
پاتریک هیلی، معاون سردبیر بخش نظرات، میزبان گفتگوی آنلاینی با چهار ستوننویس بخش نظرات تایمز درباره چگونگی تبدیل خشم از پرزیدنت ترامپ به اپوزیسیونی مؤثر و چرایی دستوپنجه نرم کردن رهبران حزب دموکرات با این موضوع بود.
پاتریک هیلی: من در شغلم زیاد از خوانندگان میشنوم. طی چند هفته گذشته، برخی از خشمگینانهترین و ناامیدکنندهترین ایمیلها و تماسهای تلفنی دوران کاریام را دریافت کردهام؛ از افرادی که میگویند پرزیدنت ترامپ به طور سیستماتیک در حال تحقیر و نابودی ایالات متحده است. آنها میپرسند آیا انتخابات منصفانهای در سال ۲۰۲۶ یا ۲۰۲۸ برگزار خواهد شد؟ آنها این هفته از گپ گروهی سیگنال در مورد امنیت ملی و برنامهریزی جنگی خشمگین هستند. اما خشم آنها همچنین به این دلیل است که احساس میکنند هیچ اپوزیسیون مؤثری در برابر ترامپ وجود ندارد، چه از سوی مقامات منتخب دموکرات یا حزب، چه از سوی نظام حقوقی، دانشگاهها یا سایر نهادها.
بسیاری از آمریکاییها احساس خطر واقعی میکنند. آنها نمیخواهند منتظر پایان دوره ترامپ بمانند یا سرشان را پایین بیندازند. آنها میخواهند برای کشورشان بجنگند. بنابراین اولین سؤال من از شما این است: چرا مبارزه و مخالفت با ترامپ اینقدر سخت بوده است؟ آیا صرفاً به این دلیل است که جمهوریخواهان همه برگهای برنده را در دولت در دست دارند؟ این نمیتواند تنها دلیل باشد - این خشم تا حدی محسوس است زیرا بسیاری از آمریکاییها معتقدند کاری میتوان انجام داد.
جمل بوئی: پاتریک، فکر میکنم سؤال اولیه شما را میتوان به دو سؤال جداگانه تقسیم کرد. اول: آیا مبارزه و مقاومت در برابر ترامپ دشوار است؟ دوم: چرا دموکراتها در انجام هر یک از اینها مشکل داشتهاند؟
من فکر نمیکنم مبارزه با ترامپ به طور خاص دشوار باشد. دموکراتها میتوانستند از همان ابتدا، موضع مخالفت کامل و بیامان اتخاذ کنند. آنها نمیتوانستند جلوی اکثر اقدامات رئیسجمهور را بگیرند - این نتیجه از دست دادن کنترل کنگره است - اما میتوانستند رادیکالیسم دولت را روشن کنند و مهمتر از آن، به رأیدهندگان عادی دموکرات این پیام را ارسال میکردند که نیازی به خوشبینی نسبت به رئیسجمهور نیست.
هیلی: و بسیاری از رأیدهندگان مشتاق چیزی بودهاند که شما پیشنهاد میکنید، جمل. چرا دموکراتها در انجام این کار مشکل داشتهاند؟
بوئی: مسئله این است که دموکراتها - به همراه بسیاری از افراد در موقعیت ما به عنوان مفسران سیاسی حرفهای، باید اضافه کنم - نتایج انتخابات ۲۰۲۴ را به عنوان یک «تغییر حال و هوای» گسترده به سمت راست تفسیر کردند. آنها به طور مؤثر به خود گفتند که کشور «ترامپی» شده است و باید به نوعی با برنامه کنار بیایند. اما این درست نبود. ترامپ پیروز شد زیرا بخش مهمی از مردم میخواستند ساعت را به سال ۲۰۱۹ برگردانند. اگر او میتوانست این کار را انجام دهد، ریاستجمهوری موفقی میداشت. اگر نمیتوانست، موفق نمیشد. و اگر دموکراتها درک میکردند که انتخابات کمتر یک تغییر حال و هوا بود تا یک شانس دوم موقت، بهتر از آنچه بودند برای عمل به عنوان یک اپوزیسیون آماده میشدند.
زینب توفکچی: اما جمل، من فکر میکنم این موضوع به رهبری نیز مربوط میشود. چه جو بایدن و سپس کامالا هریس در کمپین ۲۰۲۴، چه مقامات دموکرات اکنون، رهبران باید بتوانند آنچه را اتفاق میافتد درک کرده و سپس درباره آن صحبت کنند. دوره منتهی به انتخابات نوامبر نشان داد که حزب دموکرات آماده این کار نیست. لبانشان ترامپ را به عنوان تهدیدی وجودی برای کشور به تصویر میکشید، اما اقداماتشان فریاد میزد که آن را باور ندارند. منظورم این است که اگر واقعاً معتقد بودند که کشور تحت ریاست جمهوری ترامپ در معرض خطر شدید قرار خواهد گرفت، چگونه بسیاری از رهبران حزب میتوانستند دست روی دست بگذارند در حالی که نامزد آشکارا ضعیفی مانند بایدن را معرفی کردند و سپس در لحظه آخر، زمانی که ادامه دادن به همان شکل غیرقابل دفاع شد، او را تعویض کردند؟ رهبری دموکراتها هنوز با واقعیت همگام نشده است و این خلاء رهبری، داشتن یک مقاومت سازمانیافته، استراتژیک و هوشمندانه در برابر دستور کار ترامپ را دشوارتر میکند. به همین دلیل مخالفت مؤثر با آن برایشان سخت بوده است.
نیکلاس کریستوف: مشکل این است که دموکراتها از فرسایش دموکراسی و نظام حقوقی ما توسط ترامپ خشمگین هستند - اما این مسئلهای نیست که در میان بسیاری از آمریکاییها به همان اندازه طنینانداز باشد. دموکراتها درست میگویند که ما به سمت اقتدارگرایی حرکت میکنیم، و به عنوان کسی که بخش زیادی از دوران حرفهای خود را صرف پوشش دولتهای سرکوبگر کردهام، از این موضوع وحشتزدهام. اما یک استدلال پیروزمندانه نباید درباره چیزی باشد که شما بیش از همه قانعکننده میدانید، بلکه باید درباره چیزی باشد که رأیدهنده میانهرو و حواسپرت در ویسکانسین مهمترین میداند.
هیلی: خب، آن استدلال پیروزمندانه چگونه است، نیک؟
کریستوف: خوب، ممکن است کمتر به امنیت عملیاتی هولناک در گپهای گروهی سیگنال، یا حملات انتقامجویانه شرمآور به پرکینز کویی مربوط باشد، و بیشتر به قیمت تخممرغ، یا از دست دادن مدیکید، یا عدم پاسخگویی دفتر تأمین اجتماعی به تلفنها مربوط شود. من دوستانی در نزدیکی خودم در مناطق روستایی اورگان دارم که با تأخیر از ترامپ خشمگین شدهاند زیرا همسر به دلیل کاهشها در ثبتنام برای تأمین اجتماعی مشکل دارد. این چیزی است که باعث میشود رأیدهندگان با چنگک به پا خیزند.
ماشا گسن: نیک، مطمئن نیستم موافق باشم. نفع شخصی در سازماندهی بسیار مهم است، اما کافی نیست. یا، شاید، راه بهتر برای بیان آن این است که نفع شخصی باید گستردهتر از قیمت خواربار یا دسترسی به تأمین اجتماعی درک شود. کتاب فوقالعاده آرلی هوکشیلد، «غریبهها در سرزمین خودشان»، که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد، راه بسیار مفیدی برای تفکر در مورد این موضوع ارائه میدهد. هوکشیلد با این کلیشه که مردم علیه منافع خود رأی میدهند، مقابله کرد. مشکل به تعریف محدود این منافع به عنوان منافع اقتصادی برمیگردد. آنچه او به عنوان یک کلید میدید، چیزی است که انسانشناسان آن را «داستان عمیق» مینامند - روایتی درباره خود، مردم خود، کشور خود.
هیلی: این برای رهبری بسیار حیاتی است - دادن چیزی به مردم برای جنگیدن و الهام بخشیدن به آنها برای بزرگ فکر کردن. زلنسکی این کار را در اوکراین انجام داده است.
گسن: درک این موضوع به ما کمک میکند بفهمیم چرا مردم بر اساس قیمت تخممرغ، یا فقط قیمت تخممرغ رأی نمیدهند. از طرف دیگر، ما به داستانی نیاز داریم که بگوید ما کی هستیم، این کشور چیست، که بتواند خشمی را که ممکن است فرد از هزینه زندگی احساس کند و نگرانی از عملیات جنگی که در سیگنال مورد بحث قرار میگیرد و حملات به افراد ترنس و مهاجران و تلاشهای دولت ترامپ برای به زانو درآوردن دانشگاهها و شرکتهای حقوقی و تحقیری که دولت نسبت به قوه قضائیه نشان میدهد، گرد هم آورد. کافی نیست بگوییم که همه اینها عناصر یک پیشرفت استبدادی هستند - اگرچه هستند.
کریستوف: ماشا، با توجه به نوع بیگانگی که آرلی هوکشیلد به تصویر کشید و «داستان عمیق»ی که منعکس میکند، فکر نمیکنید اگر دموکراتها برای دفاع از وضع موجودی که مردم احساس میکنند، نه کاملاً به غلط، به آنها خیانت کرده است، عجله کنند، خطری وجود دارد؟ این یکی از دلایلی است که فکر میکنم قیمت تخممرغ و ناکارآمدی تأمین اجتماعی هدف خوبی هستند.
گسن: بله، قطعاً، دموکراتها (یا هر کس دیگری) نمیتوانند بدون پرداختن واقعی به نارضایتی عمیق، احساس رها شدگی سیستماتیک و حتی خیانت که بسیاری از مردم در این کشور احساس میکنند، پیش بروند. من فکر میکنم دفاع از وضع موجود دقیقاً همان چیزی است که باعث شکست دموکراتها در انتخابات ۲۰۱۶ و ۲۰۲۴ شد. گفتن «سیستم را نشکنید» وقتی مردم، با دلیل خوب، احساس میکنند که سیستم شکسته است، نشان میدهد که حزب دموکرات بیخبر است. و با این حال احساس میکنم که قیمت تخممرغ و تأمین اجتماعی، گرچه بسیار مهم هستند، کافی نیستند - باید داستان بزرگتری وجود داشته باشد که آنها را شامل شود.
توفکچی: نیک، موافقم که دموکراتها نمیتوانند صرفاً با دفاع از وضع موجود قبل از ترامپ به طور مؤثر عمل کنند، اما برای فهمیدن اینکه به کجا بروند، به خودآزمایی دردناکی نیاز دارند. احتمالاً این اتفاق فقط در صورتی رخ خواهد داد که از سوی پایگاه مردمی به آنها تحمیل شود.
هیلی: حزب قطعاً در حال انجام کالبدشکافی بزرگی نیست. صادقانه بگویم، نمیدانم آیا آنها قبل از اینکه متوجه شوند باید در مورد مشکلات خود جدی باشند و سؤالات سختی از خود بپرسند، انتخابات ریاستجمهوری دیگری را در سال ۲۰۲۸ خواهند باخت، مانند کاری که دموکراتها سرانجام پس از شکست در سالهای ۱۹۸۰، ۱۹۸۴ و ۱۹۸۸ انجام دادند.
توفکچی: خوب، دموکراتهایی که در ریاستجمهوری بایدن کار کردند، دلیل چندانی برای احساس تشویق نمیدهند. آنها بدون تمایز در برابر بیشتر انتقادات، دایره دفاعی تشکیل دادند. برخی از آنها مردم را در مورد تورم گمراه کردند و ادعا کردند که آنها در تیکتاک شستشوی مغزی شدهاند. از کی تا حالا سرزنش کردن رأیدهندگان که در مورد چیزی به این ملموسی اطلاعات نادرست دارند، مؤثر بوده است؟ تمایل به کوتهفکری و خودستایی باعث شد که ارزیابی واقعبینانهای از نقاط قوت و ضعف خود یا ترامپ برایشان دشوارتر شود. برای مثال، وقتی ترامپ را کاریزماتیک توصیف کردم، اعتراضات خشمگینانه زیادی دریافت کردم. کاریزما یک فضیلت نیست، فقط یک ویژگی است، اما چیزی مهم برای در نظر گرفتن است. باراک اوباما و بیل کلینتون آن را داشتند و ترامپ هم دارد. و شما نمیتوانید سیاستمداران غیرکاریزماتیک را در برابر سیاستمداران پوپولیست کاریزماتیک قدرتمند قرار دهید. این کار در هیچ کجا جواب نمیدهد. به همین دلیل ارزیابیهای واقعبینانه مهم هستند.
بوئی: به نظر من، برعکس، دهه گذشته، کم و بیش، چیزی جز درگیر شدن دموکراتها در خودانتقادی در مورد عدم موفقیت آنها در دستیابی به رأیدهنده ترامپ نبوده است. و من میخواهم با این ایده که دموکراتها چهار سال گذشته را صرف سرزنش رأیدهندگان در مورد تورم کردند، مخالفت کنم. درست برعکس، تعامل عمومی دولت (تا جایی که تعاملی داشت) بر سر خود میکوبید تا دردی را که رأیدهندگان عادی احساس میکردند، تصدیق کند.
هیلی: اما نه فوراً، جمل. ما در سال ۲۰۲۱ گزارشهای زیادی دیدیم که چگونه تیم بایدن اقتصاد را پررونق میدید و نمیخواست پیامرسانی خود را تغییر دهد تا درد بسیاری از رأیدهندگان را بهتر تصدیق کند.
بوئی: در هر صورت، اگر تمام آنچه لازم بود خودانتقادی بود، آنگاه حزب دموکرات باید برای مقابله با وضعیت سیاسی به خوبی مجهز باشد. من فکر میکنم مسئله برای دموکراتها به درک منسوخ شدهای از چشمانداز سیاسی بزرگتر مربوط میشود. همه ما، در موارد متعدد، در مورد این واقعیت بحث کردهایم که رهبری حزب دموکرات، به استثنای موارد معدود، پیر است. اینها قانونگذاران و سیاستمدارانی هستند که در دهههای ۱۹۷۰، ۸۰ و - اگر جوانتر باشند - در دهه ۱۹۹۰ کار خود را آغاز کردند. به عبارت دیگر، آنها محصول دنیای سیاسی هستند که اساساً با دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم متفاوت است. آن دموکراتها به وضوح معتقد بودند که ترکیبی از سیاست اقتصادی و کلمات آرامشبخش وجود دارد که میتواند ما را به وضعیت پیشین بازگرداند. آنچه آنها نتوانستند درک کنند این بود که مهم نبود چه کاری انجام میدهند اگر نمیتوانستند توجه عمومی بسیار حواسپرت را جلب کنند. ترامپ میداند چگونه توجه را جلب کند. من فکر میکنم تمام تفاوت در همین است.
یک حزب دموکرات که به دنبال جلب توجه، به دنبال درگیری، به دنبال گفتن داستانی ساده از مشکلات بزرگ و تبهکاران آشکار، به دنبال اجرای سیاست به اندازه صحبت در مورد سیاست باشد، حزب دموکراتی است که کمی موفقتر از حزبی است که داریم. همچنین باید اضافه کنم که این یک حزب دموکرات است که گرایش سیاسی آن احتمالاً کمی پوپولیستیتر از آنچه اکنون هست، خواهد بود.
توفکچی: جمل، اگر نامزد شما آنجا نباشد، فعال نباشد و واقعاً در حال رقابت نباشد، نمیتوانید توجه را جلب کنید. من ندیدم بایدن در مسیر مبارزات انتخاباتی هر روز درد مردم را احساس کند، همانطور که کلیشه میگوید، و با قدرت مشکل تورم را به عنوان میراث دوران ترامپ و همهگیری قاببندی کند، و با انرژی در مورد کارهایی که برای حل هر چه سریعتر آن انجام میدهند صحبت کند. من قطعاً شنیدم که آنها، از جمله بسیاری از نمایندگانش، به طور متناوب رسانههای خبری، رسانههای اجتماعی یا حملات بدخواهانه را مقصر میدانستند - این سیاست مؤثری نیست. جلب توجه ممکن است سخت باشد، و ترامپ در آن بسیار خوب است، اما قطعاً بسیار سختتر است اگر نامزد مخالف برای جلب توجه در حال مبارزه نباشد.
بوئی: فقط میگویم که این - بایدن قابل مشاهده نبود، ادعایی متفاوت از این است که «بایدن رأیدهندگان را در مورد دردشان سرزنش میکرد». موافقم که بایدن قابل مشاهده نبود! این یک مشکل واقعاً بزرگ بود!
هیلی: مایلم کمی بیشتر روی خشم دموکراتها امروز تمرکز کنم. آیا این خشم عمدتاً متوجه ترامپ و سیاستهای اوست؟ یا بیکفایتی افرادی مانند پیت هگست که طرحهای جنگی را در یک گپ گروهی به اشتراک میگذارند که به طور تصادفی شامل کسی بود که نباید آنجا میبود؟ یا آیا چیز خشمآورتر برای دموکراتها این است که نمیبینند طرف خودشان بیشتر تلاش میکند؟
کریستوف: داشتن رئیسجمهوری که سعی در درهم شکستن هنجارهای دموکراتیک، تضعیف نهادهای ما و ظاهراً آرزوی تبدیل شدن به یک پادشاه جورج سوم بهروز شده را دارد، دلیل بسیار خوبی برای خشم دموکراتهاست. و سپس این دولت خود را با ریاکاری میپوشاند: جمهوریخواهان از خطرات امنیتی ناشی از ایمیلهای هیلاری کلینتون برآشفته بودند، با این حال تیم ترامپ با برنامهریزی عملیات یمن در یک چت سیگنال که شامل یک روزنامهنگار است، جان نظامیان آمریکایی را به خطر میاندازد؟! هر کارمند دولتی یا سرباز تازهکاری به خاطر آن اخراج میشد.
هیلی: یا با پیگرد کیفری مواجه میشد.
کریستوف: بله. و با این حال این افراد از مجازات برای اقدامات بالقوه مجرمانه مصون هستند، حتی در حالی که مردم را در السالوادور بدون روند قانونی و ظاهراً بر اساس چیزی بیش از خالکوبیهایشان به زندان میفرستند؟ همچنین نشانههایی وجود دارد که این دولت کاری را انجام میدهد که اقتدارگرایان اغلب انجام میدهند: کسب درآمد از نمایش با فساد فزاینده. چگونه میتوان وحشتزده نشد وقتی ترامپ یک میمکوین ایجاد میکند که مسیری احتمالی برای رشوه دادن قانونی به او ایجاد میکند، یا وقتی کاخ سفید سعی میکند تسلاها را در چمن خود بفروشد؟ فساد چیزی است که فکر میکنم مردم را خشمگین خواهد کرد، حتی اگر از گرایش اقتدارگرایانه آنقدرها هم ناراضی نباشند.
گسن: به نظر من خشم فقط متوجه ترامپ نیست؛ متوجه دموکراتها، رسانهها، و به طور کلی طبقه سیاسی نیز هست. از آنجایی که ترامپ بسیار منفور است، میتوان با تمرکز تمام خشم بر روی او، از خودآزمایی اجتناب کرد. بخشی از دلیل اینکه رهبران دموکرات - و بسیاری از افراد دیگر - نتوانستند درک کنند که تهدید ترامپ تا چه حد جدی است، این بود که ترامپ برای آنها آنقدر تهوعآور بود که نمیتوانستند تصور کنند کسی به او رأی دهد. بنابراین، نتیجه انتخابات باید یک نقص، یک ناهنجاری میبود.
برای ایجاد یک اپوزیسیون مؤثر، اولین قدم تصدیق واقعیت است. باید اعتراف کرد که ترامپ در سال ۲۰۲۴ پیروز شد، که میلیونها نفر در آمریکا از او حمایت میکنند و برخی از دلایل خوبی برای این کار دارند. اپوزیسیون باید با واقعیت ترامپیسم سر و کار داشته باشد.
بوئی: ماشا، فکر میکنم شما بر نکته مهمی تأکید میکنید. فکر نمیکنم دموکراتها نتوانسته باشند واقعیت تهدید ترامپ را ببینند. آنها کاملاً این کار را کردهاند. اما آنها نتوانستند، یا نخواستند، با واقعیت جذابیت ترامپ روبرو شوند. اینکه چگونه یک حزب، و به طور گستردهتر، یک جنبش، میتواند در برابر ترامپ و ترامپیسم به طور مؤثر مقابله کند، در حالی که این واقعیت را نمیپذیرد که ترامپ به دلایل منطقی جذاب است، اگرچه لزوماً دلایل خوبی نیستند، چیزی است که من نمیدانم.
هیلی: اجازه دهید با پرسیدن این سؤال به پایان برسانیم: اگر شما رهبر دموکراتها بودید، استراتژی شما برای مقابله با ترامپ چه بود؟ چه کاری میکردید که رأیدهندگان خود را تقویت کنید و شاید رأیدهندگان مردد را به سمت خود جلب کنید؟
توفکچی: اول، من نامزدی را پیدا میکردم که بتواند به طور طبیعی با رأیدهندگان ارتباط برقرار کند و دارای کاریزما باشد. در ایالات متحده، شما با شخصی مانند ترامپ مبارزه میکنید که یک شخصیت تلویزیونی بزرگتر از زندگی است. این به معنای نیاز به یک نامزد پرانرژی، نیرومند و باهوش است که بتواند در برابر حملات ترامپ مقاومت کند، از پاسخگویی طفره نرود و بتواند چشمانداز قانعکنندهای را بیان کند. دوم، من کمپینهای مداوم مردمی را در سراسر کشور سازماندهی میکردم، نه فقط در چند ایالت چرخشی و نه فقط در ماههای منتهی به انتخابات. این کمپینها باید در مورد مسائل محلی باشند که بر زندگی مردم تأثیر میگذارند و باید به طور گسترده از طریق رسانههای محلی و سازماندهندگان محلی که ریشه در جوامع دارند، ارتباط برقرار کنند. سوم، من به این واقعیت که بسیاری از مردم نسبت به هر دو حزب بدبین هستند و به بسیاری از نهادهای رسمی اعتماد ندارند، میپرداختم. این بدان معناست که باید نشان دهیم که واقعاً به نگرانیهای آنها گوش میدهیم و مایل به پاسخگویی هستیم، حتی زمانی که سخت است.
بوئی: به نظر من، راه مقابله با اقتدارگرایی ترامپ این نیست که فقط بگوییم «ترامپ بد است». بلکه این است که نشان دهیم چگونه دولت ترامپ و دستور کار او به طور مشخص به آمریکاییهای عادی آسیب میزند و چگونه دموکراتها جایگزین بهتری ارائه میدهند. این بدان معناست که باید از سیاستهای مشخصی حمایت کرد که به نفع مردم کارگر باشد، مانند افزایش حداقل دستمزد، گسترش مراقبتهای بهداشتی، و سرمایهگذاری در زیرساختها. همچنین به معنای مقابله مستقیم با فساد و سوء استفاده از قدرت دولت ترامپ است. دموکراتها باید داستانی قانعکننده در مورد اینکه چگونه برای آیندهای بهتر برای همه آمریکاییها میجنگند، نه فقط برای نخبگان، تعریف کنند.
گسن: من فکر میکنم که استراتژی باید بر بازسازی اعتماد به دموکراسی و نهادهای دموکراتیک متمرکز باشد. این شامل دفاع از حق رأی، مبارزه با اطلاعات نادرست و تقویت رسانههای مستقل است. همچنین به معنای ایجاد ائتلاف گستردهای از افرادی است که متعهد به ارزشهای دموکراتیک هستند، صرف نظر از وابستگی حزبی آنها. دموکراتها باید نشان دهند که آنها حزب فراگیری هستند که نماینده منافع همه آمریکاییها است، نه فقط گروههای خاص. مهمتر از همه، آنها باید الهامبخش باشند و به مردم دلیلی برای باور به آیندهای بدهند که در آن دموکراسی میتواند شکوفا شود.
کریستوف: استراتژی من ترکیبی از برجسته کردن تهدید ترامپ برای دموکراسی و ارائه راه حلهای عملی برای مشکلاتی است که رأیدهندگان عادی با آن روبرو هستند. همانطور که قبلاً گفتم، مسائلی مانند قیمت تخممرغ و دسترسی به تأمین اجتماعی مهم هستند. دموکراتها باید نشان دهند که آنها حزب شایستگی و عملگرایی هستند، در حالی که جمهوریخواهان حزب هرج و مرج و ناکارآمدی هستند. من همچنین بر فساد دولت ترامپ تأکید میکنم، زیرا فکر میکنم این موضوعی است که میتواند رأیدهندگان مستقل و حتی برخی از جمهوریخواهان میانهرو را جلب کند. در نهایت، من رهبران دموکرات را تشویق میکنم که فروتن باشند، به رأیدهندگان گوش دهند و بپذیرند که همیشه حق با آنها نیست. بازسازی اعتماد مستلزم صداقت و پاسخگویی است.