جان و پل. نوشته ایان لزلی. انتشارات سلادون بوکس؛ ۴۴۸ صفحه؛ ۳۲ دلار. انتشارات فیبر اند فیبر؛ ۲۵ پوند
در سال ۱۹۶۷، برایان مگی، فیلسوف و نویسنده بریتانیایی، اشاره کرد که آهنگهای ۴۰ ساله افرادی مانند جورج گرشوین، کول پورتر و جروم کرن هنوز رواج گستردهای دارند. او با توجه به «بیتفاوتی به ملودی به نفع ریتم و ترکیبهای صوتی جدید و جذاب»، شک داشت که آهنگهای دهه ۱۹۶۰ چنین سرنوشتی داشته باشند. او جسورانه پرسید: «آیا کسی به طور جدی معتقد است که موسیقی بیتلز در دهه ۲۰۰۰ بخشی پذیرفتهشده و بیچون و چرای زندگی روزمره در سراسر جهان خواهد بود؟»
اکنون این سوال احمقانه به نظر میرسد. امروزه آهنگهایی مانند «Eleanor Rigby»، «Norwegian Wood» و «Yesterday» به طور گستردهای همتراز با آثار کلاسیک کتاب ترانههای آمریکایی (American songbook classics) قضاوت میشوند. اما استمرار محبوبیت بیتلز چیزی فراتر از آهنگها و همچنین فراتر از اجراها و ضبطها (همان «ترکیبهای صوتی جدید و جذاب») است که آنها را مشهور کرد. به نوعی، غیرمنطقی خواهد بود اگر مگی را به خاطر درک نکردن این موضوع سرزنش کنیم که ظهور نوجوانان به عنوان یک بازار و تلویزیون به عنوان یک رسانه، مفهوم شهرت را تغییر داد. و آنها این کار را از طریق بیتلز انجام دادند و آنها را به الگوی اصلی نوعی از شهرت تبدیل کردند که ۶۰ سال بعد هنوز هم وجود دارد.
ترکیب آهنگها و داستان به این معنی است که بیتلز همچنان جذاب باقی ماندهاند؛ این واقعیت که آنها هنوز جذاب هستند به این معنی است که بازاری برای داستانهای تازه درباره آنها وجود دارد. و خوشبختانه، در سالهای اخیر، این آثار به اندازهای خوب بودهاند که به جذابیت آنها بیفزایند، نه اینکه آن را کمرنگ کنند.
در سال ۲۰۲۰، کتاب فوقالعاده کریگ براون با عنوان «One Two Three Four» با استفاده از گردآوری هوشمندانه قطعات کوتاه، بیتلز را هم در بستر زمان خودشان و هم زمانهای پس از آن قرار داد. در کتاب «Love and Let Die» (۲۰۲۲)، جان هیگز با تکیه بر این واقعیت که بیتلز (نماینده پیشرفت، طبقه کارگر، همبستگی، براندازی) اولین تکآهنگ خود را در همان روزی منتشر کردند که اولین فیلم جیمز باند (نماینده گذشته امپراتوری، طبقه حاکم، انزوا، انطباق) در سینماها اکران شد، یک فانتزی فرویدی پراکنده از تاریخ اجتماعی بریتانیا ساخت. شاید قابل توجهتر از همه، مستند سه قسمتی و تقریباً هشت ساعته پیتر جکسون در سال ۲۰۲۱ درباره ساخت آخرین آلبوم آنها، «Let It Be» بود. این روایت صمیمی از موسیقی، دوستی، حماقت و غم، در سرویسهای پخش آنلاین به یک اثر پرمخاطب تبدیل شد. موارد بیشتری در راه است. سم مندس، کارگردان برنده اسکار، قصد دارد در سال ۲۰۲۸ چهار فیلم، یکی برای هر یک از اعضای بیتلز، منتشر کند.
کتاب «جان و پل» اثر ایان لزلی، اثری شایسته در این مجموعه است. او خوانشی غنی و حساس از رابطه بین جان لنون و سر پل مککارتنی ارائه میدهد؛ یک شیفتگی نوجوانی که به شراکتی تبدیل میشود که در آن دو هنرمند برجسته به مکملیتی خارقالعاده دست مییابند، نقاط قوتشان ترکیب شده و نقاط ضعفشان خنثی میشود. دوستی آنها واقعیتی محوری در وجود و موفقیتشان بود – داستانی که از همدستی به رقابت، سپس به چیزی تلخ و در نهایت به فقدانی وحشتناک رسید.
در سراسر کتاب، نویسنده هوشمندانه از موسیقی آنها هم به عنوان منبعی برای درک خود از این دو مرد و هم به عنوان موضوعی که میتواند این درک را بر آن اعمال کند، استفاده میکند. آقای لزلی، که با اکونومیست نیز همکاری داشته است، هم به عنوان یک موسیقیدان، هم یک طرفدار و هم یک منتقد ادبی، و همچنین نویسنده یک داستان عاشقانه، به موسیقی گوش میدهد. او با این کار، فضای زیادی برای بینشهایی مییابد که از نظر آکادمیک هوشمندانه هستند – برای مثال اشاره میکند که چگونه لنون، با کوتاه کردن نقلقولها از نسخه تیموتی لیری از «کتاب تبتی مردگان»، آنها را به وزن پنجوتدی یامبیک (iambic pentameter) تبدیل کرد و بدین ترتیب، وقار شعر سپید (blank-verse) را به آهنگ «Tomorrow Never Knows» افزود.
همچنین مطالب زیادی وجود دارد که واقعاً قابل تأمل است. آقای لزلی به شیوهای اشاره میکند که استفاده ترانهسرایان از نقل قول غیرمستقیم (مانند «دیشب این کلمات را به دخترم گفتم» در «Please, Please Me» یا «او به تو فکر میکند / و به من گفت چه بگویم» در «She Loves You») دامنه کار آنها را گسترش میدهد و آنها را از اظهارات عاشقانه شیرین و سطحی که اساس موسیقی پاپ بود، فراتر برده و به سمت ترانههایی با فضایی برای ابهام و کنایه سوق میدهد. ضرورتی که راوی با آن اطمینان میدهد که «او تو را دوست دارد» باید به این معنا درک شود که «من هم تو را دوست دارم».
این خوانش غنیتر با اشتراک این دو مرد در خواندن بخش اصلی ترانه تقویت میشود و «اثر زیباییشناختی متمایز و هیجانانگیز دو مردی را که یک 'من' مشترک - یک آگاهی مشترک - دارند» به دست میآورد. این به بیانی از رفاقت گروه تبدیل شد که همچنین نشان میداد چگونه دو نفر میتوانند به درون و بیرون ذهنیت یکدیگر بلغزند: شیوهای که ما صداهای کسانی را که میشناسیم و دوستشان داریم، درونی میکنیم.»
یک روز در زندگی
شاید آقای لزلی گاهی اوقات بیش از حد فکر میکند. اما در مواقع دیگر همه چیز را به طرز درخشانی کنار هم میچیند. «Lady Madonna»، قصیده پیانویی فانکی سر پل در ستایش مادری، در چارچوب نامزدی شکننده او با جین اشر بازیگر، نگرانیهایش درباره ناامنی لنون و مرگ مدیرشان، برایان اپستاین، قرار میگیرد. او در این آهنگ، مانند بسیاری دیگر، اندوه تسکینناپذیر سر پل برای مرگ مادرش را تشخیص میدهد؛ او به میزانی اشاره میکند که آهنگی درباره «زنی که با خواستههای بیپایان دیگران دست و پنجه نرم میکند و سعی دارد حس خود را حفظ کند» تا حدی در مورد خود سر پل نیز صدق میکند.
و سپس، با جایگزین کردن داستان با آهنگ و امر خاص با امر جهانی، نتیجه میگیرد که اگرچه همه اینها اهمیت دارد، اما هیچکدام قلب آهنگ را به شما نمیدهد: «تا آنجا که این آهنگ درباره چیزی باشد، درباره آن ریف پیانوی دو دستی است، خود نیروی حیات، که ما را از غم بیرون میکشد، ما را از رختخواب بیرون میآورد و به سوی هر آنچه در پیش است سوق میدهد.»