اعتبار...آلن پیلون
اعتبار...آلن پیلون

آیا بشریت آینده‌ای دارد؟

شما در حال خواندن خبرنامه راس دوتات، فقط برای مشترکین تایمز هستید.  این ستون نویس در مورد فرهنگ و سیاست، اما بیشتر فرهنگ، تأمل می‌کند.

دو هفته پیش، من با مارک اندریسن، سرمایه گذار مخاطره پذیر و چهره برجسته راست نوپای فناوری، برای پادکست «مسئله نظر» مصاحبه کردم. این هفته با استیو بنون، پوپولیست قدیمی MAGA مصاحبه کردم. هر دو مکالمه حاوی مطالب کافی برای چندین خبرنامه است، اما هر دو به ویژه برای نشان دادن نکته‌ای که در ستون هفته گذشته‌ام مطرح کردم، مفید هستند: این که در مسائل مربوط به این لحظه تحت سلطه دستورات اجرایی، از ضد بیداری تا اخراج‌ها تا تغییر شکل دولت اداری، یک وحدت سطحی در ائتلاف رئیس جمهور ترامپ وجود دارد، اما تنش‌های فلسفی عمیقی در زیر آن نهفته است.

و تنش فناوری-پوپولیستی به طور بالقوه یکی از عمیق‌ترین تنش‌هاست، با پیامدهایی که بسیار فراتر از یک دولت ریاست جمهوری گسترش می‌یابد. از نظر اندریسن، پیوستن به ترامپیسم و راست، فرصتی برای سیلیکون ولی است تا هم از بندهای ایدئولوژیک تحمیل شده توسط پیشرفت بیداری و هم، مهم‌تر از آن، از بندهای نظارتی که دولت بایدن می‌خواست بر فناوری‌های پیشرفته مرزی، به‌ویژه هوش مصنوعی، تحمیل کند، رها شود.

از نظر بنون، ایده سیلیکون ولی رها شده، اولاً نوعی از جهانی سازی نئولیبرالی است که ترامپ در سال 2016 علیه آن مبارزه کرد، و ثانیاً، یک مسیر بالقوه ویرانگر به سوی آینده ای پساانسانی است، جایی که نخبگان آرزوی یک زندگی سایبورگی دارند و هوش ماشینی انسان‌های عادی را به طور فزاینده‌ای منسوخ می‌کند.

من فکر می‌کنم شما می‌توانید بفهمید که کدام چشم انداز در حال حاضر در مورد نفوذ خود در کاخ سفید ترامپ احساس امنیت بیشتری می‌کند، با توجه به این واقعیت که اندریسن به طور آشکار دعوت من برای درگیری با سایر جناح‌های راست را رد کرد، در حالی که بنون در مصاحبه ما در پی نبرد با «الیگارش‌های» فناوری و «فئودالیسم تکنولوژیکی» آنها بود. در حال حاضر، پوپولیست‌ها در مسائل مختلف حرف خود را پیش می‌برند، اما نه در هیچ چیز مرتبط با مهار سیلیکون ولی. مراسم تحلیف ترامپ ممکن است لرد‌های فناوری را مانند ژنرال‌های شکست خورده در یک پیروزی رومی به نمایش گذاشته باشد، اما به نظر می‌رسد خود ترامپ مشتاق همکاری با همه آنها است و به ویژه در مسابقه هوش مصنوعی، هر چقدر هم که خطرات پساانسانی داشته باشد، تراشه‌های بیشتری را وارد کند.

چگونگی تغییر این پویایی به عوامل بسیاری بستگی دارد، اما مهمتر از همه به این سوال که هوش مصنوعی تا چه اندازه و با چه سرعتی می‌تواند پیش برود. و بدون پاسخ قطعی به این سوال، برای خوانندگان عادی بسیار مهم است که بدانند بسیاری از افرادی که به طور صمیمی درگیر هوش مصنوعی هستند، انتظار دارند که بسیار سریع و بسیار دور برود، به سمت یک ابرهوش خدایی و نوعی ادغام انسان و ماشین. هشدارهای ویرانگر بنون ممکن است پارانوید به نظر برسد، اما آنها به احتمالات بسیار نزدیک به انتظارات بسیاری از افراد بسیار باهوش در سیلیکون ولی اشاره می‌کنند.

این انتظارات ممکن است اشتباه از آب درآید. حس من این است که در هسته بسیاری از کارهای هوش مصنوعی سوء تفاهم عمیقی در مورد آگاهی وجود دارد. اما صرف وجود چنین انتظارات وحشیانه‌ای یک واقعیت قابل توجه در مورد لحظه ما است، و تقریباً به طور قطع هوش مصنوعی قرار است تأثیر بزرگی در شکل گیری چهار سال آینده و فراتر از آن داشته باشد. به همین دلیل، سؤالاتی درباره آینده بشر که شما می‌بینید اندریسن و بنون را از هم جدا می‌کند - و به طور بالقوه راست فناوری گسترده‌تر را از دیگر حوزه‌های انتخاباتی ترامپیستی، پوپولیستی و مذهبی و جناح رابرت اف کندی جونیور جدا می‌کند - حداقل به اندازه همه درگیری‌های فوری که کاخ سفید ترامپ بر سر شکل‌های عادی سیاست ایجاد می‌کند، شایسته توجه است.

من در آینده نزدیک به این سوالات توجه بیشتری خواهم کرد، پس از اینکه این خبرنامه چند هفته را به مسائل مذهبی اختصاص داد، در مورد برخی از مسائل مطرح شده در کتاب جدیدم در مورد اینکه چرا شما (بله، شما) باید مذهبی باشید، بحث می‌کنم. اما در حال حاضر، من فقط می‌خواهم چیزی در مورد این بگویم که چرا، علی‌رغم شکاف آشکار بین این دو مصاحبه‌شونده پادکست، هنوز به نوعی سنتز اعتقاد دارم - فناوری با سنت، موسکیان با ونسیان، آینده‌نگری فناوری بلندپرواز با دفاع از اومانیسم و مردم عادی - به عنوان جایگزینی برای درگیری‌های وجودی.

در حال حاضر، دو فرضیه حس من از وضعیت انسانی را هدایت می کند. اول: عصر مجازی و پیشرفت های آن باعث می شود که بسیاری از روش های عادی زندگی بشر و اشکال فرهنگی منسوخ به نظر برسند و این حس منسوخ شدن تنها با گسترش هوش مصنوعی، صرف نظر از اینکه به نوعی پیشرفت ماشینی-خدایی دست یابد، افزایش می یابد.

آن منسوخ شدن، تأکید می کنم، اول و مهمتر از همه به شیوه اقتصادی خام خود را نشان نمی دهد، جایی که ربات ها شغل همه را می گیرند. آن مرحله ممکن است فرا برسد، اما در حال حاضر خطرات بیشتر جامعه شناختی و معنوی هستند: مردم هنوز کار می کنند (هرچند شاید با اشتیاق کمتری)، اما به طور فزاینده ای قرار ملاقات نمی گذارند، ازدواج نمی کنند، بچه دار نمی شوند، با دوستان واقعی زندگی نمی کنند، جوامع تشکیل نمی دهند و فرهنگ را به روش هایی تجربه و منتقل نمی کنند که حتی 20 یا 50 سال پیش عادی بود. کاهش باروری در سراسر جهان علل بسیاری دارد، اما در سطح عمیق، من گمان می کنم که این نشان دهنده این حس است که روش های عادی زندگی بشر، چه در شیلی یا کره جنوبی یا سیاتل، اکنون به نوعی بی اهمیت یا محکوم به فنا هستند.

اما دوم: همان عصر مجازی و هوش مصنوعی نیز به اشکال عمده پویایی در امور انسانی، آرزوهای رفتن به مریخ یا ساختن یک جت مافوق صوت جدید یا یافتن درمانی برای سرطان، و تلاش برای ایجاد مناطق محصور که از روش‌های قدیمی زندگی در برابر تهدید منسوخ شدن محافظت می‌کنند، مرتبط است و به نظر نمی‌رسد که کارساز باشند. خواه این محصور شدن سوسیالیستی باشد یا پوپولیستی، سکولار-اومانیستی یا کاتولیک، باز هم منجر به رکود و زوال، گهواره‌های خالی و خالی شدن استان‌ها می‌شود، در بهترین حالت، شکلی دنج از آنومی و در بدترین حالت، ناامیدی آشکار.

جدایی می‌تواند کارساز باشد اگر شما واقعاً همه چیز را مهر و موم کنید: آمیش ها، حداقل، قرار نیست منسوخ شوند. اما اروپا به عنوان یک دژ سوسیال دمکرات با معماری سنتی، غذای خوب و هفته های کاری کوتاه احتمالاً قرار نیست دوام بیاورد. مجارستان و لهستان به عنوان سنگرهای مسیحیت ملی‌گرا احتمالاً قرار نیست دوام بیاورند. نیوانگلند خودم به عنوان خانه ای دنج برای اومانیست های لیبرال مسن که زیاد به فناوری اهمیت نمی دهند، کم می شود و تحت الشعاع آمریکای پرومته کمربند خورشیدی قرار می گیرد.

بنابراین این برای نژاد بشر چه معنایی دارد؟ اجازه دهید، نه برای اولین بار، ایده‌ای از حماسه «تل ماسه» اثر فرانک هربرت بدزدم که در آن شخصیت‌های مسیحایی او با قدرت‌های روانی آنچه را که او «مسیر طلایی» برای بشریت می‌نامد، تشخیص می‌دهند - جاده‌ای پرخطر بین انقراض و رکود، راهی باریک به سوی آینده‌ای بهتر.

این همان چیزی است که من احساس می‌کنم ما به عنوان یک گونه برای آن تلاش می‌کنیم، و اینکه آمریکا و آمریکایی‌ها احتمالاً بیشتر از همه در حال کشف آن هستند: راهی از طریق این لحظه پرخطر اجتماعی-فناوری، که در آن عصر دیجیتال به شکلی پذیرفته می‌شود اما همچنین رام می‌شود، مسلط می‌شود، انسانی می‌شود. جایی که انگیزه پویا مورد تجلیل قرار می گیرد، نه رد، بلکه به نوعی به سمت اهدافی بهتر از آنچه برخی از پساانسان گرایان سیلیکون ولی تصور می کنند، هدایت می شود. جایی که روش های قدیمی انسان بودن به شکل هایی بازسازی می شوند که در برابر لفاظی های مجازی و رقابت با ماشین ها مقاوم تر باشند.

بیشتر، همانطور که می گویند، در آینده خواهد آمد.

خلاصه

جان آسکوناس و مایکل توسکانو در مورد فناوری و خانواده آمریکایی.

لیا لیبرسکو سارجنت در مورد قوانین حامی زندگی و مرگ و میر مادران.

بثیل مک گراو در مورد مذهب نیمکره چپ.

همیلتون کریگ تغییر در دنیای ادبی را تشخیص می دهد.

آدام نایمن فیلم های ژانویه را نجات می دهد.

نوح میل‌من از فیلم «بروتالیست» متنفر است.

تبلیغات برای خودم

من در چند ماه آینده تعدادی رویداد مربوط به کتاب جدیدم را برگزار خواهم کرد که اولین آنها بحث با اسپنسر کلاوان و چاد پکنولد در دانشگاه کاتولیک آمریکا در روز پنجشنبه، 6 فوریه، ساعت 7 بعد از ظهر است. موضوع امکان بازگشت مذهبی است. شما می توانید اینجا ثبت نام کنید.

راس دوتات از سال 2009 ستون نویس بخش نظرات تایمز بوده است. او نویسنده، اخیراً، کتاب «مکان‌های عمیق: خاطراتی از بیماری و کشف» است. @DouthatNYT فیس بوک