تصویرسازی توسط آتلانتیک. منابع: کتابخانه کنگره؛ گتی.
تصویرسازی توسط آتلانتیک. منابع: کتابخانه کنگره؛ گتی.

پایان زندگی دانشجویی

اگر حملات دونالد ترامپ به دانشگاه‌ها ادامه یابد، یکی از ارکان زندگی آمریکایی را نابود خواهد کرد.

آغاز ترم بهاری زمانی پر از امید در محوطه‌های دانشگاهی است. دانشجویان با پوشیدن شلوارک‌های صورتی ماهی قزل‌آلا یا تاپ‌های بندی، میدان‌ها و پیاده‌روها را پر می‌کنند. موسیقی پخش می‌شود؛ فریزبی‌ها پرواز می‌کنند. به عنوان یک دانشگاهی حرفه‌ای، بیش از ۳۰ سال است که شاهد این صحنه که گویی از روی جلد کاتالوگ‌ها بیرون آمده، بوده‌ام. به نظر ساختگی می‌آید، اما واقعی است. هر سال در ایالات متحده، نزدیک به ۲۰ میلیون نفر به کالج می‌روند که نماینده همه نژادها، قومیت‌ها و طبقات اجتماعی هستند. این کالج در آمریکا است - یا برای مدت طولانی چنین بوده است.

اما زندگی دانشجویی آن‌گونه که ما می‌شناسیم ممکن است به زودی به پایان برسد. از ژانویه، دولت ترامپ میلیاردها دلار کمک‌هزینه فدرال به دانشگاه‌ها را مسدود، لغو یا به طور قابل توجهی کاهش داده است. دانشگاه جانز هاپکینز مجبور شده است بیش از ۲۰۰۰ کارگر را اخراج کند. دانشگاه کالیفرنیا استخدام کارکنان را در تمام ۱۰ پردیس خود متوقف کرده است. بسیاری از مدارس دیگر پذیرش دانشجویان تحصیلات تکمیلی را کاهش داده‌اند. و دانشجویان و اساتید بین‌المللی در معرض چنان خطر بالایی از بازداشت، اخراج، یا زندانی شدن قرار گرفته‌اند که دانشگاه براون به کارکنان خود توصیه کرده است که در آینده قابل پیش‌بینی از هرگونه سفر به خارج از کشور خودداری کنند.

آموزش عالی در هرج و مرج است و اساتید و مدیران زنگ خطر را به صدا درآورده‌اند. هدف قرار دادن دانشگاه کلمبیا، جایی که ۴۰۰ میلیون دلار کمک‌هزینه و قرارداد فدرال به تلافی عدم رسیدگی به یهودستیزی در محوطه دانشگاه و اعتراضات کنترل‌نشده علیه جنگ در غزه لغو شده است، نگرانی خاصی را برانگیخته است. کریستوفر ایسگروبر، رئیس دانشگاه پرینستون، اوایل این ماه در آتلانتیک نوشت که چنین اجبار آشکاری، «بزرگترین تهدید برای دانشگاه‌های آمریکایی از زمان وحشت سرخ (Red Scare)» است. مگان اورورک، استاد انگلیسی دانشگاه ییل، در نیویورک تایمز آن را و سیاست‌های مرتبط «حمله‌ای به شرایطی که اجازه می‌دهد اندیشه آزاد وجود داشته باشد» خواند.

این ارزیابی‌ها درست هستند، اما ناقص نیز هستند. همچنین ستایش‌های فراوان از مزایای اجتماعی و اقتصادی تحقیقات دانشگاهی که مدارس در دو ماه گذشته منتشر کرده‌اند، ناقص هستند. بله، آزادی آکادمیک و همچنین پیشرفت علمی در خطر است. اما حملات دولت همچنین چیزی بسیار ملموس‌تر را برای دانشجویان آینده کالج و والدین آنها تهدید می‌کند. کل تجربه دوره کارشناسی در مدارس چهار ساله شبانه‌روزی - همان زندگی دانشجویی آماده برای بروشور که شاید خودتان زمانی تجربه کرده باشید و فرزندانتان آرزوی آن را داشته باشند - خود در معرض خطر نابودی است.

بخوانید: نوع جدیدی از بحران برای دانشگاه‌های آمریکایی

مدیران کمی در مورد این خطر در انظار عمومی صحبت کرده‌اند، اما در خلوت و در تلاش برای یافتن راه حلی برای بودجه‌های شکسته، لحن متفاوتی دارند. من ماه گذشته را صرف بحث در مورد کارزار دولت برای تضعیف آموزش عالی با روسا، معاونان، رؤسای دانشکده‌ها، اساتید و کارکنان فعلی و سابق کالج‌ها کردم. و در جریان این تبادلات غیررسمی و گاه وحشت‌زده متنی، ایمیل‌ها و تماس‌های تلفنی، متوجه شدم که آسیب به سیستم آموزشی ما می‌تواند بدتر از آن چیزی باشد که مردم درک می‌کنند - و این فاجعه می‌تواند زودتر از آنچه مردم انتظار دارند فرا برسد.

هر یک از حملات دولت ترامپ به دانشگاه‌های تحقیقاتی، چه رسد به همه آنها با هم، می‌تواند تجربه کالج را برای میلیون‌ها آمریکایی زیر و رو کند. آنچه در خطر است به هیچ وجه پیش پا افتاده نیست: فریزبی‌ها در محوطه دانشگاه را فراموش کنید؛ به معنای رفتن به کالج در این کشور فکر کنید. به آن ایده‌آل طبقه متوسط فکر کنید که برای تقریباً یک قرن پابرجا بوده است: گرفتن مدرک و شروع یک شغل، بله، اما همچنین دور شدن از خانه، آزمایش کردن محدودیت‌ها، پیوستن به جوامع جدید، تبدیل شدن به یک بزرگسال.

همه اینها ممکن است هم برای مدارس خصوصی مجلل و هم برای دانشگاه‌های دولتی بزرگ در حال تغییر باشد. اگر شما، یا پسرتان، یا دخترتان، اکنون در کالج هستید، یا قصد دارید در سال‌های آینده ثبت نام کنید، باید نگران باشید.

تصویر آشنای زندگی در محوطه دانشگاه تا اوایل قرن بیستم به خوبی تثبیت شده بود. چه دانشجویی در ییل ثبت نام کرده بود و چه در اوهایو استیت، می‌توانست انتظار داشته باشد که همان ترکیب انجمن‌های برادری (fraternities)، دروس، و ورزش‌های دانشگاهی را بیابد؛ همان آمیختگی مهمانی‌ها و اعتراضات.

در ابتدا این تجربه محدود به ثروتمندان بود. رویکرد آمریکایی به آموزش عالی از دیگ ذوبی از تأثیرات به وجود آمده بود، برخی بومی و برخی دیگر از خارج از کشور گرفته شده بودند. مدارس ایالات متحده، کاربردی بودن مؤسسات اعطای زمین (land-grant) را با تمرکز تحقیقاتی دانشگاه‌های آلمان ترکیب کردند. آنها همچنین از کالج‌های مسکونی بریتانیا وام گرفتند و هم پردیس‌های سرسبز و هم خلق و خوی اشرافی را پذیرفتند. اما پس از جنگ جهانی دوم، آموزش عالی ایالات متحده متحول شد. به سرعت به طبقه متوسط گسترش یافت و به گسترش آن کمک کرد. لایحه GI Bill، در میان بسیاری دیگر از تلاش‌های دولت، کالج را در دسترس‌تر کرد. بودجه فدرال برای تحقیقات، محوطه کالج را به منبعی از تخصص ارزشمند و محلی برای مجموعه رو به رشد مشاغل خود تبدیل کرد. و ظهور اقتصاد دانش‌بنیان، مهارت‌هایی را که فرد در کالج می‌آموخت برای همه مطلوب‌تر کرد. در سال ۱۹۴۰، تنها ۵ درصد از بزرگسالان آمریکایی مدرک لیسانس داشتند. تا سال ۱۹۶۰، ۴۵ درصد از فارغ‌التحصیلان دبیرستان در کالج ثبت نام کرده بودند؛ تا سال ۱۹۹۷، این رقم به ۶۷ درصد رسید.

همه اینها برای آمریکایی‌ها طبیعی به نظر می‌رسد، اما روشی غیرمعمول برای مدیریت آموزش عالی بود و هست. در جاهای دیگر دنیا، کالج‌ها به عنوان واسطه‌ای بین کودکی و بزرگسالی تعریف نمی‌شوند. ممکن است مکان‌های خاصی نباشند که دانشجو به آنجا «می‌رود» (مانند فرمول رایج «من به کالج رفتم») بلکه مجموعه‌ای از ساختمان‌های غیرقابل توصیف باشند که با شهرها در هم تنیده‌اند. فقط در آمریکا می‌توانست «کالج» به ادغام تجربه بلوغ و خدمات اعطای مدرک اشاره کند، که در یک جامعه برنامه‌ریزی شده مستقر است که عمدتاً برای تسهیل تحقیقات علمی ساخته شده اما همچنین سرگرمی، غذاخوری و رویدادهای ورزشی با کیفیت حرفه‌ای ارائه می‌دهد.

همانطور که این شکل عجیب و غریب از زندگی دانشجویی گسترش یافت، آمریکایی‌ها به آن وابسته شدند. بسیاری همسران آینده خود را در دوران کالج ملاقات می‌کنند، سپس در نزدیکی جایی که به مدرسه رفته‌اند ساکن می‌شوند. بسیاری تیم‌های دانشگاه خود را از تلویزیون تشویق می‌کنند. بسیاری هر سال به دانشگاه خود پول اهدا می‌کنند. زندگی دانشجویی بسیار فراتر از سال‌هایی است که در محوطه دانشگاه می‌گذرانند. به نوعی، حتی فراتر از افرادی است که مستقیماً در آن شرکت می‌کنند. این فرهنگ را اشباع می‌کند.

اما ایجاد این تجربه همیشه تنها یکی از نقش‌های متعدد و متنوعی بوده است که مدارس باید ایفا کنند. ده‌ها هزار نفر - دانشجویان کارشناسی، اما همچنین محققان هیئت علمی، کارکنان اداری و پرسنل زندگی مسکونی - ممکن است بدون آگاهی از اهداف کسانی که با آنها برخورد می‌کنند، به کارهای خود در یک محوطه دانشگاهی مشخص بپردازند. در میان این شبکه از جناح‌ها و نگرانی‌های خصوصی، روال روزمره دانشجویان - «تجربه کالج» آنها - می‌تواند چیز شکننده‌ای باشد. یک بخش از آن تجربه یادگیری است: رفتن به کلاس، دنبال کردن یک رشته تحصیلی، مطالعه، انجام تحقیق و تکمیل پایان‌نامه. اما برای مدارس، هزینه ارائه این فعالیت‌ها با درآمد شهریه متعادل نیست. در سال ۲۰۲۴، کلمبیا حدود ۳ میلیارد دلار برای هزینه‌های آموزشی، هزینه‌های امکانات و عملیات هزینه کرد. حدود ۱.۷۵ میلیارد دلار از شهریه و هزینه‌ها (مانند اتاق و غذا) درآمد داشت. مابقی با ترکیب درآمد از سراسر محوطه دانشگاه، از جمله پولی که از سرمایه‌گذاری‌هایش به دست می‌آید، یا مثلاً از مراقبت از بیماران در بیمارستانش، جبران می‌شود.

به همین دلیل است که حتی اولین ضربه دولت ترامپ به اهدافش - کاهش گسترده بودجه تحقیقات علمی - می‌تواند فوراً توسط دانشجویان احساس شود. در دانشگاه‌های تحقیقاتی، دلارهای کمک‌هزینه فدرال ممکن است ۱۵ تا ۲۵ درصد از کل بودجه را تشکیل دهد. حتی مدارسی با موقوفات عظیم - برای مثال، موقوفه کلمبیا حدود ۱۵ میلیارد دلار است - راه آسانی برای پر کردن شکاف‌ها ندارند، زیرا ممکن است این پول در هزاران حساب پراکنده باشد که هر کدام ممکن است قوانینی برای نحوه خرج کردن آن داشته باشند. کاهش دلارهای کمک‌هزینه به این میزان و به طور غیرمنتظره نمی‌تواند به گونه‌ای مدیریت شود که تأثیرات این کاهش‌ها فقط به تحقیقات محدود شود. چیز دیگری باید قربانی شود.

بخوانید: آمریکا هر چیزی را فدای تجربه کالج خواهد کرد

اگر برنامه ورزشی یک مدرسه نتواند هزینه‌های خود را پوشش دهد، ممکن است مجبور شود هزینه‌های تیم‌های ورزشی خود را کاهش دهد. همچنین از همکارانم در مدارس سراسر کشور شنیده‌ام که پروژه‌های ساختمانی لغو شده‌اند، برنامه‌های تحصیلی در خارج از کشور لغو می‌شوند و خدمات شغلی با کاهش بودجه مواجه هستند. در عین حال، توقف استخدام هیئت علمی مانند آنچه در هاروارد، دانشگاه پیتسبورگ و دانشگاه ورمونت اتخاذ شده است، می‌تواند به این معنی باشد که سال آینده کلاس‌های کمتری تدریس خواهد شد.

و همه اینها می‌تواند فقط آغاز ماجرا باشد. حدود یک سوم دانشجویان کالج ایالات متحده به کمک‌هزینه‌های فدرال پل (Pell grants) متکی هستند، یک برنامه کمک مالی برای خانواده‌های کم درآمد. آن برنامه قبلاً با کسری مواجه بود و اکنون دولت ترامپ در حال برچیدن وزارت آموزش و دفتر کمک دانشجویی فدرال آن است. کاخ سفید ادعا می‌کند که برنامه‌های کمک مالی تحت تأثیر قرار نخواهند گرفت، اما پرسنلی که این کمک‌هزینه‌ها، وام‌های دیگر و برنامه‌های کار-مطالعه فدرال را مدیریت می‌کنند، اکنون می‌گویند که قادر به انجام مؤثر وظایف خود نیستند. برای دانشجویانی که به این وجوه متکی هستند، حتی اختلالات کوتاه مدت می‌تواند به آرزوهای کالج آنها پایان دهد.

در عین حال، پذیرش بدون توجه به نیاز مالی (need-blind admissions) و بسته‌های کمک مالی بدون وام که بسیاری از دانشگاه‌های خصوصی نخبه در دهه گذشته اتخاذ کرده‌اند، ممکن است در بحبوحه بحران بودجه غیرقابل دفاع به نظر برسد؛ مدارس برتر می‌توانند بر ثبت نام دانشجویانی تمرکز کنند که خانواده‌هایشان می‌توانند شهریه کامل را بپردازند، به قیمت نادیده گرفتن بقیه. دانشگاه‌های دولتی می‌توانند به فشار مالی خود با جذب دانشجویان بیشتر و با پرداخت بالاتر از خارج از ایالت پاسخ دهند. (این روند از قبل وجود داشته است، اما می‌تواند بسیار بدتر شود.) و کسانی که توانایی پرداخت هزینه‌های فزاینده را ندارند به کالج‌های محلی و مدارک آنلاین تنزل داده می‌شوند - گزینه‌های مفیدی هستند، اما بسیار دور از تصویر گرامی آموزش عالی آمریکایی.

نکته این است: این فقط تحقیقات نیست؛ تمام متعلقات زندگی دانشجویی به طور بالقوه در معرض خطر هستند، و به زودی. اگر تجربه دانشگاه بتواند زنده بماند، ممکن است به نسخه نخبه‌گرایانه‌تر و صد ساله خود بازگردد، جایی که پسران و دختران الیگارش‌ها از معدود دانشجویان حاضر در محوطه‌های آن باشند.

کسانی که قصد تحصیل در رشته‌های علوم انسانی را دارند ممکن است بیشترین ضرر را متحمل شوند. سرعت و مقیاس کاهش بودجه نیازمند اقدام فوری است، یکی از مدیران ارشد یک دانشگاه دولتی پرچمدار به من گفت، و

برنامه‌های علوم انسانی ممکن است جزو اولین قربانیان باشند. دانشگاه‌ها می‌توانند بودجه رشته‌هایی را که غیرضروری تلقی می‌شوند کاهش دهند، اعضای هیئت علمی رسمی را با مدرسان حق‌التدریس ارزان‌تر جایگزین کنند یا حتی دپارتمان‌ها را به طور کامل حذف کنند. چرا باید کلاس‌های فلسفه یا تاریخ ارائه شود وقتی مهندسی و علوم کامپیوتر پول کمک‌هزینه جذب می‌کنند و فارغ‌التحصیلانشان حقوق اولیه بالاتری دریافت می‌کنند؟

کل بنای زندگی دانشجویی – نه فقط بخش آموزشی بلکه بخش‌های مسکونی و اجتماعی آن نیز – ممکن است در مرحله بعد فرو بریزد. سرنوشت دانشگاه ویرجینیای غربی را در نظر بگیرید که سال گذشته در واکنش به کسری بودجه، نزدیک به ۱۰ درصد از رشته‌های تحصیلی خود و تمام برنامه‌های زبان خود را حذف کرد.

این تصمیم بسیار نامحبوب بوده است. پاییز امسال، ثبت‌نام در دانشگاه ویرجینیای غربی به شدت کاهش یافته، رتبه اوراق قرضه آن تنزل پیدا کرده و رئیس آن بازنشستگی خود را اعلام کرده است. اما اقدامات ریاضتی در آنجا می‌تواند پیش‌بینی‌کننده رویکردی باشد که سایر دانشگاه‌ها، اعم از دولتی و خصوصی، در صورت قطع بودجه فدرال در مقیاس ملی اتخاذ خواهند کرد.

چرا باید کسی خارج از محیط آکادمیک به وضعیت آموزش عالی اهمیت دهد؟ زیرا سرنوشت کالج‌ها و دانشگاه‌های آمریکا همیشه به منافع ملی گره خورده است. اگر نسخه‌ای از زندگی دانشجویی که تقریباً یک قرن حاکم بوده است از بین برود، عواقب آن بسیار فراتر از محوطه‌های دانشگاهی خواهد بود.

برای شروع، افول تجربه کلاسیک کالج شبانه‌روزی آمریکایی احتمالاً نابرابری را عمیق‌تر خواهد کرد. آموزش عالی مدت‌هاست که به عنوان موتور تحرک اجتماعی عمل کرده است، اما اگر مطلوب‌ترین نسخه آن فقط برای ثروتمندان مقرون به صرفه شود، این موتور ممکن است از کار بیفتد.

بسیاری از جوانان آمریکایی ممکن است به طور کامل از مدرک چهار ساله صرف نظر کنند و به جای آن کالج‌های محلی یا مدارس فنی و حرفه‌ای را انتخاب کنند. این مؤسسات نقش ارزشمندی ایفا می‌کنند، اما معمولاً همان فرصت‌های رشد شخصی و شبکه‌سازی را که کالج‌های شبانه‌روزی فراهم می‌کنند، ارائه نمی‌دهند.

فرسایش تجربه سنتی کالج همچنین می‌تواند مشارکت مدنی را کاهش دهد. کالج‌ها از نظر تاریخی مکان‌هایی بوده‌اند که دانشجویان یاد می‌گیرند درباره ایده‌ها بحث کنند، با دیدگاه‌های گوناگون درگیر شوند و در فرآیندهای دموکراتیک شرکت کنند. اگر آن مدل کمرنگ شود، کشور ممکن است یک زمین تمرین حیاتی برای شهروندی فعال را از دست بدهد.

ترامپ و متحدانش از این چشم‌اندازها ناراحت به نظر نمی‌رسند. حملات آنها به آموزش عالی اغلب به عنوان اصلاحی ضروری برای مؤسساتی که آنها را سنگرهای تلقین لیبرال می‌دانند، مطرح می‌شود. چهره‌های مرتبط با پروژه ۲۰۲۵، تلاش بنیاد هریتیج برای تأمین نیروی انسانی دولت دوم بالقوه ترامپ، آشکارا درباره تمایل به «قطع بودجه دانشگاه‌ها» و «عظمت را به کالج بازگردانیم» صحبت کرده‌اند - که منظورشان پاکسازی آنها از ایدئولوژی‌های رادیکال، مارکسیسم فرهنگی، تلاش‌های استعمارزدایی و نظریه انتقادی نژاد است.

لفاظی‌های آنها نشان‌دهنده تمایل نه تنها به اصلاح آموزش عالی، بلکه به برچیدن نسخه‌ای از آن است که جزء جدایی‌ناپذیر زندگی آمریکایی شده است. به نظر می‌رسد آنها معتقدند که کالج، به شکلی که وجود دارد، به کشور آسیب می‌زند و فارغ‌التحصیلان متوقعی را تولید می‌کند که از «آمریکای واقعی» جدا هستند. با محروم کردن دانشگاه‌ها از بودجه، ممکن است امیدوار باشند که بازگشت به مدلی حرفه‌ای‌تر و کمتر «ایدئولوژیک» از آموزش را تحمیل کنند - یا شاید صرفاً مؤسساتی را که از آنها بیزارند مجازات کنند.

اگر این کار به نحوی از انحا کارساز باشد، کل کشور باخت خواهد داد.