تصویرسازی از بن کوته / آتلانتیک. منبع: csa-archive / Getty.
تصویرسازی از بن کوته / آتلانتیک. منبع: csa-archive / Getty.

این روش صحبت کردن در مورد کودکان درست نیست

این مقاله در خبرنامه «یک داستان برای خواندن امروز» منتشر شده است. برای ثبت نام اینجا کلیک کنید.

حدود 13 سال پیش، خیلی قبل از اینکه پدر یا مادر شوم، مکالمه‌ای با عمه‌ام داشتم. او از آن دسته عمه‌هایی بود که یک فرد جوان می‌توانست با او صحبت کند: به طرز خنده‌داری صریح، دیر قضاوت می‌کرد و به راحتی شوکه نمی‌شد. ما در اتاق بازی او نشسته بودیم، من روی مبل و او روی زمین، در حالی که یکی از چهار فرزندش (اکنون پنج فرزند دارد) این طرف و آن طرف می‌رفت. موضوع بحث به مادر شدن رسید. گفتم: «مطمئن نیستم از بچه‌ها خوشم بیاید.» اگر ناراحت شده بود، نشان نداد. در واقع، به نظر می‌رسید که منظورم را فهمیده است. او در حالی که به پسرش نگاه می‌کرد، جواب داد: «آره، فکر نمی‌کنم من هم قبلاً از بچه‌ها خوشم می‌آمد. اما از بچه‌های خودم خوشم می‌آید.»

هیچ‌کدام از ما با صراحت‌مان قصد بدی نداشتیم. مطمئنم عمه‌ام سعی داشت اطمینان‌بخش باشد و من فقط می‌خواستم ابهامم را بفهمم. در دوران نوجوانی و اوایل بزرگسالی، من کسی نبودم که کسی مرا «خوب با بچه‌ها» توصیف کند. وقتی یکی از دوستان یا اقوام خانوادگی به دنبال پرستار بچه بود، غیرمعمول نبود که قبل از اینکه از من بپرسند، از خواهر کوچکترم بپرسند. بچه‌های کوچک معمولاً به سمت من جذب نمی‌شدند و وقتی هم جذب می‌شدند، تظاهر به علاقه به هر بازی که می‌خواستند، کمی طاقت فرسا بود. تعاملات ما اغلب عصبی‌کننده یا اجباری به نظر می‌رسید و من مطمئن نبودم که چه چیزی از این موضوع برداشت کنم. احساس می‌کردم – یا شاید فقط فرض می‌کردم – که بیشتر زنان احساس دیگری دارند.

البته، مردم اغلب هنگام صحبت کردن در مورد کودکان از زبان تقلیل دهنده استفاده می‌کنند: آنها بچه‌ها را «دوست دارند»، «دوست ندارند» یا حتی از بچه‌ها «متنفرند». گاهی اوقات، به ویژه در گوشه‌های حاشیه‌ای اینترنت، به نظر می‌رسد مردم دقیقاً به آنچه می‌گویند، باور دارند: آنها به عنوان یک گروه انسانی از بچه‌ها خوششان نمی‌آید. اما بیشتر اوقات، فکر می‌کنم مردم سعی می‌کنند احساسات پیچیده‌تری را با زبانی بیان کنند که شهودی به نظر می‌رسد. به عنوان مثال، ممکن است از عبارت «من از بچه‌ها خوشم نمی‌آید» به عنوان خلاصه‌ای برای این موضوع استفاده کنند که چرا نمی‌خواهند پدر یا مادر شوند یا از پدر یا مادر شدن پشیمان هستند. شنیده‌ام که مردم برای توضیح اینکه چرا ترجیح می‌دهند بچه را بغل نکنند، یا حتی از این عبارت به عنوان یک تعریف استفاده می‌کنند: یک مرد جوان یک بار به من گفت: «من معمولاً از بچه‌ها خوشم نمی‌آید، اما بچه شما خیلی باحاله.»

احتمالاً بیشتر از هر چیزی، مردم برای ابراز ناراحتی از مزاحمت‌هایی که ناگزیر هنگام حضور کودکان در فضای عمومی رخ می‌دهد، می‌گویند «دوست ندارم»: غرغر کردن، جیغ زدن، و خراب کردن چیزها. در این شرایط، حتی افرادی که برای دفاع از کودکان عجله می‌کنند، ممکن است در نهایت به زبانی تکیه کنند که بر دوست داشتنی بودن تمرکز دارد. آنها ممکن است بگویند بچه‌ها دوست داشتنی هستند، و اگر شما این را نمی‌بینید، پس مشکلی دارید.

با این حال، اگر کمی عقب‌تر برویم، آیا چیزی در این مورد عجیب به نظر نمی‌رسد؟ وقتی در مورد بچه‌ها با عبارات «دوست داشتن» یا «دوست نداشتن» صحبت می‌کنید، اساساً با آنها مانند اشیاء رفتار می‌کنید، همانطور که در مورد ماشین‌ها یا کیف‌های دستی یا یک برند خاص اسکاچ صحبت می‌کنید. اما بچه‌ها کالاهایی نیستند که ما زندگی خود را با آنها تزئین کنیم. آنها انسان هستند.

به طور کلی، فکر نمی‌کنم مدیریت دقیق نحوه صحبت کردن مردم چندان مفید باشد. اما با گذشت زمان، متقاعد شده‌ام که باید زبانی را که بسیاری از مردم برای صحبت در مورد بچه‌ها استفاده می‌کنند، بررسی کنیم، زیرا این زبان، دیدگاهی نسبت به کودکان را منعکس و تقویت می‌کند که آنها را به نحوی «دیگر» می‌داند. این دیدگاه مانع از گفت‌وگوهایی می‌شود که باید در مورد جایگاه کودکان در جامعه و مسئولیت آنها داشته باشیم.


بیشتر مردم (امیدوارم) درک می‌کنند که اشتباه است که کل دسته‌های انسانی را بر اساس ویژگی‌های ظاهری مانند قد، وزن، رنگ پوست و سن نادیده بگیریم. اگر بشنوم کسی بگوید که «از افراد مسن خوشش نمی‌آید»، در تماس گرفتن با آنها تردید نمی‌کنم. با این حال، مردم تمام مدت به این شکل در مورد بچه‌ها صحبت می‌کنند. چنین عبارات کلی و گسترده‌ای در واقع به عنوان یک شعبده بازی زبانی عمل می‌کنند و به مردم اجازه می‌دهند تا به طور ضمنی بچه‌ها را به عنوان موضوعی شایسته توجه خود رد کنند. اگر بچه‌ها کالا باشند، پس مسئولیت آنها فقط بر عهده صاحب آنهاست. اگر بچه‌ها کالا باشند، پس منطقی است که من وقتی کودکی که «مال من» نیست، در نزدیکی فضای شخصی من داد و فریاد می‌کند، احساس تجاوز کنم.

به نظر من، اگر نوزادی در صندلی پشت سر شما در هواپیما گریه می‌کند یا وقتی کودک نوپایی بلندتر از آنچه که هنجارهای اجتماعی مودبانه می‌داند صحبت می‌کند، احساس ناامیدی کردن اشتباه نیست. بچه‌ها تمایل دارند آرامش زندگی عمومی را مختل کنند. با این حال، من معتقدم که ما به عنوان یک جامعه واقعاً باید در مورد نحوه تعامل و همراهی بزرگسالان - والدین و غیر والدین - با کودکان بحث کنیم، و وقتی مردم موضعی سیاه و سفید در مورد دوست داشتنی بودن کودکان اتخاذ می‌کنند، انجام این گفتگو دشوارتر می‌شود.

بخوانید: قصیده‌ای برای گریه نوزادان

این نکته‌ای است که به نظر می‌رسد بیشتر مردم در شرایط دیگر درک می‌کنند. به عنوان مثال، اینکه آیا کسی باید به یک فرد نابینا در عبور از یک جاده شلوغ کمک کند، اساساً هیچ ارتباطی با این ندارد که شما افراد نابینا را دوست دارید یا نه. آنچه که هر یک از ما به همنوعان خود، با تمام توانایی‌های مختلف آنها و در مراحل مختلف زندگی مدیون هستیم، موضوع اخلاق است - قراردادی اجتماعی که ما در آن سهیم هستیم - نه ترجیح. هدف در اینجا، در تمرکز بر زبان، شرمسار کردن کسی یا ایجاد خودآگاهی در مورد استفاده از کلمات نیست. هدف این است که بحث را به گونه‌ای باز کنیم که احتمال اینکه بی‌وقفه از کنار هم رد شویم را کاهش دهد.

به عنوان فردی که زمان زیادی را صرف نوشتن در مورد چالش‌های فرزندپروری مدرن می‌کند، من می‌خواهم با افراد دیگر در مورد، مثلاً، تردید آنها در مورد تربیت فرزند صحبت کنم. به نظر من، منافع والدین و افراد بدون فرزند عمیقاً به هم گره خورده است. هر کدام از ما به نوبه خود، از این نگرش که فرزندپروری چیزی است که باید بدیهی تلقی شود، ناراحت هستیم. به عنوان یک پدر یا مادر، من می‌خواهم که سیاست‌گذاران آمریکایی دست از بدیهی دانستن کار خانگی من بردارند، شروع به قدردانی از کاری کنند که مادران و پدران برای تربیت اعضای شایسته جامعه انجام می‌دهند و این قدردانی را با حمایت مادی بیشتر جفت کنند. من همچنین این حس را دارم که بسیاری از افراد بدون فرزند - به ویژه زنان بدون فرزند - از کسانی که معتقدند فرزندپروری یک شرایط پیش فرض است و کسانی که پیشنهاد می‌کنند، همانطور که معاون رئیس جمهور جدید ما یک بار انجام داد، افرادی که بچه تربیت نمی‌کنند، «واقعاً سهم مستقیمی ندارند» در آنچه در کشور ما اتفاق می‌افتد، آزرده خاطر می‌شوند. اما به محض اینکه کسی که در مورد کودکان مردد است، اعلام می‌کند که از بچه‌ها «خوشش نمی‌آید»، بین والدین و غیر والدین گسستگی ایجاد می‌شود. ما دیگر در یک تیم نیستیم.

بخوانید: تغییرات فرهنگی به تنهایی مردم را متقاعد به بچه دار شدن نمی‌کند

این موضوع در مورد سایر نگرانی‌های مبرم مربوط به تربیت فرزند که آمریکایی‌ها باید در مورد آن بحث کنند نیز صدق می‌کند. آیا چارچوب سیاست خانوادگی فرسوده کشور، با مرخصی استحقاقی والدین که وجود ندارد و بودجه ناچیزی برای مراقبت از کودک یا سایر حمایت‌های مالی، به اندازه کافی به نیازهای کودکان رسیدگی می‌کند؟ (نه؟ پس بیایید در مورد آن صحبت کنیم.) آیا ما مدیون بچه‌ها هستیم که هنگام تعیین سیاست محل کار، نیازهای آنها را در نظر بگیریم؟ آیا روشی که ما منابع عمومی خود را تقسیم کرده‌ایم – با هزینه‌کردن بسیار بیشتر برای سالمندان نسبت به جوانان – واقعاً عادلانه است؟ چه والدین باشید چه نباشید، چه «از بچه‌ها خوشتان بیاید» چه نیاید، تصمیمات مربوط به سیاست در مقطعی بر همه ما تأثیر می‌گذارد. و بحث در مورد این نگرانی‌ها اگر بتوانیم از زبان «دوست ندارم» صرف نظر کنیم و تلاش کنیم از کلماتی استفاده کنیم که نشان دهنده انسانیت کودکان باشد، آسان‌تر خواهد بود.

من سعی نخواهم کرد مجموعه‌ای از جملات را به خوانندگان ارائه دهم تا به جای اصطلاحات شیء گرا استفاده کنند. اما مایلم یک آزمایش پیشنهاد کنم: اگر متوجه شدید که می‌خواهید بگویید از بچه‌ها خوشتان نمی‌آید، گروه دیگری از افراد را جایگزین کنید و ببینید که آیا این کار قابل قبول است یا خیر. اگر اینطور نیست، به فکر کردن در مورد ایده ای که می خواهید بیان کنید، با اصطلاحات دقیق تری که مشخص می کند شما با تمام احترامی که باید برای همنوعان خود قائل هستید، صحبت می کنید. به احتمال زیاد، انجام این کار به شما کمک می کند تا موضع خود را بسیار منطقی تر بیان کنید. و قطعا شانس شنیده شدن شما را بیشتر می کند.