با تمام هرج و مرجی که در حال حاضر سیاست خارجی ایالات متحده را فرا گرفته است، به راحتی میتوان جنبههای بنیادیتر سیاست جهانی را از نظر دور داشت. همه ما با ماجرای «سیگنالگیت»، مذاکرات روسیه و اوکراین، خصومت فزاینده و آشکار دولت ترامپ با اروپا، جنگ تجاری قریبالوقوع، زخم خودساختهی وخامت روابط آمریکا و کانادا و حمله سیستماتیک به نهادهای دموکراتیک در داخل ایالات متحده، سرگرم شدهایم. اگر در پیگیری این همه آشفتگی (mishigas) دچار مشکل شدهاید، تنها نیستید.
اجازه دهید لحظهای شما را از تیترهای خبری دور کنم و دعوت کنم بر روی یک مسئله بزرگ با پیامدهای بلندمدت تمرکز کنید: آینده اتحادهای ایالات متحده در آسیا. پیت هگزت، وزیر دفاع ایالات متحده، از استفاده از یک اپلیکیشن ناامن برای ارسال پیامک به همکارانش (و یک روزنامهنگار) درباره برنامههای حمله در یمن، فاصله گرفته و برای تلاش جهت اطمینانبخشی به متحدان آمریکا در آسیا به آن منطقه رفته است. برای او آرزوی موفقیت میکنم، زیرا ترکیب بیتجربگی هگزت و سیاستهای دولت تا به امروز، این کار را آسان نخواهد کرد.
تا همین اواخر، من این موضوع را با یک داستان ساده، آشنا و نسبتاً اطمینانبخش بر اساس نظریه واقعگرایانه و قدیمی توازن قوا/تهدید توضیح میدادم. آن داستان با ظهور خارقالعاده چین از فقر، نقص فناوری و ضعف نظامی به جایگاه کنونیاش به عنوان قدرت شماره ۲ جهان، همراه با تلاشهای مستمر آن برای اعمال کنترل ارضی بر دریای چین جنوبی و بازنگری در دیگر جنبههای مهم وضعیت موجود بینالمللی و منطقهای آغاز میشد.
در این داستان، این تحولات چشمگیر در نهایت ایالات متحده و اکثر همسایگان نزدیک چین را نگران کرد. در نتیجه، یک ائتلاف موازنهگر شروع به شکلگیری کرد - که با متحدان آسیایی موجود آمریکا آغاز شد اما به تدریج گسترش یافت تا چندین کشور دیگر را نیز در بر گیرد. هدف روشن این ائتلاف ساده بود: جلوگیری از سلطه چین بر منطقه. عناصر کلیدی این تلاش شامل انتقال نیروهای اضافی ایالات متحده به منطقه؛ مذاکره درباره توافقنامه آکوس (AUKUS) بین استرالیا، بریتانیا و ایالات متحده؛ امضای توافقنامه کمپ دیوید برای همکاری امنیتی پیشرفته بین ایالات متحده، کره جنوبی و ژاپن؛ متقاعد کردن فیلیپین برای تغییر مسیر و تعمیق روابط خود با ایالات متحده (از جمله حضور نظامی بیشتر آمریکا در آنجا)؛ گسترش همکاری امنیتی با هند؛ و ادامه کار گروه موسوم به کوآد (Quad) (شامل ایالات متحده، هند، ژاپن و استرالیا) بود. نشانه دیگر، حمایت منطقهای بیشتر از تایوان بود، از جمله بیانیه نوبو کیشی، وزیر دفاع وقت ژاپن در ژوئن ۲۰۲۱ مبنی بر اینکه «صلح و ثبات تایوان مستقیماً به ژاپن مرتبط است».
نتیجه اخلاقی داستان روشن است: ایالات متحده و شرکای آسیاییاش دلایل قدرتمند و آشکاری برای ادامه و تعمیق پیوندهای اتحاد خود دارند، صرف نظر از اینکه چه کسی کاخ سفید را اشغال کرده باشد. همچنین به یک نتیجه خوشبینانه اشاره دارد: توازن قوا همانطور که توصیف شد عمل خواهد کرد و تلاش چین برای تسلط بر منطقه، خودشکنی خواهد بود.
اشتباه نکنید: من داستان سادهام را دوست دارم و فکر میکنم حقیقت قابل توجهی در آن وجود دارد. اما دلایل فزایندهای نیز برای زیر سوال بردن آن وجود دارد - و مهمتر از همه اینکه نباید بیش از حد آسودهخاطر بود.
برای شروع، چین دست روی دست نگذاشته است. این کشور در حال تطبیق خود با این شرایط جدید است و در برخی موارد، موفق بوده است. راهاندازی مدل هوش مصنوعی دیپسیک (DeepSeek) دقیقاً یک «لحظه اسپوتنیک» نیست، اما توانایی نوآوری در برابر برخی از موانعی را که ایالات متحده سعی در تحمیل آن بر پیشرفتهای فناوری چین داشته است، نشان داد. چین همچنان پول و تلاش زیادی را صرف ظرفیت داخلی تولید تراشه و رایانش کوانتومی خود میکند و در حال حاضر بر مجموعهای از فناوریهای سبز (مانند وسایل نقلیه الکتریکی) که ایالات متحده به آنها پشت میکند، تسلط دارد. دانشگاهها و مؤسسات تحقیقاتی چین همچنان در حال پیشرفت هستند، در لحظهای که دولت ترامپ دانشگاههای ایالات متحده را به دلایل مشکوک هدف قرار داده، همکاری دانشمندان آمریکایی با همتایان خارجی را دشوارتر کرده و بودجه فدرال برای تحقیق و توسعه را کاهش میدهد. اگر عادت کردهاید فکر کنید که ایالات متحده همیشه در خط مقدم فناوری پیشتاز خواهد بود، دوباره فکر کنید.
دوم، یکی از مهمترین متحدان آسیایی آمریکا - کره جنوبی - در آشفتگی سیاسی به سر میبرد، پس از تلاش نافرجام یون سوک یول، رئیس جمهور استیضاح شده، برای اعمال حکومت نظامی در دسامبر ۲۰۲۴. حتی اگر بحران فعلی در نهایت حل شود و ثبات بازگردد، جامعه کره جنوبی احتمالاً به شدت دوقطبی باقی خواهد ماند. همچنین این احتمال مشخص وجود دارد که لی جائه-میونگ، رهبر اپوزیسیون، در نهایت به ریاست جمهوری برسد، و لی نسبت به روابط ایالات متحده و کره بدبینتر بوده و در گذشته طرفدار رویکردی آشتیجویانهتر نسبت به چین و کره شمالی بوده است.
سوم، چین با مسائل جدی جمعیتی روبرو است، اما ژاپن و کره جنوبی نیز همینطور هستند. میانگین سنی در تایوان ۴۴ سال، در کره جنوبی نزدیک به ۴۵ سال و در ژاپن تقریباً ۵۰ سال است. در ایالات متحده این رقم تقریباً ۳۸ سال و در چین کمی بیش از ۴۰ سال است. در مقابل، جمعیت هند، اندونزی و فیلیپین بسیار جوانتر هستند و میانگین سنی آنها زیر ۳۰ سال است. برای کشورهای دسته اول، کاهش و پیر شدن جمعیت، افزایش قابل توجه تواناییهای نظامی آنها را دشوارتر خواهد کرد، صرفاً به این دلیل که خارج کردن مردان و زنان جوان از نیروی کار و قرار دادن آنها در لباس نظامی، بهرهوری اقتصاد را کاهش میدهد.
و سپس مشکل اقدام جمعی وجود دارد. حتی زمانی که دولتها با یک تهدید مشترک روبرو هستند و انگیزههای آشکاری برای کمک به یکدیگر در مقابله با آن دارند، وسوسه میشوند که اجازه دهند دیگران کارهای سنگین را انجام دهند یا بیشترین خطرات را متحمل شوند. این به سختی یک پدیده جدید است، البته، اما قرار هم نیست از بین برود. میتوان با رهبری قوی اتحاد و دیپلماسی پایدار بر آن غلبه کرد، اما مشخص نیست که آیا هر دو در سالهای آینده به وفور یافت خواهند شد.
که مرا به دولت ترامپ میرساند.
از یک سو، رئیس جمهور دونالد ترامپ گفته است که چین یک رقیب اقتصادی و نظامی است و شاهینهای برجسته چین در پستهای کلیدی دولت او حضور دارند. مقابله با چین همچنین یکی از معدود موضوعاتی است که حمایت گسترده دو حزبی را دارد. اما از سوی دیگر، رهبران تجاری ایالات متحده (و به ویژه افرادی مانند ایلان ماسک) نمیخواهند درگیری با چین معاملات تجاری خودشان با پکن را مختل کند. ترامپ در گذشته در مورد دفاع از تایوان تردیدهایی ابراز کرده است، و یکی از اولین اقدامات دولت، فشار بر شرکت تایوانی تولید تراشه TSMC برای سرمایهگذاری حدود ۱۰۰ میلیارد دلار در ایالات متحده طی چند سال آینده بود. ترامپ خود را یک معاملهگر چیره دست میداند (علیرغم سابقه نه چندان چشمگیر)، و دوست دارد نوعی معامله را با شی جین پینگ، رئیس جمهور چین، که ادعا میکند رابطه خوبی با او دارد، مذاکره کند. چه کسی میداند در این زمینه چه چیزی را ممکن است واگذار کند؟ نکته اصلی این است که دشوار است دقیقاً بدانیم دولت ترامپ چگونه چین را میبیند یا ممکن است در آسیا چه کاری انجام دهد (یا انجام ندهد).
علاوه بر این، تناقض عمیقی بین هدف استراتژیک مقابله با چین و رویکرد حمایتگرایانه ترامپ نسبت به متحدان و دشمنان به طور یکسان وجود دارد. ایالات متحده از زمانی که ترامپ در آغاز دوره اول ریاست جمهوری خود شراکت ترانس پاسیفیک (Trans-Pacific Partnership) را از بین برد، استراتژی اقتصادی جدی برای آسیا نداشته است و دولت بایدن نیز نتوانست یکی را ارائه دهد. تعرفههایی که اخیراً بر خودروهای خارجی و قطعات خودرو اعلام شده است، به کره جنوبی و ژاپن به شدت ضربه خواهد زد، که به سختی راهی ایدهآل برای تشویق همبستگی استراتژیک بیشتر با هر یک از این کشورها است. پکن به سرعت از این فرصت استفاده کرد، به طوری که وانگ یی، وزیر امور خارجه، در دیدار اخیر با مقامات ژاپنی و کره جنوبی بر «پتانسیل بزرگ» تجارت و ثبات تأکید کرد و به آنها گفت که «همسایگان نزدیک بهتر از بستگان دور هستند.»
ترامپ و ماسک همچنین در حال برهم زدن نهادهای مهم دولتی، جایگزینی مقامات باتجربه با وفاداران، و ریاست بر ساعت آماتوری در شورای امنیت ملی و وزارت دفاع هستند. اگر من یک متحد ایالات متحده در آسیا بودم، از دست دادن تخصص و حذف محدودیتها بر هوسهای ریاست جمهوری مرا نگران میکرد. بسیار زیاد.
در نهایت، باید در نظر گرفت که آیا ماهیت اساسی دولت ایالات متحده به گونهای در حال تغییر است که برخی از چسبهایی را که اتحادهای آسیایی آمریکا را در کنار هم نگه داشتهاند، تضعیف خواهد کرد. اگرچه این ترتیبات هرگز به ارزشها یا نهادهای مشترک وابسته نبودهاند (به عنوان مثال، کره جنوبی، تایوان و فیلیپین همگی برای دورههای طولانی دیکتاتوری بودند)، این واقعیت که اکثر شرکای ایالات متحده در آسیا در سالهای اخیر دموکراسیهای همفکر بودهاند، به تقویت این پیوندها کمک کرده است. با این حال، اگر ایالات متحده خود در مسیر خودکامگی باشد، آن منبع اضافی وحدت (ناگفته نماند تمایز قبلاً روشن بین نظامهای سیاسی ایالات متحده و چین) از بین خواهد رفت.
به عنوان یک واقعگرای خوب که هستم، هنوز فکر میکنم داستان ساده من ارزش دارد. دولتها در آنارشی تمایل دارند به شدت نسبت به تهدیدها حساس باشند، و یک چین قدرتمند و به طور فزاینده بلندپرواز به همسایگان خود و ایالات متحده دلیل کافی میدهد تا برای محدود کردن نفوذ پکن با یکدیگر همکاری کنند. اگر مجبور به حدس زدن باشم، میگویم که اتحادهای آسیایی آمریکا باقی خواهند ماند زیرا ایالات متحده نمیخواهد چین به یک قدرت هژمونیک در آسیا تبدیل شود، نمیتواند بدون شرکایی در منطقه برای جلوگیری از آن تلاش کند، و آن شرکای بالقوه نمیخواهند در حوزه نفوذ چین زندگی کنند. اما دیگر به اندازه گذشته به این پیشبینی اطمینان ندارم.