانیا پوشش را به دو سال محدود کرده‌اند. در همین حال، تنظیم‌کننده‌های ایالات متحده در 21 فوریه اعلام کردند که اوزمپیک دیگر با کمبود مواجه نیست (به دنبال اعلامیه قبلی برای مونجارو)، که به طرز طعنه‌آمیزی مسیری را می‌بندد که فروش گسترده از طریق داروخانه‌های ترکیبی ارزان‌تر را ممکن می‌کرد.

یک استراتژی موثر پس از GLP-1 می‌تواند میلیاردها دلار در هزینه‌های مراقبت‌های بهداشتی صرفه‌جویی کند و دسترسی مقرون‌به‌صرفه به داروها و اثرات قدرتمند آنها را برای میلیون‌ها نفر دیگر دارای اضافه وزن فراهم کند. در حالی که مطالعات بسیاری در مورد کاربردهای اضافی برای داروها در حال انجام است، مانند کمک احتمالی به مهار مصرف الکل و مواد مخدر، هنوز تصویر روشنی در مورد اثربخشی بالقوه راه‌های خروج و استفاده کوتاه‌مدت وجود ندارد. در همین حال، صنعتی از اینفلوئنسرها به این خلاء وارد شده‌اند و برنامه‌ها و محصولات اثبات نشده مختلف را تبلیغ می‌کنند—بسیاری از آنها یادآور رژیم‌های غذایی مد روز و روش‌هایی هستند که داروهای GLP-1 برای جایگزینی آنها در نظر گرفته شده‌اند. 

هنگامی که من در ژانویه 2024 مصرف مونجارو را قطع کردم، در حالی که 87 کیلوگرم وزن داشتم، این منظره‌ای بود که باید آن را هدایت می‌کردم. سیلی از اطلاعات متناقض در مورد تغذیه و ورزش در انتظارم بود. من آهنگ‌های فریبنده چیزی را شنیدم که دوست دارم آن را «آلفاورس» بنامم، گروهی از اینفلوئنسرها که توصیه‌های جزمی آنها هرگز از محصولی که اتفاقاً می‌فروشند دور نیست—خواه سازندگان حمام یخ، میله‌های پروتئینی، بسته‌های مکمل یا عینک‌های با لنز قرمز. 

در حالی که من در نهایت متوجه شدم که برخی از توصیه‌های آلفاورس به طرز شگفت‌انگیزی خوب عمل می‌کنند، بهترین موفقیت برای من با اصول اولیه همراه بود، پس از فراز و نشیب‌های فراوان. در نهایت، با استفاده از ترکیبی از ورزش سخت و یک برنامه تغذیه ساختاریافته با مربیگری تخصصی، من 9 کیلوگرم اضافی وزن کم کردم و یک دگرگونی متابولیک را تجربه کردم.

اولین اشتباه من در قطع مصرف دارو این بود که خودم را به آرامی از آن جدا نکردم. من مصرف را ناگهانی قطع کردم، و دردهای گرسنگی و سر و صدای غذایی من با شدت بازگشت. برخی از پزشکان و محققان شروع به توصیه کرده‌اند که مصرف را به تدریج قطع کنند، و همچنین برای تسهیل انتقال، داروهای سرکوب‌کننده اشتها مانند فنترمین مصرف کنند. این به کاهش بازگشت وزن در برخی از بیماران کمک کرده است.

دومین اشتباه من این بود که یک برنامه تغذیه ساختاریافته آماده نداشتم. دارو به من کمک کرده بود تا عادات بد خود را به تعدادی کاهش دهم که واقعاً می‌توانستم آنها را مدیریت کنم، از شاید 25 یا 30 رفتار غذایی ریشه‌دار (واقعاً!) به چیزی شبیه پنج یا شش (به عنوان مثال، من هنوز نمی‌توانم اعتیاد خود را به دویدن‌های ناگهانی به سون-ایلون از بین ببرم). اما حتی چند عادت بد—هنگامی که با چیزی که احساس می‌شود گرسنگی سیری‌ناپذیر است، مواجه می‌شوند—می‌توانند آسیب زیادی وارد کنند. 

پس از چند ماه، من یک برنامه تغذیه بسیار ساختاریافته پیدا کردم، برنامه‌ای با مربیگری تخصصی که بر رژیم کم کربوهیدرات تمرکز داشت. در حالی که این انتقال دشوار بود، اما در نهایت به من کمک کرد تا ولع‌هایم را تحت کنترل درآورم. 

Virta Health، یک استارت‌آپ که من برای چند ماه به آن روی آوردم، از کاربران می‌خواهد که روزانه خون خود را آزمایش کنند. نتایج، که سطح گلوکز و شاخص دیگری از انطباق با رژیم غذایی را اندازه‌گیری می‌کنند، از طریق یک برنامه به یک مربی تغذیه مخابره می‌شوند. آگاهی از اینکه کسی مراقب است—و می‌داند اگر من تقلب کرده باشم—به من کمک زیادی کرد زیرا به دنبال بهبود تغذیه و مدیریت گرسنگی خود بودم.

بدون ورود به جنگ‌های تغذیه‌ای بر سر رژیم کتو یا اتکینز یا مدیترانه‌ای یا هر رژیم دیگری، متوجه شده‌ام که وقتی پروتئین، فیبر و چربی‌های سالم بیشتری مصرف کرده‌ام، عموماً گرسنگی کمتری داشته‌ام. در همین حال، محدود کردن شدید کربوهیدرات‌ها فایده دیگری داشته است: وادار کردن من به خوردن سبزیجات بیشتر. مقدار زیادی از آنها.

یکی از آن عادات بدی که پس از مصرف دارو باقی ماند این بود که من هرگز چیزی بیش از کیت‌های سالاد و خیار وارد رژیم غذایی خود نکردم. من هنوز هم بروکلی، کرفس، اسفناج، پیاز، کلم بروکسل و بیشتر سبزیجات دیگر را تا حد زیادی غیر جذاب می‌دانستم.

اما وقتی تقریباً تمام چیزی است که می‌توانید بخورید غیر از گوشت و شیک‌های پروتئینی، می‌توانید خیلی سریع سازگار شوید. یک قطعه اساسی از پازل تغذیه—که من از استقرار آن متنفر بودم—سرانجام به بخشی جدایی‌ناپذیر از رژیم غذایی من تبدیل شد. من یاد گرفتم که چگونه بروکلی را برشته کنم و لوبیا سبز را مانند یک قهرمان سرخ کنم. حتی متوجه می‌شدم که در مورد یک میان‌وعده کرفس و پنیر خامه‌ای بزاق ترشح می‌کنم. کرفس، از همه چیز! 

البته، من هنوز هم هر از گاهی غذای ناسالم می‌خورم، از پیتزا گرفته تا بستنی، اما سهم‌ها کوچکتر هستند (یک تکه یا اسکوپ به جای دو) و تقریباً همیشه با یک کمک قابل توجه از سبزیجات همراه هستند. سابقه طولانی من در رژیم گرفتن به من آموخته است که یک وقفه دائمی از غذایی که دوست دارم ناپایدار است.

پس از اینکه تصور کردم کاهش وزن من در 18 کیلوگرم ثابت شده است، 4.5 کیلوگرم بعدی را از طریق رژیم غذایی خود، همراه با مکمل فیبر قبل از برخی از وعده‌های غذایی و مانیتور گلوکز برای نظارت بر پاسخ‌های بدنم به غذاهای خاص از دست دادم.

4.5 کیلوگرم بعدی در حالی از بین رفت که شروع به افزایش تمرینات خود کردم. در نهایت، به نقطه‌ای رسیدم که نیاز داشتم وزنم را حفظ کنم و از کاهش وزن جلوگیری کنم. مجبور شدم کربوهیدرات‌هایم را افزایش دهم و کالری‌ها را بشمارم تا مطمئن شوم که سوخت کافی برای تمرینات دارم.

اکنون، امکاناتی در زندگی من که شبیه رویاهای واهی به نظر می‌رسید… واقعی شده‌اند. بدون اینکه میمونی روی پشتم باشد که مدت‌ها احساس می‌کردم یک شکست دائمی و غیرقابل حل در تلاش برای کاهش وزن است، من آزاد بوده‌ام که تقریباً هر چیزی را امتحان کنم، چه غذا، چه ورزش و چه ورزش.

حدود یک دهه پیش، در لحظه‌ای از تعیین هدف دیوانه‌وار که برای الهام بخشیدن به من برای کاهش وزن در نظر گرفته شده بود، فهرستی از مواردی را نوشتم که فکر می‌کردم می‌تواند به سمت شمال واقعی تناسب اندام من اضافه شود: یک مایل را در 7 دقیقه بدوید، 10 بار بارفیکس بزنید، بهترین زمان شخصی خود را در 10 کیلومتر از زمانی که 14 ساله بودم شکست دهید، وزن بدنم را پرس سینه بزنید.

متاسفانه، در طول تقریباً 10 سال، من به هیچ یک از این اهداف نزدیک نشدم. اما پس از اینکه حدود 22 کیلوگرم سبک‌تر شدم، کشف شگفت‌انگیزی کردم: من قبلاً به رسیدن به همه آنها بسیار نزدیک بودم. هنوز به یاد دارم که تمام کردن یک 10 کیلومتر در سانفرانسیسکو در حدود 52 دقیقه چه حسی داشت—چهار دقیقه سریع‌تر از سرعتی که وقتی 14 ساله بودم می‌دویدم. من اصلاً زیاد تمرین نکرده بودم. فقط اتفاق افتاد.

این نوع تجربیات من را به سمت یک سوال هیجان‌انگیز سوق داد: بدن جدید من چه کار دیگری می‌تواند انجام دهد؟ مشتاق برای یافتن، با شدت به خیابان‌ها، اتاق وزن، باشگاه ورزشی و کوه‌ها رفتم. هر کشف شگفت‌انگیز، سرخوشی جدیدی را به وجود آورد.

یکی از این لحظات سال گذشته در کوه ویتنی رخ داد. در مواجهه با ابر طوفانی تهدیدآمیزی که به سمت قله می‌رفت، تصمیم گرفتیم صعود خود را فقط 800 فوت از قله متوقف کنیم. اما قبل از اینکه به سمت پایین حرکت کنیم، نفس خود را جمع کردم—که در ارتفاع 13600 فوتی کم بود—و شروع به دویدن خداحافظی در بالای مسیر کردم. فکر کردم تقریباً مطمئناً باید بعد از فقط یک دقیقه یا بیشتر متوقف شوم، اما توانستم حدود پنج دقیقه در آن ارتفاع به کار خود ادامه دهم قبل از اینکه برگردم تا به گروهم بپیوندم. در حالی که قلبم به تپش افتاده بود، بوسه‌ای به کوه فرستادم و قول دادم که برگردم، لحظه‌ای از شادی و شکوه محض در سفری که هرگز فکر نمی‌کردم بتوانم انجام دهم.

البته، همه چیز عالی نبوده است. هیچ بدن ساحلی در انتهای رنگین کمان گرانش منتظر من نبود. این یک اثر نسبتاً رایج، اگرچه ناامیدکننده، برای افرادی است که درصد زیادی از وزن بدن خود را به سرعت از دست می‌دهند: آینه کمی گردن بوقلمونی را به دلیل شلی ناشی از صورت تازه اسکلتی من، تکه‌هایی از پوست زخمی شده با سلولیت در اطراف ران‌هایم نشان می‌دهد. و قسمت میانی که گاهی اوقات شبیه یک خانه پرشی تخلیه شده است. 

اما این دور از پایان جهان است. درست است؟ به جای نشخوار کردن تمام قسمت‌های زندگی که احساس می‌کردم به دلیل اندازه و احساس ناامیدی از آن خارج از محدودیت هستند، انگشتان پای خود را در آب تمام زندگی‌ای که انجام نداده‌ام فرو برده‌ام. بیا امتحان کنیم تا حدودی به یک مانترا تبدیل شده است، در غذا، تغذیه و طیف وسیعی از چیزهای دیگر. 

بردلی اولسون ویراستار فناوری در دفتر سان فرانسیسکو وال استریت ژورنال است.