دالاس لوبو در روز پرش سرنوشت‌ساز با لباس اسکی نارنجی و آبی.
دالاس لوبو در روز پرش سرنوشت‌ساز با لباس اسکی نارنجی و آبی.

اسکی‌باز محبوب، پرشی جسورانه و اندوه پیچیده‌ای که بر جای ماند

وقتی دالاس لوبو ۲۱ ساله قسم خورد برای بردن یک مسابقه و کسب اعتبار در شبکه‌های اجتماعی از روی یک بزرگراه بپرد، والدینش در متوقف کردن او احساس درماندگی کردند. اکنون آن‌ها با حسرت باقی مانده‌اند.

بخشی از بزرگراه ۴۰ آمریکا در وینتر پارک، کلرادو، که دالاس لوبو تلاش کرد از روی آن بپرد.
بخشی از بزرگراه ۴۰ ایالات متحده در وینتر پارک، کلرادو، که اسکی‌باز دالاس لوبو در ۹ آوریل ۲۰۲۴ تلاش کرد از روی آن بپرد. (چت استرینج/برای واشنگتن پست)
خانواده لوبو؛ پدر جیسون، برادر داستی و مادر والری، در مقابل خانه‌شان در منطقه کوهستانی
پدر دالاس لوبو، جیسون؛ برادرش، داستی؛ و مادرش، والری، امسال در مقابل خانه‌شان ایستاده‌اند. (چت استرینج/برای واشنگتن پست)
دالاس لوبو در کودکی در حال اسکی با چوب اسکی‌های کوچک و لباس زمستانی.
دالاس از سن خیلی کم اسکی می‌کرد. (با اجازه خانواده لوبو)
دالاس لوبو در حال اسکی در برف پودری عمیق با لباس اسکی رنگارنگ و کلاه نارنجی.
دالاس لوبو در حال اسکی در منطقه خارج از پیست. (با اجازه خانواده لوبو)

شب قبل از اینکه دالاس لوبو تلاش کند با اسکی از روی یک بزرگراه شلوغ سه‌بانده در ارتفاعات کلرادو بپرد، با والدینش در خانه کلبه چوبی‌شان برای شام نشست. والری و جیسون برای پسر ۲۱ ساله‌شان پنیر کبابی و سوپ سرو کردند و مانند ماه‌های گذشته، گفتگو به سرعت به سمت پرش کشیده شد. دالاس اعلام کرد که روز بعد قصد دارد آن را انجام دهد. والدینش از خوردن دست کشیدند و به او خیره شدند.

والری از او پرسید: «محاسباتش را انجام داده‌ای؟» گرچه معتقد بود او احتمالاً نمی‌داند چگونه سرعت و ارتفاع لازم برای عبور از یک مسیر ۴۰ فوتی آسفالت را محاسبه کند. او قصد داشت این کار را صرفاً بر اساس غریزه انجام دهد.

دالاس گفت: «مامان، اگر اتفاقی هم بیفتد، این است که از محل فرود رد می‌شوم.»

پدرش گفت: «شاید بهتر باشد صبر کنی.»

دالاس جوانی هیجان‌طلب بود که عاشق به خطر انداختن خود بود، اما معمولاً ریسک‌های سنجیده‌ای می‌کرد. این یکی، ریسک سنجیده‌ای به نظر نمی‌رسید، به‌ویژه در ماه آوریل که برف‌ها در حال آب شدن بودند، هرچند اکثر کسانی که دالاس را می‌شناختند شک نداشتند که او می‌تواند از پس آن برآید. آن شب وقتی والری و جیسون به چشمان او نگاه کردند، روحی آزاد را دیدند، اما همچنین بازتابی از آنچه صنعت اسکی برای بسیاری از ورزشکاران جوان مانند پسرشان شده بود: تعقیب پرهزینه و بی‌وقفه برای اثبات خود در دنیایی تحت سلطه رسانه‌های اجتماعی، جایی که اسکی‌بازان اغلب برای جلب بازدید و اعتبار، تشویق به عبور از مرزهای توانایی خود می‌شوند.

دالاس سال‌ها تلاش کرده بود تا به یک تور حرفه‌ای برتر در اسکی راه یابد، اما زمستان گذشته در رده‌بندی متوقف شده بود. سنش بالا می‌رفت. اسپانسری نداشت. او برای به دست آوردن احترام - چه آنلاین و چه در کوهستان - احساس استیصال می‌کرد و یکی از آخرین شانس‌های سال برای جلب توجه، ارسال ویدیوی پرش به مسابقه GoPro بود.

والری با التماس به او گفت: «ممکن است خیلی آسیب ببینی.»

دالاس با تندی گفت: «مامان، داری انرژی منفی می‌فرستی!» سپس از سر میز بلند شد و به اتاق کودکی‌اش رفت. در را برای شب بست. والری و جیسون به یکدیگر نگاه کردند، نمی‌دانستند دیگر چه کاری از دستشان برمی‌آید.

جیسون سرانجام به اتاق پسرش رفت و پیشانی دالاس را بوسید. به او گفت موفق باشی و دوستت دارم. صبح روز بعد، والری روی لبه تخت او نشست، پسرش نیمه‌خواب بود، و به او گفت قبل از امتحان کردن، مطمئن شود آن روز همه چیز درست به نظر می‌رسد. سپس دوربینش را به او داد تا استفاده کند.

بعداً برایش پیامک فرستاد: «دوستت دارم. لطفاً وقتی در امان بودی به من خبر بده.»

دالاس پاسخ داد: «حتماً. دوستت دارم.»

یک ساعت در سکوت گذشت. والری نمی‌خواست تماس بگیرد و او را مضطرب کند. او نقشه گوگل را بررسی کرد و خطوط نارنجی ترافیک سنگین را در گردنه برتود (Berthoud Pass) دید. به زودی فهمید که اتفاق وحشتناکی افتاده است.

دالاس حتی قبل از اینکه راه رفتن را یاد بگیرد، اسکی را شروع کرد، در حالی که محکم طنابی را گرفته بود که به یک میله آهنی متصل بود و والدینش او را در اطراف محوطه خانه می‌کشیدند. والری و جیسون والدین تازه‌کاری اهل مریلند بودند که رویای بزرگ کردن خانواده‌ای در کوهستان را داشتند. آنها در ارتفاع نزدیک به ۹۰۰۰ فوتی نزدیک الدورا ساکن شدند و تا زمانی که دالاس ۸ ساله شد، در حیاط خانه‌شان سکوهای پرش اسکی می‌ساخت. او دوستانش را برای امتحان بدلکاری‌ها دعوت می‌کرد و به همه آنها فخر می‌فروخت که در ۱۷ اکتبر، همان روز تولد ایول کنیول (Evel Knievel)، به دنیا آمده است.

اما برخلاف بسیاری از دوستانش، دالاس در دوران رشد فقط یک یا دو بار در هفته می‌توانست اسکی کند؛ دوستانش اگر می‌خواستند می‌توانستند پنج یا هفت روز در هفته بروند. او نزدیک پیست اسکی با برنامه رقابتی زندگی نمی‌کرد. او به والدینش التماس کرد که او را در یک آکادمی اسکی تمام‌وقت در کلرادو ثبت‌نام کنند، اما بین شغل جیسون به عنوان سرآشپز شیرینی‌پزی و کار والری در یک فروشگاه عکاسی، آنها به سادگی هزاران دلار هزینه آن را نداشتند.

والری گفت: «او همیشه احساس می‌کرد که عقب است.»

او همچنان به چهره‌ای ثابت در صحنه محلی تبدیل شد، بیشتر به خاطر پرش‌هایش در مناطق خارج از پیست (بک‌کانتری). باب هولم، یک پرش‌کننده اسکی سابق المپیک که اکنون مدیر نگهداری کوهستان در وینتر پارک است، گفت: «او عاشق پشتک زدن روی همه چیز بود.» هولم به شنیدن افسانه‌هایی درباره بدلکاری‌های دالاس در پیست عادت کرده بود.

دالاس عاشق ساختن کلیپ‌های ترکیبی از حرکاتش و ارسال آنها در اینستاگرام بود. آنجا بود، با تمام قد ۱۶۵ سانتی‌متری و وزن ۶۳ کیلوگرمی‌اش، در حال تلاش برای پریدن از صخره‌ای ۶۰ فوتی، اما زمین می‌خورد و دوباره بلند می‌شد تا امتحان کند. آنجا بود با کلاه اسکی نارنجی مشخصه‌اش، در حال انجام پشتک دوبل از رمپی که روی مسیری در بک‌کانتری ساخته بود. آنجا بود، چند هفته پس از دررفتگی لگنش، در حال پریدن از یک راه‌پله مرتفع که برای گردشگران ساخته شده بود. والری و جیسون گاهی فکر می‌کردند آیا پسرشان در دنیای دیگری زندگی می‌کند.

دوستان و خانواده‌اش به او افتخار می‌کردند؛ برادر ۱۸ ساله‌اش، داستی، به این معروف بود که کلاس‌های دبیرستان را قطع می‌کرد تا به معلم علومش جدیدترین کلیپ‌های حرکات برادرش را نشان دهد.

دالاس به داستی کمک کرده بود تا به عنوان یک اسکی‌باز پیشرفت کند، و دالاس به دنبال معنای بیشتری در این شور و اشتیاق بود. او به بچه‌های کوچک‌تر آموزش می‌داد، به نگهداری مسیرها کمک می‌کرد و سعی می‌کرد خود را به بخش مهمی از صحنه اسکی محلی تبدیل کند. اما احساس می‌کرد آن‌طور که امیدوار بود پیشرفت نمی‌کند. او هنوز اسپانسری نداشت و منابع لازم برای سفر به مسابقات ضروری را نداشت. او می‌دید که دوستانش پیشرفت می‌کنند و او را پشت سر می‌گذارند و سنگینی همه اینها شروع به فرسودن او کرده بود.

او به والدینش گفت: «گاهی اوقات قطعاً احساس می‌کنم که تقریباً دارم عقب می‌مانم.»

بنابراین ایده پرش از گردنه برتود به ذهنش رسید. قبلاً تلاش‌هایی برای این کار صورت گرفته بود، هرچند هرگز کسی با اسکی موفق به انجام آن نشده بود. او شروع به گفتن به دیگران کرد که قصد دارد این کار را انجام دهد. برخی تردید داشتند. برخی دیگر هیجان‌زده بودند. دالاس می‌دانست که اگر آن را با موفقیت فرود آورد، ویدیو ممکن است در اینترنت پخش شود و مسیر حرفه‌ای او را تغییر دهد.

او شروع به برنامه‌ریزی کرد. به گردنه رفت و منطقه را بررسی کرد. شکاف را اندازه گرفت، تقریباً ۴۰ فوت. یک سکوی پرش از برف در سمت سربالایی ساخت و یک منطقه فرود در سمت سرازیری آماده کرد. او دائماً در مورد پرش صحبت می‌کرد.

والدینش سعی کردند او را منصرف کنند. آنها می‌دانستند چقدر خطرناک است. بزرگراه ۴۰ ایالات متحده یک جاده کوهستانی شلوغ است. اگر نمی‌توانست از آن عبور کند، ممکن بود در ترافیک فرود بیاید. یا اگر از منطقه فرود رد می‌شد، ممکن بود به درختان یا صخره‌ها برخورد کند.

والری گفت: «ما وحشت کرده بودیم. اما همچنین می‌دانستیم که تلاش برای منع کردن او کارساز نخواهد بود. او ۲۱ ساله بود. او کاری را که می‌خواست انجام دهد، انجام می‌داد.»

آنها جایگزین‌هایی را پیشنهاد کردند. شاید ابتدا یک شکاف کوچک‌تر را امتحان کند؟ یا تا سال آینده صبر کند که ممکن است شرایط بهتر باشد؟ اما دالاس مصمم بود. او این را شانس خود می‌دید، شاید آخرین شانسش، برای اینکه نامی برای خود دست و پا کند.

صبح روز ۹ آوریل، دالاس با دوستی که قرار بود از پرش فیلمبرداری کند به گردنه برتود رفت. شرایط ایده‌آل نبود. برف به دلیل هوای گرم اخیر نرم و آبکی بود. سکوی پرش کوچک‌تر از آن چیزی به نظر می‌رسید که به یاد داشت.

دوستش پرسید آیا مطمئن است که می‌خواهد این کار را انجام دهد. دالاس سر تکان داد. اسکی‌هایش را پوشید، نفس عمیقی کشید و حرکت کرد.

او به سرعت شتاب گرفت و مستقیماً به سمت سکو رفت. وقتی به سکوی پرش رسید، به هوا پرید. برای لحظه‌ای به نظر می‌رسید که ممکن است موفق شود. او بر فراز بزرگراه اوج گرفت، اسکی‌هایش به سمت پایین نشانه رفته بود.

اما سرعت یا ارتفاع کافی نداشت. نوک اسکی‌هایش به لبه آسفالت در سمت دیگر گیر کرد. او به جلو پرت شد، به سختی روی شانه آسفالتی جاده فرود آمد، سپس به داخل توده برف آن سوتر لغزید.

دوستش با عجله به کنارش رفت. دالاس هوشیار بود اما درد داشت. با خدمات اورژانس تماس گرفته شد. او با هلیکوپتر به بیمارستانی در دنور منتقل شد.

والری و جیسون با قلب‌هایی که به شدت می‌تپید، به بیمارستان شتافتند. وقتی رسیدند، پزشکان خبر را به آنها دادند: دالاس دچار صدمات داخلی فاجعه‌باری شده بود. دیگر کاری از دست آنها برنمی‌آمد.

او همان روز بعدازظهر، در حالی که خانواده‌اش کنارش بودند، درگذشت.

پیامد آن برای خانواده لوبو، مهی از اندوه و پرسش بوده است. چرا دالاس چنین فشار شدیدی را احساس می‌کرد؟ چرا این پرش تنها راه پیش رو به نظر می‌رسید؟ جذابیت شهرت در رسانه‌های اجتماعی چقدر در تصمیم او نقش داشت؟

آنها پاسخ‌های آسانی ندارند. آنها پسری دوست‌داشتنی و پرشور را به یاد می‌آورند که صرفاً می‌خواست رویای خود را دنبال کند. آنها همچنین داستانی هشداردهنده درباره خطرات فرهنگ ورزش‌های مخاطره‌آمیز و تعقیب بی‌وقفه برای تأیید شدن آنلاین می‌بینند.

والری در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود گفت: «او فقط می‌خواست دیده شود. می‌خواست مردم بدانند او کیست.»

دوستان و جامعه گسترده‌تر اسکی برای مرگ دالاس سوگواری کردند. پیام‌های تسلیت آنلاین سرازیر شد و روحیه و استعداد او را ستودند. یک کمپین GoFundMe برای کمک به خانواده در هزینه‌ها راه‌اندازی شد.

اما این تراژدی همچنین گفتگویی را در مورد ریسک، مسئولیت و فشارهایی که امروزه ورزشکاران جوان با آن روبرو هستند، برانگیخت. برخی استدلال کردند که رسانه‌های اجتماعی و برندها ورزشکاران را به انجام بدلکاری‌های خطرناک‌تر برای جلب توجه تشویق می‌کنند. دیگران تأکید کردند که تصمیم‌گیری نهایی بر عهده خود ورزشکار است.

برای والری، جیسون و داستی، اندوه با احساس پیچیده‌ای از حسرت آمیخته است. آنها آرزو می‌کنند که می‌توانستند کار بیشتری برای متوقف کردن او انجام دهند، اما همچنین طبیعت سرکش و اراده قوی او را درک می‌کنند. آنها با خاطرات پسری دست و پنجه نرم می‌کنند که زندگی را با تمام وجود زندگی کرد، اما در تعقیب رویایش آن را به طرز غم‌انگیزی کوتاه کرد.

آنها امیدوارند که داستان دالاس بتواند به دیگران، به ویژه جوانان در ورزش‌های مخاطره‌آمیز، کمک کند تا در مورد انتخاب‌های خود و فشارهایی که با آن روبرو هستند، تأمل کنند. جیسون گفت: «این فقط یک پرش نبود. این خیلی بیشتر از آن بود. این درباره فشار، انتظارات و تلاش برای یافتن جایگاه خود در جهان بود.»