
روزی روزگاری، در ایالات متحده، ازدواج مردان با تحصیلات عالی با زنانی که تحصیلات کمتری داشتند، امری نسبتاً رایج بود. اما با آغاز اواسط قرن بیستم و افزایش تعداد زنانی که به دانشگاه میرفتند، به نظر میرسید ازدواجها، دستکم از یک جنبه، به سمت برابری بیشتری حرکت میکنند: تعداد بیشتری از مردان و زنان شروع به ازدواج با همتایان تحصیلی خود کردند. با این حال، این روند در سالهای اخیر متوقف شده و حتی معکوس شده است. شکافهای تحصیلی در میان زوجهای دگرجنسگرا دوباره در حال افزایش است. و این بار؟ این زنان هستند که با مردانی با تحصیلات پایینتر ازدواج میکنند.
پژوهشگران در مورد اینکه آیا ازدواج بین افراد با تحصیلات برابر - که به آن «همسانهمسری» (homogamy) میگویند - رو به کاهش است یا نه، اختلاف نظر دارند. اما یک چیز روشن است: پدیده ازدواج زنان با مردانی که تحصیلات کمتری نسبت به خودشان دارند، که دانشگاهیان آن را «پایینهمسری» (hypogamy) مینامند، در حال افزایش است. در واقع، اکنون احتمال اینکه زنان با مردی کمسوادتر ازدواج کنند، بیشتر از احتمال ازدواج مردان با زنی کمسوادتر است.
کریستین شوارتز، استاد جامعهشناسی در دانشگاه ویسکانسین-مدیسون، دادههایی را در مورد روندهای مشخصات تحصیلی زوجهای متاهل دگرجنسگرا از سال ۱۹۴۰ تا ۲۰۲۰ با من به اشتراک گذاشت. طبق محاسبات او، در سال ۲۰۲۰، شوهران و همسران آمریکایی در ۴۴.۵ درصد از ازدواجهای دگرجنسگرا سطح تحصیلات کلی یکسانی داشتند، که این رقم نسبت به بیش از ۴۷ درصد در اوایل دهه ۲۰۰۰ کاهش یافته است. از میان ازدواجهایی که سطح تحصیلات زوجین متفاوت بود، اکثریت - ۶۲ درصد - پایینهمسری بودند، که این رقم در سال ۱۹۸۰، ۳۹ درصد بود. بنجامین گلدمن، استاد اقتصاد در دانشگاه کرنل، با محاسبهای کمی متفاوت، دریافت که در میان آمریکاییهای متولد ۱۹۳۰، ۲.۳ درصد در نهایت ازدواجی داشتند که در آن زن دارای مدرک چهار ساله بود و مرد فاقد آن بود. در میان گروه متولدین ۱۹۸۰، این رقم به ۹.۶ درصد رسید. (این روند به هیچ وجه مختص ایالات متحده نیست؛ پایینهمسری در سراسر جهان رایجتر میشود.)
روابط جنسیتی در ایالات متحده دوران شکنندهای را سپری میکند. به نظر میرسد زنان و مردان جوان از نظر سیاسی در حال فاصله گرفتن از یکدیگر هستند. افراد کمتری قرار ملاقات میگذارند، ازدواج میکنند، یا صاحب فرزند میشوند. برخی مفسران استدلال میکنند که به اندازه کافی مجردهای مناسب وجود ندارند که استانداردهای زنان موفق مدرن را برآورده کنند. در همین حال، «فضای مردانه آنلاین» (manosphere) رو به رشدی ادعا میکند که پیشرفت زنان مقصر انواع مشکلاتی است که مردان تنها و بیهدف تجربه میکنند. با این حال، با وجود تمام نگرانیها در مورد شکافی که بین مردان و زنان در حال باز شدن است، افزایش تعداد زوجهای پایینهمسر نشان میدهد که برخی از مردان و زنان کاری را انجام میدهند که مردان و زنان همیشه انجام دادهاند: بدون توجه به تفاوتها با هم زوج میشوند و راهی برای کنار آمدن پیدا میکنند. گلدمن به من گفت: «واضح است که درک پویایی این زوجها کلید درک آینده ازدواج است.»
افزایش تعداد همسران با تحصیلات بالاتر، سوالات زیادی را مطرح میکند که پاسخ کاملی برای آنها نداریم: چه چیزی افراد را به این روابط جذب میکند؟ آیا پیشرفت زنان در بازار کار به آنها آزادی بیشتری داده است تا با هر کسی که دوست دارند ازدواج کنند، یا فقط به کمتر قانع شدهاند؟ این زوجها کار با دستمزد و بدون دستمزد را چگونه تقسیم میکنند؟ آیا آنها خوشحال هستند یا این ساختار غیرمتعارف برایشان فشارآور است؟ نادیا استایبر، استاد جامعهشناسی در دانشگاه وین که رهبری پروژهای چند ساله برای مطالعه پایینهمسری را بر عهده دارد، به من گفت، ما حتی نمیدانیم که آیا زوجها در این اتحادیهها به طور خاص مترقی هستند یا خیر. برخی ممکن است تصور کنند زنانی که با مردان کمسوادتر ازدواج کردهاند، فمینیستهای سرسختی هستند که از کنار گذاشتن نقشهای جنسیتی سنتی خوشحالند. و با این حال، مردان با تحصیلات کمتر تمایل دارند دیدگاههای سنتیتری در مورد جنسیت داشته باشند - که میتواند نشان دهد زنانی با تحصیلات عالی که با آنها ازدواج میکنند نیز دیدگاههای سنتیتری دارند یا حداقل نسبت به آن گشوده هستند.
با وجود تمام ناشناختهها در مورد پویایی روابط پایینهمسر، مجموعه رو به رشدی از تحقیقات نشان میدهد که زنان صرفاً به این دلیل با مردان کمسوادتر ازدواج میکنند که این افراد در دسترس هستند - نه لزوماً به دلیل تغییر ترجیحات. کلارا چمبرز، دستیار پژوهشی در دانشگاه ییل، به من گفت که در سال ۲۰۲۱، حدود ۱.۶ میلیون زن بیشتر از مردان در کالجهای چهار ساله در ایالات متحده ثبتنام کردهاند. اما طبق مقالهای اخیر که او با همکاری گلدمن و جوزف وینکلمن از دانشگاه هاروارد نوشته است، نرخ ازدواج در میان زنان دارای تحصیلات دانشگاهی به طور کلی پایدار بوده است. توضیح این امر نسبتاً ساده است: بدون وجود تعداد کافی مردان با تحصیلات دانشگاهی، زنان دارای تحصیلات دانشگاهی باید با مردانی بدون مدرک ازدواج کنند. شواهدی مبنی بر اینکه افزایش پایینهمسری عمدتاً پاسخی به این محدودیتهای جمعیتی است - و نه مثلاً به توانمندسازی اقتصادی زنان، افزایش دوستیابی آنلاین یا تغییر در ترجیحات - در بسیاری از کشورها یافت شده است.
حتی اگر تغییر هنجارها و ترجیحات عامل اصلی افزایش پایینهمسری نباشد، به نظر میرسد که همزمان با آن در حال تحول هستند. نظرسنجی ارزشهای جهانی، که به بررسی چگونگی تفاوت ارزشها و باورها بر اساس کشور و تغییر آنها در طول زمان میپردازد، به طور معمول از مردم میپرسد که آیا موافقند که «اگر زنی بیشتر از شوهرش درآمد داشته باشد، تقریباً مسلم است که مشکلاتی ایجاد خواهد کرد». شوارتز و همکاران پژوهشگرش دریافتهاند که در کشورهایی که زنان تحصیلات بیشتری دارند و پایینهمسری رواج بیشتری دارد، احتمال موافقت مردم با این گزاره کمتر است. و این واقعیت که زنان و مردان علیرغم شکافهای تحصیلیشان با هم زوج میشوند، نشان میدهد که ترجیحات شاید انعطافپذیرتر از آن چیزی باشند که برخی تصور میکنند. شوارتز گفت، مطالعات مختلف نشان میدهد که «ترجیحات یک چیز ثابت نیستند». مردم «نسبتاً سریع به در دسترس بودن شریک زندگی واکنش نشان میدهند.»
مهم است که در مورد تغییر در حال وقوع اغراق نکنیم: پیشرفت تحصیلی به طور مشخص با درآمد مطابقت ندارد. شوارتز به من گفت، برخی تحقیقات نشان دادهاند که زنان در ازدواجهای پایینهمسر، در ایالات متحده و خارج از کشور، کمی بیشتر از سایر زنان احتمال دارد که به اندازه شوهرانشان یا بیشتر از آنها درآمد داشته باشند، اما اکثر آنها اینطور نیستند. تحقیق استایبر در اتریش نشان داد که زنانی که تحصیلات بیشتری نسبت به شوهر خود داشتند، پس از بچهدار شدن، ضربه کمتری به درآمدشان وارد شد نسبت به سایر مادران اتریشی، اما نه به مقدار زیاد - و خانوادههای آنها پس از ورود بچهها به تصویر، همچنان تمایل داشتند به الگوی مرد نانآور روی آورند. یعنی مزیت تحصیلی زنان ممکن است شوهران و همسران را به برابری اقتصادی نزدیکتر کند - اما مردان معمولاً همچنان مزیت اقتصادی دارند.
تحقیقات اخیر میتواند به روشن شدن چرایی این امر کمک کند. هنگامی که گلدمن، چمبرز و وینکلمن به بررسی وضعیت درآمد مردان بدون تحصیلات دانشگاهی در طی چند دهه گذشته پرداختند، دریافتند که مردانی که با زنان دارای تحصیلات دانشگاهی ازدواج کردهاند، وضعیت نسبتاً خوبی داشتهاند؛ درآمد آنها در طول زمان کمی افزایش یافته است، حتی پس از در نظر گرفتن تورم. اما درآمد مردان بدون تحصیلات دانشگاهی که با زنانی با تحصیلات بالاتر ازدواج نکردهاند، به طور قابل توجهی کاهش یافته است. به عبارت دیگر، گلدمن گفت، زنان دارای تحصیلات دانشگاهی با پردرآمدترین مردان بدون مدرک دانشگاهی ازدواج میکنند. «بقیه مردان بدون تحصیلات دانشگاهی واقعاً در مضیقه هستند.»
پایداری تمایل مردان به کسب درآمد بیشتر از همسرانشان در گفتگوهایی که با افراد در روابط پایینهمسر از سراسر کشور داشتم، مشهود بود. در برخی موارد، با هر دو شریک صحبت کردم و در موارد دیگر فقط با همسر صحبت کردم. میزان شکاف تحصیلی زوجها متفاوت بود - اما در بیشتر این روابط، مرد نانآور بود. به عنوان مثال، میچل سلف، که در مرکز کالیفرنیا زندگی میکند، از دبیرستان با همسرش مری بوده است. او پس از فارغالتحصیلی مدتی کار کشاورزی انجام داد، سپس به جوشکاری روی آورد و شرکت خود را تأسیس کرد. مری در یک کالج نزدیک تحصیل کرد و با مدرک مطالعات مکانی-فضایی (geospatial studies) فارغالتحصیل شد. او اکنون به صورت تماموقت از دو فرزند خردسالشان مراقبت میکند و گرچه از داشتن مدرک خوشحال است، فکر نمیکند هرگز نانآور ازدواجشان باشد. او گفت: «او همیشه قادر خواهد بود پول بسیار بیشتری از من دربیاورد.»
برخی از زوجهایی که با آنها صحبت کردم به من گفتند که درآمد شوهر بوده که به همسر اجازه داده است در وهله اول تحصیلات خود را دنبال کند. هنگامی که آلیسون هیلتز شوهر سابق خود را ملاقات کرد، در خردهفروشی کار میکرد. هیچ کدام مدرک چهار ساله نداشتند. او لیسانس خود را به پایان رساند و سپس آن دو به کلرادو نقل مکان کردند، جایی که او مدرک کارشناسی ارشد در سیاستگذاری عمومی و بعداً کرسی شورای شهر آرورا را به دست آورد - همه اینها را، به گفته او، فقط به این دلیل توانست انجام دهد که شوهرش به عنوان مکانیک دیزل در صنعت زباله به اندازه کافی درآمد داشت تا آنها را از نظر مالی سرپا نگه دارد.
معدود همسران نانآوری که با آنها مصاحبه کردم، دارای سطوح بالای تحصیلات بودند. سونیا بن هدیا تومی زمانی که برای اولین بار با همسرش، جان تومی، که دارای مدرک لیسانس بازرگانی است و در صنعت خودروسازی در آستین کار میکند، ملاقات کرد، دانشجو بود. سونیا در نهایت دکترای خود را گرفت و اکنون زبان فرانسه در دانشگاه تگزاس در آستین تدریس میکند و همچنین یک کسبوکار کوچک مشاوره و ترجمه را اداره میکند. درآمد او اکنون حدود سه برابر درآمد جان است. او به من گفت که از نظر او، همهگیری کووید و نیاز او به ماندن در خانه برای مراقبت از فرزندانشان در زمانی که او دورکاری میکرد، نقطه عطفی بود که انتظارات جنسیتی سنتی را در خانواده آنها کمرنگ کرد. او گفت: «من فکر میکنم برای بسیاری از افراد در این نسل، نقشها به نوعی معکوس شدهاند، و آنها با آن مشکلی ندارند.»
با این حال، در مجموع، به نظر میرسد که پایینهمسری هنوز آنقدر رایج نشده است که باعث تغییر قابل توجهی در نحوه تقسیم کار یا پول توسط زوجها شود. این نشان میدهد که حتی زمانی که زنان تحصیلات بیشتری دارند، هنجارهای جنسیتی تثبیت شده میتوانند پابرجا باشند. با این حال، هرچه تعداد بیشتری از زوجها علیرغم شکافهای تحصیلی خود با هم ازدواج میکنند و آن را با موفقیت مدیریت میکنند، ممکن است شروع به بازنویسی قواعدی کنند که بر روابط آمریکایی حاکم است. ممکن است در آیندهای نه چندان دور، اینکه چه کسی به کالج رفته و چه کسی نرفته است، کمتر اهمیت داشته باشد.