اون کوپر در نقش جیمی میلر در «Adolescence». نتفلیکس
اون کوپر در نقش جیمی میلر در «Adolescence». نتفلیکس

نقد سریال نتفلیکس «Adolescence»: بهره‌برداری از وحشت اخلاقی اخیر

ترس از تباهی کودکان، بازتابی از نگرانی‌های بزرگسالان است.

در اوایل سریال Adolescence نتفلیکس، کودکی وحشت‌زده پس از دستگیری مسلحانه توسط تیم پلیس، در تختخوابش می‌نشیند. او از ترس خودش را خیس کرده است. او همچنین یک قاتل است.

همانطور که تا پایان قسمت اول متوجه می‌شویم، جیمی ۱۳ ساله، به طرز وحشیانه‌ای همکلاسی دختر خود را با چاقو زده است. اما در حالی که مقصر بودن او واضح است، انگیزه‌اش مشخص نیست. بزرگسالان اطراف او به دنبال پاسخ در دنیای رسانه‌های اجتماعی می‌گردند، از جمله احتمال آزار دیدن او توسط قربانی به خاطر «اینسل» (incel) بودن و ایده‌هایی که از اینفلوئنسرهای زن‌ستیز جذب کرده است - همه اینها در میان کودکانی که به قول یکی از معلمان «لعنتی غیرممکن» هستند و دائماً سرشان در گوشی‌هایشان است.

این تصویر باعث شده است که این سریال، که در بریتانیا اتفاق می‌افتد و در ۱۳ مارس منتشر شد، به مهمات قدرتمندی در جنگ‌های سیاسی و فرهنگی بر سر دوران کودکی در سراسر جهان تبدیل شود؛ از ممنوعیت کامل رسانه‌های اجتماعی برای افراد زیر ۱۶ سال در استرالیا گرفته تا درخواست‌های کیر استارمر، نخست‌وزیر بریتانیا، برای نمایش این سریال در مدارس به منظور مبارزه با «مردانگی سمی».

این یک اثر هنری قابل توجه است، به این معنی که ارزش دارد دوبار درباره آنچه درباره جهان ادعا می‌کند، فکر کنیم.

از نظر فنی، Adolescence یک شاهکار است، هر قسمت یک ساعته آن در یک برداشت پیوسته (single take) فیلمبرداری شده است. این ویژگی به این مینی‌سریال چهار قسمتی کیفیتی شبیه به تئاتر می‌بخشد – به‌ویژه در قسمت سوم که عمدتاً به یک اتاق محدود می‌شود. با این حال، بیشتر قسمت‌ها از صحنه‌ای به صحنه دیگر حرکت می‌کنند و توجه ما با عبور افراد یا تعاملات جدید از پس‌زمینه، به آنها معطوف می‌شود. این سریال، مانند یک رمان قرن نوزدهمی، به دنبال انتقال حس یک جامعه کامل، هم به صورت آنلاین و هم آفلاین است.

اجرای برداشت پیوسته مستلزم تسلط کامل بازیگران بر متن بود، از جمله دیالوگ‌های بسیار خوب و طبیعی. (به عنوان مثال، کلمه "mate" [رفیق] در همه موقعیت‌ها از دوستی واقعی گرفته تا خصومت خفیف به کار می‌رود.) من به خصوص تصویرسازی نوجوانان به عنوان بزرگسالان مشتاق و در عین حال کودکانی آسیب‌دیده - و سطوح مختلف مهارت شخصیت‌های دارای اقتدار مانند پلیس، روانشناسان و معلمان در برخورد با آنها - را تحسین کردم.

تصویر پلیس و سیستم قضایی نیز عالی است. قانون بریتانیا در برخورد با جوانان محتاط است و جیمی و والدینش پس از بازداشت، با مجموعه‌ای صبورانه و ملایم از سوالات، چک‌لیست‌ها و مصاحبه‌ها راهنمایی می‌شوند.

یک پلیس به جیمی اطمینان می‌دهد: «خب، حالا چه اتفاقی می‌افتد - ما چند عکس می‌گیریم، بعد چند نمونه‌برداری می‌کنیم و بعد تو را بازرسی می‌کنیم، باشه؟ بیا اینجا، رو به آن دوربین روی دیوار بایست، تا چند عکس بگیریم. خب، یکم فلاش می‌زند، باشه؟»

سازندگان Adolescence گفته‌اند که از قتل‌های اخیر با چاقو توسط نوجوانان در بریتانیا الهام گرفته‌اند. زن‌ستیزی آنلاین چندین قاتل را تحریک کرده است، مشهورترین آنها قاتل جمعی اینسل، الیوت راجرز – اما تاکنون، حداقل در بریتانیا، آنها بزرگسال بوده‌اند.

اما قتلی که بر سر سریال نتفلیکس سایه افکنده است، بسیار قدیمی‌تر است و مدت‌ها قبل از رسانه‌های اجتماعی رخ داده است. هیچ داستانی به اندازه ربودن، شکنجه و قتل جیمز «جیمی» بولگر ۲ ساله توسط دو پسر ۱۰ ساله در لیورپول در سال ۱۹۹۳ تأثیرگذار نبوده است.

این حادثه، آگاهانه یا ناآگاهانه، در Adolescence باقی مانده است، از نامگذاری خود جیمی گرفته تا اینکه هر دو والدینش اهل لیورپول هستند (علیرغم اینکه سریال در یورکشایر غربی می‌گذرد). قتل بولگر جرقه بحثی ملی را در مورد اینکه چنین شرارتی از کجا می‌تواند نشأت بگیرد و آیا چنین کودکان خردسالی می‌توانند اصلاح شوند - یا نیاز به مجازات دارند - برانگیخت.

اولین نمای جیمی در Adolescence، کودکانه و وحشت‌زده، مرا به شدت به یاد عکس بازداشتی جان ونبلز، یکی از قاتلان بولگر، انداخت که روی صفحه اول همه روزنامه‌ها چاپ شده بود.

بریتانیا سن مسئولیت کیفری را تنها ۱۰ سال تعیین کرده است که بر اساس استانداردهای اروپایی به طور غیرمعمولی پایین است - به عنوان مثال، در آلمان، یک نوجوان ۱۳ ساله موضوع دادگاه‌های کیفری نیست. اما تا سال ۱۹۹۸، فرض بر این بود که کودکان زیر ۱۴ سال *doli incapax* هستند - یعنی قادر به شکل‌دهی کامل قصد مجرمانه نیستند، مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. دادستان باید نشان می‌داد که آنها می‌دانستند اعمالشان واقعاً اشتباه است. در پی پرونده بولگر، این فرض لغو شد. اما این سوال که جیمی دقیقاً چقدر مسئول اعمالش است، سوال بزرگی است و سریال عمداً آن را مبهم باقی می‌گذارد.

دو قسمت از سریال بر بازی شگفت‌انگیز بازیگری که نقش جیمی را بازی می‌کند - اوون کوپر، در اولین نقش سینمایی‌اش - متمرکز است که بین ترس، عدم اطمینان، فریب، خشم و بدخواهی حرکت می‌کند. کوپر هنگام فیلمبرداری ۱۴ ساله بود، اما با جثه کوچک و چهره‌ای بچه‌گانه، حتی از شخصیتش جوان‌تر به نظر می‌رسد. کوچک و لرزان، او همچنین باهوش است - به عنوان «پسر باهوش» توصیف می‌شود و قادر به پاسخگویی تند به پلیس است - و manipulative (کنترل‌گر). اما او مانند یک کودک دروغ می‌گوید، داستان‌ها را تغییر می‌دهد و حتی زمانی که مستقیماً لو می‌رود تا آخرین لحظه انکار می‌کند.

در حالی که سریال در مورد میزان گناه اخلاقی جیمی باز است، تقریباً تمام تقصیر را بر گردن چشم‌انداز رسانه‌های اجتماعی می‌اندازد که او در آن زندگی می‌کند. ترس‌های دیگر بزرگسالان، مانند شبح کودک‌آزاری، در پس‌زمینه کمین کرده‌اند – که به عنوان یک احتمال مطرح و سپس رد می‌شود. والدین او به ندرت غیر از همدلی چیزی نشان می‌دهند، گرفتار در وحشتی که هرگز انتظارش را نداشتند.

با این حال، من سریال را با این پرسش به پایان رساندم که آیا ما شاهد یک تهدید اجتماعی واقعی هستیم یا یک وحشت اخلاقی (moral panic) از نوعی که مرتباً بریتانیا و کشورهای دیگر را فرا می‌گیرد. در دوران کودکی خودم در منچستر، من ترس از اینکه بازی نقش‌آفرینی رومیزی Dungeons and Dragons جوانان را فاسد می‌کند را تجربه کردم؛ اینکه لاک‌پشت‌های نینجا موجی از خشونت نینجوتسو را به راه می‌اندازند؛ و اینکه فیلم‌های Child’s Play، درباره یک عروسک تسخیر شده، الهام‌بخش قاتلان مینیاتوری هستند. (ترس از نینجوتسو از بین نرفته است: استارمر اخیراً وعده ممنوعیت «شمشیرهای نینجا» را داده است.)

در قسمت دوم، یک افسر پلیس با بازی اشلی والترز باید برای توضیح دنیای مرموز ایموجی‌ها به پسرش مراجعه کند. اما نگرانی از اینکه کدهای مورد استفاده جوانان فساد اخلاقی را پنهان می‌کنند، جدید نیست. فکر می‌کنم بیشتر مردم کودکی خود را به خوبی به یاد نمی‌آورند، اما کودکان همیشه در آشفتگی دروغ‌ها و بی‌رحمی‌های زمین بازی وجود داشته‌اند که والدینشان به سختی متوجه آن می‌شوند. کودکان مدت‌ها قبل از داشتن تلفن، همسالان خود را بدنام می‌کردند.

من به هیچ چیزی که در کودکی باور داشتم اعتراف نخواهم کرد. اما پدربزرگم، متولد ۱۹۲۳، توسط همسالانش آموخته بود که زنان آسیایی اندام تناسلی افقی دارند و دختری که پاهایش را روی هم می‌اندازد و باز می‌کند «تشنه آن کار» است. رمان‌نویس کانادایی رابرتسون دیویس، متولد ۱۹۱۳، در چندین رمان به شوک خود از برخورد با دنیایی از قافیه‌های کثیف و بی‌رحمی‌هایی که بر قورباغه‌ها روا داشته می‌شد، به عنوان کودکی حساس که به یک مدرسه ابتدایی روستایی فرستاده شده بود، بازگشت. (شکنجه حیوانات، که زمانی جزء اصلی دوران نوجوانی بود، خوشبختانه تا حد زیادی از دنیای ما ناپدید شده است.)

و به همان اندازه که Adolescence جذاب است، ذهن‌های وحشتناک پسران نوجوان قلمرو جدیدی در هنر نیست و از ارباب مگس‌ها به بعد توجه را به خود جلب کرده است. (رمان A High Wind in Jamaica اثر ریچارد هیوز در سال ۱۹۲۹ پیش از کتاب ویلیام گلدینگ منتشر شد، اما تصویر آن از بی‌عاطفگی دوران کودکی بین جنسیت‌ها تقسیم شده است.) تصویر سریال از دنیای مدرسه به عنوان دنیایی که توسط قوانین بی‌رحمانه‌ای اداره می‌شود که به سختی برای بزرگسالان قابل درک است، مرا به یاد The Chocolate War اثر رابرت کورمیر انداخت که بارها در کتابخانه‌های مدارس به چالش کشیده شد.

کشتار سال ۱۹۹۹ در دبیرستان کلمباین و موج تیراندازی‌های مدارس که پس از آن رخ داد، آثار بسیاری را پدید آورد، از رمان باید درباره کوین صحبت کنیم اثر لیونل شرایور گرفته تا فیلم فیل اثر گاس ون سنت.

بخش عمده‌ای از این ادبیات به این دلیل وجود دارد که پسران نوجوان، در واقع، افتضاح هستند، همانطور که هر کسی که یکی از آنها بوده یا تعدادی را می‌شناخته، می‌تواند شهادت دهد. ضربه دوگانه تستوسترون و عدم امنیت، کمتر پسری را بدون آسیب باقی می‌گذارد. اما با این وجود، بیشتر نوجوانان افتضاح به مردانی تقریباً معقول تبدیل می‌شوند.

پرونده بولگر همچنین الهام‌بخش رمان کوتاه تیزبینانه Bad Influence اثر ویلیام ساتکلیف در سال ۱۹۹۶ بود که به نقش ناخوشایند شانس اخلاقی در چنین قتل‌هایی می‌پردازد. قهرمان داستان ساتکلیف عمدتاً به طور تصادفی از تبدیل شدن به یک قاتل اجتناب می‌کند. قاتلان بولگر، همانطور که دیوید جیمز اسمیت در مطالعه خود، The Sleep of Reason، نشان داد، احتمالاً در روزی که با هم مدرسه را پیچاندند، هیچ برنامه‌ای برای قتل یک کودک نوپا نداشتند؛ آنها گام به گام به آن رسیدند.

وحشت قتل کودکان توسط کودکان، نقش شانس در آنها را ناخوشایند می‌کند؛ ما به یک توضیح نیاز داریم، خواه تسخیر شیطانی باشد یا نجواهای یک تلفن.

با این حال، همانطور که اسمیت در کتاب خود نشان داد، قتل توسط کودکان با نرخی ثابت و خوشبختانه نادر، درست از ابتدای تاریخ حقوقی بریتانیا رخ داده است. زن‌ستیزی خشونت‌آمیز نیز نیروی جدیدی نیست، یا نیرویی که لزوماً برای الهام بخشیدن به قتل‌ها به اینترنت نیاز داشته باشد.

و با این حال، استدلال علیه رسانه‌های اجتماعی فراتر از قتل، واقعی یا خیالی، می‌رود. کتاب نسل مضطرب جاناتان هایت در سال ۲۰۲۴، بسیاری از والدین و معلمان را تحت تأثیر قرار داد، اما انتقادات شدیدی نیز دریافت کرد. داده‌های مربوط به شکاف جنسیتی سیاسی در میان جوانان متناقض است اما نشان‌دهنده رادیکالیزه شدن به سمت راست افراطی در میان مردان جوان است. ممنوعیت تلفن در مدارس در بسیاری از کشورها به یک سیاست رایج تبدیل شده است - اما نه در ایالات متحده، جایی که تنها ۹ ایالت قوانینی در این مورد دارند، بخشی به دلیل ترس والدین از عدم امکان تماس با فرزندانشان در هنگام تیراندازی در مدارس.

استدلال مبنی بر مضر بودن رسانه‌های اجتماعی برای کودکان قوی به نظر می‌رسد. اما جای سوال است که آیا نوجوانان به طور استثنایی مستعد هستند، یا اینکه رسانه‌های اجتماعی برای هیچ کس خوب نیست. ترس از قرار گرفتن کودکان در معرض رسانه‌های اجتماعی ممکن است در واقع بازتابی از نگرانی‌های خود بزرگسالان باشد. مخاطبانی از نسل بومر آمریکایی (American boomers) چرندیات فیسبوکی تولید شده توسط هوش مصنوعی را تحت مدیریت عاملی که وعده مردانگی تهاجمی داده و در عین حال به ترامپ نزدیک شده است، می‌بلعند. اوباش در سال ۲۰۱۸ به دلیل شایعات واتس‌اپ مردم را در هند تا حد مرگ کتک زدند.

رئیس جمهور ۷۸ ساله ایالات متحده هم اطلاعات نادرست رسانه‌های اجتماعی را جذب و هم تولید می‌کند، در حالی که تبرزن ۵۳ ساله‌اش تئوری‌های توطئه راست افراطی را منتشر می‌کند. (ایلان ماسک نیز به ادعاهای نژادپرستانه و نادرست درباره تولید خود Adolescence چسبیده است - شایعاتی که توسط یک اینفلوئنسر رسانه‌های اجتماعی راست افراطی مالزیایی آغاز شد.) در همین حال، رئیس ۷۱ ساله وزارت بهداشت و خدمات انسانی ایالات متحده، از قبل از وجود رسانه‌های اجتماعی، مزخرفات سمی را ترویج می‌کرده است.

شما باید Adolescence را تماشا کنید، یک سریال فوق‌العاده خوش‌ساخت با بازیگری و نویسندگی عالی. اما اگر والدینی مضطرب هستید، شاید بهتر باشد به سراغ یک سریال قدیمی‌تر بریتانیایی، The Inbetweeners بروید. این سریال تصویری از پسران نوجوانی است که بی‌عرضه، شیفته مسائل جنسی و دائماً نسبت به یکدیگر بی‌رحم هستند.

اما همچنین بسیار خنده‌دار است - و به واقعیت برای اکثر نوجوانان نزدیک‌تر است، زیرا هیچ کس کسی را نمی‌کشد.

درباره نویسنده

جیمز پالمر معاون سردبیر در فارن پالیسی است. ایکس (توییتر سابق): @BeijingPalmer