(میشل کوندریک/واشنگتن پست)
(میشل کوندریک/واشنگتن پست)

بهترین تصمیمی که تا به حال گرفتم، ترک کردن بود

درست مانند گروه راک آر.ای.ام، این خوانندگان می‌دانستند چه زمانی دیگر کافی است.

میشل کوندریک/واشنگتن پست
(میشل کوندریک/واشنگتن پست)

پس از مقاله نظر ویل لیچ در روز جمعه 17 ژانویه، با عنوان برای آر.ای.ام، محو شدن پایان دنیا نبود همانطور که آنها می دانستند، از خوانندگان پرسیدیم که چگونه فهمیدند زمان آن رسیده است که دست از کاری بردارند. در اینجا برخی از آن پاسخ‌ها آمده است:

دو تا از بهترین تصمیمات من

من به تازگی چهل و پنجمین سال خدمت خود را در ارتش و وزارت دفاع به پایان رسانده بودم و قصد داشتم در 50 سالگی بازنشسته شوم. این یک حرفه بسیار پربار بود، کار با برخی از بهترین افراد و سفر به سراسر کشور.

سپس، همسرم به یک اختلال خود ایمنی مبتلا شد که باعث فلج شدن هر دو پایش شد. ما او را تحت درمان قرار دادیم، که فکر می کردیم کوتاه مدت خواهد بود. من مرخصی طولانی گرفتم، اگرچه می توانستم به صورت نیمه وقت از خانه کار کنم. در نهایت، مرخصی من تمام شد، اما اهدای مرخصی از همکاران سخاوتمندم من را شاغل نگه داشت.

وضعیت همسرم بدتر شد و بازوهایش فلج شدند. او به مراقبت 24 ساعته نیاز داشت. پزشکان که هرگز چنین موردی را ندیده بودند، به این نتیجه رسیدند که سیستم او واکنش متناقضی به داروی خود نشان می دهد. این یک حدس بود، اما کارساز بود. آنها دارو را قطع کردند، فلج بازوهایش برطرف شد و نوروپاتی پاهایش شروع به کاهش کرد.

متخصص مغز و اعصاب ما گفت که بیش از یک سال طول می کشد تا او به طور کامل بهبود یابد. در آن زمان، به همسرم نگاه کردم و گفتم: "من بازنشسته می شوم."

وقتی بعداً در همان روز به دفترم گفتم، رئیس بخش من پرسید که چند ساعت مرخصی دیگر نیاز دارم. به او گفتم حدود 300 ساعت. روز بعد، او آن مقدار را اهدا کرد.

من در پایان اکتبر آن سال بازنشسته شدم. تا ژانویه سال بعد، همسرم به طور کامل از بازوهای خود استفاده می کرد. تا ماه ژوئن، او دوباره روی پاهای خود ایستاد. او از آن زمان حدود 95 درصد بهبود یافته است.

دو تا از بهترین تصمیماتی که تا به حال گرفتم (1) ازدواج با او و (2) بازنشستگی برای مراقبت از او بود.

کلیتون هیل، فردریکسبورگ

تکه هایی از خودم

من آخر هفته گذشته دوباره به آهنگ های آر.ای.ام گوش دادم - به ویژه "(به راکویل برنگردید)" و "شنای شبانه" - زیرا خواهر و برادرهایم (یکی از آنها در راکویل کار می کند) با زوال پدرمان و مقاومت شدید او در برابر تغییرات شرایط زندگی اش روبرو شدند. برای مقایسه، به این نگاه کنید که آر.ای.ام چگونه با ظرافت با تغییر سازگار شد.

فهمیدم که زمان آن رسیده است که زندگی خود را تغییر دهم و 29 سال پیش ازدواج اول خود را ترک کنم زیرا دیگر نمی توانستم در آن جا شوم. تکه هایی از خودم، تکه هایی که می خواستم کاوش کنم، در جعبه های استعاری پنهان شده بودند و شروع به بوییدن و کپک زدن کردند. اگر می خواستم آنها را کشف کنم، باید دست از امید به اجازه برمی داشتم، زندگی ام را زیر و رو می کردم و تغییرات اساسی و نامحبوبی ایجاد می کردم. در عرض یک سال، من نقل مکان کردم، طلاق گرفتم، یک سگ به سرپرستی گرفتم، خانه ای خریدم و اخراج شدم. در عرض دو سال، من یک شغل جدید، یک خانه جدید و یک شهر جدید داشتم. در عرض پنج سال، /من/ یک زندگی کاملاً جدید با افرادی پیدا کردم که مرا دوست داشتند و می خواستند موفقیتم را ببینند.

اگر در رابطه می ماندم، خودم را از دست می دادم - و شما فقط یک زندگی دارید.

آن لیمون، والدبورو، مین

پیام دریافت شد

محدودیت‌های جسمی فزاینده به من بلند صحبت کردند. پس از سه تعویض مفصل زانو، دو جراحی روتاتور کاف که فقط تا حدی موفقیت آمیز بود، جوش خوردن ستون فقرات C5-6، دو ضربان ساز (سومین به زودی می آید) و یک عمل ابلیشن قلب، و سرطان پروستات که با 20 عمل پرتودرمانی و دو رویداد سرطان پوست درمان شد، زمان آن رسیده بود که تشخیص دهم که قطعات بدنم خیلی زود فرسوده می شوند. اما من هنوز هفته ای چهار بار 3000 تا 4000 قدم راه می روم.

من اکنون 86 ساله هستم و هدفم رسیدن به 87 سالگی است. من این هدف را در تولد بعدی خود تنظیم می کنم. من به تازگی گذرنامه فدرال خود را تمدید کردم و گزینه تمدید 10 ساله را انتخاب کردم. نه پنج سال. مثبت فکر کنید.

رابرت هاوکینز، سوری، بریتیش کلمبیا

یک حرکت ناگهانی

در کالج، من متقاعد شده بودم که قرار است مهندس صدا/تکنسین جلوه های صوتی شوم. من با طراحان و نمایشنامه نویسان برنده تونی و پولیتزر کار کردم. سپس کالج را ترک کردم و به عنوان مهندس خانه و جاده محلی شروع به کار کردم. من یکی از جوان ترین تکنسین های صدا و تنها دختر بودم، بنابراین کارهای زیادی انجام دادم که مردان مسن تر نمی توانستند، مانند بالا رفتن از برج های صدا.

سپس از یک برج 20 فوتی سقوط کردم.

هرگز نخواهم فهمید که چگونه آسیب ندیدم، فراتر از رگ به رگ شدن مچ پا، اما دو نمایش بعد را ترک کردم و به دانشکده حقوق رفتم. من هنوز هم در ویرایش برای دوستان در جامعه بداهه گویی فعالیت می کنم و گاهی اوقات مدیریت صحنه می کنم، اما دیگر حرفه من نیست.

کندیس اوپر، شیکاگو

زندگی بدون تلاش

والدینم دو سال پیش با هم فوت کردند و از آن زمان متوجه شدم که چقدر از زندگی ام به چیزی اختصاص داده شده بود که فکر می کردم آنها از من می خواهند. من از هیچ چیز پشیمان نیستم، زیرا متعجبم که چقدر قدرتمند بود میل من به خوشحال کردن آنها. آنها افراد خوبی بودند و می دانم که مرا دوست داشتند. عجیب است که چگونه عشق و فداکاری می تواند عواقبی از رمز و راز و راه اندازی مجدد اصالت به جا بگذارد. من کار حرفه ای و مشاغل داوطلبانه را رها کرده ام، از یک مقام منتخب استعفا داده ام و اجازه داده ام برخی از دوستی ها محو شوند. من خود را راحت می یابم که اجازه می دهم آنچه که خواهد بود، باشد - بدون تلاش من.

الیزابت گوچر، همیلتون، ویرجینیا

در واقع، جراحی مغز و اعصاب است

احساس قریب الوقوعی از عذاب داشتم که ممکن است بر اثر حمله قلبی بمیرم. من جراحی مغز و اعصاب انجام می دادم و در سن 50 سالگی، استرس غیرقابل تحمل شده بود. من در اوج مهارت هایم بودم، اما ناامید بودم: عوارض اجتناب ناپذیر همچنان رخ می داد، همه بیماران خوب نمی شدند، موارد آسان خسته کننده شده بودند و موارد سخت به طور فزاینده ای غیرقابل تحمل بودند. همچنین برایم آزاردهنده بود که استاندارد مراقبت به سمت ابزار دقیق تر (صفحه ها، پیچ ها، سایر سخت افزارهای قابل کاشت) پیش می رفت، که به نظر نمی رسید به اندازه درآمد سالانه جراحان، بهبودی در نتایج بیماران ارائه دهد. فقط باید رهاش می کردم.

جورج بومفالک، شارلوت

چمن سبزتر

پایان دادن به یک رابطه همیشه بسیار دشوار است، به خصوص یک دوستی. وقتی پیرتر می شوید، به نظر می رسد ایجاد دوستان جدید سخت تر است، بنابراین می خواهید دوستان فعلی خود را حفظ کنید.

با این حال، من دوستی داشتم که از او می خواستم با هم ملاقات کنیم، و پاسخ های او آنقدر شرم آور شد که در نهایت مجبور شدم بپذیرم که دیگر نمی خواهد دوست باشد. یک بار به من گفت که نمی تواند با من به غذاخوری برود زیرا به چمن حساسیت پیدا کرده است. بار دیگر، از او خواستم برای ناهار یا شام بیاید، و او گفت که یک شغل تمام وقت و حیوانات خانگی برای مراقبت دارد. من هم دارم، و با این حال هنوز باید غذا بخوریم.

وقتی او دست از تلاش برای پنهان کردن بهانه هایش برداشت، متوجه شدم که به من می گوید دوستی ما دیگر اولویت نیست. بنابراین، با غم و اندوه زیاد، شماره او را از تلفن خود پاک کردم و به زندگی ادامه دادم.

مطمئن نیستم که آیا چمن برای او در آن سوی دوستی ما سبزتر است یا نه، اما امیدوارم که به آن حساسیت نداشته باشد!

استفانی سیورز، گلف شورز، آلاباما

فقط حداکثر سرگرمی

وقتی در مورد لیگ ملی بسکتبال مادربزرگ ها مطلع شدم، آنقدر هیجان زده شدم که تیم خودم را راه اندازی کردم. به مدت دو سال، من اوقات فوق العاده ای داشتم و با زنان فوق العاده ای از تگزاس و سراسر کشور ملاقات کردم.

ایده من برای تیم "ورزش متوسط، حداکثر سرگرمی" بود، جایی که همه فرصت بازی کردن داشتند. برنده شدن هدف اصلی نبود.

اما پس از چند سال، یک مربی جدید کار را به دست گرفت و همه چیز در مورد برنده شدن شد. فقط چند نفر به طور منظم فرصت بازی کردن داشتند. فهمیدم که زمان آن رسیده است که بروم زیرا بازی دیگر سرگرم کننده نبود. ناراحت کننده بود، اما خب، من تیم فراگیر خود را که شروع کرده بودم، ترک نمی کردم.

کی ویلسون، واکو، تگزاس

من استعفا دادم

من برای وکیلی کار می کردم که وقت زیادی را صرف نگاه کردن از موضع شراکتش به من می کرد. اما پول خوب بود و بقیه هم خوب بودند، بنابراین اساساً توهین های او را نادیده می گرفتم. تا زمانی که این کار را نکردم.

او از شهر دیگری با من تماس گرفت و مرا متهم کرد که ترتیب حضور کسی را نداده ام. من بی گناهی خود را اعلام کردم، و به او گفتم که من ترتیب کار را داده ام، و طرف مقابل بود که توپ را انداخته بود. به او گفتم که از این موضوع مراقبت می کنم، اما او به هر حال شروع به فریاد زدن بر سر من در مقابل همه وکلای دیگر اطرافش کرد. این تمام شد. تلفن را روی او قطع کردم، به منابع انسانی گفتم که امروز آخرین روز من است، وسایلم را جمع کردم، ساعت 5 بعد از ظهر رفتم و دیگر هرگز برنگشتم.

مری بری، فارمرزویل، تگزاس

لذت در نواختن

من یک سال پیش در سن 61 سالگی بازنشسته شدم و کم کم متوجه شدم. در سال 2023، سرگرمی من - نواختن ساز یوکللی، اولین ساز من - در مسیرهای متعددی به راه افتاد. من خود را در حال رهبری یک باشگاه یوکللی، عضویت در هیئت مدیره یک انجمن موسیقی محلی (جایی که به نوعی اکنون معاون رئیس هستم) و اداره یک استیج موسیقی در یک جشنواره محلی یافتم. و فهمیدم که کار مانع سرگرمی من می شود! بنابراین تصمیم گرفتم از شرکتی که 39 سال در آن کار کرده بودم بازنشسته شوم و شغلی در فروش فنی نرم افزار را ترک کنم تا اشتیاق تازه یافته ام را دنبال کنم. اکنون، فهرست کارهای سرگرم کننده ای که انجام می دهم همچنان در حال افزایش است و هیچ پشیمانی ندارم.

جاناتان لوی، مرکز لوئیس، اوهایو